نقد فیلم Dream Scenario (سناریوی خواب)؛ آینه تمام‌نمای فرهنگ بایکوت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
نقد فیلم سناریوی رویایی

خوب است که هر سال فیلمی درباره معضل‌های شبکه‌های اجتماعی و تأثیر آن در زندگی واقعی و سرنوشت افراد ساخته می‌شود. «داستان آمریکایی» (American Fiction) هم نقدی به رسانه‌ها و تأثیرشان بر شکل تفکر انسان‌هاست. «سناریوی رویایی» یا «سناریوی خواب» درباره کنسل کالچر است. همان فرهنگ تحریم یا بایکوت یا هر عنوان دیگری که برایش انتخاب کرده‌اند. بایکوت از سایرین معقول‌تر است. «سناریوی خواب» با بازی نیکلاس کیج که دیدنش بعد از سال‌ها در فیلمی خوب، خوشایند است (او، در کنار آری آستر، یکی از تهیه‌کنندگان فیلم هم هست) داستان یک استاد دانشگاه ساده و نه چندان موفق در عرصه آکادمیک را روایت می‌کند که به یکباره سر از خواب و رویای آدم‌ها درمی‌آورد. اول از دختر کوچکش شروع می‌شود. بعد همچون ویروسی به سایرین، آشناهای قدیمی، شاگردان کلاس و نهایتاً غریبه‌های مطلق سرایت می‌کند. نقد فیلم «سناریوی رویایی» را در این مطلب می‌خوانید.

هشدار: در نقد فیلم «سناریوی رویایی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

پیش از پرداختن به خود فیلم باید به این نکته اشاره کرد که «سناریوی خواب» ترجمه بهتری از «سناریوی رویا» یا «سناریوی رویایی» است. اساساً رویا در زبان فارسی به خوابی شیرین اشاره دارد. و ما یک کابوس هم داریم که آن هم نوعی خواب دیدن است، اما از جنس وحشت. «سناریوی رویایی» با توجه به قصه فیلم، معادل بی‌ربطی برای عنوان انگلیسی فیلم است.

خواب دیدن چه در قالب رویا چه کابوس یک وضعیت روانی است. بنابراین، وقتی به ایده اولیه فیلم نگاه می‌اندازی، فکر می‌کنی باید به پدیده یا قصه‌ای روانشناختی بپردازد. مثلاً تعریف و تفسیر خواب دیدن. یا مثل «تلقین» (Inception) کریستوفر نولان یا فیلم‌هایی که چارلی کافمن می‌نویسد و می‌سازد. اما «سناریوی خواب» از این وضعیت روانی برای تحلیل و نقد پدیده‌ای فراگیر، خطرناک و خانمان‌سوز در جهان نوین استفاده کرده است؛ یک نظام نوین اخلاقی که به جای کتاب‌ها و از زبان فلاسفه و پیام‌آورها، از سوی کاربران شبکه‌های اجتماعی ساخته شده و تمام کسانی که در شکل‌گیری و تزریق استانداردها، قوانین و عواقب غیرقابل پیش‌بینی این نظام به جامعه نقش داشته‌اند.

جالب است که کریستوفر بورگلی، فیلمساز جوان نروژی، برای نمایش نگاهی نقادانه به فرهنگ بایکوت چنین سناریویی را انتخاب کرده است. از این لحاظ، کنار «داستان آمریکایی» یکی از سوژه‌های خلاقانه سینمای هالیوود سال ۲۰۲۳ است. میان تمام سوژه‌ها و قصه‌های تکراری که نه حرف خاصی برای گفتن دارند و نه حتی سرگرم‌کننده هستند. پیش از بورگلی، در سریال‌ها و چند فیلم امریکایی یا غیرامریکایی دیگر به فرهنگ بایکوت پرداخته شده است؛ با موضوعیت ماجرایی که در زندگی واقعی برای شخص یا اشخاصی رخ می‌دهد. در بیشتر موارد شخص بایکوت‌شده یا واقعاً نقشی در اتفاقاتی که منجر به بایکوت شدنش افتاده ندارد؛ صرفاً بر اثر مجموعه اتفاقاتی کاملاً تصادفی گرفتار فرهنگ بایکوت می‌شود. یا شکل زندگی‌اش با استانداردهای نظام اخلاقی نوین در تضاد بوده است.

در مورد دوم، صرف‌نظر از وارد بودن انتقادات به رفتار و اخلاقیات فرد بایکوت‌شده، آنچه از نگاه منتقدان فرهنگ بایکوت را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد، رفتار جمعی کلیشه‌ای و بی‌رحمانه اجتماع با فرد است. در واقع، در تمام موارد نکته همین است. همین رفتار کلیشه‌ای بی‌رحمانه جامعه. مشکل اینجاست که وقتی شکل زندگی و اعمال یک فرد به مذاق جماعتی گسترده خوش نیاید، حامیانِ امروز بی‌شمار فرهنگ بایکوت، رفتار خود در قبال او را توجیه‌پذیر می‌دانند. اگر همه یا جمعیتی گسترده عملی را ناپسند می‌دانند، پس آن عمل ناپسند است. اگر همه بگویند این آدم بد است، پس حتماً این آدم بد است.

نقد فیلم سناریوی خواب

نکته هوشمندانه «سناریوی خواب» در رویکرد. منتقدانه‌اش به کنسل کالچر دقیقاً در همین است. پل متیوز، استاد دانشگاه در ابتدای فیلم در کلاس درسش دارد از خطر خطوط سیاه و سفید روی بدن گوره‌خرها برای این گونه حرف می‌زند. خطوط سیاه و سفید بدن گوره‌خر می‌تواند برای بقایش خطرناک باشد. چرا در سیر تکاملش به نفع بقایش تغییر نکرده است؟ راه‌حل این گونه جانوری برای کاهش این خطر چه بوده است؟ پاسخ گله‌ای زندگی کردن است. اگر یکی از گوره‌خرهای گله سرش را بالاتر ببرد، هدف شکار حیوان دیگری می‌شود. یک استراتژی دیگر برای بقا گونه‌های مختلف جانوری چیست؟ تولید مثل. درست مثل انسان. همزمان با بحث استاد، دختری با دوستش در حال حرف زدن است. استاد او را خطاب قرار می‌دهد و به حرف زدنش میانه بحث کلاسی اعتراض می‌کند. بعد برایش توضیح می‌دهد که این عمل تو چه تمثیل خوبی از استراتژی بقای گوره‌خر است. به این می‌گویند طنزی هوشمندانه.

حکایت انسان از نگاه این فیلم حکایت گوره‌خر است. «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» از همین جا می‌آید. انسان‌ها گله می‌سازند، گله‌ای زندگی می‌کنند و گله‌ای فکر می‌کنند. اگر یکی به هر دلیلی، آگاهانه یا ناآگاهانه، عامدانه یا غیر عامدانه، این میان از گله بیرون بزند، در معرض خطر قرار می‌گیرد. به همین خاطر است که افراد مشهور، نام‌های ماندگار بیشتر از دیگران در معرض قضاوت و خطر قرار می‌گیرند. آن‌ها از گله بیرون زده‌اند، انگشت‌نما شده‌اند. مشکل این است که در مورد گوره‌خر این خطر از سوی حیوانات دیگر است. اما درباره انسان خطر از سوی هم‌نوع خودش است. از اینجا به کنسل کالچر رسیدن، یکی از نکات خلاقانه و هوشمندانه دیگر «سناریوی خواب» است.

پل متیوز «سناریوی خواب» نه مشهور است، نه علاقه‌ای به مشهور شدن دارد. او بی آنکه بخواهد آن گوره‌خر از گله بیرون‌زده می‌شود. او هیچ نقشی در مشهور شدن و بعد بایکوت شدنش ندارد. حتی آنچه او را وارد این بازی می‌کند، در واقعیت هم اتفاق نیافتاده ست. او به یکباره سر از خواب صدها غریبه درمی‌آورد. اول در خواب‌ها نسبت به اتفاقی که در جریان است، خطرناک یا غیر خطرناک، منفعل است. بعد رویایی و محبوب می‌شود، حتی پیش همسرش جذابیت جنسی بیشتری نسبت به گذشته پیدا می‌کند. بعد به یکباره تبدیل به کابوس همه می‌شود.

نکته اینجاست که فرهنگ بایکوت یا گریبان فردی از پیش شناخته‌شده را می‌گیرد؛ که به دلیل رفتاری در تضاد با استانداردهای نظام اخلاقی نوین مورد حمله مردمان مجازی و غیرمجازی قرار می‌گیرد. مثلاً فیلم «تار» نمونه‌ خوبی در این مورد است. یا یک کاربر معمولی مجازی به دلیلی منطقی یا غیرمنطقی از سوی اجتماع اطراف خودش مورد قلدری واقع و بعد بایکوت می‌شود. سریال «آینه سیاه» به کرات به این مورد پرداخته است. یا شخصی به خاطر عمل خوبی که انجام داده، اول مشهور و ستایش می‌شود و بعد به تدریج بایکوت. «قهرمان» اصغر فرهادی نمونه‌ای از این نوع بایکوت شدن در جهان امروز است.

در تمام این موارد، اعمال این افراد در واقع هیچ اهمیت و تأثیری در موجی ندارد که متعاقباً او را با خود می‌برد و در نهایت غرق می‌کند. حتی اگر واقعاً مرتکب خطایی (بخوانید گناه) شده باشند، یا صرفاً از نگاه عموم خاطی محسوب شوند. مسیر همیشه و همه‌جا به یک شکل طی می‌شود. همان که گفته شد. شهرت، محبوبیت، بایکوت. حرف «سناریوی خواب» همین است. چرا یک استاد دانشگاه معمولی به خاطر چیزی که هیچ نقشی در آن ندارد، باید مورد حمله قرار گیرد و بایکوت شود؟ حتی از سوی عزیزان و نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌اش؟ او با تمام معلومات و مدرک دکترایش، توجه‌طلب و بلندپرواز نیست. حتی در خواب دخترش در برابر خطری که او را تهدید می‌کند، منفعل عمل می‌کند. فیلم مستقیم این را نمی‌گوید. اما خانواده‌اش هم او را به اصطلاح جهان امروز «بازنده» می‌دانند. اگر چنین نبود، پیوندشان این‌قدر سست نمی‌بود.

دریم سناریو

پل متیوز آن‌قدر ساده است که حتی ایده‌های خلاقانه علمی‌اش را هم از او می‌دزدند و به نام خود می‌زنند. و او هیچ کاری برایش نمی‌تواند بکند. فقط حرص می‌خورد. او حتی علاقه‌ای به شهرت ناشی از این حضور در خواب افراد هم ندارد. نمی‌خواهد از این راه پول دربیاورد یا سر از جراید و برنامه‌های تلویزیونی معروف. وقتی یک شرکت تبلیغاتی به سراغش می‌آید، او به دنبال چاپ کتابش است – کتابی که سال‌ها می‌خواسته بنویسد اما احتمالاً فرصت، انگیزه یا توانش را نداشته است- نه حضور در تبلیغات اسپرایت یا ملاقات با اوباما. پل متیوز حتی در مواجهه با دختری که خواب جنسی درباره او دیده است هم آن‌قدر هوسران یا توانا نیست که بتواند از موقعیت سوء‌استفاده کند. بر عکس، در یکی از شرم‌آورترین لحظات زندگی‌اش و فیلم قرار می‌گیرد. و تقریباً از همین لحظه به بعد به یکباره تبدیل به کابوس همان‌هایی می‌شود که روزی به خاطر حضور حتی منفعل او در خواب‌هایش، نیمکت‌های کلاسش را پر می‌کردند و تمایل به دیدارش داشتند. آدم‌های مثل پل متیوز خوراک خوبی برای کنسل کالچر هستند.

اساساً به احتمال زیاد در جهان مادی ما کسی نیست که شهرت را دوست نداشته باشد. شهرت در زندگی انسان یک جور جاودانگی است و جاودانگی غایت نهایی ما موجودات میراست. آن‌هایی که تلاش می‌کنند از وسوسه‌های و آرزوهای جهان مادی فارغ شوند هم جلوه‌ای خداگونه، بنابراین جادوانه پیدا می‌کنند. از سویی، شهرت وقتی از حدی رد می‌شود، حتی اگر خودت هم علاقه‌ای به آن نداشته باشی، تو را روی موج خودش سوار می‌کند. چه بخواهی چه نخواهی. شهرت‌طلب‌های واقعی از این موج ولو منفی استقبال می‌کنند. چراکه حتی محبوبیت منفی هم باز هم شهرت است. یعنی آدم‌ها از تو و درباره تو حرف می‌زنند، ولو بد و منفی. محبوبیت منفی برای این افراد هم تأثیرات روانی ناگوار و خانمان براندازی دارد، اما این دسته به هر نوع محبوبیتی نیازمندند.

اما تکلیف دیگران چه می‌شود؟ آدم‌های معمولی مثل پل متیوز یا آن شخصیت هیچ‌کسی که روبرتو بنینی در فیلم «به رم با عشق» (To Rome With Love) وودی آلن نقش‌اش را بازی می‌کند؟ همان کارمند معمولی که یک صبح از خواب بیدار می‌شود و بدون هیچ دلیلی تک‌تک جزئیات زندگی‌اش، حتی صبحانه‌ای که می‌خورد، برای خبرنگاران و جهان مهم می‌شود. (فیلم آقای آلن سال ۲۰۱۲ ساخته شده و تنها بخش کوچکی از آنT به این قصه اختصاص دارد؛ باز هم نشانه دیگری از پیشرویی و پیشگویی وودی آلن بزرگ.) در فیلم وودی آلن شخصیت بنینی از فواید شهرت مثل دخترکان زیبارو که صرفاً به خاطر شهرت و ثروت او سراغش می‌آیند، بهره می‌برد. بعد باز هم بی‌دلیل همه این‌ها از او گرفته می‌شود. آقای آلن می‌خواهد بگوید حتی بحث اخلاقیات هم مطرح نیست. این مردمان یک روز بی دلیل تو را دوست دارند، بی آنکه بدانند که هستی و به چیزهایی باور داری و نداری. و یک روز هم، چه خوب باشی یا بد، رهایت می‌کنند.

حرف نویسنده و کارگردان «سناریوی خواب» هم همین است. با این تفاوت که پل متیوز نیکلاس کیج حتی از مزایای شهرت بهره‌ای هم نمی‌برد. یعنی حتی درباره او نمی‌توان گفت که فشار توجه و شهرت او را به مسیری انحرافی می‌کشاند و حالا رفتارهاش به‌حق از نگاه مردم ناپسند و غیراخلاقی و بنابراین قابل سرزنش است. او یک مرد آکادمیک ساده و غیرآلفاست که از توجه ناگهانی اطرافیانش حیرت‌زده است و از پس آن، فقط چاپ کتابش را می‌خواهد. او این شهرت را فرصتی برای بالاخره کسی شدن می‌بیند اما حاضر نیست به هر قیمتی آن را به دست بیاورد. دست‌کم تا حد زیادی در برابر این موج مقاومت می‌کند. برخلاف فیلم فرهادی ما اعمال و انگیزه‌های او را می‌بینیم. دیگر درگیر این مسئله نیستیم که آیا او سزاوار این بایکوت است یا نه.

نیکلاس کیج، با توجه به وضعیت امروزش در هالیوود، بهترین گزینه برای این نقش است. او سابقه بازی در فیلم چارلی کافمن «اقتباس» (Adaptation) را هم دارد و آنجا هم نقش‌اش را خوب بازی کرده است. استاد دانشگاهی که ظاهراً در خانه پدری همسرش زندگی می‌کند. پدر ساده‌ای است و هیچ کاری در برابر تمام بلاهایی که سرش می‌آورند، نمی‌تواند بکند. او خشونت را با خشونت پاسخ نمی‌دهد. به راحتی وقتی حتی همسرش او را پس می‌زند، از خانه می‌رود و خانه‌ای کوچک و ساده برای خودش اجاره می‌کند. او حتی محصولی را که بعد از ماجرای ورود به خواب تولید می‌شود، می‌خرد. یک دستبند هوشمند که می‌توانی با آن وارد خواب دیگران شوی.

سناریوی خواب

مردمان به راحتی این مرد بیچاره را از عرش به فرش می‌رسانند، بعد از همین استفاده می‌کنند تا یک «گجت» تازه به بازار عرضه کنند. کمدی سیاهش آنجاست که برای عکاسی فیلمش چنگال فلزی فردی کروگر را به پیشنهاد عکاس دستش می‌کند. فردی کروگر شخصیت ترسناک سری فیلم‌های «کابوس در خیابان الم» است. از وقتی پل میتوز به کابوس مردم تبدیل شده، او را فردی کروگر می‌نامند. برای تبلیغ گجت تازه هم یک مشت دختر و پسر جوان احتمالاً از نسل زد یا هزاره‌های جوزده هم که این استارتاپ را راه انداخته‌اند، می‌نشینند جلو دوربین و عملکرد پل متیوز را زیر سؤال می‌برند. و از ایده خلاقانه و محصول تازه و فوق‌العاده‌شان می‌گویند. این است جهان بی‌منطق امروز که اگرچه به قوانین سرسختانه قرون وسطایی انتقاد می‌کنند اما نظام اخلاقی خودش، معلوم نیست بر چه اساس و معیار، به همان اندازه و حتی شاید بدتر متصعبانه، کورکورانه و بی‌رحم است. چون امروز عصر شبکه‌های اجتماعی است.

امروز به قول همین پل متیوز بیچاره همه بابت همه چیز ترامازده می‌شوند. هر کلامی از دهان تو بیرون بیاید ممکن است به کسی، از میان همین کاربران مقلد فضای مجازی، همین عموم از جنس «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»، آسیب روحی بزند. و آن فرد مفلوک بی‌خبر از همه‌جا باید تقاص این آسیب روحی ناعامدانه واردکرده به او را به بدترین شکل ممکن پس دهد. البته که این شامل آسیب‌زنندگان واقعی نمی‌شود. شروران اصلی جهان را نمی‌توان در این وضعیت قرار داد. آن‌ها به طریقی به کمک قدرت‌هایی از این مهلکه در نهایت جان سالم به در می‌برند. جز این، حتی اگر فرد خاطی از نگاه اجتماع به درستی زیر سؤال قرار بگیرد، یعنی انتقاد به درستی به او وارد باشد، فرهنگ بایکوت دودمانش را به باد می‌دهد، به طور عمومی و در سطح جهانی.

یک جور دکان آبروبری البته تاریخ مصرف‌دار است. امروز یکی محاکمه می‌شود، فردا دیگری. ایرادی که به فرهنگ بایکوت وارد است، این نیست که افراد خاطی نباید تاوان خطاهایشان را پس بدهند. این است که اولاً گاهی شامل حال بی‌گناهان می‌شود. گاهی کسانی که همین اجتماع سرزنشگر مو را از ماست بیرون‌کش، آن‌ها را به سمت انحراف سوق می‌دهند و بعد به او می‌خندند. انگار دلشان می‌خواهد شهرت و ستایش داده‌شده به‌شان را ازشان پس بگیرند. گاهی هم کسانی که میزان و وسعت محاکمه شدنشان از جرمشان بزرگ‌تر است. و در تمام این موارد، مسیر فرهنگ بایکوت یکی است و معیار هم ملغمه‌ای از فاکتورهای نامشخص و ناتمام است.

«سناریوی خواب» به درستی و به خوبی دست روی این باگ بزرگ فرهنگ بایکوت گذاشته است. این فیلم نمی‌گذارد قهرمان ناقهرمانش با موج بی‌رحمانه علیه خودش مبارزه کند. یعنی توانایی‌اش را ندارد. هدف این است که نشان داده شود جماعت فرهنگ بایکوت نه از منطق خاصی برای قضاوت‌هایشان پیروی می‌کنند و نه راهی برای مذاکراه، مقابله و انتقاد نمی‌گذارند. بلافاصله و در چشم‌بهم‌زدنی و گاهی بسیار بی‌منطق و بی‌رحمانه حکم را صادر و اجرا می‌کنند. «سناریوی خواب» بهترین آینه فرهنگ بایکوت در سال‌های اخیر است؛ تا باشد که بایکوت‌کنندگان و تحریم‌کنندگان خود را در این آینه ببینند. فیلم اگر در نهایت رستگاری شخصیت اصلی را نشان می‌داد، شاید می‌شد گفت زنگ هشداری برای بیداری آدم‌هایی است که رویاهای خود را دنبال نمی‌کنند. اما این حتی اگر حرف فیلم باشد، حرف اصلی‌اش نیست. توانایی تمام انسان‌های جهان در کشف خود به یک اندازه نیست. و انسان خطا می‌کند. آیا به خاطر ضعیف بودن یا خطای سهوی یا حتی عمدی سزاوار چنین مجازاتی است؟ آیا این فرقی با حکم اعدام یا به زندان انداختن بی‌دلیل دارد؟

ساخت فیلم‌هایی مثل «سناریوی خواب» و «داستان آمریکایی» برای جامعه امروز خوب است. در هر دو فیلم یک استاد دانشگاه گوره‌خر از گله بیرون‌زده است. یکی با گله علیه گله شورش می‌کند و آن را به درستی مسخره می‌کند. یکی فقط می‌ایستد تا گله او را به حال خودش رها کند. زخمی و بی‌کس و ناامید. خوب است که کمدی بستر مناسبی برای پرداختن به این قبیل معضلات عصر رسانه‌های اجتماعی شده است. و خوب است که این فیلم‌ها امتیازات بالایی از منتقدان می‌گیرند. پایان فیلم شاید کمی ناامیدکننده باشد. ما نمی‌دانیم بعد از این چه بر سر پل متیوز می‌آید. شاید دوست داشته باشیم او را ببینیم که در نهایت از این موقعیت رستگار بیرون می‌آید. اما هدف کارگردان آینه شدن است، تمثیلی از نظام اخلاقی نوین. و این پایان منطقی برای شخصیتی است که خلق کرده است. پیام واضح است: متعصبان امروز که متعصبان دیروز را زیر سؤال می‌برید، شما فرقی با آن‌ها ندارید، چه بسا بدترید. چون می‌گویند که گناه قابل بخشش است، اما شما حتی بی‌گناهان را نه تنها نمی‌بخشید که آن‌ها را از صحنه روزگار حذف می‌کنید.

تاثیر شبکه های اجتماعی در روان اثر سینان آرال انتشارات بذر خرد

شناسنامه فیلم «سناریوی خواب» (Dream Scenario)

کارگردان: کریستوفر بورگلی
بازیگران: نیکلاس کیج، مایکل سرا، جولیان نیکلسون، تیم مدوز
محصول: ۲۰۲۳، ایالات متحده
ژانر: کمدی سیاه، فانتزی
امتیاز سایت IMDb‌ به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱%
امتیاز نویسنده به فیلم: پنج از پنج
خلاصه داستان: یک استاد دانشگاه معمولی به یکباره سر از خواب نزدیکانش و بعد غریبه‌ها درمی‌آورد و این منجر به شهرت او و پیامدهای متعاقبش می‌شود.

نقد فیلم «سناریوی رویایی» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما