بررسی رمان «دراکولا»؛ شاهکاری که ماهیت شر را در اشکال مختلف بررسی می‌کند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
بررسی رمان دراکولا

در سال ۱۸۹۷، برام استوکر یکی از داستان‌های عامیانه‌ی اروپای مرکزی را انتخاب کرد و آن را به یکی از مشهورترین کتاب‌های ترسناک تمام دوران تبدیل کرد. کنت دراکولا زادگاهش ترانسیلوانیا (رومانی امروزی، در جنوب شرقی اروپا) را ترک می‌کند تا به انگلستان مهاجرت کند – احتمالاً برای تغذیه از «میلیون‌ها نفر» در پایتخت بزرگ آن، لندن. در آن زمان «ادبیات تهاجم» یا ادبیاتی که مربوط به حمله‌ی هیولا‌ها به امپراتوری بریتانیا بود (که در آن مقطع هنوز بسیاری از جهان فراتر از جزایر بریتانیا را پوشش می‌داد)، به طرز عجیبی محبوبیت داشت. نویسندگانی مانند رادیارد کیپلینگ، اچ‌جی ولز، و سر آرتور کانن دویل، همگی داستان‌های ماجراجویی هیجان‌انگیزی درباره‌ی موجودات خارق‌العاده یا هیولا‌های تهدیدکننده از سراسر جهان نوشتند. استوکر خود را هنرمند بزرگی نمی‌دانست. او در وهله‌ی اول یک مدیر بود. او تئاتر معروف لیسیوم در لندن را مدیریت می‌کرد. استوکر فقط برای پرداخت قبوضش رمان نوشت. آن هم به صورت تکه تکه و تصادفی. کمی اینجا، کمی آنجا. تا اینکه «دراکولا» در سال ۱۸۹۷ منتشر شد و معلوم شد استوکر برخلاف تصور خودش هنرمند بزرگی است… در اواخر قرن بیستم، زمانی که نسخه‌های سینمایی رمان شروع به ظاهر شدن کردند، محبوبیت رمان به شدت افزایش یافت و تأثیر آن بر فرهنگ عامه کاملاً واضح شد. اساساً همه‌ی خونخواران در ادبیات – از ادوارد کالن «گرگ و میش» گرفته تا اریک نورثمن «خون حقیقی» مدیون برام استوکر و داستان بیگانه‌هراسانه‌‌اش در مورد یک کنت جذاب رومانیایی هستند.

درباره‌ی برام استوکر

برام استوکربرام استوکر در ۸ نوامبر ۱۸۴۷ در دوبلین ایرلند به دنیا آمد. پدرش آبراهام استوکر نام داشت و مادرش شارلوت ماتیلدا بلیک تورنلی. استوکر در کودکی از بیماری سختی رنج می‌برد و باید در تخت می‌ماند اما خوشبختانه این بیماری از حدود ۷ سالگی بهبود پیدا کرد.

در سال ۱۸۶۴، استوکر در دانشگاه دوبلین – که توسط ملکه الیزابت اول در سال ۱۵۹۲ تأسیس شد – ثبت نام کرد و در‌ترینیتی ریاضیات خواند و در سال ۱۸۷۰ با درجه‌ی ممتاز فارغ التحصیل شد. سپس از اوایل دهه ۱۸۰۰ تا اوایل دهه ۱۹۲۰ به عنوان یک کارمند دولتی در قلعه‌ی دوبلین، خانه خانواده سلطنتی بریتانیا در ایرلند، شروع به کار کرد (پدر استوکر نیز به عنوان کارمند دولتی در قلعه خدمت کرده بود بنابراین به پسرش کمک کرد تا در آنجا موقعیتی پیدا کند. ). در این دوره، استوکر نقش دیگری هم پذیرفت و عصر‌ها، به عنوان یک نویسنده برای یک روزنامه‌ی محلی کار می‌کرد. بعد‌ها، استوکر برای داستان‌های کوتاهش هم وقت پیدا کرد و «جام بلورین» را در سال ۱۸۷۲ منتشر کرد.

پس از نزدیک به ۱۰ سال در خدمت دولت بودن، استوکر سمت خود را در قلعه‌ی دوبلین ترک کرد. تقریباً در همان زمان، او یک دوستی و رابطه‌ی کاری برقرار کرد که باعث شکوفایی حرفه‌ای‌اش شد. استوکر پس از بررسی یک اثر نمایشنامه شکسپیر هملت با ایروینگ آشنا شد و آن دو به سرعت با هم دوست شدند.

در اواخر دهه ۱۸۷۰، ایروینگ به استوکر یک موقعیت مدیریتی در تئاتر معروف لیسیوم در وست‌اند لندن، پیشنهاد داد. وظایف او به عنوان مدیر شامل نوشتن نامه – گاهی تا ۵۰ تا در روز – برای ایروینگ و همچنین سفر به سراسر جهان در تور‌های ایروینگ بود. در این مدت استوکر با فلورانس بالکامب ازدواج کرد و در اواخر سال ۱۸۷۹ پسرشان به نام ایروینگ نوئل تورنلی به دنیا آمد.

در سال ۱۸۷۵، استوکر اولین رمانش را منتشر کرد: «جاده پامچال». او همزمان با مدیریت تئاتر موفق لیسیوم، از جمله مجموعه داستان کوتاه «زیر غروب» (۱۸۸۲) و دومین رمانش، «عبورمار» (۱۸۹۰)، به انتشار نوشته‌هایش ادامه داد که تحسین اندکی را به همراه داشت. اما او تحسین عمومی را به خاطر نقش‌های زیادی که به هنر اختصاص داده بود به دست آورد.

در سال ۱۸۹۷، استوکر شاهکار خود، «دراکولا» را منتشر کرد. در حالی که این کتاب پس از انتشار موفقیت‌های زیادی کسب کرد، اما پس از مرگ نویسنده‌اش به اوج محبوبیت دست یافت. پس از دراکولا، استوکر به تولید مجموعه‌ای از آثار تخیلی و غیرداستانی ادامه داد. او در مجموع ۱۲ رمان در طول عمرش نوشت، تلاش‌های بعدی‌اش از جمله «دوشیزه بتی» (۱۸۹۸)، «راز دریا» (۱۹۰۲)، «جواهر هفت ستاره» (۱۹۰۴) و «آشیانه کرم سفید» (۱۹۱۱).
استوکر تقریباً ۳۰ سال تا زمان مرگ ایروینگ در سال ۱۹۰۵ به عنوان مدیر لیسیوم خدمت کرد. او مدت کوتاهی پس از آن دچار سکته‌ی مغزی شد و بیشتر سال‌های پایانی خود را با مبارزه با سلامتی ضعیف و وضعیت مالی متزلزل گذراند. استوکر در ۲۰ ‌آوریل ۱۹۱۲ در لندن درگذشت. گزارش‌های مختلف علت مرگ را عوارض ناشی از سکته مغزی، خستگی یا سیفلیس ذکر کردند.

میراث استوکر از طریق معروف‌ترین اثر او، «دراکولا»، که الهام‌بخش خلق اقتباس‌های تئاتری، ادبی و سینمایی متعددی است، همچنان به قوت خود باقی مانده است. از جمله‌ی این اقتباس‌ها می‌توان به فیلم «دراکولا» (۱۹۳۱) با بازی بلا لوگوسی و  «نوسفراتو» (۱۹۲۲) ساخته‌ی مورنائو با بازی مکس شرک اشاره کرد؛ دو موفقیتی که افسانه‌ی خون‌آشام را به خط مقدم فرهنگ عامه رساندند.

خلاصه‌ی رمان «دراکولا»

خلاصه دراکولاجاناتان هارکر، یک وکیل جوان لندنی به ترانسیلوانیا (رومانی امروزی) سفر می‌کند تا به یک نجیب زاده‌ی ثروتمند به نام کنت دراکولا، کمک کند تا ملکی در انگلستان بخرد. دراکولا در حال برنامه‌ریزی برای مهاجرت به انگلستان است و از هارکر می‌خواهد که به او کمک کند تا تمام جزئیات قانونی را بررسی کند. هارکر در ابتدا تحت تأثیر ادب و متانت دراکولا قرار می‌گیرد اما به زودی به او مشکوک می‌شود. کمی بعد، هارکر متوجه می‌شود که در واقع در قلعه زندانی شده.

یک روز عصر، او سعی می‌کند راهی برای فرار پیدا کند… اما سه بانوی خون‌آشام جذاب (عروس‌های دراکولا) او را دستگیر می‌کنند و دراکولا در آخرین لحظه او را نجات می‌دهد و هارکر متوجه می‌شود که دراکولا فقط او را زنده نگه می‌دارد تا معامله املاک و مستغلات را تمام کند. هارکر سرانجام فرار می‌کند اما نمی‌تواند مستقیماً به انگلیس برگردد چون بیمار است. او هفته‌های زیادی را برای بهبودی در صومعه‌ای در حومه‌ی مجارستان می‌گذراند.
در همین حین، در انگلستان، نامزد هارکر، مینا، با بهترین دوستش لوسی در یک شهر ساحلی هستند. مینا نگران جاناتان است و متعجب است که چرا مدت زیادی است که از او خبری نیست اما لوسی فقط به خواستگارانش فکر می‌کند. او سه پیشنهاد ازدواج در یک روز توسط سه دوست دریافت می‌کند: دکتر جان سوارد، دکتری که یک بیمارستان روانی را اداره می‌کند. کوئینسی موریس آمریکایی؛ و آرتور هولموود، پسر لرد گودالمینگ (یک جنتلمن انگلیسی). لوسی آرتور هولموود را می‌پذیرد. با وجود اینکه کوئینسی موریس و دکتر سوارد ناامید شده‌اند اما با هولموود دوست می‌مانند.

در همین حال، دراکولا وارد انگلیس شده اما هنوز خودش را نشان نداده است. یک بیمار در بیمارستان دکتر سوارد به نام رنفیلد، مدام حشرات، عنکبوت‌ها و پرندگان را می‌گیرد می‌خورد و می‌گوید که «استاد» به زودی می‌آید. لوسی هم شروع به رفتار‌های عجیب و غریب می‌کند – به نظر می‌رسد او در حال از دست دادن خون است، اما هیچ کس نمی‌داند این خون کجا می‌رود. نامزد او، لرد آرتور هولموود، نگران می‌شود و دکتر سوارد به دنبال دوست و مربی خود، ون هلسینگ، می‌فرستد تا او را معاینه کند.

ون هلسینگ متوجه می‌شود که پای یک خون‌آشام در میان است. او یک دانشمند و دکتر است اما به خرافات و فلسفه‌ی باستان نیز به خوبی مسلط است بنابراین می‌داند برای کشتن خون آشام‌ها چه باید بکند. حتی پس از چندین بار تزریق خون، آن‌ها نمی‌توانند لوسی را نجات دهند و او می‌میرد. اما ون هلسینگ می‌داند که او واقعاً نمرده… چهار مرد وارد قبر او می‌شوند و لوسی خون آشام را که از یک حمله در دهکده همسایه باز می‌گردد، می‌گیرند. آن‌ها به قلب او چاقو می‌زنند و سرش را می‌برند تا مطمئن شوند که واقعاً مرده.
مینا بالاخره از جاناتان با خبر می‌شود و به بوداپست می‌رود. آن‌ها در صومعه‌ای که او دوران نقاهت را می‌گذراند ازدواج می‌کنند و به انگلستان باز می‌گردند. هارکر، ون هلسینگ، دکتر سیوارد، موریس و هولموود همگی قسم می‌خورند که یک بار برای همیشه از شر دراکولا خلاص شوند…

تحلیل و بررسی رمان «دراکولا»

تحلیل و بررسی دراکولافقط همین که برام استوکر یک داستان عامیانه‌ی مبهم را گرفته و آن را به شهرتی ابدی رسانده کافی است تا به اهمیتش اعتراف کنیم. «دراکولا» در واقع از طریق یک موجود افسانه‌ای، موفق شده ترس‌های عمیق یک نسل را نمایان کند. تقریباً همه‌ی کتاب‌ها یا فیلم‌های خون‌آشام در قرن بیستم مدیون رمان استوکر هستند. مثلا ادوارد کالن را می‌بینید که دوست دختر انسانی‌اش بلا را دوباره آموزش می‌دهد تا تمام کلیشه‌های خون‌آشامی را که از رمان استوکر سرچشمه می‌گیرند، باور نکند.

اگر کتاب‌های هیولایی مورد توجه شما نیستند یا اهمیت فرهنگی پاپ آن برایتان جالب نیست باز هم باید برای دراکولا یک استثنا قائل شوید چون استوکر در مورد برخی از مهم‌ترین پرسش‌های سیاسی زمان خود حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. بسیاری از منتقدان دوست دارند که دراکولای استوکر را چنین تفسیر کنند: بریتانیایی‌ها می‌ترسیدند مردمی که مدتی طولانی تحت استعمار و ستم قرار داده بودند برای انتقام به بریتانیا بیایند! یا می‌توانید دراکولا را برای آنچه در مورد نقش زنان می‌گوید بخوانید: خطرناک‌ترین زنان رمان جذاب‌ترین‌ها هستند.
ولی بیایید این بار «دراکولا»ی برام استوکر را از این دریچه ببینیم: شاهکاری گوتیک که ماهیت شر را در اشکال مختلف بررسی می‌کند. این رمان در هسته‌ی خود تجسم تاریک و شوم شر است؛ شخصیت دراکولا، با ترکیبی قدرتمند از توانایی‌های ماوراء‌الطبیعی، جذابیت اغواکننده و پیوند‌های عمیق با تاریخ و اسطوره، به عنوان نمونه‌ای قوی از اینکه چگونه شر می‌تواند خود را در جهان نشان دهد عمل می‌کند. کمک‌های رمان به ژانر‌های گوتیک و ترسناک و همچنین محبوبیت عالمگیر آن، گواهی است بر این ادعا.

در واقع «دراکولا» یادآوری هولناکی از ماهیت و قدرت پایدار نیرو‌های تاریکی است که تخیلات و زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. ماهیت شر در «دراکولا» پیچیده و چند وجهی است. شر از یک سو، به عنوان یک نیروی خارجی، تهدیدی برای نابودی افراد بی‌گناه است و از سوی دیگر، به عنوان یک پدیده‌ی درونی و روانی در ذات هر یک از شخصیت‌های رمان وجود دارد. این امر به ویژه در مورد شخصیتی مانند رنفیلد صادق است که میل به قدرت و کنترل دیوانه‌اش کرده. «دراکولا» مظهر افراطی‌ترین و وحشتناک‌ترین جنبه‌های شرارت انسانی است که از ترس عمیق ما از مرگ، زوال و فساد پرده برمی‌دارد. شخصیت او نمادی قدرتمند از جنبه‌های تاریک و سایه‌ی روان انسان و عواقب وحشتناکی است که ممکن است ر‌ها شدن این نیرو‌ها به همراه داشته باشد.

در بخشی از کتاب «دراکولا» که با ترجمه‌ی محمود گودرزی توسط نشر برج منتشر شده می‌خوانیم:

صبح خاکستری سپری شده و خورشید بر فراز افقِ دوردستی است که به نظر می‌رسد دندانه‌دار باشد، نمی‌دانم با درخت یا تپه، چون به ‌قدری دور است که چیزهای بزرگ و کوچک در هم می‌آمیزند. خواب‌آلود نیستم و ازآنجاکه قرار نیست صدایم بزنند تا موقعی که خودم بیدار شوم، به‌ طبع می‌نویسم تا خواب بیاید سراغم. چیزهای غریب بسیاری هست که باید بنویسم و اجازه دهید به‌ دقت نقل کنم که پیش از ترک بیستریتسا چه شامی خوردم، مبادا کسی که این مطالب را می‌خواند تصور کند آن شب پرخوری کرده‌ام. شامم چیزی بود که به آن «استیک سارقان» می‌گویند؛ تکه‌هایی از گوشت خوک، پیاز و گوشت گاو با چاشنی فلفل قرمز که با سیخ روی آتش کباب کرده‌اند، به همان شیوه‌ ساده‌ای که در لندن برای گربه‌ها گوشت اسب مهیا می‌کنند! شرابش گُلدن مدیاش بود که سوزشی عجیب روی زبان ایجاد می‌کند و البته ناخوشایند نیست. من فقط چند لیوان از آن نوشیدم و چیز دیگری نخوردم.

وقتی سوار کالسکه شدم، کالسکه‌ران هنوز سر جایش ننشسته بود و دیدم که با زن صاحب هتل حرف می‌زند. معلوم بود دربارهٔ من گفت‌وگو می‌کنند، چون گهگاه به من می‌نگریستند و عده‌ای از کسانی که روی نیمکت پشت در نشسته بودند -آن‌ها را با نامی صدا می‌زنند که معنی‌اش «واژه‌رسان» است- آمدند و گوش دادند و بعد به من نگاه کردند، بیشترشان با حالتی ترحم‌آمیز. کلمات بسیاری می‌شنیدم که مدام تکرار می‌شدند، واژه‌هایی غریب، چون در میان جمعیت افرادی از ملیت‌های مختلف بودند؛ بنابراین آهسته فرهنگ لغت چندزبانه‌ام را از کیفم درآوردم و معنی‌هایشان را جست‌وجو کردم. باید بگویم که این کلمات خیالم را آسوده نمی‌کردند، چون میانشان «اُرداگ» بود یعنی شیطان، «پوکول» یعنی دوزخ، «استره‌گویکا» یعنی ساحره، «ورولوک» و «ولوسلاک»، هر دو به یک معنی، یکی اسلواک و دیگری صربی، معادل چیزی که یا گرگینه است یا خون‌آشام. (یادآوری. باید از کنت دربارهٔ این خرافات سؤال کنم.)

کتاب دراکولا اثر برام استوکر نشر برج
راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. Aylar

    یک چلده؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X