نقد انیمیشن «آرزو» دیزنی؛ کلاژی مایوسکننده با پیامی بزرگ
استودیو دیزنی به مناسبت صد سالگی خود انیمیشنی ساخت به نام «آرزو». این کمپانی بزرگ انیمیشنسازی با شعار به تحقق رساندن آرزوها شکل گرفته است. بنابراین، در صدمین سال حضور فعال و تأثیرگذار خود در جهان تصمیم گرفت قصهای با الهام از بسیاری از انیمیشنها و شخصیتهایی که خلق کرده است، با محوریت مفهوم آرزو بسازد. گفته میشود بیش از صد ارجاع به آثار دیزنی، بهخصوص کلاسیکها، در انیمیشن «آرزو» وجود دارد. در نهایت ناباوری، این هدیه صد سالگی دیزنی به خودش و جهان به مذاق مخاطبان و منتقدان خوش نیامده است. دیزنی در سالهای اخیر با این مشکل مواجه بوده است، مشکل جذب مخاطب. البته با انیمیشنهایی مثل «یخزده» (Frozen) و «افسون» (Encanto) توانست دوباره نفسی تازه کند اما هم فاصله این موفقیتها از هم خیلی زیاد است، هم قابل قیاس با دوران شکوه دیزنی نیست. متأسفانه، انیمیشن «آرزو» هم با تمام تلاشی که سازندگانش کردند، هم نتوانست توقعها را برآورده کند و به دسته شکستهای دیزنی پیوست. نقد انیمیشن «آرزو» دیزنی را در این مطلب میخوانید.
هشدار: در نقد انیمیشن «آرزو» دیزنی خطر لو رفتن داستان وجود دارد
انیمیشن «آرزو» را جنیفر لی نوشته و کریس باک کارگردانی کرده است. لی در مقام نویسنده و باک در مقام کارگردان پیش از این تجربه کار در «یخزده» را با هم داشتند. لی فیلمنامه انیمیشنهایی مثل «موانا» (Moana) و «زوتوپیا» (Zootopia) را هم نوشته است. بنابراین، هر دو میتوانستند گزینههای خوبی برای ساخت یک انیمیشن مناسبتی موفق باشند. آنها باید تمام انیمیشنهای دیزنی را میگذاشتند کنار هم تا کلاژی بسازند (کلاژ به معنای واقعی کلمه چه در قصه، چه طراحی شخصیت، صحنه و لباس، چه موسیقی و حتی نوع انیمیشن) با محوریت شعار اصلی دیزنی. اینجا همان جایی است که تمام آرزوهای همه، بهخصوص هر آنکه مخاطب و طرفدار انیمیشنهای دیزنی بوده است، به حقیقت تبدیل میشود. با این قصه باید دانست که آرزو مهمترین چیز زندگی انسان است و باور کرد که در صورت تلاش، تحققیافتنی است. اگر پری دریایی میتواند به انسان تبدیل شود و به شاهزاده محبوبش برسد، اگر شاهزادهخانمها میتوانند از شرّ جادوگر بدطینت خلاص شوند و به شاهزادهها برسند، اگر دیو میتواند به لطف قدرت عشق دوباره به انسان تبدیل شود، اگر پینوکیو پسرک چوبی میتواند به انسان تبدیل شود، پس آشا قهرمان زن رنگینپوست «آرزو» هم میتواند به آرزویش یعنی برگرداندن آرزوهای انسانها به خودشان برسد.
- نقد انیمیشن «بنیادین»؛ پرطمطراق اما توخالی
- نقد انیمیشن «فرار مرغی: طلوع ناگت»؛ سرگرمکننده اما فراموششدنی
نقد انیمیشن «آرزو» دیزنی؛ فرشته مدرن، جادوگر بدجنس و یاران باوفا
با این تفاصیل، به نظر میرسد «آرزو» تمام ویژگیهای لازم برای موفق شدن را دارد. یک شخصیت شرور ظاهراً شکستناپذیر هم دارد که مجموعهای است از تمام شخصیتهای شرور دیزنی. بازگشت شخصیت شرور به داستانهای دیزنی برای این انیمیشن مناسبتی احتمالاً پاسخی به تمام انتقاداتی است که به خاطر عدم حضور شخصیت شرور در انیمیشنهای اخیر دیزنی به این استودیو وارد شده است. دیزنی برای «آرزو» به تمام ویژگیهای کلاسیک خود برگشته است. به جز شخصیت شرور، یک شخصیت همراه کلاسیک هم کنار قهرمان قرار داده، سبک قصهگوییاش همان روند کلاسیک آشنا را طی میکند و نوع انیمیشن آن ترکیبی از انیمیشن دستی و کامپیوتری است. مثل انیمه که پسزمینه دستی و ثابت و شخضیتها متحرکاند. (که این یکی بیشتر به فیلم ضربه زده است).
به لحاظ استانداردهای مدرن هم تقریباً تمام پروتکلها را رعایت کرده است. قهرمانش زن است و البته رنگینپوست. با اینکه اندامی تراشیده دارد، به اندازه سایر قهرمانان زن کلاسیک دیزنی اغراقآمیز نیست. و تنوع اندام هم در شخصیتهای زن رعایت شده است. شخصیتها همه سفیدپوست نیستند و تنوع جنسیتی مثلاً در دوستان قهرمان رعایت شده است. شخصیت شرور بر خلاف معمول کلاسیکهای دیزنی مرد، پادشاهی تمامیتخواه و خودپسند است و کسی که در برابر او قرار میگیرد ملکه است. گرچه به جامعه رنگینکمانی توجه نکرده، اما مجموعهای را جمعآوری کرده است که بتواند رضایت منتقدان سختگیر امروزی را تا حد زیادی جلب کند؛ و در عین حال، الگوهای نامناسبی را برای مخاطبان خردسال خود نسازد. اما هیچیک از اینها به نقطه قوتش تبدیل نمیشود و «آرزو» را به اثری بهیادماندنی، مخصوصاً برای صد سالگی دیزنی، تبدیل نمیکند. در عوض، ما با کلاژی شلوغ مواجهیم که برای همراه شدن با آن باید بیست دقیقهای منتظر بمانیم.
«آرزو» همچون «سیندرلا» و بسیاری از کلاسیکهای دیگر دیزنی با کتاب و راوی شروع میشود. کتاب باز میشود و ما وارد قصهای میشویم که آشا دارد برای ما تعریف میکند. داستان جزیرهای به نام روسس (Rosas) در دریای مدیترانه که یک پادشاه آشنا به سحر و افسونگری و ملکه با هم آن را ساختهاند؛ جزیرهای که در آن پادشاه آرزوهای مردم را از آنها میگیرد و به نوبت، طی مراسمی خاص برایشان به حقیقت تبدیل میکند. این انتخاب کاملاً به دست خود پادشاه است. اینکه مردی جوان با چنین وعده عجیبی میتواند یک سری آدم را به خود جذب کند، خود به اندازه کافی عجیب است. مهمترین باگش هم گرفتن آرزوهاست. درست است که رسیدن به آرزوها سخت است و همه برای رسیدن به آرزوهایش تلاش نمیکنند و زندگی را به همین شکل به پایان میرسانند، اما کیست که حاضر باشد به امید آنکه شاید یک روز آرزویش برآورده شود، آن را بسپرد به دست دیگری، آن هم به این شرط که کاملاً فراموشش کند؟
خوشبختانه یک بیدار میان این همه ناهوشیار پیدا میشود که تلنگری بهشان بزند. آشا به سنی رسیده است که نوبت تحویل آرزویش فرا رسیده و در مواجهه با پادشاه، منطق قانون او را زیر سؤال میبرد و طبعاً به دشمن اصلی او تبدیل میشود. خیلی زود آشکار میشود پادشاهی که در ابتدا به عنوان شخصیتی خیرخواه به ما معرفی شده است، جادوگری است مثل نامادری سفیدبرفی، جادوگر «زیبای خفته» و ارسلای «پری دریایی» و چند شخصیت شرور دیگر. او مردی است که در آینه به خود مینگرد و دوست دارد زیباترین و قدرتمندترین باشد و به همین خاطر، با دختری جوان درمیافتد. از همان ابتدای امر این نبرد ناعادلانه به نظر میآید. چون آشا نه افسونگری بلد است نه ویژگی جادویی خاصی دارد؛ او فقط هفت دوست (مثل هفت کوتوله) دارد که آنها هم جزو دسته غافلاناند و یکیشان همین حالا هم آرزویش را به پادشاه داده و انگیزهای برای زندگی ندارد.
اما دیزنی این مشکل را برای ما حل میکند. اگر پادشاه قرار نیست آرزوی آشا را برآورده کند، شاید اگر از یک ستاره بخواهد ممکن شود. این چنین است که ستاره آرزو رسماً بر او ظاهر میشود تا تمام ناممکنها را ممکن سازد. در وهله اول، بز همراه آشا و تمام حیوانات جزیره را سخنگو میکند. زبان انسان را میفهمد، بی آنکه خودش بتواند سخن بگوید. اما تمام ابزار لازم برای فهماندن حرفهایش به آشا و حیوانات و همه را دارد. و او و آشا هم به طرز عجیبی فکر هم را میخوانند. به هر حال، اینجا دیزنی است و این ستاره نماینده دیزنی است؛ بنابراین، منطق را باید کنار گذاشت و با باور به جادو، با آشا و ستاره و بقیه همراه شد تا دید بالاخره آشا موفق میشود پادشاه شرور قدرتمند را شکست دهد و آرزوهای مردم را از او پس بگیرد یا نه. او در مقام یک فرشته آرزوی مدرن کارش برآورده کردن آرزوهای دیگران است؛ حتی آرزوی شخصیاش، برآورده شدن آرزوی پدربزرگ و مادرش است. بنابراین، با داشتن این قدرت درونی که در واقع ویژگی جادویی او حساب میشود، این قابلیت را دارد دیگران را با خود همراه کند. اما آیا ما را هم همراه میکند؟
اولین مانعی که بر سر این راه قرار میگیرد، سبک انیمیشن فیلم است. حضور شخصیتهای کامپیوتری در پسزمینه ثابت فضایی را به وجود آورده است که احساس میکنی فیلم تکنیک پرده سبز را به بیکیفیتترین شکل ممکن اجرا کرده است. انگار که فاصلهای بین شخصیتها و فضا افتاده است که نتیجتاً باعث افتادن فاصله میان مخاطب و فیلم میشود. ما با یک مقدمه کوتاه سرسری خیلی زود وارد قصه میشویم و آشا با یک ترانه ورودی ما را با روسس آشنا میکند. برای آنکه قصه را درک و دنبال کرد، باید به متن ترانهها دقت داشت اما متأسفانه موسیقی با اینکه سعی شده است بهروز باشد (شاید اصلاً از همین بهروز بودن ضربه میخورد) آن جذابیت لازم برای همراه کردن مخاطب را ندارد. شاید بهتر بود حالا که دیزنی بسیاری از اِلمانهای کلاسیک خود را وارد قصه کرده است، موسیقیها را هم به همان شکل کلاسیک میساخت. موسیقی بهروز برای انیمیشنی مثل «افسون» که به دور از استانداردهای کلاسیک دیزنی ساخته شده است، حق مطلب را ادا میکند. اما در «آرزو» از متن بیرون میزند.
فاصله رضایت آشا از جایی که در آن زندگی میکند تا پی بردن به حقیقت آنقدر کم است که با خودت فکر میکنی چرا آشا تا به حال به این نتیجه نرسیده بود. همانطور که پیش از این اشاره شد، خود قانون اولیه جزیره به اندازه کافی شکبرانگیز است که کسی مثل آشا آن را زیر سؤال ببرد. تو گویی این پی بردن به حقیقت در مصاحبه و اولین مواجهه او با پادشاه قرار گرفته است که ما فقط با وجه شرور شخصیت پادشاه آشنا شویم و بدانیم که این یک قصه نبرد نیروی خیر با شر است.
ناامیدی آشا بعد از پی بردن به حقیقت جزیره با یک ترانه توصیف وضعیت دیگر همراه میشود که با الهام از ترانه When You Wish Upon a Star «پینوکیو» ساخته شده و مهمترین قطعه انمیشن «آرزو» است. قطعهای است که با آن جادوی اصلی قصه اتفاق میافتد. ستاره آرزو خودش بر قهرمان ما ظاهر میشود. با اینکه گفته میشود این ترانه تأثیرگذار است اما میزان تأثیرش با همتایان دیگرش در دیزنی فرسنگها فاصله دارد. با این حال، باعث شده است سازندگان انیمیشن به ما نشان دهند تصور دیزنی از ستاره آرزو چیست. ستارهای که شکل قلبمانند صورتش با الهام از میکی ماوس طراحی شده است. طراحی کاراکتر ستاره خود یکی از نقاط ضعف فیلم است؛ با اینکه ستاره با حالات چهرهاش در لحظاتی همذاتپندارانه و احتمالاً از نظر بچهها بامزه و ملموس است. اما آیا این تمام توانایی دیزنی در طراحی چنین کاراکتری است؟ بعید است.
از آنجا که قصه خیلی دیر روی ریتم میافتد، از زمان ظهور ستاره تا انتهای فیلم، فرصت کمی برای رسیدن به هدفی بزرگ هست. در عین حال، باید بیشمار ارجاع دیزنی را هم در قصه جای داد. بنابراین، این رسیدن از نقطه الف با یک عالم حیوان سخنگو که تقریباً همه ارجاعی به شخصیتهای قدیمی دیزنی دارند، شلوغ و تا حد زیادی سرسری اتفاق میافتد، و شوخیهای خاص دیزنی هم آنقدر جان ندارد که مسیر را سرگرمکننده کند؛ شخصیت همراه، بز سخنگو، با لهجه بریتانیاییای که برایش در نظر گرفته شده است هم نه تنها بعد از سخنگو شدن بامزه نمیشود که خیلی هم بیمزه است. به طوری که با خودت میگویی اصلاً لزوم وجودش چیست؟ یا چگونه میتوان به این سرعت از سد بزرگ پادشاه گذشت و این میان، دیگران را متقاعد کرد که او شیاد است و باید با او مبارزه کرد؟
ستاره قرار است همه این سؤالها را پاسخ دهد. درگیر یک سری اکت بامزه با بز شود که مثلاً خندهدار باشد و آشا و دوستانش را به اتاق پادشاه، آنجا که آرزوهای مردم هستند، برساند تا آنها را آزاد کنند و قدرت را از پادشاه بگیرند؟ اما پادشاه قدرتمندتر از این حرفهاست و به این سادگیها از میان برداشته نمیشود. با این حال، این یک فیلم دیزنی است و ما میدانیم که او از شخصیتهای نیک قصه شکست خواهد کرد. چطور این اتفاق میافتد؟ با اتحاد ساکنان جزیره. این پیام مهم انیمیشن «آرزو» است؛ با ایمان و به همراه هم میتوان شرورترین و قدرتمندترین حاکم را از میان برداشت. فقط کافی است فهمید که آرزو مهمترین دارایی انسان و انسان بی آرزو، مرده است.
این بهترین نکته انیمیشن «آرزو» است. هیچ خلاقیتی در فیلم دیده نمیشود و اگر هم نوآوری شده مثل همین شخصیت ستاره، نتیجه راضیکننده نیست. ارجاعات به دیزنی قرار است حس نوستالژیک را در مخاطبان دیزنی تحریک کند. اما فرسنگها با آنچه در «شرک» دریمورکس اتفاق میافتد، فاصله دارد. اینکه دریم ورکز بیشتر از بیست سال پیش از اِلمانهای دیزنی بهتر از خودش استفاده کرده است هم نکته جالبی است. به نظر میرسد تمرکز بیش از اندازه دیزنی بر رساندن این پیام به دیگر جنبههای فیلم چربیده است. هر فیلم دیزنی در بدترین حالت دستکم یک ترانه بهیادماندنی و محبوب دارد اما «آرزو» آنقدر از این نظر کمفروغ ظاهر شده که حتی اعضای آکادمی اسکار هم توجهی به ساوندترک و موسیقی متن آن نشان ندادند. سیر روایی قصه با تمام اتفاقاتی که باید در خود جای دهد، پراکنده و گیجکننده است، شخصیتها همذاتپنداری لازم را ایجاد نمیکنند و پایانبندی سرهمبندی شده است، با اینکه قرار است باشکوه باشد. «آرزو» در خوشبینانهترین حالت ممکن فقط با پیام بزرگ و مهمی که برای جهان دارد، بهخصوص برای کسانی که قدرتی شرور حق زندگی را از آنها گرفته است، قابل تحسین است. اما این پیام از سوی دیزنی تازه هم نیست، با اینکه تکرارش ضروری است.
شناسنامه انیمیشن «آرزو» (Wish)
کارگردان: کریس باک، فاون ویراسانتورن
صداپیشگان: آریانا دبوز، کریس پاین، آلن تودیک، آنجلیک کابرال، ویکتور گاربر، ناتاشا راثول، ایوان پیترز، هاروی گیین، رامی یوسف
محصول: ۲۰۲۳، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به انیمیشن: ۵.۸ از ۱۰
امتیاز انیمیشن در سایت راتن تومیتوز: 48%
امتیاز نویسنده به انیمیشن: دو از پنج
خلاصه داستان: در جزیرهای که پادشاه افسونگرش آرزوهای ساکنان را ازشان میگیرد تا یک روز آنها را برآورده کرد، دختری به نام آشا متوجه نیت شرّ او میشود و تلاش میکند به کمک ستاره آرزو، آرزوهای انسانها را از پادشاه پس بگیرد و بهشان برگرداند.
منبع: دیجیکالا مگ