چرا دیزنی نباید آثار کلاسیکش را بازسازی کند؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
شیرشاه

دیزنی اخیرا به جای خلق فیلم‌های بدیع یا حتی اقتباس از رمان‌های تازه، به سمت بازسازی آثار کلاسیکش روی آورده است. فرقی نمی‌کند با «سیندرلا» (Cinderella) طرف باشیم یا «شیرشاه» (The Lion King)، متاسفانه لیست طویل بازسازی‌های لایو اکشنی دیزنی نه تنها به محبوبیت انیمیشن‌های اصلی نزدیک هم نشدند بلکه اغلب از انجام هرگونه تلاشی برای به‌روزرسانی مفاهیم اصلی یا ساختن داستان‌های تازه هم اجتناب کردند. مثلا بازسازی پرهزینه و خوش‌رنگ و لعاب «شیر شاه» فاقد المان‌های هنری، جذابیت و شخصیت‌پردازی بود که برگ برنده‌ی نسخه‌ی انیمیشنی آن به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار رنسانس دیزنی به حساب می‌آمد.

بیش‌تر بازسازی‌های دیزنی بارها و بارها مخاطبان را ناامید کردند؛ زیرا عمدتا به جای نگاه کردن به داستان اصلی از زاویه‌ی دیگر، بازخوانی دقیقی از داستان‌های کلاسیک هستند. البته گاهی تغییرات جزئی در این بازسازی‌ها به وجود می‌آید مثلا در لایو اکشن «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) یا «کتاب جنگل» (The Jungle Book) تغییراتی ایجاد شده که فیلم را از نسخه‌ی اصلی تا اندازه‌ای متمایز می‌کند، با این حال خود داستان در بیش‌تر موارد همان چیزی است که قبلا هم بوده که عملا هدف از بازآفرینی یک انیمیشن کلاسیک را زیر سوال می‌برد. دیزنی این فرصت را داشت تا آثار کلاسیکش را با دیدگاه متفاوتی بازسازی کند اما انگیزه‌های تجاری و سود بیش‌تر عملا این کار را غیرممکن کرد و نتیجه به ده‌ها نسخه‌ی لایو اکشن شکست خورده منجر شد اما چرا این استودیو باید هر چه سریع‌تر بازسازی انیمیشن‌های نوستالژیکش را متوقف کند؟

بازسازی‌های دیزنی مخاطبان را ناامید می‌کنند

پینوکیو

مخاطبان در همه‌ی این سال‌ها به وضوح نشان دادند از این که دیزنی داستان‌های خاطره‌انگیز دوران کودکی‌شان را به صورت لایو اکشن بازسازی می‌کند، اصلا خوشحال نیستند. البته انتشار این خبر که دیزنی در حال بازسازی نسخه‌ی لایو اکشن از انیمیشن‌های محبوبش است، هیجان‌انگیز است اما این شور و اشتیاق به محض انتشار تریلرهای اولیه به سرعت فروکش می‌کند. در این مرحله بیش‌تر مخاطبان در حال بحث و جدال هستند که اصلا این بازسازی ارزش دیدن دارد یا نه. در نهایت اغلب نقدها درباره‌ی بازسازی‌های دیزنی یک ویژگی مشترک دارند؛ مهم نیست چه اتفاقی قرار می‌افتد، این لایو اکشن‌ها هیچ وقت به پای نسخه‌ی اصلی نمی‌رسند.

اگرچه جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری به سازندگان اجازه‌ی خلق بخش‌هایی را می‌دهد که در گذشته فقط در قالب انیمیشن امکان‌پذیر بود اما در هر صورت فراموش نکنید المان‌های خاصی باید به خود انیمیشن واگذار شوند که نسخه‌های لایو اکشن از پس خلق آن‌ها برنمی‌آیند. مثلا در نسخه‌ی لایو اکشن «شیرشاه» واکنش سیمبا به مرگ موفاسا در حالت چهره‌اش اصلا نمایان نمی‌شود یا ترس و ناامیدی را نمی‌شود در چهره‌ی این شیر جوان دید. این مورد با توجه به رویکرد واقع‌گرایانه‌ی لایو اکشن، عجیب نیست و در نهایت بازسازی پرهزینه‌ی دیزنی نمی‌تواند مثل نسخه‌ی انیمیشنی سال ۱۹۹۴ احساسات مخاطب را برانگیزد.

دیزنی به اندازه‌ی بازسازی آثارش، به بازآفرینی آن‌ها علاقه‌مند نیست

شیرشاه

شاید اگر بازسازی‌های دیزنی داستان را از زاویه‌ی دیگری روایت می‌کردند یا حداقل کمی آن‌ها را تغییر می‌داند و چیزهای تازه‌ای به داستان اضافه می‌کردند، نظر مخاطبان را تا اندازه‌ای تغییر می‌دادند اما عملا این اتفاق به وقوع نمی‌پیوندد و این سوال مطرح می‌شود که در نسخه‌ی لایو اکشن چه چیزی وجود دارد که پیش‌تر مشابه آن را در انیمیشن‌ها ندیدیدم؟ اگر دیزنی قرار نیست در این لایو اکشن‌ها کار خاصی انجام دهد که آن‌ها را منحصربه‌فرد کند اصلا چرا این مقدار بودجه هزینه می‌کند؟

این که دیزنی در راستای همراه شدن با جنبش‌های فمینیستی یا حمایت از حقوق اقلیت‌های نژادی و جنسیتی، شخصیت‌های نوستالژیکی مثل فرشته‌ی مهربان سیندرلا را از زن به مرد تغییر می‌دهد اصلا به معنی رویکرد تازه نسبت به داستان نیست بلکه داستان اصلی دقیقا همانی است که قبلا بوده و چیز تازه‌ای به آن اضافه نشده. در هر صورت این تغییرات جزئی برای یک بازسازی کامل را تضمین نمی‌کنند.

باید اعتراف کنیم که زنجیره «روزی روزگاری» (Once Upon A Time) شبکه‌ی ABC در طول هفت فصلش نسبت به لایو اکشن‌های دیزنی تلاش بیش‌تری برای افزودن جذابیت و نگاه متفاوت به داستان‌ها و شخصیت‌های انیمیشن‌های کلاسیک انجام داده است.

در نهایت از آن جایی که این نسخه‌های لایو اکشن نسبت به داستان اصلی تفاوت خاصی ندارند، مخاطب احساس می‌کند در حال تماشای چیزی است که پیش‌تر بارها و بارها آن را دیده؛ با این تفاوت که در این جا از جذابیت‌های انیمیشنی هم خبری نیست.

از دست رفتن شخصیت‌ها در نسخه‌های لایو اکشن

مولان

لایو اکشن‌هایی مثل «کتاب جنگل» و «شیرشاه» در این مورد بیش‌ترین ضربه را خوردند؛ زیرا حیوانات بازسازی شده بیش‌تر واقع‌گرایانه هستند تا کاریزماتیک؛ به همین دلیل هم مفاهیمی مثل شادی و هیجان قربانی می‌شوند تا شبیه‌سازی حیوانات به واقعی‌ترین شکل ممکن انجام شود.

نسخه‌ی لایو اکشن «علاءالدین» (Aladdin) هم کم و بیش با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کند که بخش اساسی آن به شخصیت غول چراغ جادو مربوط می‌شود؛ این شخصیت در بازسازی به اندازه‌ی نسخه‌ی انیمیشنی کاریزماتیک نیست یا در «دیو و دلبر» لایو اکشنی نمی‌توان احساسات مختلف را در چهره‌ی شخصیت‌های اصلی دید.

آنچه در یک انیمیشن جواب می‌دهد حالا چه شخصیت‌ها و خط داستانی باشد و چه دیالوگ‌ها و استفاده از ترانه در سکانس‌های مختلف ممکن است در نسخه‌های لایو اکشن آن طور که باید و شاید جواب ندهد. همچنین گاهی واکنش‌های صورت و حرکات بدن که در یک لایو اکشن امکان‌پذیر نیست، در صورتی که در انیمیشن‌ها به زیبایی و به شکل کمدی تصویر می‌شوند. حتی بازسازی لایو اکشن «کیم پاسیبل» (Kim Possible) هم به همین سرنوشت دچار شد؛ در حالی که این فیلم شباهت زیادی به یک اپیزود از انیمیشن «کیم پاسیبل» دارد اما بدون شک فاقد جذابی و سادگی مجموعه‌ی اصلی است.

در نهایت انیمیشن‌ها به سازندگانشان اجازه می‌دهند به چیزهایی دست پیدا کنند که یک لایو اکشن حتی در بهترین حالت و با استفاده به روزترین امکانات جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری و گروه بازیگری درجه یک هم نمی‌تواند به آن دست پیدا کند. پ گاهی اوقات در فیلم‌ها به سکانس‌های انیمیشنی نیاز است که کاریزما و احساسات واقعی شخصیت‌ها را منتقل کنند؛ در نتیجه ساخت یک نسخه‌ی لایو اکشن یا این عناصر را کاملا از داستان حذف می‌کنند یا خطر از دست دادن آن‌ها را افزایش می‌دهند.

منبع: movieweb



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما