شخصیتهای شرور انیمیشنهای دیزنی کجا رفتهاند؟
نام انیمیشن و دیزنی میان طرفداران انیمیشن به هم گره خورده است. به محض آنکه اسم انیمیشن به گوشمان میخورد، انتظار داریم با یک سری شخصیت دوستداشتنی که قرار است ترانههایی زیبا برایمان بخوانند، مواجه شویم. شخصیتهایی که استودیو انیمیشن والت دیزنی در تمام سالهای فعالیتش خلق کرده است، البته با تبلیغات گسترده در سرتاسر جهان، در ذهن ما ثبت شده است. بد یا خوب، ما این شخصیتها را در خانهی کسانی که بچهی کوچک دارند، سمیان اسباببازیها، روی لوازم تحریر، روی کولهپشتیها، خلاصه اینجا و آنجا میبینیم. و اینها تنها به شاهزادهها و شاهزادهخانمها، یا قهرمانان نیکسیرت این قصهها محدود نمیشوند؛ شخصیتهای شرور این انیمیشنها هم در خاطر ما حک شدهاند. اصلاً همینها هستند که قهرمانان این قصهها را برای ما به یاد ماندنیتر و دوستداشتنیتر ساختهاند.
با این حال، با اینکه فیلمهای اخیر دیزنی همچنان شخصیتهای بهیاد ماندنی و ترانههای زیبایی را که ازشان انتظار داریم، در خود دارند، ظاهراً جای خالی یک چیز در همه به طور مشترک احساس میشود و آن شخصیتهای شرور است. این فقدان به اندازهای پرررنگ است که این پرسش را در ذهن به وجود میآورد که بر سر توطئهگرهای تشنهی قدرتی مثل جعفر «علاءالدین» و اسکار «شیر شاه» چه آمده است؟ یا شخصیتهای شرور کمدی همچون هادس «هرکول» و ایزما «زندگی جدید امپراتور»؟ اصلاً شخصیتهای شرور دیزنی کجا رفتهاند؟
بهیاد ماندنیترین شخصیتهای شرور انیمیشنهای اخیر دیزنی
دو شخصیت شرور اخیر انیمیشنهای دیزنی که از زمان اکران فیلمها تا به امروز آنقدر قوی بودهاند که در اذهان باقی بمانند، دکتر فسیلیر «شاهزادهخانم و قورباغه» محصول ۲۰۰۹ است و مادر گاتل «گیسوکمند» محصول ۲۰۱۰. اما چه چیزی این دو شخصیت را بهیاد ماندنی میسازد؟ بگذارید نخست با دکتر فسیلیر شروع کنیم. او قدرت جادوگری دارد، یک ترانهی خیلی خوب دارد و کیت دیوید هم به جایش حرف زده است. همین گزینهی آخربه تنهایی نقش زیادی در ماندگاری این شخصیت دارد. انیمیشن «شاهزادهخانم و قورباغه» هم باعث شده است که شخصیت فسیلیر بهیاد ماندنیتر باشد، آن شکل حرکات بدنش و یا سایههایی که به دستور او تغییر شکل میدهند. البته قدرت جادویی او محدودیتهایی دارد. او نمیتواند برای خودش جادو کند، و به همین خاطر است که مجبور است برای رسیدن به اهدافش دیگران را بازی دهد. خوشبختانه، او همین یک کار را خوب انجام میدهد. و همهی اینها در کنار هم از او یک شخصیت شرور ماندگار میسازد.
مادر گاتل هم مثل دکتر فسیلیر دیگران را بازیچهی دست خود قرار میدهد و او هم یک ترانهی بسیار خوب در فیلم دارد. البته شخصیت او بهمراتب کمدی سیاهتر است، اوست که با روح و روان راپونزل بازی میکند و او را متقاعد میکند که هرگز برجی را که میخواهد از آن فرار کند ترک نکند. موی راپونزل همان قدرت جادوییای دارد که گاتل قرنهاست برای جوان ماندن از آن استفاده میکند، و به همین خاطر است که گاتل هر کاری را در توانش هست میکند تا مطمئن شود همیشه به منبع جادو به آسانی دسترسی دارد. دلیل تأثیرگذار بودن گاتل به عنوان یک شخصیت شرور دقیقاً همین واقعی بودن اوست.
به عنوان مثال، صحنهای که در آن راپونزل برج را برای نخستین بار ترک میکند و هم شادی حاصل از تجربهی چیزهای جدید را تجربه میکند و هم وحشت از عمل کردن بر خلاف آنچه «مادرش» از او میخواست. این هم نشان میدهد که گاتل چقدر آسیب روحی به او وارد کرده و هم در عین حال، پیروزی راپونزل را تا [برای مخاطب] این اندازه رضایتبخش میکند. ما شاید در زندگی واقعیمان هرگز کسی را ندیده باشیم که در بچگیاش یک پری شیطانی طلسمش کرده باشد اما حتماً کسانی را دیدهایم که یک مادر گاتل در زندگیشان داشتهاند. دقیقاً به همین خاطر است که او شخصیت شرور تأثیرگذاری است.
شخصیتهای شرور «غافلگیرکننده» در انیمیشنهای دیزنی
یکی از جالب توجهترین ترندهای فیلمهای اخیر دیزنی حضور یک شخصیت شرور «غافلگیرکننده» در آنهاست که به یکباره با نشان دادن هویت واقعی خود مخاطبان را غافلگیر میکند؛ یعنی شخصیت شرور ناگهان کسی از آب درمیآید که مخاطب هرگز فکرش را هم نمیکرد. پیکسار هم همین جنس شخصیتها را در انیمیشنهایش دارد؛ مثل «کوکو» و «شگفتانگیزها ۲». مسئله این است که این شخصیتهای شرور آنقدر زمان زیادی را صرف پنهان کردن هویت واقعی خود میکنند که قوتی در نهایت هویتشان را برملا میکنند، ما آنقدر زمان نداریم که از بدجنسی آنها لذت ببریم. در نتیجه، میزان تأثیرگذاریشان روی ما زیاد و پایا نیست.
از میان تمام شخصیتهای شرور این چنینی، احتمالاً آنکه بیشتر از همه به یاد میماند هانس «یخزده» است. شرورهایی چون او به فیلمها ارزش دوباره دیدن را میدهند. نیمی از کیف و لذتی که در غافلگیری وجود دارد، در همین برگشتن و دوباره تماشا کردن فیلم و فهمیدم نکاتی که تا پیش از برملا شدن هویت واقعی این شخصیت متوجهش نشده بودی و بعد از برملا شدن، پیش خودت فکر کردی که چطور از دستت در رفت. البته اگر این غافلگیری یا چرخش داستانی راضیکننده یا جالب نباشد، همانطور که در بعضی از فیلمهایی که چنین شخصیتهایی دارند هست، آنوقت است که مشکل به وجود میآید. خوشبختانه، دیزنی گویا در فیلمهای آخرش از این ترند فاصله گرفته است.
انیمیشنهای بدون شخصیت شرور
دیزنی در فیلمهای اخیرش، به جای شخصیت شرور غافلگیرکننده، اصلاً دیگر شخصیت شرور ندارد. مثلاً در «موآنا»، «یخزده ۲» و «افسون» که همهشان قهرمانهایی دارند که باید موانعی از سر راه خود بردارند، دیگر هیچ شخصیتی در این فیلمها نیست که بتوان رویشان برچسب «شرور» را گذاشت. بهگونهای آنچه این قهرمانها باید در این فیلمها با آن بجگند، وجوه تاریک درونی است نه بیرونی. این به این معنا نیست که این فیلمها چون شخصیت شرور ندارند، به درد نمیخورند. اینها فقط برای آنکه قصهی خود را بگویند احتیاج به شخصیت شرور ندارند. بسیاری از فیلمهای خوب دنیا اصلاً «شخصیت شرور» ندارند و همهشان هم در جایگاه خودشان فیلمهای بهیاد ماندنیای هستند، حتی بدون یک شخصیت شرور مهم که از راه برسد و همهچیز را بهم بریزد. بدیهی است که هر ترندی پایانی دارد و ماندگار نیست؛ و دیزنی اخیراً تصمیم گرفته است ترند فیلمهایش این باشد که اصلاً هیچ «بد منی» (شخصیت منفی)ای در خود نداشته باشد.
آیا شخصیتهای شرور دوباره به انیمیشنهای دیزنی بازمیگردند؟
با اینکه از آخرین شخصیت شرور حقیقتاً بهیاد ماندنی دیزنی بیش از دوازده سال است که میگذرد، به این معنا نیست که آنها برای همیشه از بین رفتهاند. شکی نیست که دیزنی دوباره یک روز در انیمیشنهایش به ما یک شخصیت شرور تازه میدهد تا از او بر پردهی سینما لذت ببریم. تنها باید منتظر آن فیلم درست با قصهای درست ماند. ولی بد هم نیست که این زمان زود از راه برسد و صاحبان دیزنی یک شرور دوستداشتنی تازه را تقدیم ما کنند؛ یکی مثل مالیفیسنت «زیبای خفته» یا ارسلای «پری دریایی کوچک».
منبع: movieweb