به مناسبت ۱۰۰ سالگی استودیوی دیزنی؛ نفوذ در فرهنگ عامه
در حالی که دیزنی امسال صدمین سالگرد خود را جشن میگیرد، باشگاه The A.V قرار است این مناسبت را با مجموعهای از فهرستها، مقالهها و موارد دیگر پاس میدارد. در این مقاله نفوذ دیزنی در فرهنگ عامه مورد بررسی قرار میگیرد.
همزمان با رشد سریع «آواتار: راه آب» (Avatar: The Way Of Water) در فهرست باکس آفیس جهانی، کمپانی والت دیزنی به لطف معاملهی بسیار گرانقیمتش در سال ۲۰۱۹، یعنی خرید حق مالکیت محصولات سینمایی و تلویزیونی کمپانی رقیبش، فاکس قرن بیستم، حالا یا مالک یا دارندهی سهام هر نه فیلم از ده فیلم بزرگ تاریخ است. اما این تنها یکی از نتایج خرید فاکس توسط دیزنی است که این بزرگترین شرکت سرگرمی جهان را دوباره از نو ساخت و چشمانداز هالیوود را تغییر داد. همین معامله هولو (Hulu) را به سرویس پخش آنلاین اختصاصی دیزنی اضافه کرد و شبکههایی مانند FX و زیرشاخههایش را با حق مالکیت محصولات تلویزیونی دیزنی، که خود پیش از شامل ABC و شبکههای تلویزیونی میشد که مشخصاً با برند دیزنی کار میکنند، ترکیب کرد.
به عبارت دیگر، شاید دیزنی به معنای واقعی کلمه مالک همهچیز نباشد، اما آنقدر دارایی دارد که نمیتوان اندازه و میزانش را درست و دقیق تشخیص داد. و جز این، با اینکه تصور آیندهای که دیزنی در آن مالک همهچیز باشد و مأموران کنترل ذهن و ارادهی خود را همهجا بگذارد سر پست و کار، به شدت وحشتزاست، باید گفت همین حالا کنترل بیش از اندازهی این کمپانی بزرگ بر بخش زیادی از فرهنگ عامه آثار هنری رسمی جالبی را تولید کرده است، که ناگزیر یک دوره رکود را به دنبال خواهد داشت که همهچیز در آن راکد و تکراری خواهد بود. مسئله لزوماً این نیست که دیزنی همهچیز را میخرد، این است که همهچیز را میخرد، شیرهی جانش را میکشد و بعد میاندازدش دور و میرود سراغ چیزی تازه تا شیرهی جان آن را هم بکشد و برود سراغ سوژهی بعدی که (باز هم) عطش بیانتهای یک کمپانی بزرگ و سهامدارانش را اقناع کند.
روند کنونی دیزنی حداقل به اوایل دههی ۲۰۰۰ برمیگردد، مدت کوتاهی پس از اینکه باب ایگر، مدیر عامل دیزنی، (برای اولین بار، نه دومین بار) مسئولیت را بر عهده گرفت. آن زمان، انیمیشن تولید خود دیزنی در رکود بود و فیلمهای فراموششدنیای مثل «خرس برادر» (Brother Bear)، «خانهای در مزرعه» (Home On The Range)، «جوجه کوچولو» (Chicken Little) و «ملاقات با رابینسونها» (Meet The Robinsons) را منتشر کرد. در عین حال، قرارداد پخش با پیکسار را هم داشت که با سرعت تمام اجرا میشد و هیچ نشانی از تقلیل این سرعت عمل را نشان نمیداد؛ که نتیجهاش شد اکران فیلمهای موفقی مثل «در جستوجوی نمو» (Finding Nemo)، «شگفتانگیزها» (The Incredibles) و «ماشینها» (Cars)، که صرفنظر از نظر منتقدان، پول هنگفتی را نصیب صاحبان کمپانی کرد.
ایگر به سمت خرید کامل پیکسار حرکت کرد و اساساً آن را طوری ساخت که شکست پروژههای انیمیشنی خود دیزنی دیگر مهم نباشد، چراکه میتوانست برای موفقیت به سازندگان معتبر و قابل اعتماد پیکسار و تولیدات موفقشان تکیه کند. اوضاع تا حد زیادی به این شکل پیش میرفت، که پیکسار تمام پول و توجهی را که باید به دست آورد، تا زمانی که استودیو انیمیشن دیزنی دوباره جایگاه خودش را با فیلمهایی مثل «رالف خرابکار» (Wreck-It Ralph)، «گیسوکمند» (Tangled) و البته «یخزده» (Frozen) تثبیت کند. وقتی همهگیری شیوع پیدا کرد، کاملاً مشخص شد که دیزنی در کدام شاخه پتانسیل بیشتری میبینید؛ سه فیلم از چهار فیلم پیکسار از مارس ۲۰۲۰ مستقیماً به دیزنی پلاس منتقل شدند، در حالی که همهی فیلمهای انیمیشن دیزنی که در همان دوره پخش شدند، در سالنهای سینما به نمایش درآمدند.
بهرهبرداری دیزنی از مارول تا جای ممکن
رویکرد مشابهی را میتوان از سوی دیزنی در مقابل مارول مشاهده کرد؛ دیزنی ایگر در سال ۲۰۰۹ آن را خرید. مارول تازه شروع کرده بود به ساخت فیلم با تمرکز بر تعداد انگشتشماری از شخصیتهایی، که بعد از فروش «مرد عنکبوتی» (Spider-Man) و «مردان ایکس» (X-Men) در دوران ورشکستگی، هنوز حق اقتباس از آنها را داشت، و در عین حال داشت زمینه را برای ایدهی هنوز نامشخصی که تهیهکنندهی مغز متفکر، کوین فایگ، برای ساختن یک جهان سینمایی به هم پیوسته در ذهن داشت، فراهم میکرد. اولین فیلم استودیو مارول که از سوی دیزنی پخش شد، اولین نشانهای بود که میگفت شاید این طرح بیمعنی واقعاً جواب دهد؛ فیلم چه بود؟ «انتقامجویان» (The Avengers).
با پول دیزنی و دست بالایی که داشت، فایگی توانست یک فرنچایز سینمایی بسازد که دقیقاً همانطور که او میخواست عمل کند. مشکلاتی در این مسیر با فیلمسازانی وجود داشت که همیشه نمیخواستند بخشی از آن طرج بزرگ باشند، اما وقتی «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) اکران و تبدیل به یکی از موفقترین فیلمهای تمام دوران شد (هم از نظر مالی و هم اینکه موفق شده بود چند قصه و شخصیت مختلف از چند فیلم را به هم وصل کند)، روشن بود که فایگی درست عمل کرده و موفق شده است.
اما دیزنی که یکجا متوقف نمیشود یا نمیتواند بشود، و این چنین شده است که دنیای سینمایی مارول حالا قربانی موفقیت خود شده است. فایگی ثابت کرد که میتواند این کار را انجام دهد، که میتواند بیست فیلم را پخش کند که همگی بستر را برای یک چیز مهیا کنند، اما این بدان معناست که حالا هر فیلمی که از این جهان بیرون میآید، باید وجود خودش را هم به عنوان بخشی از طرحی بزرگ توجیه کند. با توجه به اینکه حتی تجربهی «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» (Ant-Man And The Wasp: Quantumania) هم گویا قرار است سود زیادی برای جهان سینمایی مارول داشته باشد، این روشن است که هیچکس دیگر نمیتواند فقط یک فیلم مارول بسازد. همیشه باید بعدش چیزی بیاید و بعدش چیزی دیگر.
دیزنی جهان سینمایی مارول را تصاحب کرد و حالا دارد تلاش میکند آن تصاحب را با فیلمهایی که آن موفقیتهای تضمینشدهی محصولات پیشین را ندارند، حفظ کند. تصمیم دیزنی مبنی بر خرید داراییهای فاکس هم در دنبالهی همین روند است، تصمیمی که به مارول تعدادی گزینهی «تیری در تاریکی در مواقع اضطراری» در قالب «مردان ایکس» و «چهار شگفتانگیز» (The Fantastic Four) داد. حتی جهان سینمایی مارول هم باید به طور مداوم گسترش یابد و چیزهای دیگر را ببلعد به این امید که مبادا یک وقت بیربط بماند.
و حالا بهرهبرداری از فرنچایز «جنگ ستارگان»
و حالا نوبت «جنگ ستارگان» (Star Wars) است که دیزنی آن را به عنوان یک فرانچایز از پیش ساختهشده تصاحب کرد؛ ایگر «لوکاس فیلم» را در سال ۲۰۱۲ خرید. درست زمانی که جهان سینمایی مارول در حال تبدیل از مجموعهای از داستانهای به همپیوسته بیقاعده داشت برای خودش به یک ژانر تبدیل شد. مشکل جنگ ستارگان این نبود که دیزنی شیرهی جانش را آنقدر کشید که دیگر چیزی باقی نماند، این بود که دیزنی آنقدر روی آن سرمایهگذاری کرد و آنقدر بر قدرت برند تأکید کرد که دیگر آنقدر سمی شد که نمیشد چیزی ازش بیرون کشید.
«نیرو برمیخیزد» (The Force Awakens) جی.جی. آبرامز بیخطرترین و محافظهکاترین چیزی بود که میشد باشد؛ نامهای عاشقانه به «جنگ ستارگان»، درست مثل فیلمهای اصلی جورج لوکاس پر از اشاره به فیلمهای سامورایی، داستانهای جنگی و حماسههای علمی تخیلی، و پروژهی عظیمی هم بود. در واقع آنقدر عظیم که دیزنی را در دامی انداخت که تشخیص داد لازم است هر سال یک فیلم کاملاً جدید از جهان «جنگ ستارگان» بسازد، که نتیجهاش شد فیلمهای نه چندان ویژه و قابل پیشبینیتری همچون «روگ وان» (Rogue One) و «سولو» (Solo).
اما بدتر از آن، واکنش عجیب و غریب به «آخرین جدای» (The Last Jedi) ساختهی ریان جانسون بود، فیلمی درخشان و زیبا که جرئت به خرج داد این پرسش را مطرح کند که «جنگ ستارگان» واقعاً درباره چیست و واقعاً برای چه کسی است. بعضی طرفداران مشکلات بهجایی با آنچه فیلم میگفت و میکرد داشتند، اما صدای آنها به دلیل مسائل کاملاً نابهجایی که نژادپرستان و زنستیزان بسیار پر سر و صدا مطرح کردند، خاموش شد. کاتلین کندی، رئیس لوکاسفیلم، حتی تا به امروز از جانسون حمایت میکند، اما وقتی جی.جی. آبرامز برگشت تا دنبالهی سهگانهی دیزنی را با «ظهور اسکایواکر» (The Rise Of Skywalker) به پایان برساند – فیلمی که جرئت نمی کند چیزی را زیر سؤال ببرد یا به چالش بکشد و تنبلترین روایت کل فرنچایز است – واضح بود که واکنش منفی، دیزنی را ترسانده بود.
بعد از آن، فیلمهای «جنگ ستارگان» که در دست ساخت بودند، مهجور ماندند و برند تمرکز خود را از سینماها به سواحل کممخاطرهتر دیزنی پلاس تغییر داد. مجموعهی «مندلورین» (The Mandalorian) اولین تجربهی تلویزیونی لایو اکشن فرنچایز «جنگ ستارگان» موفقیتآمیز بود، و لوکاسفیلم هوشمندانه از پلتفرم پخش آنلاین بهعنوان راهی برای کار روی ایدههای مختلف جنگ ستارگان استفاده کرده است که لزوماً نیاز نیست یک پروژهی خیلی مهم و بزرگ مثل فیلمها باشد. سریال «کتاب بوبا فت» (The Book Of Boba Fett) وحشتناک بود، و «اوبی وان کنوبی» (Obi-Wan Kenobi) وقت تلف کردن بود، اما «آندور» (Andor) شاید یکی از بهترین داستانهایی باشد که تا به حال در آن جهان اتفاق افتاده است – و دلیل اینکه موفق هم شد این بود که از هستهی دستگاه دیزنی کمی فاصله داشت.
چیزی از کتابخانهی قدیمی فاکس احتمالاً قربانی بعدی شکم گرسنهی دیزنی خواهد بود. پشتوانهی عظیمی دریافت خواهد کرد که نتیجه خواهد داد، و بعد برای قدمهای بعدی و بیشتر از بین خواهد رفت. شاید این قرعه به نام «بیگانگان» (Aliens) بیفتد، شاید سیمپسونها (The Simpsons). یا شاید «آواتار» (Avatar) اگر دیزنی تصمیم بگیرد جیمز کامرون را عصبانی کند و وقتی آن را تصاحب کرد، شروع کند به فشار آوردن به فرنچایز. همهی اینها در نهایت خبر بدی برای دیزنی است، این یک نهاد سرمایهداری بودن که در آن حرکت رو به جلو تنها چیزی است که مهم است. اما خبر خوب برای ما این است که احتمالاً هنوز هم گاهی از این معاملات که روبهروز بدتر میشوند، فیلمها و برنامههای تلویزیونی جالبی نصیبمان میشود. بعد آن فیلمها و برنامههای تلویزیونی باحال در کورهای ریخته میشوند تا بشوند سوخت هر آنچه قرار است قدم و پروژهی بعدی باشد.
منبع: avclub