۱۰ شخصیت بهیادماندنی برتر انیمیشنهای دیزنی
جهان دیزنی دائماً در حال رشد است. این کمپانی مشهور انیمیشن در طول چند دههی اخیر، مالک استودیوهای فیلم و تلویزیونی بسیاری شده و خارج از محدودهی نفوذ خود، حق مالکیت آثار زیادی را به دست آورده است. با این حال، اگرچه دیزنی مالک فرنچایزهای «جنگ ستارگان» (Star Wars) و «جهان سینمایی مارول» (MCU) است، یودا و تانوس هرگز جزو شخصیتهای حقیقی دیزنی محسوب نمیشوند.
مخاطبان از دیزنی انتظارات خاصی دارند؛ وقتی حرف از شخصیت بهیادماندنی دیزنی به میان میآید، مخاطبان یاد فیلمهایی مثل مثل «علاءالدین» (Aladdin)، «سفیدبرفی و هفت کوتوله» (Snow White & the Seven Dwarves)، «روباه و سگ شکاری» (The Fox & the Hound) و «پوکوهانتس» (Pocahontas) که تعادل بینقصی در عناصر روایی برقرار میکنند و همین آنها را تبدیل به فیلمهای کلاسیک دیزنی میکند. شخصیتهایی که فقط قهرمانان یا شخصیتهای اصلی انیمیشنها نیستند که شخصیتهای فرعی یا شرور را هم دربرمیگیرند؛ مثل زوج تیمون و پومبا در «شیر شاه» که ورودشان به داستان رنگ دیگری به آن میبخشد و جذابیتش را با آن صداپیشههای حرفهای و ترانههایی ماندگار بیشتر میکنند. یا شخصیت شروری مثل کلاود فرولو در «گوژپشت نوتردام» که در شرارت شاید تنها چند دیکتاتور به خاک نشستهی تاریخ را بتوان با او در یک دسته و مرتبه دانست.
۱۰. رابطهی خانوادگی تیمون و پومبا در «شیر شاه» (The Lion King) کلیشههای خانوادهی هستهای را نقض میکند
«شیر شاه» پر از ترانههای افسانهای و دیالوگهای جذاب است، اما فیلم به لطف شخصیتهای فوقالعادهاش است که انسجام پیدا میکند. موفاسا، سیمبا، نالا، سارابی، اسکار و سه کفتار بامزه، قطعاً بهیادماندنی هستند، اما هیچیک به اندازهی طراحی بامزهی تیمون و پومبا، شاخص نیستند.
میرکتها و گرازها در دنیای واقعی بعید است که از مصاحبت هم لذت ببرند، چه برسد به اینکه بهترین دوست هم باشند، اما رابطهی بین این دو شخصیت دیزنی هم دلگرمکننده و هم تاریخی است. علاوه بر این، تیمون و پومبا بهعنوان والدین ناتنی سیمبا، رابطهای دارند که کلیشههای مفهوم خانوادهی هستهای را نقض کرده و آن را از دور خارج میکند. و همین این بخش داستان را بعد از آن تراژدی بردارکشی به جذابترین بخش این فیلم تبدیل میکند.
۹. شخصیت شیطانی کلاود فرولو در «گوژپشت نوتردام» (The Hunchback of Notre Dame) چنان عجیبوغریب است که نمیتوان آن را تفسیر کرد
«گوژپشت نوتردام» از کارهای موفق دیزنی نبود؛ قصهی تلخ و فضای تاریک این انیمیشن و شخصیت اصلی نفرینشدهاش برای بچهها یا حتی بزرگسالان زیادی تلخ بود. البته فیلم ترانههای خوبی دارد و یک شخصیت شرور که سخت میتوان فراموشاش کرد. کوازیمودو هرگز نمیتواند با ازمرالدا باشد، اما حتی این عشق نافرجام هم پیش شرارت کلاود فرولو رنگ میبازد. این شخصیت شرور هیچ ویژگی مثبتی ندارد، و بسیاری از مردم بیگناه را به مرگ محکوم کرد، صرفاً چون چاپلوسی او را نکردند. فرولو بیرحمانه مادر کوازیمودو را به قتل میرساند و اگر آرکدیکون پادرمیانی نکرده بود، خود او را هم میکشت.
کلاود فرولو حتی از مریم مقدس هم درخواستی میکند، و در ازای آزادیاش، جسم ازمرالدا را از او میخواهد، که این برای مردی که سوگند خورده از دین و ایمان محافظت کند، عملی بسیار نابخشودنی است. ذات شیطانی فرولو چنان عجیبوغریب است که حتی با استانداردهای دیزنی هم نمیتوان آن را تفسیر کرد. و همین او را به یکی از شخصیتهای نمادین و مهم دیزنی تبدیل میکند.
۸. ماجرای کروئلا دویل در «۱۰۱ سگ خالدار» (۱۰۱ Dalmatians) پایان ناموفقی داشت، اما او به سرعت تبدیل به یک نماد فرهنگی شد
کروئلا دویل شاید لباسهای جذابی بپوشد اما آنقدر شرور و خودخواه است که میخواهد یک دسته توله سگ خالدار را قتل عام کند، چون خز طبیعی آنها را برای لباسهایش میخواهد. او آدمهایی را استخدام میکند که پانزده تولهسگ را برای مراسم مد بزرگش بدزدند، اما یک گروه محافظ حیوانات، تمام صدویک توله سگ را به خانهی ردکلیفها برمیگردانند.
کروئلا و سفر کینهتوزانهاش پایان خوشی ندارد، او در پایان، خیس و خشمگین است، اما شخصیتش از آن زمان تبدیل به یک نماد فرهنگی شده است. اما استون در لایواکشن مشهور سال ۲۰۲۱ در نقش کروئلا بازی کرد، و مورد تحسین منتقدان واقع شده و نامزد جوایز بسیاری شد.
۷. کرانک در «زندگی جدید امپراتور» (The Emperor’s New Groove) خود را آزاد کرده و مفهوم شخصیت شرور کلاسیک دیزنی را عوض میکند
بدون شک ایزما بهترین شخصیت انیمیشن «زندگی جدید امپراتور» است، اما نوکر احمق و بامزهی او کمی شاخصتر است. علیرغم صداپیشگی استادانهی ارتا کیت در نقش شخصیت منفی قدرتمند فیلم، کرانک تقریباً در تمام سکانسها توجهها را از بانویش گرفته و به خودش جلب میکند. او تمام عناصر یک دشمن کارتونی را در خود دارد، جز اینکه واقعاً برای شرارت ماکیاولی مناسب نیست.
در حقیقت، کرانک خود را آزاد کرده و مفهوم شخصیت شرور کلاسیک دیزنی را عوض میکند. این به ندرت در فیلمهای دیزنی رخ میدهد که شخصیتهای منفی معمولاً در نهایت سزای اعمال بدشان را ببینند. بهتر از همهی اینها، کرانک واقعاً اهمیت نمیدهد که دیگران دربارهاش چه فکری میکنند، حتی با اینکه آنقدر باهوش نیست که بفهمد چرا.
۶. لهجه و مهارت موسیقی سباستین در «پری دریایی کوچولو» (The Little Mermaid) فضایی جذاب و کارائیبی خلق میکند
لهجهی جامائیکایی غلیظ سباستین و استعداد موسیقی او حسوحال کارائیبی جذابی به انیمیشن «پری دریایی کوچولو»ی دیزنی میبخشد، که تفاوت بسیاری با فضای دانمارکی داستان اصلی هانس کریستین اندرسن دارد. این خرچنگ کوچولوی حراف، همراه خوبی برای شاهزداهخانم حساس پریهای دریایی است. سباستین مانند زازو در «شیر شاه» دائماً سعی دارد از قلمرو ارزشمندش محافظت کند.
ترانهی معروف و محبوب «زیر دریا» (Under the Sea) اثر الن منکن که سباستین آن را میخواند، بیشک یکی از بهترین موسیقیهای تاریخ دیزنی است. این ترانه برندهی اسکار بهترین ترانه در سال ۱۹۸۹ شد، و سباستین را بهعنوان یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای حیوانی انیمیشنی در تاریخ حک کرد.
۵. هادس در «هرکول» (Hercules) با شادی با خدایان المپی به مخالفت برخاسته و نظم طبقاتی را برهم میزند
چه در فیلمهای انیمیشن و چه در لایو اکشن، شخصیتهای شرور کمی به عجیبوغریبی هادس در «هرکول» وجود دارند. این شخصیت پست با موهای آتشینش، به همان اندازه که خندهدار است، کینهتوز هم هست، و بخش زیادی از زندگی ابدیاش را وقف ایجاد آشوب در دنیای زندگان کرده است. او به جای اینکه با آرامش نقش مقدرش را بپذیرد، ترجیح میدهد نظم طبقاتی را بر هم بزند.
هادس نمیتواند خدایان الهی را بر فراز کوه المپ شکست دهد، و بنابراین خشم و نفرتش را بر سر شخصیت اصلی بیچاره خالی میکند. هرکول تنها پس از بازپسگیری قدرتهای آسمانیاش موفق به شکست هادس میشود، اما ارباب دنیای مردگان چنان قدرتمند است که نمیتوان او را تا ابد به بند کشید. هادس در بسیاری از برنامههای تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و اسپینآفهای دیزنی به نقشاش بازمیگردد.
۴. مالفیسنت در «زیبای خفته» (Sleeping Beauty) در یک زندگی دیگر، شهبانویی نیکاندیش میشد
مالفیسنت اگر راه راست را برمیگزید، میتوانست شهبانویی خوب و خیراندیش شود. هر چند این تمام وقایع «زیبای خفته» را بیاثر کرده و مخاطبان را از یک شخصیت بسیار خوشساخت محروم میکرد. مالفیسنت مانند بسیاری از شخصیتهای شرور دیزنی، به راحتی همه را زیر پا میگذارد تا غرور روزافزون خود را ارضا کند، حتی اگر این به معنی حکمرانی بر دنیایی تهی از زندگی و زیبایی باشد.
شعلهی شرارت او پایدار است، و ترس و وحشت به دل دشمنانش میاندازد، هر چقدر هم که بیباک باشند. شخصیت نمادین مالفیسنت آنقدر موفق بود که سر از سینمای لایو اکشن درآورد، و چه کسی بهتر از انجلینا جولی با آن چهرهی مناسب برای شخصیت شرورش میتوانست نقش «بانوی اهریمنی» را بازی کند. سومین قسمت این سهگانه اکنون در دست ساخت است.
۳. اولاف در «یخزده» (Frozen) تجلی عشق جاودان السا به آنا است
داستان «یخزده» حول محور رابطهی السا و آنا میچرخد، پیوند ناگسستنی دو خواهر که داستانی سرشار از غم و فقدان را رقم میزند. این دو شخصیت اصلی رابطهی ازدسترفتهشان را با «نشانی از عشق حقیقی» بازمییابند، و این روایت تکراری را نقض میکنند که عشق را همواره در بند روابط رمانتیک به تصویر میکشد.
اولاف که نمودی جادویی از احساسات السا به آناست، برای بینندگان بار طنز دارد و در عین حال جملات هوشمندانهای نیز بر زبان میآورد. او تنها شخصیت فیلم است که واقعاً یخزده است، و این او را به نماد غیررسمی «یخزده» تبدیل میکند. اولاف دوباره در سال ۲۰۱۷ و در فیلم کوتاه «ماجراجویی یخزدهی اولاف» (Olaf’s Frozen Adventure) که مخصوص تعطیلات کریسمس ساخته شده بود، بازمیگردد.
۲. ملکهی شیطانی در «سفیدبرفی و هفت کوتوله» (Snow White & Seven Dwarves) برای ارضای جاهطلبیهایش حاضر است زیباییاش را قربانی کند
ملکه گریمهیلد که اغلب با نام ملکهی شیطانی شناخته میشود، «زیباترین زن سرزمین» است تا وقتی که دخترخواندهاش بزرگ میشود. آینهی جادویی بیدرنگ به او اعلام میکند که سفیدبرفی زیباتر است، و ملکهی شیطانی به طور غیرقابلتصوری خشمگین میشود. این شخصیت شرور سفری ظالمانه را آغاز میکند که در آن نه بخششی در کار است و نه بازگشتی.
او به یک شکارچی دستور میدهد که قلب سفیدبرفی را نزد او بیاورد، اما بعدها تصمیم میگیرد خودش دستبهکار شود. ملکهی شیطانی معجونی کابوسوار میجوشاند تا پیش از قتل سفیدبرفی با یک سیب مسموم، او را فریب دهد. این حرکت ناامیدانه زیبایی قبلی او را نابود کرده و ملکهی شیطانی را به عجوزهای بدشکل تبدیل میکند. هیچچیز نمادینتر از کسی نیست که حاضر است همهچیزش را قربانی جاهطلبیاش کند.
۱. غول چراغ جادوی رابین ویلیامز در «علاءالدین» (Aladdin) استاندارد طلایی شخصیتهای دوستداشتنی طنز است
اگرچه بازی ویل اسمیت در نسخهی لایو اکشن غول چراغ جادو بسیار خوب بود، اما صداپیشگی رابین ویلیامز در انیمیشن اصلی دیزنی تا ابد استانداردی طلایی باقی خواهد ماند. غول چراغ جادو قلب و روح «علاءالدین» است، منبع جملات طعنهآمیز و خودشکوفایی آن است.
علاءالدین در نهایت، محبت و حمایت دوستش را با آزاد کردن او جبران میکند، و هم غول چراغ جادو و هم مخاطبان از این حرکت بسیار خوشحال میشوند. غول چراغ جادو علیرغم «قدرت کیهانی شگفتانگیز»ش، قلبی مهربان و گذشتهای ناراحتکننده دارد که باعث میشود مردم به راحتی عاشقش شوند. شکی در این نیست که غول چراغ جادو تا ابد یکی از نمادینترین و بهیادماندنیترین شخصیتهای محبوب دیزنی باقی خواهد ماند.
منبع: cbr