۸ فیلم و انیمیشن دیزنی شبیه «افسون» که به شخصیت شرور نیاز نداشتند
انیمیشن «افسون» یکی از کارهای موفق دیزنی در سالهای اخیر بوده است. ترانهها، طراحی و انیمیشن و صحنههای اشکآور این فیلم تحسین طرفداران دیزنی و منتقدان را برانگیخت. موسیقی این میان نقش بسیار مهمی داشت. اما طبعاً انتقاداتی هم به این انیمیشن وارد شد که یکی نبود شخصیت شرور بود. مخاطبان دیزنی به وجود شخصیت شرور در فیلمهای دیزنی عادت دارند، بنابراین برایشان سخت است تضادها و اختلافهای اجتماعی، نیروهای خارج از کنترل قهرمان و نقصهای فردی او جای شخصیت شرور را پر کند.
میرابل، قهرمان جوان انیمیشن محبوب «افسون» که همچون سایر اعضای خانوادهاش قدرت جادویی ندارد، باید برای رسیدن به رستگاری و موفقیت در پایان با مانعی که مادربزرگ خودش است مواجه شود و از او عبور کند. این مادربزرگ اگرچه میرابل را به خاطر نداشتن قدرت جادویی نادیده میگیرد و او را همچون لکهی ننگ خانوادع میداند، لزوماً شخصیت شرور نیست. او صرفاً مادرسالار ایدهآلگرایی است که نمیتواند کاستیهای اعضای خانوادهاش را بپذیرد.
این یک معضل مدرن است که دیزنی به خوبی متوجه آن شده و در کارهای اخیرش آن را به کار میبندد. به خصوص اینکه شخصیتهای شرور کارهای اخیرش چندان به مذاق طرفداران خوش نیامدند و به اندازهی شخصیتهای شرور کلاسیکش بهیاد ماندنی یا نمادین نبودند. البته بسیاری این رویکرد دیزنی را پسندیدهاند و جالب اینکه این اولین باری هم نیست که دیزنی فیلمی بدون شخصیت منفی میسازد.
پیش از این هم فیلمهایی را بدون شخصیت شرور و منفی ساخته است که هر یک به نوبهی خود بهیاد ماندنی و تحسینبرانگیز بودهاند اما به مرور زمان فراموش شدهاند. این فهرست هشت مورد از فیلمهای بدون شخصیت شرور دیزنی را برمیشمرد؛ اگر شما هم فیلمی این چنینی را به یاد دارید، برای ما بنویسید.
۱. مری در «مری پاپینز» (Mary Poppins) خانوادهی بنکس و میرابل در «افسون» خانوادهی ماردیگال را نجات میدهند
مادربزرگ میرابل در «افسون» و آقای بنکس در «مری پاپینز» (Mary Poppins) کاملاً شبیه هم هستند. آنها هر دو سختکوش و خوشنیت هستند، اما سختگیر، غیرصمیمی و دور از دسترس هم هستند و نسبت به نیازهای عاطفی خانوادهی خود بیتوجه. هر دو آنها در ابتدای فیلم در قالب شخصیت مخالف که احساس همدردی با دیگران ندارند ظاهر میشوند. با این حال، در طول فیلم، به تدریج هر دوشان افکار و نگاه فرزندان خود را درک میکنند و کودکان هم به درک متقابلی از آنها میرسند.
درست مثل «افسون»، مشکل و گرهای که در «مری پاپینز» وجود دارد نه نابودی نیروی شرّ که با شفقت، همدلی و آشتی حل و برطرف میشود. با این تفاوت که در «مری پاپینز»، صلح و آشتی از طریق یک نیروی خیرخواه بیرونی میسر میشود و در «افسون» این اتفاق در درون شخصیت مادربزرگ میافتد، البته به کمک میرابل که در برابرش میایستد.
«مری پاپینز» فیلم موزیکال فانتزی محبوب دیزنی محصول ۱۹۶۴ به کارگردانی رابرت استیونسون است که ستارگانی همچون جولی اندروز در کنار دیک ون دایک، کرن دوتریس، متیو گاربر، دیوید تاملینسون، گلینیس جونز، هرمیون بادلی، اد وین و دوریس لوید در آن ایفای نقش میکنند. فیلم قصهی پرستاری با قدرتهای جادویی را روایت میکند که به درخواست بچههای خانوادهی بنکس از آسمان میآید تا از آنها که پدر سختگیرشان نسبت بهشان بیتفاوت است، مراقبت کند. این فیلم سراسر موسیقی و خنده و شادی و زیبایی است.
۲. در «ماجراهای بیشمار وینی پو» (The Many Adventures Of Winnie The Pooh) عشق بر همهی اختلافات غلبه میکند
بین «افسون» و «ماجراهای بیشمار وینی پو»، اولین قسمت از فرنچایز «وینی پو» محصول ۱۹۷۷ به کارگردانی جان لانزبری و ولفگانگ رایترمن، چند ویژگی مشترک وجود دارد. اول اینکه هر دو پر از شحصیتهای رنگارنگ با تواناییها و ویژگیهای عجیب و غریب هستند. دوماً کشمکش و گره داستانی را یک شخصیت شرور منفرد به وجود نمیآورد، بلکه صرفاً از کشمکش میان شخصیتها با هم ناشی میشود.
ببر و خرگوش در «ماجراهای بیشمار وینی پو» همیشه با هم کنار نمیآیند و همینطور میرابل و ایزابلا در «افسون». با وجود این، آنها آنقدر به هم اهمیت میدهند که اجازه ندهند اختلافاتشان منجر به ایجاد شکاف دائمی میانشان شود. وقتی فاجعهای رخ میدهد، آنها همیشه پشت یکدیگر خواهند بود. همهی فیلمهای «وینی پو» همینطورند. این همان اتفاقی است که در نهایت در «افسون» میافتد یا مثلاً «یخزده».
۳. هم در «افسون» و هم در «یلر پیر» (Old Yeller) دو جوان باید از پس مشکلات و غم از دست دادن برآیند
«افسون» و «یلر پیر»، درام وسترن محصول ۱۹۵۷ به کارگردانی رابرت استیونسن، هر دو داستانهایی در حال بلوغ دربارهی جوانانی هستند که مسئولیتهای جدیدی بر دوششان گذاشته میشود و سعی میکنند از خانوادهی خود در برابر خطر محافظت کنند. در «یلر پیر» تراویس باید خانوادهاش را تا زمانی که پدرش دور از آنهاست حفظ کند و میرابل «افسون» باید شکافهای خانوادهاش را از میان بردارد. هر دو فیلم به غم از دست دادن، اندوه و در نهایت رستگاری میپردازند.
«یلر پیر» ماجرای پسر نوجوانی را روایت میکند که در غیاب پدرش به همراه مادر و برادر کوچکش مزرعهی خانوادگیشان را اداره میکنند، سگ ولگردی وارد زندگی آنها میشوند که به شدت به او دل میبندند. اما این سگ که حالا بهترین دوست تراویس و مدافع وفادار خانواده است بر اثر بیماری میمیرد.
در «افسون» هم مادربزرگ میرابل هرگز واقعاً از سوگواری همسرش دست برنداشت. هیچ شخصیت شروری هم وجود ندارد که خانوادهی میرابل از او متنفر باشند و به خاطر مرگ پدربزرگ سرزنشاش کنند. آنها فقط میتوانند به جلو حرکت کنند و سعی کنند تا آنجا که میتوانند بهبود یابند. در پایان، میرابل به مادربزرگش کمک میکند تا کمی آرامش پیدا کند و در «یلر پیر» هم پدر تراویس همین کار را برای او میکند.
۴. با جامعهی شرور چه باید کرد؟
شاید پیش خود بگویید که «دامبو» (Dombo) نباید در این فهرست بیاید، چرا که میتوان رینگ مستر و دلقکهایش را شخصیتهای شرور داستان دانست. در واقع، همینطور هم هست. در «دامبو» تقریباً همه به جز تیموتی و خانم جامبو دامبو را به خاطر گوشهای بزرگش اذیت میکنند. حتی کلاغها که در نهایت در پیروی دامبو نقش اساسی دارند، اولش با او خوب نیستند. اینجا ما با یک جامعهی شرور طرفیم نه یک شخص شرور.
میرابل «افسون» هم در موقعیت مشابهی قرار دارد؛ البته با تفاوتی ظریف و جزئی. در «افسون» خانوادهی میرابل او را دوست دارند اما نمیتوانند او را به این خاطر که همچون خودشان قدرتی جادویی ندارد بپذیرند. بنابراین هم دامبو و هم میرابل در برابر اجتماعی که آنها را به خاطر نقصی شخصی طرد میکنند تنها هستند. در هر دو مورد قرار نیست قهرمان قصه از شرّ یک شخص شرور خلاص شود. این جامعه است که باید رفتار و دیدگاه خودش را تغییر دهد.
«دامبو» انیمیشن غمانگیز و محبوب دیزنی محصول ۱۹۴۱ به کارگردانی بن شارپستین دربارهی بچهفیلی در سیرک است که به خاطر گوشهای بزرگش مسخرهاش میکنند. اما او به کمک بهترین دوستش میفهمد که میتواند با گوشهایش پرواز کند.
۵. ابولا در «افسون» و کنی در «خرس برادر» (Brother Bear) در نهایت اشتباهات خود را جبران میکنند و رستگار میشوند
همه فکر می کنند قهرمان داستان هستند. هیچ فیلم دیزنی بیشتر از کمدی درام موزیکال فانتزی محصول ۲۰۰۳ «خرس برادر» این را نشان نمیدهد. این انیمیشن نامزد اسکار داستان یک شکارچی جوان به نام کنی را روایت میکند که برای تفریح خرسی را میکشد. بعد از این اتفاق او به طرزی اسرارآمیز به یک خرس تبدیل میشود تا مجازات عملی را که انجام داده است ببیند. کنی فکر میکند که در این سناریو مرد خوبی است، اما در نهایت متوجه میشود که او در واقع شخصیت شرور داستان شخص دیگری است. غم و اندوه او را به انجام یک کار وحشتناک سوق می دهد و حالا او باید همهچیز را اصلاح کند.
در «افسون» برای ابولا هم چنین اتفاقی میافتد؛ رستگاری او به همین شکل میسر میشود. او علیرغم نیت خوبش، از غم و اندوه و ترس از دست دادن خانوادهاش و هر آنچه دارد، دست به کارهایی میزند که به دیگران آسیب میرساند. اما وقتی متوجه این موضوع میشود، برای بهبود شکافی که در خانواده ایجاد کرده است، دست به اقداماتی میزند. برای ابولا و کنی این به معنای جبران آسیبی است که به یک شخص بهخصوص وارد کردهاند.
۶. گوفی و ابولا هر دو یک سیر شخصیتی را در مسیرهایی متفاوت پشت سر میگذارند
«فیلم سینمایی گوفی» یا «ماجرای گوفی» (A Goofy Movie) و «افسون» هر دو داستان بهبود روابط از هم گسسته را روایت میکنند. روابط میان اعضای خانوادهی مادریگال به خاطر فشاری که از سوی ابولا برای بینقص بودن و کامل به نظر رسیدن وارد میشود، همیشه متشنج است. در «فیلم سینمایی گوفی» هم رابطهی گوفی با مکس به دلیل سوءتفاهم تیره و تار شده است. تنشها در نهایت به یک بحث ناخوشایند میرسد که به یک ویرانی بزرگ و به دنبال آن آشتی در کنار آب منجر میشود.
تفاوت واقعی میان این دو انیمیشن در نحوهی برخورد آنها با مشکل پیشآمده است. در «فیلم سینمایی گوفی» گوفی مکس را به تعطیلات میبرد تا همهی مشکلات را برطرف کند، در حالی که در «افسون» میرابل به دنبال سرنخهایی در اطراف خانه میگردد تا منبع مشکل را پیدا کند. یکی به بیرون میپردازد و دیگری به درون.
کمدی ماجراجویانهی موزیکال «ماجرای گوفی» محصول ۱۹۹۵ به کارگردانی کوین لیما، داستان مکس را روایت میکند که وقتی به دختری ابراز علاقه میکند شانس اینکه به او برسد با توجه به سفری که با پدرش میرود کاهش مییابد.
۷. در «اژدهای خجالتی» (The Reluctant Dragon) تصور امنیت همیشه امن نیست
«اژدهای خجالتی» یکی از انیمیشنهای کوتاه قدرنادیدهی دیزنی است که روند انیمیشن را جشن میگیرد. این انیمیشن محصول ۱۹۴۱ طبق ایدهی رابرت بنچلی ِ طنز پرداز سعی دارد ماجراهای یک اژدهای خجالتی را به تصویر بکشد. در نیمهی اول فیلم، تماشاگران از استودیوهای دیزنی بازدید میکنند و اطلاعات اولیهای از نحوهی ساخت انیمیشن ارائه میشود. اما نکتهی قابل توجه فیلم، انیمیشن کوتاه پایانی آن است. «اژدهای خجالتی» درباره اژدهایی است که بیشتر به چای و شعر علاقه دارد تا پرسه زدن در جنگلهای اطراف شهر.
با وجود این، اژدها و دوست شوالیهاش نمایشی را برای کاهش ترس مردم محلی برگزار کردند. پنهان کردن یک شخصیت واقعی برای اینکه دیگران احساس امنیت کنند کاری است که مادریگالها در افسون» هم انجام میدهند. با این حال، آنجا که فریب اژدها و شوالیه به نتایج مطلوب ختم میشود، مادریگالها باید یاد بگیرند که تصویر خود را رها کنند و خودشان باشند.
۸. در «سفر شگفتانگیز» (The Incredible Journey) هر کس به حکم غریزهی خودش عمل میکند
لایو اکشن ماجراجویی «سفر شگفتانگیز» و بازسازی آن در سال ۱۹۹۳، داستان دو سگ و یک گربه را روایت میکنند که راهی خانه میشوند. موانع زیادی در این راه وجود دارد، از جمله حیوانات وحشی و چند انسان متخاصم، اما انسانهای مهربان زیادی هم در این مسیر وجود دارند. هیچ شرور یا شخص شرور دیگری وجود ندارد.
در «سفر شگفتانگیز» فقط یک مشت جانورند که به حکم غریزه رفتار میکنند و آنچه را باید انجام دهند انجام میدهند. وضعیت میرابل «افسون» پیچیدهتر از این حرفهاست. ابولا و باقی اعضای خانوادهی مادریگال کاری را انجام میدهند که معتقدند باید انجام دهند، در حالی که در واقعیت، اصلاً نیازی به انجام آن کارها ندارند. قصهی و سفر قهرمانی میرابل در خانه با هدف کمک به آنها برای درک این موضوع و کشف ماهیت واقعی خود است.
«سفر شگفتانگیز» فیلم ماجراجویی محصول ۱۹۶۳ به کارگردانی فلچر مارکل داستان سه حیوان خانگی، یک گربه و دو سگ که وقتی همه در تعطیلات هستند صاحبان خود را از دست میدهند. آیا آنها میتوانند راه خانهی خود را پیدا کنند؟
منبع: cbr