۹ صحنه مشهور مرگ والدین در انیمیشنهای دیزنی
دیزنی دوست دارد به خاطر فیلمها و انیمیشنهای خانوادگیاش شناخته شود، اما جالب است که در بسیاری از تولیدات این شرکت خانوادهها با مرگ والدین از هم میپاشند. در بسیاری از فیلمهای دیزنی شخصیتهای نزدیک به قهرمان داستان کشته میشوند که متأسفانه در برخی موارد این افراد والدین قهرمان داستان هستند.
برای ایجاد کشمکش عاطفی، روایتهای دیزنی اغلب شامل مرگ والدین است. اگرچه این اتفاق در همهی فیلمها دیده نمیشود، اما آنقدر تکرار میشود که مادران و پدران مخاطب را به این فکر وا میدارد که شاید دیزنی دفعه بعد به سراغ آنها بیاید.
۱. مادر بامبی – «بامبی» (Bambi)
این انیمیشن اولین انیمیشنی است که دیزنی در آن مرگ والدین را نشان میدهد، اما نه چندان با جزئیات. آهوی قهرمان داستان و مادرش درحال فرار از دست انسانهای شکارچی هستند. بینندگان صدای شلیک گلوله را میشنوند و بامبی تنها کسی است که به لانه باز میگردد. اگر چه ممکن است این صحنه ضعیف به نظر برسد، اما بسیار تاثیرگذار است.
آنچه نمیبینیم اغلب ترسناکتر از چیزی است که به ما نشان داده میشود. آن اتفاق دردناک رخ داده است و بدون نمود بصری، قویتر هم هست. انتخاب نشان ندادن لحظهی مرگ مادر در این انیمیشن بسیار مناسب بوده است زیرا بامبی در این مرحله هیچ تصوری از مرگ ندارد. تنها چیزی که نیاز دارد هم در صحنهی بعد به او گفته میشود و پدرش این خبر را به او میگوید. مانند بقیه فیلم، این صحنه هم در فضایی غبارآلود میگذرد و همین جلوهی بصری در کنار فقدان موسیقی باعث میشود تا غم از دست دادن بامبی را عمیقاً درک کنیم.
۲. موفاسا – «شیر شاه» (The Lion King)
در بین تمام مرگهای والدینی که در دیزنی به نمایش گذاشته شده، مرگ والدین در انیمیشن شیر شاه یکی از مواردی است که با جزئیات نشان داده شده و ضربهی دلخراشتری به مخاطبان وارد میکند. پادشاه موفاسا به همان اندازه که پدر مهربان برای پسرش، سیمبا است، معلمی سختگیر هم هست. اما با خیانت برادرش اسکار به او بین گلهی رم کردهی حیوانات وحشی پرتاب میشود و میمیرد. سیمبای جوان که خود را بهخاطر این اتفاق سرزنش میکند، تاج و تخت را رها کرده و سرزمین پدری را ترک میکند.
عناصر بسیاری در تاثیرگذاری این لحظه فراموش نشدنی نقش دارند. علاوهبر خود این نقشه که به خاطر ظلم بیرحمانهاش تکاندهنده است، احساس گناه هم در راس احساسات بچه شیر قرار داده میشود. در طول مدت طولانی که سیمبا کنار بدن بیجان پدرش است، موسیقی زیبا در میان محیط غبارآلود، احساس فلج کنندهی تنهایی را القا میکند. آن وقت است که واقعیت از بین میرود و فیلم در غمانگیزترین سطح خود قرار میگیرد.
۳. مادر کوازیمودو – «گوژپشت نوتردام» (The Hunchback Of Notre Dame)
این فیلم برگرفته از داستان ویکتور هوگو است. این اتفاق ناگوار در ابتدای فیلم زمینه را برای ادامهی داستان فراهم میکند و سازندگان فیلم هم نهایت استفاده را از آن کرده و وزنی شایسته به آن میدهند.
وزیر فرولو در تعقیب گروهی از کولیها، مادری را روی پلههای کلیسا میکشد. با این اتفاق نوزاد ناقص او درمانده و تنها باقی میماند. کشیش محلی به فرولو میگوید از کودک مراقبت کند تا روحاش را پاک کند. ممکن است عجولانه و مصنوعی به نظر برسد اما خوشبختانه، آوازهای کرال و جلوههای بصری این صحنه را به نمایش طنزی اپرا تبدیل میکند. مجموع این عناصر لحن غمانگیزی را به سرتاسر فیلم القا کرده است.
۴. والدین تارزان – «تارزان» (Tarzan)
در ابتدای این انیمیشن داستان دو مرگ همزمان روایت میشود. مرگ مادر و پدر انسان تارزان و یک گوریل کوچک. کشتی پدر مادر تارزان در نزدیکی جنگلی آفریقایی آتش گرفته و درحال غرق شدن است. آنها برای زنده ماندن تلاش میکنند اما در نهایت به دست پلنگ سابور کشته میشوند. همه این اتفاقات تا قبل از تیتراژ نمایش داده میشود و ما از مرگ آنها تنها اجسادشان را میبینیم که توسط مادر گوریل کوچک مرده پیدا میشود. با این حال، حال و هوای عصبی و آهنگ تلخ فیل کالینز به این رویدادها وزن بیشتری میبخشد.
اما حس تراژدی مرگ دوم در پایان انیمیشن بیشتر است. کرچاک، رهبر گوریلها، درست قبل از اینکه بر اثر شلیک گلوله بمیرد سرانجام تارزان را از خودشان میداند. این لحظهی کوبنده با طوفان و باران، فضایی تیره، موسیقی باد و شاخه درختان، و شات اسلوموشن از افتادن دست کرچاک روی زمین ترکیب شده و آن را به یکی از مانوسترین مرگهای دیزنی تبدیل میکند.
۵. زیرا – «شیر شاه ۲: پادشاهی سیمبا» (The Lion King 2: Simba’s Pride)
دومین فیلم شیر شاه نیز شامل مرگ والدین است اما اینبار یکی از شرورهای بزرگ دیزنی. شیر حامی اسکار، زیرا، از سیمبا به خاطر «غصب» سلطنت او و تبعید کردن او و پیروانش کینه دارد. به همین دلیل پسرش را برای صمیمی شدن با دختر سیمبا و پس گرفتن تاج و تخت آماده میکند.
هنگامی که سیمبا به دستور دخترش کیارا مبارزه را متوقف میکند، زیرای کینه توز نمیتواند خشم خود را کنترل کند و سعی میکند به سیمبا حمله کند ولی کیارا در دفاع از پدرش با او درگیر شده و زیرا در نهایت با رد کمک کیارا در دره سقوط کرده و میمیرد.
این صحنه مملو از آدرنالین است. آهنگ سازهای کوبهای با امواج رودخانهی خروشان همراه میشود. در این موقعیت کیارا بازهم سعی میکند تا به زیرا کمک کند اما شیر شیطان صفت ترجیح میدهد صخره را رها کند و به جای پذیرش کمک، بمیرد. در هر صورت، مرگ او عمق نفرت او را نشان میدهد. این یکی از دلایل بسیاری است که این فیلم یک جواهر قدرنادیده است.
۶. مادر کودا – «برادر خرس» (Brother Bear)
در این داستان که در زمانی ماقبل تاریخ اتفاق میافتد، قهرمان داستان، کنای، خرسی را که باعث مرگ برادرش شده بود، شکار میکند. کنای این حیوان را به چشم هیولایی وحشی میبیند و از شکار او احساس پشیمانی نمیکند. هنگامی که او طی اتفاقی جادویی خودش هم تبدیل خرس میشود، برادر خرسش، کودا، برای او تعریف میکند که چگونه مادرش برای محافظت از فرزندانش با انسانی مبارزه کرده است. کنای در ادامه متوجه میشود که این خرس مادر همان خرسی است که خودش او را کشته است.
این یکی از چرخشهای بیرحمانه سرنوشت است که لحظهای عمیق و احساسی را شکل میدهد. قطع شدن مکالمه و ادامه پیدا کردن موسیقی، تاثیری بسیار قوی ایجاد میکند. این مکالمه دقیقا چیزی است که باعث ایجاد درک بیشتر بین شخصیتها خواهد شد.
۷. گوتل – «گیسو کمند» (Tangled)
این مرگ هم متعلق به شروری دیگر است. گوتل پیرزن ساحرهای است که راپونزل را از والدینش دزدید تا از موهایش سوء استفاده کند. سپس او را به عنوان فرزند خود بزرگ میکند، او را در یک برج محبوس میکند و شخصیت واقعی او را پنهان میکند. وقتی موهای راپانزل کوتاه شده و جادوی جوانی گوتل از بین میرود، او به سرعت به عجوزهای پیر تبدیل میشود، از پنجره بیرون میافتد و میمیرد.
این زن به راحتی جزو آزاردهندهترین شرورهای دیزنی است. او انگیزهی زیرا را ندارد. او فقط خودخواه است، و نگرش پر زرق و برق و شبهاشرافی او مظهر بدترین جنبههای یک اسنوب تئاتر است. راپونزل، حتی در لحظات آخر بازهم سعی میکند او را از سقوط نجات دهد، اما گوتل هرگز به او اهمیت نمیدهد یا برای کاری که با او کرده دچار عذاب وجدان نمیشود. به این ترتیب، وقتی او میمیرد، ناراحت شدن واقعا دشوار است. در هر صورت، فیلم از این اتفاق بیشتر به عنوان نمایشی ترسناک استفاده میکند که دیزنی برای تأثیرگذاری بیشتر بارها با جادوگران دیگر هم انجام داده است.
۸. پادشاه و ملکه – «یخزده» (Frozen)
یکی دیگر از قربانیان که قبل از شروع فیلم میمیرند، پادشاه و ملکه آرندل هستند که از قدرت دخترشان وحشت کردهاند. آنها به او تاکید میکنند که لازم است از نظر جسمی و عاطفی از دیگران دور بماند و بعد به یک سفر مبهم به مناطق ناشناخته میروند. در همین سفر کشتی آنها گرفتار طوفان میشود و آنها از دنیا میروند.
با این شرح، اینطور به نظر میرسد که سازندگان فیلم میخواستند هر چه زودتر از شر والدین خلاص شوند تا فضا را کاملا به رابطهی بین دو خواهر که در داستان محوریتر است باز کنند. به همین دلیل است که پادشاه و ملکه فقط چند خط در داستان نقش دارند و همین خطوط هم آنها چندان با ملاحظه نشان نمیدهد. حضور آنها هماندازهی فقدان آنها، تنها به انزوای السا کمک میکند.
۹. ننه تلا – «موآنا» (Moana)
در این مورد، مرگ مربوط به پدر و مادر قهرمان داستان نیست. تالا مادر رئیس است که او را مادربزرگ موانا میکند. گفته میشود، او بیشتر از والدین واقعی موآنا نقش والدینش را داشته. درنتیجه قواعد فیلمنامهنویسی حکم میکند که او بمیرد تا مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد.
تلا پس از فرستادن موآنا به سفر در سنین پیری از دنیا میرود. متأسفانه مرگ او آنچنان که باید تاثیرگذار نیست. درست است شخصیت تلا بامزه و سرگرمکننده است، اما هرگز چیزی فراتر از دمدمی بودن از شخصیتش نشان داده نمیشود. علاوه بر این، درگذشت او به مخاطبان زمان کافی برای عمیق شدن نمیدهد و آخرین کلمات او را در میانهی یک آهنگ نشان داده میشود. در نتیجه، آواز موانا است که تاثیر بیشتری میگذارد. در نتیجه تالا بیشتر از آن که وقتی زنده است تاثیرگذار باشد، به عنوان یک روح در داستان طنینانداز میشود.
منبع: GAMERANT
بنظرم انیمیشن دایناسور خوب جا افتاد
انیمیشن دایناسور خوب مال شرکت دیزنی نبود