۱۲ کارگردان سرشناس که در فیلم خودشان جلوی دوربین رفتند
گاهی اوقات کارگردانان وسوسه میشوند که در فیلمهای خودشان حتی شده در حد حضوری کوتاه جلوی دوربین بروند. برای برخی از آنها مثل آلفرد هیچکاک این تبدیل به امضایی بصری برای فیلمهایشان میشود. برای طرفدارانشان سرگرمی است که در گوشهای از قاب خود کارگردان را کشف کنند. گاهی اوقات هم مثل تاد فیلیپس برای خودشان شخصیتی درست و حسابی در فیلم درست میکنند. این فهرستی از کارگردانانی است که در فیلمهای خودشان جلوی دوربین رفتهاند.
۱۲. جرج لوکاس در فیلم جنگ ستارگان: انتقام سیث (Star Wars: Revenge of the Sith)
جرج لوکاس در آخرین فیلمی که در دنیای جنگ ستارگان ساخت، یکجورهایی خودش را ماندگار کرد. البته نمای خیلی کوتاهی است و اگر حواستان نباشد خیلی راحت از دستتان در میرود.
در صحنهی سالن اپرا، وقتی دوربین پن میکند و به دنبال آناکین اسکایواکر میرود، جرج لوکاس را میبینیم که صورتش آبی است و لباسی عجیب و غریب به تن دارد. او شخصیتی بهشدت فرعی به نام بارون پاپانویدا است. نکتهی جالب دیگر اینکه دختر جرج لوکاس هم در کنار او ایستاده و نقش دختر بارون را بازی میکند.
۱۱. تاد فیلیپس در فیلم خماری (The Hangover)
تاد فیلیپس انگار فرمول ثابتی را پیاده میکند؛ هر بار که در فیلمهای خودش ظاهر میشود در نقش شخصیتی بهشدت ناجور و عجیب است.
در خماری، او عملا نقش مردی را بازی میکند که اسمش هم «آقای ناجور» است و لباسی توی چشم به تنش کرده و در موقعیتی نامتعارف در یک آسانسور با شخصیتهای فیلم گیر میافتد. شاید چون هیچ بازیگر دیگری حاضر نیست نقش این کاراکترهای عجیب و غریب را بازی کند، تاد فیلپیس مجبور است خودش آستین را بالا بزند و جلو دوربین برود. بالاخره یکی باید آقای ناجور باشد و فیلیپس مسؤولیتش را خودش به عهده میگیرد.
۱۰. پیتر جکسون در فیلم ارباب حلقهها (The Lord of the Rings)
وقتی کسی دنیایی به غنا و شگفتی سرزمین میانهی تالکین را به تصویر میکشد، طبیعی است که دلش بخواهد خودش هم لحظهای در آن حضور داشته باشد. پیتر جکسون در هر سه فیلم ارباب حلقهها حضوری کوتاه و بامزه دارد. حالا یا مشغول گاز زدن هویج است یا در میانهی نبرد نیزهای پرتاب میکند. البته مردی که در دهکدهی بری هویج گاز میزند در فیلم هابیت هم حضور داشت.
دختر پیتر جکسون هم در فیلمها ظاهر شده. در قسمت اول، دختر جکسون را میتوانید در بین هابیتهای بچهسالی ببینید که با حیرت و شگفتی مشغول گوش دادن خاطرهی بیلبو بگینز از غولهای غارنشین است. در هابیت هم همین دختر که حالا بزرگ شده، نقش دختر بارد را بازی میکرد.
۹. استیون اسپیلبرگ در فیلم پارک ژوراسیک: دنیای گمشده (Jurassic Park: The Lost World)
این یکی دقت و چشمان تیزی میخواهد. حضور استیون اسپیلبرگ در دنبالهی پارک ژوراسیک احتمالا ظریفترین حضور کوتاه یک کارگردان در فیلمش است.
در پایان فیلم، نمایی از گزارش خبری CNN میبینیم که دارند تی-رکس و بچهاش را به جزیرهی سرنا برمیگردند. ولی اگر با دقت بیشتری به قاب تصویر نگاه کنید، میبینید که انعکاس جولین مور و جف گلدبلوم پیداست که دارند این گزارش را از تلویزیون میبینند. و چه کسی کنارشان نشسته؟ استیون اسپیلبرگ
۸. وس کریون در فیلم جیغ (Scream)
در فیلم اسلشر پر از خونی مثل جیغ که همه چیزش امضای وس کریون است چطور میتوانست در مقابل وسوسهی حضور جلو دوربین مقاومت کند؟ هیمبری در دفترش نشسته که کسی به در میکوبد.
وقتی بیرون میرود و راهروها را چک میکند، تنها کسی که میبیند سرایدار مدرسه فرد است، با بازی وس کریون کارگردان. جالبتر اینجاست که لباس بر تنش شبیه لباس فردی کروگر است، شخصیتی مشهوری که خودش برای «کابوس خیابان الم» خلق کرد.
۷. آلفرد هیچکاک در فیلم شمال از شمال غربی (North By Northwest)
آلفرد هیچکاک در طول کارنامهی پربار و پرافتخارش، در حضورهای کوتاه جلو دوربین هم خبره شد. او در ۴۰ فیلم از ۵۲ اثری که ساخت حضور پیدا کرد و یواشکی از پس زمینهی نماهایش گذشت. وقتی یک فیلم از هیچکاک میبینید، یکی از لذتهایش پیدا کردن او در گوشه و کنار تصویر است.
یکی از واضحترین حضورهایش در شمال از شمال غربی است. اینجا نقش مردی را بازی میکند که از اتوبوس جا میماند. این لحظه حدود ۲ دقیقه در فیلم طول میکشد و دقیقا بعد از نقش بستن اسم خودش در تیتراژ است. یک زمانبندی دقیق.
۶. رومن پولانسکی در فیلم محلهی چینیها (Chinatown)
در یکی از صحنههای معروف این نئو نوآر معمایی پولانسکی، کاراکتر جک نیکلسون مشغول بررسی یک محوطهی حصارکشیده شده است که کردی مرموز جلوی او را میگیرد. این مرد مرموز را در تیتراژ به عنوان مرد چاقو به دست نوشتهاند و خود پولانسکی نقشش را بازی کرده.
مرد چاقو به دست خطاب به نیکلسون میگوید: «خیلی آدم فضولی هستیا مگه نه؟ هی همه جا میخوای بو بکشی. میدونی سر کسایی که جاهای بیربطو بو میکشن چی میاد؟ دماغشونو از دست میدن.» و بعد با چاقویش دماغ نیکلسون را میخراشد. شاید پولانسکی این نقش را به خودش داده تا بتواند دماغ نیکلسون را خط خطی کند. کسی چه میداند.
۵. ریچارد لینکلیتر در فیلم اسلکر (Slacker)
فیلم اسلکر ریچارد لینکلتر سفری پر فراز و نشیب است با جداافتادهها، هیپیها و طرفداران تئوری توطئه که در طول یک روز گرم و طولانی در آستین تگزاس روایت میشود. فیلم با یک مسافر تاکسی وراج شروع میشود که دارد خوابش را با جزئیات کلافهکننده تعریف میکند. دربارهی احتمال واقعیتهای موازی و چندگانه میگوید، اینکه هربار کسی تصمیمی میگیرد، از تصمیمات دیگری که نگرفته شاخههایی ایجاد میشود که تا بینهایت ادامه پیدا میکند.
راننده تاکسی کل مسیر را ساکت است، ولی مسافر همینطور حرف میزند و حرف میزند و با همین حرفهایش لحن فلسفی فیلم را به بیننده نشان میدهد که در ادامه هم جریان دارد. این مسافر کسی نیست جز خود ریچارد لینکلتر.
۴. کوئنتین تارانتینو در فیلم سگهای انباری (Reservoir Dogs)
بر کسی پوشیده نیست که کوئنتین تارانتینو دوست دارد در فیلمهای خودش بازی کند و نقشهای کوتاهی را جلو دوربین ببرد. مثالهایش را در «پالپ فیکشن» و «جنگوی از بند رسته» دیدیم. با اینکه حضور او به نسبت بقیهی کارگردانهای این فهرست مشخصتر و به یاد ماندنیتر است، ولی معمولا بیشتر از چند دقیقه از زمان فیلمهایش را اشغال نمیکند. ولی از همان چند دقیقه هم بهترین بهرهی ممکن را میبرد.
در سگهای انباری، تارانتینو نقش آقای قهوهای را بازی میکند، یکی از خلافکارانی که درگیر سرقت الماس از جواهرفروشی میشود. در ابتدای فیلم که شخصیتها مشغول خوردن صبحانه هستند، تارانتینو سخنرانی طولانی و عجیبی دربارهی یکی از آهنگهای مدونا ترتیب میدهد و با لحنی مشتاق و پر انرژی تحلیلهای جالبی دربارهی متن آن میکند و دیالوگهایی میگوید که صحنهی صبحانه را ماندگار کرده.
البته در نهایت آقای قهوهای کشته میشود. کلا اکثر شخصیتهایی که تارانتینو چه در فیلمهای خودش چه در آثار رفقایش بازی کرده سرنوشت خوبی ندارند. مثل جنگو که منفجر شد و تکههایش روی زمین فرود آمد.
۳. فرانسیس فورد کاپولا در فیلم اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)
این یکی فقط حضور کوتاه و از سر تفریح نیست و اشارههایی به مضامین عمیق مرتبط با فیلم دارد. کاپولا نقش یک کارگردان تلویزیونی را بازی میکند که در سکانسی سوررئال و پرتنش، کاپیتان ویلارد (مارتین شین) را هدایت میکند. ویلارد و افرادش در بحبوحهی جنگ ویتنام هستند که کاپولا فریاد میزند: «دارم واسه تلویزیون میگیرم! به دوربین نگاه نکن… همینجوری برو جلو انگار داری میجنگی»
این لحظهی کوتاه دست روی یکی از مضامین تلخ و مهم اینک آخرالزمان میگذارد؛ استفادهی ابزاری از جنگ و خشونت برای سرگرمی.
۲. ترنس مالیک در فیلم زمینهای لمیزرع (Badlands)
نکتهی بامزهی حضور ترنس مالیک در این فیلم، بدون برنامه بودنش است. مالیک به خاطر حضور کمش در رسانهها معروف شده. بهندرت عکسی جدید از او پیدا میکنید و همیشه سعی میکند جلو دوربینها نباشد. برای همین عجیب است که در فیلم خودش ظاهر شده. ولی انگار از سر اجبار بوده. کسی که قرار بود نقش کوتاهی بازی کند سر صحنه حاضر نشد و مالیک مجبور شده در این صحنه بازی کند.
جایی از فیلم کیت (مارتین شین) در را باز میکند و با مالیک روبهرو میشود که آمده پیغامی به او برساند. با دیدن این صحنه حس میکندی که مالیک چقدر از جلو دوربین بودن معذب است و همین حضورش را جذابتر کرده.
۱. مارتین اسکورسیزی در فیلم راننده تاکسی (Taxi Driver)
مارتین اسکورسیزی هم از حضور در فیلمهای خودش لذت میبرد. میتوانید او را در «خیابانهای پایین شهر»، «دار و دستهی نیویورکی» و «هوگو» ببینید که در دنیای فیلمهایش حال شده و خیلی توی دید نیست. ولی هیچکدام به پای حضورش در راننده تاکسی نمیرسد.
اسکورسیزی نقش مردی عصبی را بازی میکند که مونولوگی طولانی به تراویس بیکل میگوید. اسکورسیزی مهارتهای بازیگریش را در این صحنه به رخ میکشد و پیداست خودش هم بدش نمیآید درون ذهن آشفتهی شخصیتهایش را کند و کاو کند.
منبع: Screen Crush