کریستوفر نولان از کدام فیلمسازان تاثیر پذیرفته است؟
فیلمسازانی که سبک متمایز و رویکرد منحصربهفرد خود را به سینما دارند، لزوماً علاقهای به اینکه کتاب قانون خودشان را بنویسند و مدیوم را بر اساس تصویر ذهنی خودشان از اول بسازند ندارند. کریستوفر نولان یکی از این فیلمسازان است که کارش را با تأثیرپذیری از چند کارگردان شکل داده و امروز به این چیزی که میبینیم تبدیل شده است. این کارگردان اسکاربرده در ژانرهای مختلفی فیلم ساخته و کارنامهاش مقیاس گستردهای دارد. اما هیچ یک از آنها ساخته نشدهاند که صرفاً سرگرمکننده باشند. البته که سرگرمکننده هستند اما نولان با تعادلی بین مطالعه روی سبک کاری یک کارگردان و پوپولیسم سبکی منحصر به خودش را ساخته است. او تنها فیلمسازی نیست که شیوه کاریاش این است، اما تماشاگران با دیدن یکی از فیلمهای نولان، امضایش را میشناسند.
کار نولان به طور کلی البته مشخصاً متأثر از دو کار کلاسیک مهم سینماست. این دو فیلم هر دو در یک ژانر قرار گرفتند و هر یک به گونهای عرصه جلوههای بصری سینما و ژانر خود را متحول کردهاند؛ اما فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) استنلی کوبریک و «جنگ ستارگان» (Star Wars) جورج لوکاس تقریباً از هر نظر قطبهای متفاوتی بودند. یکی تعمق دقیق، وجودی و جامع درباره تجربه انسانی و خطرات ذاتی این است که چه میزان دانش را میتوان بیش از حد در نظر گرفت. دیگری یک فیلم ماجراجویی اکشن بود که از سریالهای قدیمی و آکیرا کوروساوا برای تصاحب قدرت و جابهجا کردن معیارهای باکس آفیس الهام گرفته بود.
اجزای اصلی این فیلمها را بردارید و نتیجه نهایی چیزی شبیه به یک فیلم نولان است. سهگانه «شوالیه تاریکی» (Dark Knight)، «تلقین» (Inception) و «میانستارهای» (Interstellar) حماسههای عظیمی هستند که با هزینههای هنگفتی ساخته شدهاند. با اینکه کریستوفر نولان به لحاظ طراحی صحنه و فراتر رفتن از محدودیتهای فناوری درون دوربین هم از کوبریک و هم لوکاس الهام میگیرد، به لحاظ محتوا مضامین مورد علاقهاش یعنی زمان، مرگ و میر و هویت به کوبریک گرایش دارد، بی اینکه توانایی دومی برای خلق جهانی گریزگرا اما با معیارهای بازار را نادیده بگیرد. نولان آن وجه «نمایش حالات روانی و حافظه» را مستقیماً از ترنس مالیک و فیلم «خط باریک قرمز» (The Thin Red Line) برداشته است، که خودش آن را به این خاطر رجوع دائمی به «خاطرهها یا فلاشبکها با کاتهای ساده» یک «مکاشفه» مینامد. این تکنیکی است که نولان در چند فیلمش، از جمله «ممنتو» (Memento)، «پرستیژ» (Prestige)و «تلقین» (Inception)، تا حدی هم در «دانکرک» (Dunkirk) و «تنت» (Tenet) استفاده کرده است. که در آنها قصه از زوایای دید و دیدگاههای مختلف، چه از جنبه لفظی و چه روانشناختی، روایت میشوند و در حرکتاند.
نگاه و سلیقه بصریاش مستقیماً از دیوید لین و تصویربرداری «لارنس عربستان» (Lawrence of Arabia) میآید. آن تعلیق بصری فیلمهایش از «دانکرک» تا «اوپنهایمر» (Oppenheimer) را از کار استادانه و بدعتگذار آلفرد هیچکاک الهام گرفته است. البته که نولان خودش پذیرفته است که در «تلقین» و «شوالیه تاریکی» ردپای «جیمز باند» (James Bond) وجود دارد، و این فقط به همین دو فیلم هم محدود نمیشود.
ریدلی اسکات -به ویژه «بلید رانر» (Blade Runner)- پایه و اساس ساخت جهان همهجانبه نولان را در ذهن او کاشته است. «سوپرمن» (Superman) ریچارد دانر هم آن احساس کودکانه حیرت و شگفتزدگی را به او القا کرد که در ماجراجوییهای انفجاری و عظیمش که تعدادشان دارد در کارنامه نولان بیشتر و بیشتر میشود، نقش اساسی دارد. همه این فیلمها و هر آنچه در کارنامه موفق نولان هست، او را به سبک منحصربهفرد امروزش رسانده و او را به یکی از صداهای پیشرو صنعت سینما تبدیل کرده است. شاید خیلیها این را دوست نداشته باشند و بسیاری از موفقیتهای نولان را مدیون سوار شدن بر امواج جریان اصلی بدانند، اما به هر حال نمیتوان شاخص بودنش در سینما را نادیده گرفت، و همینطور خوب درس پس دادن به استادانش.
منبع: faroutmagazine