«ناپلئون» و دو فیلم دیگری که استنلی کوبریک هرگز نساخت
یکی از معروفترین پروژههای ساختهنشده استنلی کوبریک «ناپلئون» (Napoleon) است؛ یک فیلم زندگینامهای حماسی که میگویند کوبریک سالهای زیادی را صرف تحقیق دربارهاش کرد. سال ۲۰۱۲ موزه هنر لسآنجلس کانتی یک نمایشگاه با موضوع کوبریک برگزار کرد که در آن مهمانان میتوانستند یک کابینتی را ببینند که کوبریک در آن هزاران یادداشت دستنویس گذاشته بود و هر یک از یادداشتها جزئیات یک روز از زندگی ناپلئون بناپارت بود. کوبریک در دهه ۱۹۷۰ روی «ناپلئون» کار کرد و ظاهراً قرار بود جک نیکلسون نقش امپراتور بزرگ فرانسه را بازی کند. او فیلمنامه را نوشته بود، لوکیشنها را در رومانی انتخاب کرد و آماده تصویربرداری بود. اما سال ۱۹۷۰ فیلم «واترلو» (Waterloo) در گیشه شکست خورد و بعد یک نسخه سینمایی از «جنگ و صلح» (War and Peace) که تازه بیرون آمده بود، این نگرانی را به وجود آورده بود که بازار دیگر زیادی از ناپلئون اشباع شده باشد. بخش زیادی از پژوهش کوبریک درباره ناپلئون در تولید فیلم محصول ۱۹۷۵ «بری لیندون» (Barry Lyndon) به کارش آمد.
پروژههای ناشناخته استنلی کوبریک زیادند. شاید عدهای خاطرشان باشد که او قرار بود «ای.آی.: هوش مصنوعی» (A.I.: Artificial Intelligence) را در سالهای پایانی زندگیاش بسازد. اما در نهایت پروژه را به استیون اسپیلبرگ سپرد. عدهای هم شاید درباره درام ساختهنشده درباره جنگ جهانی دوم «کاغذهای آریان» (Aryan Papers) شنیده باشند. فیلمی درباره یک پسربچه و خالهاش که از نازیها فرار میکردند. کوبریک در نهایت از ساخت این فیلم منصرف شد، چون به نظرش کیفیت فیلم محصول ۱۹۹۳ «فهرست شیندلر» (Schindler’s List) آنقدر خوب بود که کوبریک به نظرش نمیتوانست چیزی بهتر از آن بسازد. در عین حال، به این نتیجه هم رسید که نمیخواهد فیلمی درباره فاجعه هولوکاست بسازد، چون برایش زیادی افسردهکننده بود. پروژههای دیگری مثل «سایه بر خورشید» (Shadow on the Sun) یا «کاملاً دیوانه» (Lunatic at Large) هم هستند که احتمالاً طرفداران دوآتشه کوبریک دربارهشان میدانند. ظاهراً کوبریک چند فیلمنامه هم نوشته بود که هیچوقت به هیچکس نشان نداد و هرگز به مرحله پیشتولید نرساند.
«راز سوزان» (The Burning Secret) رمانی که استنلی کوبریک نساخت
کوبریک اوایل مسیر حرفهایاش عکاس بود و سبکش ناتورالیستی، حتی جسورانه. عکسهای اولیه کوبریک اگرچه زنده و پویا اصلاً خبر از زیباییشناسی ظریف و جادویی او در آینده نمیدهد. اولین فیلمهای کوبریک از دل عکسهایش بیرون آمدهاند، غبارآلود، تیره و تار، مهآلود. کسانی که فیلم محصول ۱۹۵۲ «هراس و هوس» (Fear and Deasire)، فیلم محصول ۱۹۵۵ «بوسه قاتل» (Killer’s Kiss) و فیلم محصول ۱۹۶۵ «قتل» (The Killing) دیدهاند، از انسانیت و خشونت آنها شوکه شدهاند. و این فیلمها زمین تا آسمان با فیلمی مثل «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) فرق دارند. همین موقع بود که کوبریک قصد کرد فیلمنامهای بر اساس یک نوولای آلمانی معروف سال ۱۹۱۳ بنویسد.
کوبریک در این باره گفته است: «یک بار قرار «راز سوزان» استفان سوئیگ را بسازم که و من کالدر ویلینگام اواسط دهه ۱۹۵۰ آن را برای امجیام نوشتیم. این بعد از «قتل» بود. قصه راجع به مادری بود که به همراه پسر کوچکش، بدون همسرش به تعطیلات میرود. در هتل محل اقامتگاهشان زن با مردی جذاب آشنا و به او جذب میشود. پسربچه متوجه این موضوع میشود اما وقتی به خانه برمیگردند، در لحظهای حیاتی دروغی میگوید که نگذارد پدرش حقیقت را بفهمد. قصه خوبی است اما نمیدانم که آیا فیلمنامه خوب درآمده بود یا نه.»
البته ظاهراً دو فیلم یک بار سال ۱۹۲۳ و یک بار هم سال ۱۹۳۳ بر اساس رمان «راز سوزان» ساخته شده بود. نسخه سال ۱۹۳۳ که ستارگان آلمان آلفرد آبل و هیلده واگنر در آن بازی میکردند، به خاطر موضوع بیوفایی مادر که مطرح کرده بود، بسیار مورد نقد قرار گرفت. فیلم استنلی کوبریک البته انگلیسیزبان میشد. جالب است که سال ۱۹۸۸ نسخه انگلیسیزبان رمان با بازی فی داناوی ساخته شد.
«رنجرهای مازبی» (Mosby’s Rangers) و «شانزده میلیون دلاری که دزدیدم» (‘I Stole 16 Million Dollars)، دو پروژه ناتمام دیگر کوبریک
استنلی کوبریک درباره دو پروژه ناتمام دیگرش گفته است: «چند سال بعد من یک فیلمنامه ناقص درباره رنجرهای مازبی نوشتم، چریکهای جنوبی در دوران جنگ داخلی امریکا.»
رنجرهای موزبی اسم مستعاری بود که به چهل و سومین گردان سوارهنظام ویرجینیا از ارتش کنفدراسیون گفته میشد؛ واحدی که تنها کاری که در در دوران جنگ کرد، از بین بردن خطوط تأمین منابع اتحادیه و به طور کلی موی دماغ بود. جان اس. مازبی فرمانده این گردان بود. او فردی نظامی و یکی از فرماندهان سوارهنظام ارتش ایالات مؤتلفه بود که بیشتر با نام شبح خاکستری در طول جنگ شناخته میشد. فرماندهی مستقیم او، هدایت یگان ۴۳ سوارهنظام ویرجینیا معروف به مازبیرنجرز یا مازبیرایدر بود. سوارهنظام تحت امر او یک گروه پارتیزانی بود که توانست به واسطه حملات سریع و برقآسا و همینطور توانایی گریز از تعقیب ارتش دشمن و ناپدیدشدن، زبانزد شود. پس از اتمام نبرد، مازبی به حزب جمهوریخواه پیوست و به عنوان وکیل، مشغول به کسبوکار شد. نکته جالب در زندگی پس از جنگ او، حمایت از فرمانده سابق و دشمن خودش، ژنرال یولیسیز سایمن گرانت بود. مازبی، در عین حال به عنوان کنسول امریکا در هنگ کنگ و همینطور در وزارت دادگستری ایالات متحده خدمت کرده است.
جان مازبی درباره تغییر موضعش از دموکراتهای راستگرا به جمهوریخواهان چپگرا گفته است که به این خاطر نفرت بیشتری از جنوب دریافت کرده است. خیلی بیشتر از نفرتی که در زمان فرماندهی رنجرهای موزبی از شمالیها دریافت کرد. دیزنی سال ۱۹۶۷ یک فیلم تلویزیونی به نام «تاراجگران موزبی» (Moseby’s Marauders) با بازی کرت راسل در نقش یکی از سربازان اصلی ساخت.
استنلی کوبریک درباره یک فیلم سرقت ناتمام دیگر که زمانی میخواست آن را بسازد گفت: «همان موقعها فیلمنامهای بر اساس کتاب خودزندگینامه هربرت امرسون ویلسون نوشتم به نام «من شانزده میلیون دلار دزدیدم» که اسم یک دزد گاو صندوق معروف بود. برای کرک داگلاس نوشته شده بود که اصلاً دوستش نداشت و همین باعث شد پروژه بخوابد. باید اعتراف کنم که من اصلاً هیچ علاقهای به ساخت هیچکدام از این فیلمنامهها نداشتم.»
هنوز میتوان کتاب «من ۱۶ میلیون دلار دزدیدم: اعترافات شگفتانگیز پادشاه و گاو صندوقدزدها» (I Stole $16,000,000: The Amazing Confessions of the King of the Safe-Crackers) را هنوز میتوان در بازار دستدوم پیدا کرد.
منبع: slash/film