جادوگر شهر از؛ ۱۰ تفاوت بین فیلم و کتاب

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه

جادوگر شهر از (۱۹۳۹) از مشهورترین فیلم‌های اقتباسی تمام دوران است اما با رمانی که بر اساس آن ساخته شده یعنی جادوگر شگفت‌انگیز از (۱۹۰۰) اثر ال فرانک باوم، تفاوت‌های قابل توجهی دارد.

هشدار: برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند: این فهرست بخشی از داستان را لو می‌دهد. 

۱. کفش‌های دوروتی در اصل نقره‌ای بودند نه یاقوتی

اگر از طرفداران فیلم هستید بد نیست بدانید که کفش‌های دوروتی در کتاب در اصل نقره‌ای بودند نه قرمز. برخی از منتقدان حدس می‌زنند که انتخاب رنگ نقره‌ای در راستای جهت‌گیری‌های سیاسی ال فرانک باوم بوده. آن‌ها معتقدند او برای ابراز مخالفت با استاندارد طلا به رنگ نقره‌ای متوسل شده. به این ترتیب جاده‌ی زردرنگ هم نماد استاندارد طلا است که برای کشاورزان (مترسک)، کارگران کارخانه (مرد حلبی) و توده‌ها (دوروتی) به شدت غیرقابل دسترس بوده.

اما فیلمنامه نویس (نوئل لنگی) بهتر دید که این رنگ را تغییر دهد. بنابراین کفش‌‌های دوروتی را به آن رنگ قرمز یاقوتی معروف درآورد. به احتمال زیاد (همانطور که جسی رودز در اسمیتسونیان می‌نویسد) علت انتخاب رنگ قرمز یاقوتی برای کفش‌ها این بوده که رنگ یاقوتی روی جاده‌ی زردرنگ جلوه‌ی بیشتری دارد.

کتاب جاده از اثر ال فرانک باوم انتشارات نودا

۲. تحول پنج شخصیت‌ کانزاس ابتکار فیلمنامه‌نویس بود

در واقع، هیچ یک از پنج شخصیت کانزاس اصلاً در این کتاب حضور ندارند. این ایده که خانم گلچ بدخلق، پروفسور مارول، و سه مزرعه‌دار به جادوگر خبیث غرب، جادوگر شهر از، مترسک، مرد حلبی و شیر تبدیل ‌شوند ابتکاری از سوی فیلمنامه‌نویس بوده. صفحات آغازین کتاب روی دوروتی، اقوامش، توتو و مناظر خاکستری غرب میانه متمرکز است.

۳. مرد حلبی قبلاً یک مرد واقعی بوده

برایتان عجیب نیست که هیچ کس در فیلم وجود مرد حلبی را زیر سوال نمی‌برد؟ اصلا یک مرد حلبی از کجا آمده؟ کتاب به این پرسش پاسخ می‌دهد: مرد حلبی زمانی که انسانی معمولی بوده عاشق یک دختر مانچکینی می‌شود. اما عشقش فرجام خوشی نداشته… پیرزن خودخواهی که با دختر زندگی می‌کرده و نمی‌خواسته او را از دست بدهد از جادوگر خبیث شرق کمک می‌گیرد و تبر مرد را جادو می‌کند، تمام اندام‌ها و سر مرد را جدا ساخته، نیم تنه‌اش را می‌شکافد و قلبش را به دو نیم تقسیم می‌کند. مرد تمام اعضای بدنش را با اندام‌های حلبی جایگزین می‌کند… همه‌ی اندام‌ها بجز قلب.

کتاب دوروتی و جادوگر در سرزمین از اثر ال فرانک باوم انتشارات نودا

۴. خشخاش‌ها کار جادوگر خبیث غرب نیست

در کتاب، قسمت خشخاش هیچ ربطی به جادوگر خبیث غرب ندارد. در واقع، این گل‌های دلربا به هیچ جادوی ویژه‌ای نیاز ندارند. خشخاش از دیرباز به‌خودی‌خود اثرات خواب‌آور داشته که دلیل خوبی هم برایش وجود دارد: لاتکس خشخاش، یعنی همان مایع شیری رنگی که هنگام برش از غلاف دانه بیرون می‌ریزد، حاوی مورفین، کدئین، تباین، پاپاورین، نوسکاپین و مقادیر کمی تریاک است! در کتاب و فیلم، دوروتی و شیر پس از استشمام گرده‌ی گل‌ها به خواب عمیقی فرومی‌روند – اما در واقعیت، تنها با استعمال خشخاش می‌توان اثرات آن را احساس کرد نه با بوییدنش.

۵. در شهر زمرد باید از عینک آفتابی استفاده کنید

شهر زمرد وصف‌شده در کتاب بسیار خیره‌کننده‌تر از شهر زمردی است که در فیلم نمایش داده می‌شود و ساکنان آن باید همیشه از عینک آفتابی استفاده کنند. که این عینک زدن کاربردی فراتر از مد و زیبایی دارد: از کورشدن چشم در اثر درخشش سنگ‌های قیمتی محافظت می‌کند.

کتاب شهر زمرد از اثر ال فرانک باوم انتشارات نودا

۶. در شهر زمرد هیچ گونه حیوانی وجود ندارد

در فیلم، دوروتی و دوستانش سوار کالکسکه به این طرف و آن طرف می‌روند. اما کتاب به طور مشخص به ما می‌گوید که هیچ اسبی در شهر زمرد وجود ندارد و شهروندان، بارهای خود را به صورت دستی و بر روی گاری‌ها حمل می‌کنند؛ بدون کمک هیچ‌گونه جانوری.

۷. از جلوی هر یک از شخصیت‌ها به شکل متفاوتی درمی‌آید

سر درخشان از در فیلم، تنها یکی از چهار شکلی است که جادوگر قلابی به خود می‌گیرد. در نسخه‌ی اصلی، هر کدام از چهار دوست به طور جداگانه با از ملاقات می‌کنند و او در برابر هر کدام از آنها به شکل متفاوتی درمی‌آید. جلوی دوروتی با یک سر نورانی «بسیار بزرگتر از سر بزرگترین غول» ظاهر می‌شود، جلوی مترسک به ظاهر یک زن زیبا درمی‌آید، جلوی مرد حلبی به شکل یک جانور ترسناک «تقریباً به بزرگی یک فیل و با پنج‌‌تا چشم» ظاهر می‌شود و جلوی شیر شبیه توپی از آتش.

کتاب سرزمین شگفت انگیز از اثر فرانک ال باوم انتشارات نودا

۸. جادوگر خبیث غرب یک چشم دارد

اگر فکر می‌کردید که پوست سبز رنگ مارگارت همیلتون و اصوات تیزی که از حنجره‌اش بیرون می‌دهد ترسناک است، پس خبر ندارید که جادوگر بدجنس غرب در اصل وحشتناک‌تر بوده. او در کتاب یک سیکلوپ است. باوم ظاهر او را زیاد توصیف نمی‌کند فقط همین را می‌گوید که او با همان تنها چشم جادویی‌اش زمین را برای دوروتی و دوستانش اسکن می‌کند. خوشبختانه سازندگان فیلم برای اینکه بینندگان از ترس سکته نکنند یک توپ کریستالی را جایگزین کرده‌اند.

۹.  اثر بوسه‌ی گلیندا قابل مشاهده است

در فیلم هم مانند کتاب، جادوگر خوب (گلیندا) پیشانی دوروتی را قبل از اینکه دوروتی عازم شهر زمرد شود، می‌بوسد. متاسفانه فیلم برای این لحظه خیلی کم گذاشته. در رمان، بوسه‌ی گلیندا یک علامت محافظ به جا می‌گذارد، که در نهایت دوروتی و دوستانش را به از می‌رساند و از او در برابر حمله‌ی میمون‌های بال‌دار هم محافظت می‌کند.

کتاب ازمای از اثر ال فرانک باوم انتشارات نودا

۱۰. دوروتی در طول گردباد بی‌هوش نمی‌شود

در فیلم، مدتی که دوروتی در از حضور دارد به صورت یک رویای مفصل به تصویر کشیده شده. پس از اینکه قاب پنجره در اثر گردباد کنده می‌شود و به سر دوروتی اصابت می‌کند او بیهوش می شود و همه‌ی ماجراها در رویای حاصل از بیهوشی اتفاق می‌افتند. اما چنین قضیه‌ای در کتاب نیست: درست است که دوروتی هنگامی که گردباد خانه را از جا می‌کند هوشیاری ندارد اما هنگام بازگشت به کانزاس کاملاً هوشیار است. در طی سفر بازگشت او با سرعت در هوا می‌چرخد «به طوری که تنها چیزی که می‌توانست ببیند یا احساس کند صدای سوت باد کنار گوشش بود» و درست قبل از اینکه به کانزاس بازگردد، کفش‌های نقره‌ای می‌افتند و «برای همیشه در بیابان گم می‌شوند».

منبع: mentalfloss

مجموعه انیمیشن جادوگر شهر اُز اثر ماری اوکاموتو


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما