تقابل عروسکهای بچه و کلاه قرمزی؛ تفاوت میان دو نسل جامعهی ایرانی
دو ماه از روزی که اولین قسمت مجموعهی «مهمونی» در پلتفرم نماوا پخش شد، میگذرد. در این مدت ۱۲ قسمت از این برنامه با حضور میهمانان مختلف منتشر شده. تسلط ایرج طهماسب به عنوان نویسنده و کارگردان بر دنیای کودکان، «مهمونی» را هم در کنار کارهای موفق قبلی او در حوزه کودک قرار داده است. اما ویژگی اصلی کارهای طهماسب، یعنی همگام بودن با زمانه، در این اثر هم به خوبی دیده میشود. این کارگردان و مجری که کار خود را در تلویزیون از اوایل دهه شصت با تولید برنامههای مجری محور شروع کرد، در هر دوره با استفاده از مسایل مهمی که مربوط به دنیای کودکان و تقابل آنها با دنیای بزرگسالان است، مجموعهای تولید کرده که طرفداران زیادی از هر رده سنی را پای تلویزیون و حالا پلتفرمهای نمایش خانگی نشانده.
از مهمترین اصولی که ایرج طهماسب در تمام این سالها در ساخت برنامههای عروسکیش رعایت کرده، توجه به تغییر نسل است. این را میتوان با کنار هم قراردادن شخصیت کلاه قرمزی و بچه به خوبی متوجه شد. کلاه قرمزی در واقع نماینده نسلی است که در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به دنیا آمده و با تمام ویژگیهای آن نسل خودش را به ما معرفی کرد و بچه، کودکی است که در همین دهه اخیر پا به دنیا و میان جمع بزرگسالان گذاشته است. درباره مهمونی، شخصیتها و ساختارش مطالب و نقدهای زیادی منتشر شده، اما در اینجا میخواهیم از چند منظر، تفاوتهای شخصیتی و تربیتی میان بچه و کلاه قرمزی را بررسی کنیم.
تنها در میان جمع بزرگسالان
اولین موضوعی که شخصیت بچه به ما نشان میدهد، تنهایی کودکان نسل جدید در خانواده و جمع افراد بزرگسال است. کاهش نرخ تولد و تمایل خانوادهها به داشتن یک فرزند و حتی ادامه حیات یک خانواده بدون زاد و ولد، باعث شده متولدین اواسط دهه هشتاد به بعد، براساس آمار، بیشتر تک فرزند باشند. اگر به اطراف و خانوادههای خود نگاهی بیاندازیم، با تعداد زیادی بچه روبرو میشویم که حتی از داشتن پسرخاله، دختر دایی، دختر عمو… هم محروم هستند. شخصیت بچه هم مانند بسیاری از کودکانی که این روزها در خانوادهها میبینیم، با تعدادی بزرگسال در یک خانه زندگی میکند. اما وقتی به زندگی کلاه قرمزی از زمان تولد این شخصیت تا ساخت سریهای نوروزی «کلاه قرمزی و پسرخاله» در تلویزیون نگاه کنیم، متوجه تفاوت بزرگ دو نسل از این منظر میشویم.
کلاه قرمزی از ابتدا با حضور پسرخالهاش به همه معرفی شد و همیشه هم در کنار او شخصیتهای کودک دیگری مثل «پسر عمهزا»، «فامیل دور»، «دختر همسایه»، «گیگیلی» و… حضور داشتند. شخصیتهایی که کلاه قرمزی را از نظر بازی کردن و تعامل با همسالان خود بینیاز میکرد. اما بچه حتی وقتی میخواهد بخوابد برخلاف کلاه قرمزی و خانواده و دوستانش، تنهاست و شکل بازی و سرگرمیهایش هم با نسل قبل کاملا تفاوت دارد. موضوع دیگر برخورد بچه با عروسکهای دیگر «مهمونی» است. در قسمتی دیدیم که او از حضور مگس ناراضی است و دلش میخواهد به او آسیب برساند چون احساس میکند کسی در حال دست درازی به قلمرو اوست. اما کلاه قرمزی با دیو، خر، گاو و… بدون هیچ درگیری در یک خانه زندگی میکردند. این موضوع هم در نسل جدید کاملا مشخص است، آنها همه توجه و امکانات خانواده را تنها برای خود دیدهاند و در تعامل برقرار کردن با همسالان خود و اشتراک اسباببازیها به مشکل بر میخورند.
ارتباط با ایرج طهماسب
آقای مجری یا همان آقای مرجی که با لحن خاص کلاه قرمزی ادا میشد، نام دیگر ایرج طهماسب است. نامی که بیش از سه دهه او را به این نام میشناختیم و مورد خطاب قرار میدادیم. اما حالا بچه به عنوان شخصیتی که بیش از ۵ دهه با ایرج طهماسب اختلاف سنی دارد، دیگر با آقا و الفاظ اضافه او را خطاب نمیکند. بچه به آقای مجری همیشگی ما میگوید «طهماسب». این در واقع از شکل احترام متفاوتی میآید که میان نسل قبل و نسل جدید وجود دارد. در خانوادههای ایرانی بچههای متولد دهه شصت و هفتاد باید بزرگترها را در کمال احترام خطاب قرار میدادند و استفاده از ضمیر تو در صحبت با بزرگسالان کار مذمومی بود که گاهی حتی با تنبیه همراه میشد. اما نسل جدید حتی پدر و مادر خود را با اسم کوچک صدا میزنند و استفاده از ضمیر تو دیگر آنقدرها بد نیست، چون بیاحترامی محسوب نمیشود. شکل احترام گذاشتن تغییر پیدا کرده و به جای رابطه سرد و خشکی که میان بزرگترها و کوچترها برقرار بود، حالا یک صمیمیت قرار گرفته. مثلا آقای مجری از سوی کلاه قرمزی شما خطاب میشد، همیشه رییس خانه بود، تصمیم گیری نهایی را او انجام میداد و حتی گاهی عروسکها را تهدید و دعوا میکرد. اما حالا معمولا میدان را به نفع بچه خالی میکند، کمتر عصبانی میشود و سعی میکند دوست باشد تا رییس و دستور دهنده. در مقابل، بچه هم از جملههایی مانند «قربونت برم» و «ترو خدا بذار بغلت کنم» در مقابل ایرج طهماسب استفاده میکند. جملههایی که طی سالیان، هیچوقت میان آقای مجری و کلاه قرمزی رد و بدل نشد.
شیوه رفتاری و نوع تربیت
بچه و کلاه قرمزی تقریبا خاستگاه مشترکی دارند. کلاه قرمزی پسری روستایی است که مدرسه نرفته، در برابر علم و دانستن مقاومت میکند و در ابتدا دنیای بیرون از خانه و روستا برایش ناشناخته بود. بچه، یک گل فروش از طبقه فرودست جامعه است که مدرسه را دوست ندارد و آرزوهای برآورده نشده زیادی دارد که عمدتا از فقر ناشی میشوند. بنابراین به راحتی میتوان از منظر تربیتی هم این دو را در مقام قیاس با یکدیگر قرار داد.
حتما این جمله را در برنامه «صندوق پست» به خاطر دارید «برو عقب، تمام صورتم پر از آب دهانت شد»؛ جملهای که در روزهای ابتدایی تولد شخصیت کلاه قرمزی مدام از زبان آقای مجری به این شخصیت عروسکی گفته میشد. کلاه قرمزی مبادی آداب نبود، عجول بود، تند تند حرف میزد و معمولا برای فهماندن حرفش خود را به مجری نزدیک میکرد و از سوی او پس زده میشد. اگر قرار بود شکلاتی از توی یخچال بردارد، به صد ترفند موضوع را جلوی آقای مجری شکل میداد، معمولا به خواستهاش نمیرسید وگاهی حتی مورد غضب قرار میگرفت. از طرفی جملات آموزشی که آقای مجری در آخر اپیزودها میگفت هم، همه در جهت با ادبتر شدن کلاه قرمزی، دیگر عروسکها و بچههای خانه بود؛ جملاتی مثل «بچه باید به حرف بزرگترش گوش بدهد»، «بچه نباید بی اجازه به میوه و شیرینی داخل یخچال دست بزند»، «بچه نباید بلند صحبت کند» و… این جملات و این شیوه تربیتی که همیشه با تهدید و نصحیت همراه بود، نتنها میان آقای مجری و کلاه قرمزی بلکه در خانههای متولدین دهه شصت و اوایل دهه هفتاد هم برقرار بود.
اما در تقابل ایرج طهماسب و بچه در مجموعه «مهمونی»، شیوهی تربیتی کاملا تغییر کرده. بچه بیپرواست و اصلا هم به عصبانیت طهماسب اعتنایی ندارد، حتی او بلافاصله پس از اینکه شروع به نصحیت کردنش میکنند، واکنش تند نشان میدهد. بچه معمولا حرفهای بد را میزند و طهماسب هم از استیصال مجبور میشود جلوی دهانش را بگیرد، چون میداند با دعوا و تذکر هیچ چیز درست نمیشود. بچه عجول نیست، اتفاقا آرام آرام خواستههایش را میگوید و هیچ مخالفتی دربرابر خواستهها و حرفهایش را هم قبول نمیکند. «از مادر نزاییده کسی که…» دقیقا جملهای است که راه هرگونه مخالفتی را میبندد. اما با همه اینها بازهم بچه برای طهماسب محبوب است و تعامل صمیمیتری با او برقرار میکند. حتی ایرج طهماسب براساس متدهای جدید تربیتی کودک، سعی میکند به صورت غیرمستقیم موارد تربیتی را به او متذکر شود.
نکته مهمتر دیگر هم به تفاوت میان شیوه بیان و کلماتی بر میگردد که کلاه قرمزی و بچه از آنها استفاده میکردند. کلاه قرمزی اکثر اوقات نامفهوم و کودکانه حرف میزد، دایره لغات اندکی داشت و معمولا حرفهایش از طرف آقای مجری تصحیح و توضیح داده میشد. در واقع شاید در تعبیری بهتر مانند تمام دهه شصتیها به او فرصت زدن حرفهای مهم داده نمیشد. اما بچه حرفهای اصطلاحا گلدرشت میزند. مثلا از شعور اقتصادی میگوید، یا ایرج طهماسب را متهم به کج فهمی میکند. رفتاری که اگر این روزها، در خانواده کودکی بین ۴ تا ۸ سال داشته باشید حتما با آن مواجهه شدهاید.
برقراری ارتباط با میهمانها
برای بررسی از این منظر، کافی است یک قسمت از مجموعههای نوروزی «کلاه قرمزی پسرخاله» با حضور میهمانها را با یک قسمت از «مهمونی» مقایسه کنید. عروسکهای مجموعه کلاه قرمزی، هیچوقت اسم کوچک میهمانها را صدا نمیزدند، مگر ببعی که آنهم در خطاب قراردادن از افعال جمع استفاده میکرد. مثلا به نگار جواهریان میگفتند «خاله نگار» یا رامبد جوان را آقای رامبد صدا میکردند. میهمان در مجموعه کلاه قرمزی همانقدر محترم و دستنیافتنی بود که میهمانان خانههای ایرانی برای بچههای متولدین دهه شصت و هفتاد. کلاه قرمزی، پسر عمهزا، جیگر و… حق دست درازی به میوه و شیرینی که برای میهمان چیده شده بود را نداشتند، در حضور آقای مجری و میهمان، بچهها نمیتوانستند میان حرف بزرگترها بیایند و همه چیز برای آسایش میهمان فراهم بود. اصلا قسمتی که عروسکها بخواهند با میهمان جر و بحث کنند را به یاد میآورید؟
اما در مقابل، تفاوت تربیت و روند تغییر نسل، به صورت کاملا مشهودی در ارتباطات بچه با میهمانان در مجموعه «مهمونی» مشهود است. بچه در برابر میهمانان بیادب نیست، بلکه موقعیت اجتماعی آدمها برایش فرقی ندارد. این را دقیقا از جملاتی مثل «تو مهمی؟»، «تو محسن کیایی؟» یا «فکر کردی کی هستی؟» که از زبان او در مقابل میهمانان میشنویم، میتوان فهمید. بچه دنیای خودش برایش مهم است، گلهایش، ساندویچش و خواستههای کودکانهاش. بچه از اینکه میهمان ناراحت شود یا در رودربایستی بیافتد، ترسی ندارد و رک و صریح حرفهایش را میزند و حتی گاهی حق السکوت از میهمان طلب میکند. در این میان اگر مخالفت یا تهدیدی از سوی میهمان حس کند، به دلیل خاستگاهش شروع به فحاشی میکند و آن هم دقیقا بستگی به روش تعامل میهمان با او دارد. اینها دقیقا رفتارهایی است که در تقابل با نسل جدید هم آن را مشاهده میکنیم.
قسمت دوازدهم «مهمونی» را اگر دیده باشید، بیش از همه نوع متفاوت رابطه بچه با میهمانان را متوجه خواهید شد. علی نصیریان در مقابل بچه قرار میگیرد، بدون اینکه با او کلکل کند، برایش یک هدیه با ارزش آورده و قربون صدقهاش میرود. بچه هم با اینکه نصیریان را با ضمیر تو خطاب میکند، اما ذرهای بی احترامی در صحبتهایش نیست. اسم او را میپرسد و به خواست خودش نصیریان را «علی خان» خطاب میکند. آنها با هم دوست میشوند و این رابطه دیدنی، علاوه بر نشان دادن یک ارتباط ساده و در کمال ادب میان دو نسل با فاصله سنی زیاد، وجه دیده نشدهای از شخصیت نصیریان را هم به مخاطب نشان میدهد.
مواردی که گفته شد، گاهی در جزییات شخصیت بچه و کلاه قرمزی و گاه به صورت کاملا مشهود قابل مقایسه است و این به تیزهوشی و شناخت درست ایرج طهماسب از کودکان نسلهای مختلف بر میگردد که برای باورپذیر شدن، در طراحی شخصیتها آنها رعایت شده.
من از این متن خیلی خوشم اومد ، قشنگ این دو عروسک رو تحلیل کرد ، من در واقع کلاه قرمزی رو بیشتر از شخصیت بچه دوست دارم و فکر کنم تمام دهه ۶۰ و دهه ۷۰ و دهه ۸۰ همه کلاه قرمزی رو دوست دارن
عالی بود
با سلام و عرض خداقوت .
فوق العاده بود . خیلی لذت بردم و باعث شد اگاهانهتر به این مجموعه طنز بسیار زیبا نگاه کنیم.
سلام.منی که دهه شصتی هستم که ساعتها به پای نشستن برنامه کلاه قرمزی و پسر خاله تموم میکردم.ولذت میبردم..ولی الان با نبود آقای جبلی .اون دوتا عروسکهای دوست داشتنی.به نظر من واونایی که خاطرات داشتن لذت بخش نیست.ونباید بی تفاوت ازش گذشت.چون به قول آقای جبلی دوست داشتنی قرمز کلاه و پسر خاله این دوتا عروسکارو گذاشت کنار
دردت درسته و باهات هم درد هستم ولی حرفت درست نیست. خب دیگه امکان نداره کلاه قرمزی ساخته بشه ، بعدشم قرار نیست که همیشه مخاطب همه ی برنامه ها رده سنی من و شما باشه ، در آخر هم باید بگم که جامعه تغیر کرده اگر رسانه داخلی تغیر نکنه باید بچه هامونو از پای برنامه های دیگران بلند کنیم
بسیار قیاس دقیقی بین دو شخصیت عروسکی دوست داشتنی ارائه دادید. موفق باشید.