آیا تیم برتون در فیلمهایش حق مطلب را درباره بتمن ادا کرد؟
«بتمن» (Batman) و «بتمن بازمیگردد» (Batman Returns) تنها فیلمهای ابرقهرمانی هستند که تیم برتون کارگردانی کرده است. این مسئله از این لحاظ اهمیت دارد که ما دو فیلم ابرقهرمانی داریم که به سبک بصری منحصربفرد برتون مزین شدهاند و این اتفاقی بزرگ برای سینمای ابرقهرمانی به شمار میآید، چون کمبود خلاقیت بصری همیشه جزو یکی از کاستیهای این سبک بوده است. برتون قرار بود یک فیلم دربارهی سوپرمن هم بسازد، ولی بهخاطر اختلافات خلاقانه این اتفاق هیچگاه نیفتاد.
با این حال، این اتفاق شاید فقدانی بزرگ به حساب نیاید، چون بتمن و دشمنهایش بسیار با سینمای برتون جور هستند، ولی سوپرمن، با آن حالوهوای آرمانگرایانه و قهرمانپرورانهاش وصلهی ناجوری برای برتون به حساب میآمد و احتمالاً اگر فیلم او از سوپرمن به سرانجام میرسید، در مقایسه با «سوپرمن (۱۹۷۸)» که از لحاظ حالوهوا یک سوپرمن بینقص بود، ناامیدکننده و تفرقهانگیز از آب درمیآمد.
در بستر مجموعه فیلمهای سوپرمن، با بازی کریستوفر ریو (Christopher Reeve)، چهار فیلم تولید شد. ولی تقریباً همه همنظرند که این فیلمها بعد از فیلم دوم سیر نزولی شدید را طی کردند و سوپرمن ۴ (۱۹۸۷) عملاً یک فیلم غیرقابلدفاع بود. عملاً با انتشار این فیلم، همه مطمئن بودند که پتانسیل سوپرمن بهعنوان یک قهرمان سینمایی از بین رفته است، ولی شرکت برادران وارنر یک برگ برندهی دیگر در چنته داشت و آن هم شخصیت بتمن بود.
- نقد فیلم سوپرمن (۱۹۷۸)؛ پایهگذار سنت سینمای ابرقهرمانی
- نقد فیلم سوپرمن ۲ (۱۹۸۰)؛ سوپرمن به پیشتازی در سینما ادامه میدهد
- نقد فیلم سوپرمن ۳ (۱۹۸۳)؛ ترکیب داستان خوب و بد
- سوپرمن ۴ (۱۹۸۷)؛ فیلمی که آیندهی سینمایی سوپرمن را برای دو دهه تباه کرد
برادران وارنر بهشدت مشتاق بود که بتمن به یک موفقیت تجاری تبدیل شود و در این راستا کمترین ریسک ممکن را پذیرفت. آنها از سر موفقیت سوپرمن یاد گرفته بودند که برای ساختن یک فیلم ابرقهرمانی موفق، جذب کردن یک بازیگر معتبر و تحسینشده میتواند کمک بزرگی به پروژه کند. سر ساخت «سوپرمن»، استخدام مارلون براندو در نقش پدر سوپرمن کمک کرد تا همه به فیلم به چشم یک پروژهی جدی و حتی فاخر نگاه کنند و برای همین کیفیت نهایی فیلم فرسنگها بهتر از فیلمهای ابرقهرمانی پیشین بود که عملاً فیلم درجهدو (B Movie) به حساب میآمدند. سر بتمن هم جذب کردن جک نیکلسون (Jack Nicholson) کارکردی مشابه داشت و باعث شد همه به فیلم به چشم پروژهای جدی نگاه کنند و اسم جک نیکلسون باعث شد استعدادهای زیادی به پروژه جذب شوند، منجمله دنی الفمن (Danny Elfman) که مثل جان ویلیامز برای «سوپرمن»، موسیقی نمادین و بهیادماندنیای برای «بتمن» خلق کرد.
در زمان ساخت بتمن، تیم برتون بهاندازهی حالا شناختهشده و بزرگ نبود. شرکت برادران وارنر او را برای کارگردانی بتمن مدنظر داشت، ولی آنها منتظر بودند تا ببینند آیا فیلم «بیتلجوس» (Beetlejuice) او – که آن هم تهیهکنندهاش برادران وارنر بود – موفقیت کسب میکند یا نه. پس از کسب موفقیت فیلم، آنها با خیال راحت او را استخدام کردند.
انتشار خبر بازی مایکل کیتون (Michael Keaton)، ستارهی «بیتلجوس»، در نقش بتمن واکنش منفی زیادی از جانب طرفداران دریافت کرد، چون تا پیش از این کیتون بازیگر نقشهای کمدی بود. طرفدران نگران این بودند که مبادا فیلم بتمن راه بتمن دههی ۶۰ را در پیش بگیرد و یک فیلم کمدی و مضحک باشد، برای همین برادران وارنر برای راحت کردن خیال طرفداران یک تیزر منتشر کرد و در آن جو جدی و مخوف فیلم را به همه نشان داد. این تیزر موثر واقع شد.
دلیل نگرانی شدید هواداران نسبت به این مسئله این بود که در دههی ۸۰، تعدادی کمیک تحسینشده دربارهی بتمن منتشر شدند که سلیقهی هواداران را تغییر دادند. از بین این کمیکها معروفترینشان «شوالیهی تاریکی بازمیگردد» (The Dark Knight Returns)، اثر فرانک میلر (Frank Miller)، انتشاریافته در سال ۱۹۸۶ و جوک کشنده (Killing Joke)، اثر آلن مور (Alan Moore)، انتشاریافته در سال ۱۹۸۸ است.
وجه تمایز این کمیکها این بود که جو سبکسرانه و ماجراجویانهای که مردم از کمیکهای ابرقهرمانی انتظار دارند، در آنها غایب بود؛ این کمیکها روایتگر داستانهایی تاریک، آزاردهنده و حتی روانشناسانه در بستر طراحیهایی با سبک و سیاق منحصربفرد بودند. با وجود این کمیکها، دیگر کسی نمیخواست بتمن به حالهوای فیلم و سریال بتمن در دههی ۶۰ برگردد؛ همه میخواستند بتمن جدی گرفته شود. این انتظاری بود که از «بتمن ۱۹۸۹» میرفت.
همانطور که اشاره شد، برادران وارنر اصلاً نمیخواست موفقیت بتمن را به ریسک واگذار کند، برای همه یک کارزار تبلیغاتی بسیار گسترده و پرخرج برای فیلم راه انداخت که منجر به ایجاد تب بتمن (Batmania) شد. در تابستان ۱۹۸۹ فرار کردن از دست بتمن بسیار سخت بود. اکشن فیگور، تبلیغات تلویزیونی، بازیهای ویدئویی و حتی غلات صبحانهی بتمن بازار را تسخیر کرده بودند.
این تبلیغات موثر واقع شد و «بتمن» با فروش گیشهای ۴۱۱ میلیون دلاری، تقریباً ۸ برابر بودجهی ۵۰ میلیون دلاری فیلم، سود زیادی برای برادران وارنر به ارمغان آورد. این وسط جک نیکلسون بیشترین سود را به جیب زد، چون قراردادی بسته بود که مطابق با آن، هم از فروش فیلم سود کسب میکرد، هم از فروش اکشن فیگورهای جوکر. این قرارداد بسیار هوشمندانه از آب درآمد، چون کالاهای تبلیغاتی مربوط به بتمن ۷۵۰ میلیون دلار فروش کردند؛ فروش خود فیلم در برابر این رقم رنگ میبازد و بهخوبی نشان میدهد که در دههی ۸۰ چطور زمین بازی در عرصهی سینما عوض شده بود؛ دیگر برای پول به جیب زدن به جای ساختن فیلم خوب، باید فیلمی میساختید که بشود از آن کالای تبلیغاتی ساخت.
«بتمن» از جانب منتقدان و طرفداران واکنش مثبت دریافت کرد. بهترین جنبهی فیلم سبکوسیاق ظاهری آن است و این دقیقاً چیزی است که از برتون انتظار میرود. در این فیلم گاتهام طراحی گوتیکی دارد که یادآور فیلمهای اکسپرسیونیستی آلمانی مثل متروپلیس (Metropolis) است. با اینکه فیلم در زمان معاصر میگذرد، ولی مشخص است که جنبههای زیباشناسانهی دههی ۴۰ و فیلم های نوآر آن دوره نیز در سبک و سیاق کلی فیلم تاثیر گذاشتهاند.
از لحاظ حالوهوا، با اینکه بتمن فیلمی تاریک است (در حدی که یکی از انتقادهای وارشده به آن این بود که زیادی تاریک است!)، همچنان میتوان ردپای ریشههای کمیکبوکی بتمن را در آن پیدا کرد. شاید بتوان گفت بعد از بتمنهای نولان، بتمن زیادی جدی و واقعگرایانه شد، ولی بتمنهای برتون توازنی بینقص از جدیت و سبکسری خاص آثار ابرقهرمانی را برقرار میکنند و از این لحاظ برای همهی کسانی که شاید از واقعگرایی و تاریکی بتمن مدرن خسته شدهاند، ولی در عین حال بتمن دههی ۶۰ زیادی برایشان کودکانه است، نقطهی رجوعی بینظیر باقی ماندهاند.
«بتمن» از سه لحاظ بهخاطر عدم وفاداری به منبع اقتباس مورد انتقاد قرار گرفت: یکی اینکه در آن کسی که پدر و مادر بروس وین را در دوران کودکی میکشد، شخص جک نیپیر (Jack Napier) است که بعداً به جوکر تبدیل میشود، در حالیکه در کمیکها این شخص صرفاً یک خلافکار معمولی به نام جو چیل (Joe Chill) است. مورد دیگر این است که در این فیلم آلفرد، خدمتکار بروس، ویکی ویل (Vicki Vale)، معشوقهی بروس در فیلم را به بتکیو (Batcave) میبرد، در حالیکه در داستانهای بتمن ورود افراد متفرقه به بتکیو اکیداً ممنوع است و آلفرد کمیکها هیچگاه چنین کاری نمیکرد. مورد سوم این است که بتمن در فیلم مشکلی با آدم کشتن ندارد، در حالیکه کد اخلاقی بتمن پیرامون قدغن بودن کشتن انسانهای دیگر یکی از ویژگیهای معروف دربارهی اوست.
مورد آخر کمی سوالبرانگیز است، چون در کمیکهای اولیه، قانون بتمن نه قدغن بودن کشتن دیگران، بلکه قدغن بودن استفاده از اسلحهی گرم بود. این قانون بعداً به شخصیت او اضافه شد. با این حال، غیر از این موارد، فیلم بهطور قابلقبولی به روح بتمن وفادار است و تمام عناصر نمادین مجموعه (بتموبیل، بتکیو، لباس بتمن، آلفرد، گاتهام فاسد با حضور پررنگ خلافکاران) در آن حضور دارند.
شاید یک ایراد دیگر فیلم این باشد که این فیلم، واقعآً «فیلمی دربارهی بتمن» نیست، بلکه فیلمی با حضور بتمن است. تمرکز اصلی روی شخصیت جوکر است و کاملاً مشخص است که برای برتون، جوکر شخصیت جالبتری در مقایسه با بتمن است. ولی خب این اتفاق (زیر سایه رفتن بتمن از جانب جوکر) در بیشتر داستانها با حضور جوکر اتفاق میافتند و لزوماً تقصیر این فیلم نیست. یکی از دلایل دیگر که این فیلم «فیلمی دربارهی بتمن» نیست، این است که برخلاف فیلم «سوپرمن»، با تبدیل شدن بروس وین به بتمن آغاز نمیشود و از همان ابتدا شاهد گاتهامی هستیم که بتمن در آن فعالیت دارد و با جرم و جنایت مبارزه میکند.
البته این انتخاب لزوماً اشتباه نیست؛ بههرحال اگر بخواهیم فیلم شرلوک هلمز تماشا کنیم، نیازی نداریم تا ببینیم قبل از اینکه شرلوک هلمز به بزرگترین کارآگاه زمان خود تبدیل شود، چجور آدمی بود. ولی نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که این مسئله باعث شده برخلاف «سوپرمن ۱۹۷۸» یا «مرد عنکبوتی» سم ریمی، «بتمن ۱۹۸۹» نه یک داستان منسجم و حماسی دربارهی ظهور یک قهرمان، بلکه یک ماجراجویی با حضور او باشد.
«بتمن بازمیگردد» ۴ سال بعد از «بتمن ۱۹۸۹» منتشر شد. در ابتدا، تیم برتون چندان تمایلی نداشت تا به این مجموعه برگردد. طبق گفتهی خودش، بتمنی که خودش ساخته فیلم خوبی است، ولی برای او خستهکننده است و مشخصاً کارگردانی فیلمهای بلاکباستر خلاقیت او را ارضا نمیکردند. ولی برادران وارنر به او قول داد که کنترل خلاقانهی کامل برای ساخت فیلم به او میدهد.
این قول هم یک اشتباه بزرگ بود، هم یک موهبت بزرگ. اشتباه بزرگ از این لحاظ که «بتمن بازمیگردد» زیادی «تیم برتونی» است؛ داستان آن چند برابر تاریکتر از «بتمن ۱۹۸۹» و میزان خشونت آن بهمراتب بیشتر است (هنوز که هنوز است، صحنهای که در آن پنگوئن بهشکلی غافلگیرکننده دماغ یک مرد را گاز میگیرد و خون بیرون میزند، آزاردهنده است). بسیاری از پدر و مادرها نسبت به میزان خشونت و تاریک بودن فیلم شکایت کردند و این مسئله باعث شد فروش فیلم در گیشه بهمراتب کمتر از «بتمن ۱۹۸۹» باشد.
ولی ما حسابدار شرکتهای هالیوودی نیستیم، بنابراین بهتر است به جای غصه خوردن سر سود از دسترفتهی شرکتها، به موهبتی که این تصمیم به ارمغان آورد فکر کنیم: اینکه «بتمن بازمیگردد» یک فیلم «تیم برتونی» تمام عیار با حضور بتمن است!
«بتمن بازمیگردد» از لحاظ بصری حتی از فیلم اول هم بهتر است. بهطور کلی تلاش برتون بر این بوده که گاتهام را بهشکل شهری به تصویر بکشد که انگار از خودش شخصیت دارد و این شخصیت هیولاوار است. در این فیلم، این جنبه از گاتهام حتی پررنگتر هم میشود و حتی به خود شخصیتها نیز سرایت میکند.
این فیلم سه شرور دارد که هرکدام نمایندهی یکی از جنبههای شخصیت بتمن هستند:
- پنگوئن که نمایندهی جنبهی یتیم بودن و بیسرپرست بودن بروس وین است (نماد گذشتهی او)
- مکس شرک (Max Shreck) که نمایندهی جنبهی «مرد پولدار، حسابگر و بیعاطفه» بروس وین است (نماد آیندهی احتمالی او)
- زن گربهای (Catwoman) که نمایندهی جنبهی جنونآمیز شخصیت بتمن است (نماد حال او)
یکی از درونمایههای زیرپوستی فیلم این است که اگر بروس وین به هر دلیلی به گمراهی کشیده میشد، ممکن بود به یکی از این شروران تبدیل شود.
با اینکه جوکر در فیلم اول شرور نمادینتر و پررنگتری است، ولی در نظر نگارندهی مطلب بین او و بتمن تعامل معنادار و عمیقی جریان ندارد: جوکر والدین بتمن را کشته و بتمن هم جوکر را در مخزن مواد شیمیایی انداخته که او را به این وضع انداخته؛ حالا این دو میخواهند از هم انتقام بگیرند.
ولی در «بتمن بازمیگردد» رابطهی بتمن با شرورها پیچیدهتر و شخصیتر است، خصوصاً با زن گربهای که مصداق بینظیری از کهنالگوی «زن اغواگر» (Femme Fatale) است و میشل فایفر (Michelle Pfeiffer) در نقش او خوش میدرخشد. رابطهی عاشقانهی او با بروس وین بهمراتب از رابطهی بروس با ویکی ویل جالبتر است و هستهی احساسی قویتری دارد. جا دارد به گریم فوقالعادهای که روی زن گربهای و پنگوئن انجام شده هم اشاره کرد. زن گربهای خطرناک و دیوانه به نظر میرسد و پنگوئن حالبههمزن و هیولاوار (چه ظاهری و چه باطنی). برای انتقال این حسها در قبال این شخصیتها حتی یک خط دیالوگ هم لازم نیست و صرفاً نگاه کردن بهشان کافی است.
داستان «بتمن بازمیگردد» در مقایسه با «بتمن ۱۹۸۹» پیچوخمهای بیشتری دارد و از این لحاظ یادآور «مرد عنکبوتی ۳» است که بهخاطر پرتعداد بودن شرورها در فیلم تعداد اتفاقاتی که در بستر آن میافتاد زیاد بود و باعث شد ریتم فیلم کمی به هم بخورد. ولی این اشکال در «بتمن بازمیگردد» به شدت «مرد عنکبوتی ۳» نیست.
«بتمن ۱۹۸۹» و «بتمن بازمیگردد» حاصل چشمانداز کارگردانی صاحبسبک هستند. فیلمهای برتون آنقدر توجه را به خود جلب میکنند که هرگاه او اثری را اقتباس میکند، ماهیت اثر اقتباسشده زیر سایهی «برتونیسم» نهفته در کارهای او قرار میگیرد. این اتفاق در فیلمهای بتمن هم افتاده، خصوصاً در «بتمن بازمیگردد» که یک اثر کاملاً برتونی است.
سبک برتون هم مطابق میل همه نیست. افرادی هستند که به هنگام تماشای فیلمهای او احساس میکنند دارند شکلاتی زیادی شیرین یا لواشکی زیادی ترش را میخورند، ولی اگر برتونیسم مطابق میل شما باشد و از قضا به فیلمهای ابرقهرمانی علاقه داشته باشید، احتمالاً این دو فیلم جزو فیلمهای ابرقهرمانی موردعلاقهیتان خواهند بود.
با این حال، باید این را در نظر داشت که طی ۲۰ سال اخیر، بهخاطر سهگانهی نولان، تصور مردم از بتمن و آنچه که او باید باشد تغییر کرده است و بتمنهای برتون نیز با این تصور جور نیستند. اگر بخواهیم بتمنهای برتون را به مخاطب مدرن توصیه کنیم، در نظر گرفتن یک نکته بسیار مهم است: این فیلمها در زمانی عرضه شدند که تصور عموم مردم از بتمن، بتمن دههی ۶۰ بود که کمدیترین و کمپترین (Camp) ابرقهرمانی بود که میشد تصور کرد. گذار از آن بتمن مضحک به بتمن فوقجدی نولان (و البته بتمن ۲۰۲۰) نیاز به یک پل داشت و بتمنهای تیم برتون نقش این پل را ایفا میکنند. بنابراین در آن هم رگههای کمپ و مضحک بتمن پیشین دیده میشود، هم رگههای واقعگرایی و تاریکی بتمنهای آتی. اگر بتوان با این ویژگی از این دو فیلم کنار آمد، بتمنهای تیم برتون همچنان میتوانند دل هر مخاطب معاصری را به دست آورند.