۸ فصل‌ سریال دکستر از بدترین تا بهترین

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۱ دقیقه

دکستر با پخش در شبکه شوتایم از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۳ با ارائه برداشتی جدید از درام‌های پلیسی، طرفداران را مجذوب خود کرد. دکستر به جای دنبال کردن کار افسران پلیس برای دستگیری افراد بد، صحنه‌های جنایت را از چشم یک قاتل زنجیره‌ای که نام سریال از او گرفته شده است و مایکل هال نقش او را به طرز شگفت‌انگیزی بازی می‌کند، بررسی می‌نماید.

دکستر در هشت فصل اصلی خود، ما را وادار می‌کند که فلسفه و دلیل کشتن افراد بد را زیر سوال ببریم و به شخصیت‌هایش فرصت رشد در مواجهه با چالش‌ها را می‌دهد. حتی در بدترین فصل سریال نیز با داستان‌سرایی بی‌نظیری مواجه می‌شویم و برداشتن تمرکز از توسعه شخصیت‌های پیچیده و معطوف کردن آن به چیزهای دیگری که نویسندگان فکر می‌کنند، عموم مردم را شوکه می‌کند.

با این حال، اگر ضعیف‌ترین لحظات آن را تحمل کنید، دکستر یک سریال بسیار تماشایی است. بنابراین حالا که دکستر: خون جدید نشان از پایانی شایسته برای داستان مورگان دارد، زمان آن فرا رسیده است که تمام هشت فصل سریال اصلی را از بدترین به بهترین رتبه‌بندی کنیم. امیدواریم چند ورق پلاستیکی به همراه داشته باشید، زیرا ممکن است اوضاع کمی خونین و بهم ریخته شود.

۸. فصل ۸

دکستر

فصل هفتم با فداکاری نهایی دبرا مورگان (جنیفر کارپنتر) برای دور نگه داشتن دکستر از زندان به پایان می‌رسد: کشتن یک زن بی‌گناه. مرگ و قتل برای دکستر فقط یک سرگرمی است اما ارتکاب چنین جنایت فجیعی، روح دبرا را متلاشی می‌کند. بنابراین، فصل هشتم باید بررسی کند که جنایت دبرا چه تاثیری بر رابطه او با دکستر می‌گذارد، درست است؟ خیر! فصل ۸ از یک پرش زمانی شش ماهه استفاده می‌کند تا دکستر را به زندگی روزمره‌اش بازگرداند، دبرا را به یک معتاد تبدیل کند و هر اثری از شخصیت‌پردازی را که بر روی بازیگران مکمل در فصل قبل انجام شده بود پاک کند. فصل ۸ که قادر به کنار آمدن با روابط پیچیده فصل‌های قبلی نیست، یک شرور جدید را در تلاشی نادرست برای تقلید از برخی از بهترین ضدقهرمانان سریال معرفی می‌کند.

البته که تمرکز فصل ۸ باید بر این قاتل سریالی جدید باشد و به همین دلیل، جراح مغز (دری اینگولفسون)، دکستر و دبرا باید در یکی دو قسمت و در یک پایان‌بندی غیرقابل تحمل از یک خط داستانی که در فصل ۷ ساخته شده بود، حضور داشته باشند. نتیجه بسیار بد بود و این فصل نفرین‌شده به شکلی بزدلانه از نمایش دکستر به عنوان یک شرور واقعی یا حداقل رستگار کردن او، اجتناب کرد. فصل ۸ مشخص نمی‌کند که آیا جنایات دکستر باید مورد سرزنش قرار بگیرند یا این که او مستحق عشق است و سریال را با پایانی ضعیف، داستانی بد و در واقع یکی از بدترین پایان‌های تاریخ تلویزیون به انتها می‌رساند. امیدواریم که سریال خون جدید بتواند این افتضاح را جبران کند.

۷. فصل ۶

دکستر

بد نیست در سریالی که به بحث درباره خوب و بد می‌پردازد، مقداری مضمون دینی اضافه کرد. از این گذشته، دین برای اکثر مردم جهان پایه اخلاق است. بنابراین منطقی است که باورهای دکستر و چگونگی استفاده‌ او از ایمان را به عنوان ابزاری برای رستگاری و توجیهی برای اعمال وحشتناک خودش، زیر سوال برد. مشکل این‌جاست که فصل ۶ مبحث دین را با مهارتی مشابه با عموی مستی که در شام کریسمس حاضر می‌شود و به دلیل این که سالی دو بار به کلیسا می‌رود می‌خواهد به شما اطلاع دهد که در این موضوع متخصص است، مطرح می‌کند. مطلقا هیچ عمقی در فصل ۶ وجود ندارد و قسمت‌های مختلف سعی می‌کنند دکستر را به عنوان یک ملحد شیطانی یا یک روح گمراه ترسیم کنند که کلام خداوند می‌تواند او را نجات دهد. جای تعجب نیست که فصل ۶ قادر به پاسخگویی به سوالاتی که تنظیم می‌کند نیست و شکست می‌خورد.

قاتل فصل ۶، تراویس مارشال (کالین هنکس) نیز آن‌قدر غیر واقعی است که نمی‌توان او را جدی گرفت. جنایات قاتل قیامت، دیدنی‌ترین جنایات در کل مجموعه هستند، زیرا شخصیت شرور، صحنه‌هایی جذاب را می‌سازد که از تکان‌دهنده‌ترین قسمت‌های کتاب مکاشفات الگوبرداری می‌کنند اما فصل ۶ حتی یک بار هم سعی نمی‌کند توضیح دهد که چگونه یک فرد که هرگز هیچ نوع آموزش خاصی ندیده است، می‌تواند صحنه جرم را بی‌عیب و نقص ترک کند. فصل ۶ با تلاش برای ترساندن هواداران با قتل‌های جدید و وحشیانه، منطق درونی خود را از بین برد و بیشتر ناامیدکننده‌ بود تا تفکر‌برانگیز.

۶. فصل ۵

دکستر

کلاید فیلیپس، تهیه‌کننده اصلی برنامه، سریال را در پایان فصل چهارم که رکوردشکن بود، ترک کرد و پس از آن، چیپ یوهانسن، تهیه‌کننده همکار او، وظیفه داشت تا افسار دکستر را در دست بگیرد و مجموعه را به سمتی جدید هدایت کند. مشکل این است که فصل ۵ تلاش می‌کند تا کار جدیدی انجام دهد، در حالی که باید با پایان تکان دهنده فصل ۴ کنار می‌آمد.

با مرگ ریتا (جولی بنز)، قول دکستر محقق نمی‌شود اما در فصل ۵، او زمان کافی برای بهبود و تفکر در انتخاب‌های زندگی‌اش ندارد. ما فقط چند قسمت داریم و از قبل با عشق جدید دکستر، لومن (جولیا استایلز) آشنا شده‌ایم. استایلز با بازی در نقش قربانی که تبدیل به یک فرد سرکش می‌شود، فوق‌العاده‌ عمل می‌کند اما نمی‌توان انکار کرد که اوضاع کمی سریع پیش می‌رود، زیرا حتی تکلیف جسد ریتا نیز هنوز مشخص نشده است.

اما پس از آن، فصل ۵ ما را متقاعد می‌کند که لومن واقعا همتای خوبی برای دکستر است و به گونه‌ای همراه او می‌شود که ریتا هرگز نمی‌توانست: لومن تاریکی وجود دکستر را درک می‌کند و حتی به آن نیاز دارد تا با اتفاقات وحشتناکی که برای خودش رخ داده بود کنار بیاید. دکستر آماده است تا نحوه رفتار خود را تغییر دهد و زندگی جدیدش را با شریکش تقسیم کند و بیش از هر زمان دیگری به انسان بودن نزدیک است.

پس چرا لومن در پایان فصل ۵، سریال را ترک می‌کند؟ فصل ۵ به طرفداران نشان می‌دهد که دکستر می‌تواند پویایی جدیدی در زندگی شخصی خود داشته باشد اما بدون دلیلی موجه آن را از بین می‌برد. به نظر می‌رسد که فصل ۵ برای این که سریال ادامه داشته باشد سعی می‌کند از شادی و خوشحالی دکستر جلوگیری کند و این روش، راه حلی ضعیف و غیر خلاقانه محسوب می‌شود که سزاوار سرزنش و انتقاد بسیار است.

۵. فصل ۳

دکستر

 

در فصل ۳ اتفاق زیادی نمی‌افتد، زیرا شخصیت‌ها فصل را تقریبا همان‌طور که شروع کرده بودند به پایان می‌رسانند. با این حال، فصل ۳ نمونه خوبی از این مسئله است که یک داستان و متن خوب می‌تواند یک سریال‌ را ارتقا دهد. این فصل تمام تلاش خود را می‌کند تا دکستر را به یک قهرمان جذاب تبدیل کند و طرفداران را فریب دهد تا فکر کنند که او یک قهرمان است و نه یک شرور کوچک. معرفی میگل پرادو (جیمی اسمیتز) در فصل ۳، دکستر و بینندگان را با حقیقت وحشتناکی درباره آرزوی مردن دیگران روبه‌رو می‌کند. در پایان، همه خودخواه هستند و افراد بی‌گناه ممکن است در جنگی بی‌رحمانه به نفع بقیه، گرفتار شوند.

در فصل‌های گذشته دکستر از فرمول معمول خود، برای توجیه اقداماتش استفاده می‌کرد اما در فصل ۳ این قاتل مجبور می‌شود تا با عواقب اعمال خود روبه‌رو شود. این نقطه عطف حیاتی باعث پیشرفت و ارتقای سریال می‌شود. ما می‌توانیم دکستر را دوست داشته باشیم و حتی او را تشویق کنیم، چرا که وی افرادی را شکار می‌کند که حتی از خودش نیز بدتر هستند اما این واقعیت کماکان پابرجاست که قهرمان عزیز ما یک قاتل خونسرد است که به دلایل خودخواهانه خود، زندگی بیگناهان را به خطر می‌اندازد. این مفهوم و مضمون برای درک پایان تکان دهنده فصل ۴ ضروری است، زمانی که دکستر بهای زیادی را برای جهان‌بینی و دیدگاه خودخواهانه خود می‌پردازد.

۴. فصل ۲

دکستر

با نزدیک شدن به پایان فصل ۱، ما از قبل می‌دانیم که در فصل‌های آینده چه می‌گذرد: یک قاتل سریالی جدید خواهیم داشت که دکستر باید او را شکار کند و این موضوع برای این سریال خوب است. با این حال، ما نمی‌دانستیم که فصل ۲ با تبدیل کردن دکستر به قاتل تحت تعقیب پلیس، مفهوم سریال را وارونه خواهد کرد. دکستر به جای شکارچی، تبدیل به طعمه می‌شود و کل فصل، مسابقه‌ای با زمان است تا دکستر تمام شواهدی را که جا گذاشته است پاک کند و هویت قصاب خلیج هاربر را به شخص دیگری سنجاق نماید.

فصل ۲ نه تنها به طور غیرمنتظره‌ای تازه و جدید است، بلکه دکستر را مجبور می‌کند تا با انسانیت درون خود مقابله کند. ریتا و فرزندانش در درجه اول، پوششی هستند که دکستر از آن‌ها استفاده می‌کند تا وانمود نماید که یک انسان معمولی است اما درگیری او با لیلا (جیم موری) موجب می‌شود تا دکستر ارزش واقعی ریتا را درک کند. فصل اول به موضوع انزوای دکستر از جامعه می‌پردازد اما فصل دوم سفر طولانی او را آغاز می‌کند تا متوجه شویم که هنوز بخش‌هایی در ذهن او هستند که نشان از انسانیت دارند و او نیز رویای یک زندگی راحت با عزیزانش را در سر دارد. در نهایت، فصل ۲ با ایده جذاب خود مبنی بر اعتیاد دکستر به قتل (مانند اعتیاد به مواد مخدر) به بیننده اجازه می‌دهد تا بهتر بفهمد که در ذهن شخصیت اصلی داستان چه می‌گذرد.

۳. فصل ۷

دکستر

به نظر می‌رسید که سریال پس از خروج فیلیپس، راه خود را گم کند اما فصل ۷ واقعا خوب و شگفت‌انگیز بود. در طول فصل هفتم به قدری خطوط روایی به طور همزمان در حال توسعه هستند که حتی اگر برخی چیزها از کنترل خارج شوند، قابل درک است. با این حال، همه چیز نه تنها با همان خط داستانی اصلی بلکه با موضوع عشق نیز مرتبط می‌شود. فصل ۷ تماما درباره روابط عاشقانه است، درباره یافتن یک شخص خاص که بتواند شما را همان‌گونه که واقعا هستید بپذیرد و مهم‌تر از همه، درباره این است که تا چه حد حاضرید برای محافظت (یا انتقام گرفتن برای) عزیزان خود قدم بردارید.

فصل ۷ تنها فصل از نیمه دوم سریال اصلی دکستر است که نگران شخصیت شرور خود نیست و در عوض واقعا برای توسعه مجموعه شخصیت‌های فراموش‌نشدنی خود تلاش بیشتری می‌کند. ابتدا، دکستر، عشق و پذیرش واقعی را در هانا مک‌کی (ایوان استراهوفسکی)، قاتلی که به او کمک می‌کند مسئولیت اعمالش را بپذیرد، پیدا می‌کند. در همان زمان، دبرا در تلاش است تا با این موضوع که مهم‌ترین فرد زندگی او یک قاتل زنجیره‌ای است، کنار بیاید.

در نهایت، حتی شخصیت شرور بزرگ فصل ۷، ایزاک سیرکو (ری استیونسون) نیز به یک روح پرشور تبدیل می‌شود که به دنبال انتقام از شخصی است که معشوقه‌اش را از او گرفته است. فصل ۷ تماما درباره روابط انسانی است و یک قهرمان واضح یا یک شخصیت شرور که بر علیه او قیام کند ندارد. این فصل درباره یک دسته از افراد آشفته است که سعی می‌کنند در موقعیت‌های غیرممکن، بهترین کار ممکن را انجام دهند. جای تعجب نیست که این فصل تا حد زیادی، انسانی است.

۲. فصل ۱

دکستر

حتی بهترین سریال‌ها نیز معمولا شروعی تقریبا پر از دست‌انداز دارند. اکثر سازندگان بدون این که بدانند سریال برای چند فصل پخش خواهد شد، شروع به تولید می‌کنند. بنابراین معمولا اتاق نویسندگان برای پایان‌بندی مناسب فصل اول مشکل دارد و در عین حال، باید سعی کند تا به اندازه کافی جذابیت ایجاد نماید تا طرفداران در آینده، سریال‌ را پیگیری کنند. با این حال، فصل ۱ دکستر با این مشکل روبه‌رو نیست و به عنوان یک داستان مستقل، کاملا خوب عمل می‌کند.

البته تکه‌هایی از فصل مانند قسمت‌های بدن پراکنده هستند که می‌توان آن‌ها را در فصل‌های بعدی به هم پیوند داد و در ادامه همین‌گونه هم می‌شود. با این حال، تمرکز اصلی فصل ۱ بیان داستان غم انگیز دکستر است، یک قاتل زنجیره‌ای که نمی‌تواند با بقیه جهان ارتباط برقرار کند و تنها فرصت خود برای دیده شدن را به خاطر رازی که برای آن آموزش دیده است، از دست می‌دهد.

بازی موش و گربه بین دکستر و قاتل کامیون یخی (کریستین کامارگو) به اندازه کافی جذاب است اما در ادامه مشخص می‌شود که این دو قاتل، برادرانی هستند که مدت‌هاست از هم دور بوده‌اند و سریال از یک اثر مهیج پلیسی با بارقه‌های ترسناک به یک درام عمیق درباره رها کردن گذشته و پذیرش ماهیت واقعی خود تبدیل می‌شود. آخرین قتل فصل، دلخراش است. دکستر در رویاهای تاریک خود، دنیایی را می‌بیند که او را صرف نظر از کاری که انجام می‌دهد، می‌پذیرد و در عین حال، تنهایی غیرقابل تحملی را احساس می‌کند. فصل ۱ دکستر در نوع خود، جزو بهترین‌ها است و تعداد کمی از سریال‌ها می‌توانند چنین شروع قدرتمندی داشته باشند.

۱. فصل ۴

دکستر

اگر فصلی وجود داشته باشد که به طور خلاصه توضیح دهد که دکستر کیست و چیست، این فصل، فصل چهارم خواهد بود. دکستر تا قبل از فصل ۴ برای ساختن یک زندگی معمولی تلاش می‌نماید و تمایلات تاریک خود را از همه کسانی که دوست دارد پنهان می‌کند. او بر این باور است که می‌تواند همه چیز را دستکاری کند اما وقتی با ترینیتی قاتل (جان لیتگو) روبه‌رو می‌شود، متوجه می‌گردد که نمی‌تواند همزمان یک قاتل زنجیره‌ای و یک فرد دوست‌داشتنی باشد. دوئل بین دکستر و ترینیتی بزرگ‌ترین ترس شخصیت اصلی داستان از تبدیل شدن به یک هیولای واقعی و صدمه زدن به همه اطرافیان خود را آشکار می‌کند اما این امر همچنین به دکستر می‌فهماند که ترینیتی نسخه‌‌ای متفاوت از افراد بد است و خود دکستر در واقع قادر به عشق ورزیدن است.

بنابراین، رویارویی با ترینیتی باعث می‌شود تا دکستر متوجه شود که او خودش احساسات انسانی دارد و پدرش اشتباه می‌کرد و وی می‌تواند فرد بهتری باشد. متاسفانه دکستر خیلی دیر و زمانی که همه چیز را برای گرفتن ترینیتی به خطر انداخته است، به این درک می‌رسد. دکستر با اصرار بر حفظ امنیت عزیزانش، خانواده خود را از دست می‌دهد.

دکستر نمی‌خواهد به اطرافیانش صدمه بزند اما نمی‌تواند آن‌ها را در امان نگه دارد، به خصوص که حاضر نیست هوس‌هایش را کنار بگذارد. این همان وضعیت دراماتیک دکستر است، مردی که مشتاق ارتباط انسانی است اما هر رابطه‌ای را به خطر می‌اندازد تا اعتیادی را تغذیه کند که قبول نمی‌کند که توانایی کنترل آن را دارد. فصل ۴ ایده‌ها و طرز تفکر اصلی دکستر را متفاوت با هر فصل دیگری در معرض نمایش قرار می‌دهد و به همین دلیل، باید به عنوان نقطه عطف سریال در نظر گرفته شود.

منبع: collider

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. Sh

    بهترین سریالی که دیدم. دکستر باهوش ترین، خوش قلب ترین و بهترین انسان است و دنیا را از موجودات کثیفی که به راحتی از قانون فرار میکنند پاک میکند تا دنیای بهتر و امن تری بسازد.‌ چیزی که دنیای واقعی ما به آن نیاز دارد. و بیشترین بیننده را در شروع فصل جدیدش در نت فیلیکس داشت، هرچند ما و بسیاری از شروع مجدد ان مطلع نبودیم

    1. Maryam

      دقیقا فصل هفت و چهار که دوست نداشتم بهتر از بقیه هستند در این لیست

  2. متین

    من بعنوان طرفدار افراطی دکستر با این رتبه بندی فصلها موافق نیستم. بنظرم فصلهای دوم و هفتم بهترین فصلهای سریال بودند. فثل هشتم قطعا ضعیفترین فصل بود ولی همین فصل هشتم هم تا قسمت یکی مانده به آخر خوب بود و قسمت آخر فصل کارو خراب کرد. انگار نویسنده بسیار شتابزده صرفا دنبال این بود که پرونده دکستر زودتر تمام بشه.
    فصلهای ۴ و ۵ هم خیلی خوب بودند.
    فصلهای ۳ و ۱ و ۶ نسبتا خوب بودند. رتبه بندی خوب به بد پس بدین ترتیب میشه:

    ۷ (فضای عاشقانه این فصل و هیجان بالا و پایان بینظیرش فوق‌العاده بود)

    ۲ ( هیجان‌انگیز ترین فصل دکستر)

    ۵ (این فصل از ابتدا بسیار هیجان انگیز بود و بیننده رو میخکوب میکرد)

    ۴ (اپیزود مرگ ریتا در این فصل شاهکار بود)

    ۱ ( فصل اول بیشتر سریالها کمی کند پیش میره تا شخصیتها معرفی بشن و سیر داستان شکل بگیره)

    ۶ ( فضاب متفاوت آغشته به دین و پارادوکسش با شخصیت علمی دکستر جالب بود و البته پایان فصل که دبرا شاهد قتل تراویس بود یکی از بهترین پایانهای سریال بود.)

    ۳ (تنها دلیلی که این فصل آخر نمیشه پایان بد فصل هشتم بود. ولی باز هم بین خوب و بد قطعا فصل خوبی بود)

    ۸ ( کاش قسمت آخر این فصل ساخته نمیشد تا ما با یک خاطره‌ی خوب مثل پایان برکینگ بد با سریال محبوبمون خداحافظی میکردیم)

    البته که سری جدید دکستر تا قسمت دومش که آخرین اپیزدویه که تا الان پخش شده تلخی پایان بد فصل قبل رو شست.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما