۱۰ فیلم دنی ویلنوو از بدترین تا بهترین؛ آیا تلماسه رتبهی یک را دارد؟
کارگردان فرانسوی-کانادایی، دنی ویلنوو، به دلیل تواناییاش در روایت داستانهای کوچک و بزرگ به سرعت به یکی از تحسینشدهترین افراد این صنعت تبدیل شد.
او فیلمساز دقیقی است که اخیرا بیشتر به دلیل بررسی احساسی داستانهای علمی تخیلی گسترده و نمایش پیچیدگیهای شرایط انسانی و خود این ژانر، شناخته میشود. بزرگترین و جاهطلبانهترین فیلم او تاکنون، تلماسه، به تازگی روی پردههای سینما اکران شده است و زودتر از آنچه که فکر میکنید به سرویسهای استریم میآید. پس فعلا بد نیست به تمام فیلمهایی که او تا به این لحظه ساخته است نگاهی بیاندازید تا ببینید حرفه کاری او چگونه در طول دههها رشد کرده است.
- آیا تلماسه اثری موفق است؟ تشریح فروش گیشه و بازدیدهای HBO مکس
- ۷ فیلم که در ساخت جاودانگان مارول الهامبخش کلویی ژائو بودهاند
- ۱۰ دنبالهی سینمایی که بیش از دو دهه بعد از اولین فیلم اکران شدند
چه به تازگی با ویلنوو آشنا شده باشید و چه از پیروان دیرینه او باشید، این لیست تمام آثار مفهومی او و برخی از کارهای این کارگردان را که ممکن است از آنها اطلاعی نداشته باشید، جلوی چشمتان میآورد. برخی از آنها بسیار معروف و برخی دیگر جواهراتی پنهان هستند. جدا از ژانرهای مختلف آثارش، رتبهبندی کارهای وی دشوار است، زیرا هر بار که او فرصت به کارگیری استعدادهای خود را پیدا میکند، تعهدی ستودنی به هنر نشان میدهد. چندین کار ضعیفتر هم در این لیست وجود دارد اما باید در نظر داشته باشیم که هیچکس کامل و بینقص نیست. اما فیلمهای او (مخصوصا تلماسه) از بدترین تا بهترین چگونه رتبه بندی میشوند؟
۱۰. مالستروم (Maelström)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: ماری ژوزه کروز، ژان نیکولاس ورالت، استفانی مورگنسترن
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
اگر چیزی درباره این فیلم نشنیدهاید، آن را ببینید، زیرا اتفاقات زیادی در آن رخ میدهد. این فیلم، داستان بیبیان شامپاین (ماری ژوزه کروز) را دنبال میکند که متوجه میشود به پسر مردی که او را با ماشینش کشته است، علاقه دارد. همه این اتفاقات بعد از سقط جنین او رخ میدهد. داستان توسط یک ماهی در حال مرگ روایت میشود. اگر فکر میکنید که این یک شوخی است، باید بگوییم که نه، قطعا اینطور نیست و در واقع این مسئله یک بخش کلیدی از کل روایت است، زیرا از طریق این ماهی است که ما وارد روایت فیلم میشویم. این ماهی که با انیمیشنی منحصر به فرد زنده شده است، به چند تکه تبدیل میشود و تقلای او برای ادا کردن مونولوگهایش در نوع خود جالب است. این عنصر یک انتخاب روایی عجیب است و مانند کلیت خود فیلم، چندان موفق نیست.
مشاهده تمام این داستان عجیب، به خودی خود دشوار است، زیرا یافتن کپی فیلم (از نظر قانونی) همچنان یک چالش است. این دومین فیلم ویلنوو بود و کمترین چارچوب و اصول ممکن را داشت و خودش را به جاهایی رساند که اصلا نمیدانست چطور باید از آن خارج شود. البته چنین قاببندی میتواند جالب باشد، زیرا فیلم تقریبا به یک تمثیل عجیب تبدیل میشود، اگرچه در لحظات کلیدی به نظر میرسد که بیشتر به تمسخر مخاطب علاقه دارد تا ارائه یک داستان خوب. به عنوان مثال، در پایان، ماهی، جملاتی درباره معنای زندگی بیان میکند. به هر حال، مشخص نیست این داستان که در آن، یک ماهی نوعی بینش درباره راز بزرگ وجودیت به ما ارائه میکند، قرار است به کجا برسد.
او درست زمانی که میخواهد این اطلاعات بزرگ را به زبان بیاورد، قبل از این که بتواند کاری کند کشته میشود. این اتفاق، تمایل آشکار ویلنوو برای ارائه پایانی ساتیر در میان تمام تراژدی و تاریکی فیلم را نشان میدهد که در اولین باری که به چشم میآید، لبخند بر لبان مخاطب میآورد. با این حال، به نظر میرسد این پایان، شیوهای است که فقط خود ویلنوو از آن لذت میبرد. سرنوشت خود فیلم تا حد زیادی شبیه سرنوشت همان ماهی است که مخاطب را در این سفر درهم و برهم هدایت میکند.
۹. ۳۲ آگوست روی زمین (August 32nd on Earth)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: پاسکال بوزیرس، امانوئل بیلودو، پال بایلارگون
- تاریخ انتشار: ۱۹۹۸
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
داستانی پر پیچ و خم که در آن، ویلنوو تازه، استایل و روش کاری خود را پیدا میکند. فیلم ۳۲ آگوست بر روی زمین، اثری است که حتی اگر هم به آنچه که در نظر دارد نرسد، ارزش تحسین دارد. اولین فیلم این کارگردان که به طور رسمی در سال ۱۹۹۸ منتشر شد، بر روی مدلی به نام سیمون (پاسکال بوزیرس) تمرکز دارد که پس از یک تصادف شدید رانندگی که در آن به طور جالبی سالم میماند، شروع به ارزیابی مجدد زندگی خود میکند. او چشماندازی برای خود ترسیم مینماید و تلاش میکند تا ارتباط بهتری با بهترین دوستش فیلیپ (الکسیس مارتین) برقرار کند.
آنها پس از یک گفتگوی طولانی و هنگام قدم زدن در یک کوچه، تصمیم میگیرند به یک بیابان بروند. این فیلم یک اثر جادهای عجیب است که در آن، مقصد نسبت به شخصیت افراد مسافر و رشد آنها در طول مسیر، در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. فیلم لحظات بصری باشکوهی دارد، اگرچه هرگز آنطور که باید و شاید، تداوم پیدا نمیکند.
حالا به راحتی میتوان فهمید که چرا این اثر به عنوان نماینده کانادا برای بهترین فیلم خارجی زبان در هفتاد و یکمین دوره جوایز اسکار انتخاب شد. فیلم، هستهای جذاب و تکاندهنده دارد و سعی دارد بیان کند که زندگی بسیار کوتاهتر از آنچه در ابتدا به نظر میرسد است و ماهیت زودگذر هستی را نشان میدهد. در واقع قصد دارد بگوید که هستی و زندگی آنقدر زودگذر است که ما هرگز نمیتوانیم هر آنچه را که میخواهیم انجام دهیم، بگوییم و تجربه کنیم. سفر جادهای که فیلیپ و سیمون به آن میروند در ابتدا احمقانه به نظر میرسد. آنها در ابتدا مانند دو کودک هستند که برای هدفی احمقانه به بیابان میروند اما در اصل، هدفی والاتر مدنظر است.
فضای وسیع و زیبای نمکزار در سالت لیک سیتی، پسزمینه تصاویر است و فیلم میخواهد به مقصدی احساسی و معنادار دست یابد اما اصلا به آن نمیرسد. با این حال، داستان در طول مسیر به خوبی پیشرفت میکند و کمکم به سمت تاریکی میرود. آنها در نمکزار، شروع به کارهایی عجیب و غریب میکنند و رانندگانی که از نزدیکی آنجا میگذرند با خود فکر میکنند که: «چرا آنها ما را نادیده میگیرند، شاید ما روح هستیم.» آنها همچنین بقایای یک جسد را کشف میکنند و فیلم به این نکته اشاره میکند که هر اتفاقی در این جهان، ممکن است. با پایان فیلم، آنها حس میکنند که معصومیت و بیگناهی خود را از دست دادهاند.
۸. پلیتکنیک (Polytechnique)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: ماکسیم گادت، سباستین هوبردو، کارین واناسی
- تاریخ انتشار: ۲۰۰۹
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
بازآفرینی سینمایی دردناک کشتار مونترال در سال ۱۹۸۹، پلی تکنیک، فیلمی است که وحشت و ترس ناشی از آن تیراندازی واقعی را با اصالتی متعهد به تصویر میکشد. این فیلم به داستان آن حادثه، وفادار است و لحظه به لحظه آن اتفاق را به تصویر میکشد، روزی که مردی وارد دانشکده مهندسی پلی تکنیک مونترال شد تا به طور خاص، زنان را مورد هدف قرار دهد و تا جایی که توانست آنان را به قتل رساند. تماشای تصویری صریح از نفرت و زن ستیزی خشونت آمیز، تجربهای دلخراش و ویرانگر است.
این فیلم، قابل مقایسه با فیلم فیل ساخته گاس ون سنت در سال ۲۰۰۳ است و لحظات منتهی به آن روز وحشتناک را دنبال میکند و با خود آن حادثه هولناک، به اوج میرسد. تصاویر، سیاه و سفید هستند و احساسی از ترس در هر فریم نفوذ میکند. شخصیتهای فیلم فکر میکنند که قرار است روز معمولی دیگری را در دانشگاه بگذرانند اما محکوم به مرگی وحشتناک میشوند. فیلم مانند نتهای موسیقی به نظر میرسد که نحوه کنار هم قرار گرفتن آنها، غنی و واقعی است.
واقع گرایی فیلم و صداهای تیراندازی واقعا دردناک است اما ویلنوو به ما اجازه نمیدهد که حتی در خشنترین لحظات، به تصاویر نگاه نکنیم. پلیتکنیک فیلمی نیست که به راحتی از آن بگذرید، زیرا از نظر احساسی، شما را تحت تاثیر قرار میدهد. هرگز چیزی را پنهان نمیکند و بیشتر درباره این حقیقت است که چگونه چنین جنایتی میتواند اتفاق بیافتد و چه زخمهایی در عواقبش بر جای میگذارد. فیلم، عمق خشونت اعمال غیرانسانی را نشان میدهد و شخصیتهایش نیز مناسب هستند.
این اثر از مدت زمان کوتاه خود به خوبی استفاده میکند و نگاهی اجمالی به این افراد ارائه میدهد. آرزوها، ترسها و زندگیشان در برابر ما گذاشته میشود و در ادامه میبینیم که از بین میروند. این فیلم اثری است که به راحتی نمیتوان آن را به هر کسی توصیه کرد. پلیتکنیک به صادقانهترین شکل ممکن، یک حادثه خشونت آمیز را به نمایش میگذارد. در پایان، آرامشی زیبا حکمفرما میشود که در واقع همان طبیعت و ذات بهتر بشریت در مقابله با چنین تراژدی بیمعنایی است.
۷. سیکاریو (Sicario)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: جاش برولین، بنسیو دل تورو، امیلی بلانت
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۵
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
این اثر میتوانست به راحتی به فیلمی صرفا هیجانانگیز و ساده تبدیل شود که به خشونت خود وابسته است اما سیکاریو یک فیلم فوقالعاده عمیق است که وحشتها و آسیبهای جسمی را خارج از دیدگاه همیشگی بررسی میکند. این فیلم داستان کیت میسر با بازی امیلی بلانت را دنبال میکند که یک مامور افبیآی است که در دنیای تاریک جنگ ایالات متحده با مواد مخدر و کارتلهایی که در آن سوی مرز هستند گرفتار میشود. این فیلم، نگاهی صریح به خشونت در مرزها و اطراف آن و مبارزه با قدرتهایی است که از هر چیزی برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
در بعضی از بخشها، فیلم خیلی روی یک مسئله عمیق نمیشود و مطمئنا لحظاتی وجود دارد که میتوانستند از جزئیات بیشتری استفاده کنند. با این حال، سیکاریو به خوبی بر تاثیرات خشونتی که توسط دولت یا سایر بازیگران اعمال میشود تمرکز دارد. هیچ چیزی از قلم نمیافتد. بنیسیو دل تورو در نقش آلخاندروی اسرارآمیز و خطرناک، برجستهترین اجرای فیلم را ارائه میدهد و به عنوان نقطه عطف فیلم، با هر حرکت خود، لایههای عمیق داستان را میشکافد.
دنبالهای غمانگیز و نهچندان جالب برای این فیلم و بدون حضور بلانت و ویلنوو ساخته شد اما این موضوع باز هم چیزی از جذابیت فیلم اصلی کم نمیکند. زیبایی بینظیر بصری فضای فیلم حتی با وجود زشتی مفاهیم و مضامین، به طرز درخشانی، چشمگیر است. مکمل همه اینها، موسیقی یوهان یوهانسون فقید است. او یکی از همکاران همیشگی ویلنوو بود که خیلی زود درگذشت. قطعه موسیقی جانور به طور خاص، قلب تپنده ترسناک و در عین حال برجسته فیلم است که هنگام تماشای کابوسها و وحشیگریهای فیلم، قلبتان را به لرزه میاندازد.
سیکاریو شما را دائما در معرض خطر قرار میدهد و به این مسئله میپردازد که جهان به راحتی میتواند در فضای پوچ و خشونتآمیز خود، به دست کسانی که قدرت عظیمی دارند، منحرف شود. افرادی که ناآگاهانه در این دنیا گیر میافتند، صرفا پیادهنظامانی هستند که آسیبهای جانبی میبینند. فریمهای پایانی، پیام نهایی خود را منتقل میکند، این که زندگی برای کسانی که در یک جنگ خونین و همیشگی، مورد سواستفاده قرار میگیرند، بسیار سخت است.
۶. دشمن (Enemy)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: جیک جیلنهال، ملانی لورنت، سارا گادون
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
دشمن که نگاهی ناقص و در عین حال جذاب به روان درونی شخصیتهای اصلی خود میاندازد که هر دو توسط جیک جیلنهال بازی میشوند، تماما درباره دروغهایی است که به خود و دیگران میگوییم. داستان این فیلم بر روی پروفسوری متمرکز است که متوجه میشود یک نوع دوقلوی همسان دارد که یک بازیگر است. در ادامه و با پیشرفت فیلم، با انگیزههای خطرناک یک مرد روبهرو میشویم که در تلاش برای یافتن مسیر خود است. این فیلم بر اساس رمان همزاد اثر ژوزه ساراماگو ساخته شده است. اگرچه در جاهایی از فیلم، کارگردان، مسیرهای خاص خود و متفاوت از منبع را پیش میگیرد تا اثری مستقل ساخته باشد.
بهترین بخش، جایی است که کارگردان از تصاویر عنکبوت استفاده میکند، از تنیدن تارهای شیشهای بر روی پنجرههای یک ماشین واژگون گرفته تا منظره ترسناک زنی با سر عنکبوتی که لایه لایه تارهای خود را میبافد. فیلم در نهایت کاملا صریح و شفاف به پایان میرسد، هرچند نه به گونهای که دست شما را بگیرد و معنا و مفهوم خود را جلوی چشمانتان بگذارد. ویلنوو از مخاطب میخواهد تا تاری را که بافته شده است، دنبال کند و با آن ارتباط برقرار نماید.
در صحنه پایانی، شخصیت اصلی به کشفی کلیدی میرسد که همه چیزهایی را که فکر میکرد درست است، زیر سوال میبرد. جیلنهال در تمام لحظات، یکی از بهترین اجراهای خود را ارائه میدهد. او زیرک و ظریف است و حتی در صحنههای خاصی در مقابل خودش بازی مینماید و این فرصت را پیدا میکند تا هنر خود را بیشتر به نمایش بگذارد. البته که اجرای او در این فیلم بهترین بازی او نیست، زیرا برخی از کارهای اخیر وی واقعا عالی و بهتر هستند اما او در عوض، با تعهد به داستانی که کارگردانش سعی در تعریف کردنش دارد، به مطالب منبع نزدیک میشود. دنیای این دو مرد شروع به تار شدن میکند و زندگی آنها در هم تنیده میشود و مخاطب رفتهرفته قابل اعتماد بودن دیدگاههای آنها را زیر سوال میبرد. این فیلم در هر فرصتی شما را دور میزند و نشان میدهد که آشفتگی درونی میتواند ما را از بین ببرد و یک فرد جدید را جایگزین کند.
۵. زندانیان (Prisoners)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: هیو جکمن، جیک جیلنهال، وایولا دیویس
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۳
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
هنگامی که فیلم زندانیان را میبینید ممکن است تا چندین روز ذهنتان درگیر آن شود و حتی شبها خوابتان نبرد. این فیلم با دید تاریک خودش نسبت جامعه، بیننده را در خود غرق میکند. داستان فیلم درباره کلر دوور با بازی هیو جکمن است، مردی که با ناپدید شدن دخترش، زندگیاش کاملا به هم میریزد. او احساس میکند که پلیس او را رها کرده است و هیچ امیدی به کمک آنها ندارد. پس تصمیم میگیرد خودش برای بازگرداندن دخترش، اقداماتی خاص انجام دهد. همسرش گریس دوور (ماریا بلو) و همچنین دوستان خانوادگیاش، نانسی برچ (وایولا دیویس) و فرانکلین برچ (ترنس هاوارد) که دختر آنها نیز ناپدید شده است در این ماجرا درگیر هستند. بازیگران (از جمله ملیسا لئو و پل دانو) کاملا بینقص هستند و فیلم، احساس خاصی از فقدان و عدم اطمینان را منتقل میکند. آنها با چیزهایی غیرقابل تصور روبهرو میشوند.
جیلنهال نیز در نقش کارآگاه لوکی ظاهر میشود. او مردی آسیب دیده و پر از تشویش است که متوجه ناامید شدن این خانواده از سیستم قانونی میشود و البته از دست خودش هم کاری برنمیآید. اگر میخواهید خود را در معرض یک تجربه روحی خردکننده قرار دهید (که البته به معنای تعریف و تمجید است)، بهتر است تا حد امکان با دغدغه کمتری فیلم را ببینید. ویلنوو در هر صحنه، ما را بیشتر و بیشتر به تاریکی میکشاند و زندگی این خانوادهها را تعریف میکند. هیچ چیز شفافی در فیلم وجود ندارد و جهانی سراسر بدبختی را به نمایش میگذارد.
وقتی شخصیتها ناامیدتر میشوند، به اعمال نفرتانگیزی متوسل میگردند و سعی میکنند ابزار و اعمال خود را با هدف توجیه کنند اما این توجیه، آنها را تبرئه یا رها نمیکند. درعوض، لحظههایی در فیلم وجود دارد که آنها خشونت را کنار میگذارند و به اعتقادات خود متوسل میشوند تا به فراسوی رستگاری برسند. فیلم، نگاهی تزلزل ناپذیر و گسترده به یک زندگی سیاه طاقتفرسا دارد. زندانیان در لحظات پایانی خود، امیدوارکننده است، هر چند که چیزی از هجوم حقیقت دردناک مضمون داستان که هر لحظه به شما تلنگر میزند کاسته نمیشود.
۴. ویرانشده (Incendies)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: لوبنا ازابل، ملیسا دسورموکس، ماکسیم گادت
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
این فیلم، بحث برانگیزتر از این است که در این فهرست قرار بگیرد و سزاوار ستایش بیشتری است. ویرانشده اثری حماسی درباره سفر طولانی یک خانواده به سوی شفا و سعادت است و داستان خواهر و برادری به نامهای ژان (ملیسا دسورموکس پولن) و سیمون (ماکسیم گادت) را دنبال میکند که باید آخرین خواسته مادر درگذشته خود را انجام دهند تا پس از مرگ او، آرامش پیدا کنند. آنها با بازگشت به مکان آسیبهایی که مادرشان قبل از مهاجرت به کانادا در یکی از کشورهای ناشناس خاورمیانه متحمل شده است، اطلاعاتی بیش از آنچه انتظارش را داشتند، کشف میکنند. این فیلم که در سال ۲۰۱۰ نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی زبان شد، به دلیل عناصر ملودراماتیک و افشاگریهای خاصی که در آخرین بخش فیلم رخ میدهد و همه چیز را مشخص میکند، مورد انتقاد قرار گرفت.
با این حال، این پایانبندی و نحوه روایت داستان است که فیلم را به آنچه که هست تبدیل میکند. ویرانشده مطمئنا تلخ و چرکین است و صریحا به شیوهای خاص و واقعگرایانه، هرج و مرج زندگی را به تصویر میکشد. قطعات پازل داستان، در پایان کار، همه در جای خود قرار میگیرند و پیچیدگی روایت را افزایش میدهند. فیلم، سفری ناگزیر و ویرانگر است که شخصیتها آن را پشت سر میگذرانند و این که پاسخ همه سوالات در تمام مدت در مقابل آنها بود، قصه را فاجعهبارتر میکند.
استفاده مکرر از موسیقی ردیوهد که هم مکمل صحنههایی است که شخصیتها در آن حضور دارند و هم آنها را گسترش میدهد، تجربهای است که بر جذابیت اثر میافزاید. خطرات فراوانی در داستان فیلم و مخصوصا در صحنه کشتار افراد اتوبوس وجود دارد که دلخراش است. اگرچه همه اینها به یک داستان ساده و در عین حال مؤثر از یک خانواده مرتبط است. فیلم در حالی شما را رها میکند که قلبتان کاملا از هم پاشیده شده است و به این فکر میکنید که چگونه میتوانیم آرامش را که همیشه دور از دسترس است، در این دنیای پر از تلخی و تاریکی پیدا کنیم.
۳. بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: رایان گاسلینگ، هریسون فورد، آنا د آرماس
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۷
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
صادقانه باید گفت که این فیلم شایسته جایگاهی بالا در هر لیستی است. بلید رانر ۲۰۴۹ با اکران در سال ۲۰۱۷، احساسات متفاوت مخاطبان را برانگیخت. این فیلم یک اثر بصری خیرهکننده و خاطرهانگیز است که در لحظاتی از آن، احساس نزدیکی خاصی با شخصیت کی با بازی رایان گاسلینگ به شما دست میدهد. او شخصیت اصلی جدید بلید رانر و نسل جدید افرادی است که وظیفه تعقیب رپلیکنتهای سرکشی را بر عهده دارند که تلاش میکنند دیگر برده نباشند. او نقش این شخصیت را با ماهیت محتاطانهای بازی کرد و تقریبا غیرقابل نفوذ بود. در قسمتهای بعدی مشخص شد که این ویژگی دقیقا نکته اصلی فیلم است. این خشکی و سردی تنها راهی بود که او میتوانست ظلم و عدم همدلی با خودش را توجیه کند.
پوسته اولیه دوسوگرایانه و سردخویی کی که ویژگی بارز او بود، همان عنصر اصلی و ضروری است که وی هنگام رشد و آگاهی باید آن را در هم بشکند. این خصوصیات، زمینه را برای اکتشافات و آگاهی او نه تنها از اسرار مدفون دنیای خود، بلکه خواستههای خودش از زندگی نیز آماده کرد. مسیری که او طی میکند به دلیل دوری شخصیتش از دنیای واقعی، تاثیرگذارتر است. او هدفی فراتر از دستورات خود در زندگی پیدا میکند. شیوه پایانبندی فیلم با حضور کلیدی دکارد با بازی هریسون فورد، نمایشی از شکوه بصری و طنین احساسی است.
دقت بالای کارگردانی این سکانسها کاملا درجه یک است و تک تک صحنهها و نحوه اجرای آنها با کمک راجر دیکینز، فیلمبردار فیلم، بینظیر هستند. خشونت فیلم، تلخ است اما با زیبایی لحظات آرام آن، خنثی میشود. کی در لحظات پایانی فیلم هنگام بارش برف روی پلهها دراز میکشد و این حس را در شما ایجاد میکند که وی ارزشی در زندگیاش پیدا کرده است. این فیلم و این صحنه پایانی مناسب به عنوان یکی از غیرمنتظرهترین دنبالههای یک داستان قدیمی محسوب میشود.
۲. تلماسه (Dune)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: تیموتی شالامی، زندایا، ربکا فرگوسن
- تاریخ انتشار: ۲۰۲۱
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
تلماسه بهترین اقتباس ممکن از دنیای نویسندهای به نام فرانک هربرت و اثری قابل توجه و در نوع خود حیرت انگیز است. این فیلم با دنیایی از ساختمانها و سازههایی که شبیه معماری بروتالیستی هستند، تجربهای تاریک و نفسگیر را ایجاد میکند. حتی اگر از فیلم دیوید لینچ هم بدتان نیاید (که خود لینچ از آن به عنوان درد و عذاب روحی یاد میکند) باید قبول کنید که ویلنوو فیلمی واقعا خاص ساخته است. فیلم تقریبا در نیمه راه به پایان میرسد و این احساس را ایجاد میکند که چیزهای زیادی ناقص باقی مانده است. اگرچه این روند کاملا منطقی است و مشخص است که هیچ عجلهای در کار نیست. بنابراین تمام توضیحات و خطوط داستانی به طور طبیعی و بدون تشویش به شما منتقل میشوند. تصمیم استراتژیک برای نصف کردن روایت کتاب که تاکتیکی است که در اقتباسات بسیاری از رمانها استفاده شده است، در اینجا واقعا منطقی است.
در دنیای تلماسه و چشم انداز زیست محیطی فیلم، سیاره بیابانی آراکیس، چیزهای زیادی وجود دارند که تاکید هربرت درباره اوضاع وخیم محیط زیست خودمان را نشان میدهند. فیلم به عنوان یک اثر علمی تخیلی و انتقادی عمل میکند که در آن مشکلاتی که ساکنان آراکیس، فرمنها با آن مواجه هستند، بیشباهت به مشکلاتی نیست که ما با آن روبهرو هستیم. داستان شامل عناصری مانند کرمهای شنی غولپیکر و توانایی سفر به کهکشانهای دور است و ما را به یاد نگرانیهای سران درباره یافتن راهی برای نجات از این دنیای متخاصم میاندازد.
ویلنوو هیچ فرصتی را از دست نمیدهد تا اهمیت این محیط را به مخاطبان یادآوری کند و به آنها نشان میدهد که قلب و مضمون نوشتههای هربرت را بهتر از هرکس دیگری قبل از خودش، به تصویر میکشد. نبردها و ویرانیهایی که فیلم بهطور ماهرانه به تصویر میکشد نشان میدهد که قدرت عظیم نیروهایی که به دنبال تسخیر آراکیس هستند، چالشی سخت برای قهرمانان فیلم است. با این حال، در مقابل، مردمی قرار دارند که به زودی در کانون توجه فیلم بعدی قرار خواهند گرفت. این مسئله فقط به زمان بستگی دارد. اگرچه حتی تا این لحظه نیز، تلماسه به عنوان یکی از بهترین آثار این کارگردان محسوب میشود.
۱. ورود (Arrival)
- کارگردان: دنیس ویلنوو
- بازیگران: ایمی آدامز، جرمی رنر، فارست ویتاکر
- تاریخ انتشار: ۲۰۱۶
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
هر چقدر هم که تلماسه یک دستاورد چشمگیر باشد، رتبه اول در آثار حرفهای ویلنوو، متعلق به ورود است. ورود یک فیلم علمی تخیلی است که داستانی درباره نحوه ارتباطات ما در میان کشمکشهای بزرگ و لزوم نزدیکی انسانها را بیان میکند و نه تنها بهترین اثر کارگردان، بلکه بهطور کلی بهترین فیلم سینمایی قرن بیست و یکم است. ورود بر اساس داستان کوتاهی به همان اندازه باشکوه به نام داستان زندگی تو نوشته تد چیانگ در سال ۱۹۸۸، ساخته شده است و قصه یک پروفسور زبانشناسی به نام لوئیز بنکس را دنبال میکند که از او برای کمک به برقراری ارتباط با موجودات مرموزی که در فضاپیمایی در بالای مونتانا فرود آمدهاند، دعوت میشود.
بنکس با بازی بینظیر ایمی آدامز در یکی از بهترین اجراهایش تا به امروز، باید راهی برای ایجاد ارتباط نه تنها با بیگانگان، بلکه با همنوعان خود در سراسر جهان که بر لبه تیغ هستند پیدا کند که فضاپیماهای مختلف بالای سرشان شناور است. تنشها بالا میرود و ترس همه جا را فرا میگیرد و درگیریهای موجود تشدید میشود و احتمال این میرود که جهان به جنگی بر سر نحوه برخورد با این موجودات کشیده شود. شیوه نمایش ظریف و عاطفی فیلم که داستان خود را با نگاهی به زمان و عشق و فراق، روایت میکند، ورود را به یکی از عمیقترین فیلمهای تمام دوران تبدیل مینماید. انسانها وقتی با چیزهای غیرقابل تصور روبهرو میشوند، فرد زیر پوسته و خود واقعیشان را نشان میدهند.
نمایش صحنههای زیبای علمی تخیلی شگفتانگیز و افرادی که در آن زندگی میکنند، زیبا است و تاثیرگذارتر از آن، موسیقی یوهانسون است که یکی از آخرین آثار اوست. هر دو آهنگ ورود و هپتاپاد بی، نوایی احساسی و فراگیر هستند که با شنیدن آنها برای اولین بار، نفس شما بند میآید. فیلم با استفاده از تنوع بینظیر موسیقیها، جلوهای ترسناک و در عین حال زیبا میآفریند که نظیر آن را در کمتر فیلمی شاهد هستیم. همچنین استفاده عالی از قطعه مشهور در طبیعت نور روز از آلبوم سال ۲۰۰۴ مکس ریشتر به نام دفترچه خاطرات غمگین، همه عناصر فیلم را در لحظات پایانی در سر جای خود قرار میدهد. همه این شاهکارها در فیلمی منحصر به فرد درباره زبان و ارتباطات زبانی گرد هم میآیند.
هیچ فیلمی کاملا شبیه به ورود نیست و ممکن است هرگز فیلمی مانند آن ساخته نشود. با این حال، همین که ما این فیلم را میبینیم و آن را تجربه میکنیم، خود یک هدیه و موهبت سینمایی است. جا دارد که هر چند سال یک بار، این فیلم را تماشا کنیم و با دیدگاهی جدید و با تجربه اندوخته از افزایش سن، از آن لذت ببریم. ورود هنوز غافلگیرکننده، ماورایی و در عین حال عمیقا انسانی است. این فیلم برای همیشه یک شاهکار سینمای مدرن خواهد بود که با گذشت زمان بهتر و بهتر میشود.
منبع: collider
دنی ویلنو یکی از خلاق ترین کارگردان های حال حاضر
از افادیه که خلاقیتش رو بسته نمیذاره و ایده هاش رو در ابعاد بزرگ وارد سینما میکنه
از نظر من بهرین کار هاش به ترتیب 👇
۱. Dune (هر دو پارت)
۲. Prisoners
۳. Arrival
۴. Blade Runner
۵. Enemy
۶. Sicario
* از نظرم: (فقط همینا رو دیدم)
۱- Dune (2021)
۲- Prisoners (2013)
۳- Arrival (2016)
۴- Blade Runner 2049 (2017)
۵- Sicario (2015)
فقط زندانیان👍
عالی بود
انصافا فیلم arrival بهترین فیلم قرن ۲۱