خائن‌کشی؛ پرده‌خوانی یا موسیقی برنامه‌ای (جشنواره فجر)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه
خائن کشی

مهدی، شاهرخ و سهراب بانک ملی ایران را سرقت می‌کنند تا با پول آن به بقای دولت مصدق، که قطره‌ای نفت نمی‌تواند بفروشد، کمک کنند. سرقت موفقیت‌آمیز است اما در میانه راه بخشی از پول‌ها گم می‌شود؛ لابد یکی خیانت کرده است.

ردی از این داستان در تاریخ وجود ندارد؛ با اینکه کیمیایی در تبلیغات فیلمش یکی از سه نفر را «مهدی بلیغ» سارق معروف دهه سی و چهل معرفی می‌کند؛ اما اثری از این داستان هم در تاریخ نیست؛ کیمیایی روایت خودش را از تاریخ دارد و می‌توان گفت از این نظر «خائن‌کشی»، نوعی «درام لباس» یا Costume Drama است که اساسا با درام تاریخی متفاوت است؛ بنابراین نباید در این قصه دنبال تاریخ گشت! در این نوع درام استفاده از طراحی صحنه، لباس و حتی پس‌زمینه‌های تاریخی برای بیان مفهومی است که عمدتا بیانگر «شکوه یک ملت» است؛ هر چند کیمیایی از آن برای بیان «چگونگی افول ملت» استفاده کرده است؛ شاه یا مصدق چه فرق می‌کند؟ ملتی که «نفت نفروشد، گرسنه است!»

خائن‌کشی نوعی معاصرسازی است که برای همه کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، درکش آسان است. می‌خواهد حرفی بزند که در فضای فعلی، گفتنش را کسی برنمی‌تابد!

اما آیا فیلم موفق شده از پس آنچه می‌خواسته بربیاید؟ فیلم‌نامه مثل قبل پاشنه آشیل فیلم‌های کیمیایی در سال‌های اخیر است؛ نبود روایتی روشن و به هم پیوسته؛ مهدی او «مهدی بلیغ» سارق معروف دهه سی و چهل نیست و معلوم نیست در تبلیغات فیلم، چرا این همه روی این کاراکتر تاکید شده است؟!

گسستگی روایت در خائن‌کشی، مربوط به سبک کیمیایی نیست؛ او آشکارا از پس بیان قصه‌اش از خلال تصاویر برنیامده است؛ برای همین گاه پرگویانه تلاش می‌کند با دیالوگ همه چیز را توضیح دهد؛ مثل صحنه ابتدایی کسوف که حاضران با نشان دادن، کسوف به هم مدام می‌گویند؛ «این کسوفه!» و در جایی دیگر کاراکترها مدام تلاش می‌کنند از ربط و روابطشان با «مصدق» حرف بزنند؛ انگار با نوعی پرده‌خوانی طرفیم که در آن «پرده‌خوان» با بیان مقاصدش روی تصاویر می‌خواهد قصه تعریف کند اما همین سبک هم دوامی نمی‌یابد و هر چه می‌گذرد نامفهومی «خائن‌کشی» بیشتر می‌شود به قول یکی از کاراکترهای خود فیلم که در «قمارخانه قاسم کوری» می‌گوید: «من نمی‌دونم اینجا کی به کیه؟ شما می‌دونی بهم بگو!»

علاوه بر مشکل متن،  مشکل دیگر ترکیب بازیگرانی است که هر کدام سبک جداگانه در بیان و بدن اختیار کرده‌اند و هیچ‌کدام در بیان دیالوگ‌ها ریتم و شکل بیان دیالوگ‌های کیمیایی را نمی‌فهمند، همین مساله فهم قصه و درک شخصیت‌ها را در این روایت گسسته، دشوارتر کرده است؛ اگر چه سبک کیمیایی، اقتضایش بازی‌های سبک‌پردازی شده  است؛ اما بازی سبک‌پردازی‌ شده هم، به عنوان جنسِ بازی قابل اعتنا، قاعده‌های خاص خودش را دارد؛ این تفاوت جنس بیان را ایوب آقاخانی و مهران مدیری که هردو سابقه بازی در نمایش‌های رادیویی دارند را، درک کرده‌اند و به خوبی از پس آن برمی‌آیند اما سابقه بازی مهران مدیری در کاراکترهای طنز و موسیقی سیگنالی که مدام مخاطب را یاد صحنه‌های مافیایی «مرد هزارچهره» می‌اندازد، مخاطب را رها نمی‌کند؛ او نمی‌داند این کاراکتر جدی را باور کند یا به او بخندد؟  اضافه کنید صحنه‌هایی را که برای فضاسازی آن دوران استفاده شده‌اند؛ پارچه‌هایی آویخته که سایه زنی پشت آن می‌رقصد و زنانی که زیر لباس‌های بازشان یقه‌اسکی سیاه پوشیده‌اند و گردنبند آویخته‌اند؛ فضا را کمیک می‌کند.

با این حال، در «خائن‌کشی» هم مثل همیشه فیلم کیمیایی، سینما در جریان است؛ پلان‌ها آشکارا برای پرده بزرگ طراحی شده‌اند؛ چیزی که امروز  در سینمای ایران کمیاب شده است!

آنچه افسوس ما را از تفاوت فیلمی که می‌توانست باشد و آنچه الان هست، بیشتر می‌کند؛ اتمسفر زیبای آن است؛ هماهنگی فیلمبرداری مسعود سلامی، صحنه‌آرایی زیبای سهیل‌دانش اشراقی و ترکیب‌بندی قاب‌های مسعود کیمیایی کارت‌پستال‌هایی از گذشته‌ را در ذهن ما مجسم می‌کند؛ تصاویری در نوع خود کم‌نظیر و یک پله  بالاتر از استانداردهای سینمای ایران ؛ سمفونی‌ای از نور و رنگ که برای هر عشق سینمایی جذاب است و ای کاش قصه‌ای هم داشت؛ ای کاش مانند موسیقی‌های برنامه‌ای (Program music) که در آن قبل از شروع نمایش، به مخاطب قصه‌ای می‌دهند تا آنچه می‌بیند را فهم کند. به ما هم برگ کاغذی می‌دادند تا آنچه بر پرده سینما نقش بسته را درک کنیم.

امتیاز نویسنده: یک و نیم از ۵

آخرین اخبار و مطالب چهلمین جشنواره‌ی فجر را اینجا دنبال کنید.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. چنگیز

    جمله آخر که باید قبل فیلم یه تیکه کاغذ در مورد فیلم بهمون میدادن رو باید با طلا نوشت . واقعا تا ته فیلم باید سعی کنی متوجه بشی ببینی متوجه شدی یا نه. من به دور و برم نگاه میکردم دوست داشتم تو سینما بلند بپرسم کسی فهمید قضیه چیه برای همه توضیح بده؟
    بعد چرا اینهمه دیالوگ سنگین بیخودی؟ بابا علی حاتمی یه استثنا بود. حرف عادی بزنید بذارید مخاطب حداقل بهره رو از فیلنامه تیکه پاره اتون ببره

  2. مهدی

    هنر کارگردان این بود که در پایان هیچ نماند جز : عشق، رفاقت و تعهد به پیمان و راستی

    و اینها همه اموریست حقیقی که در واقعیت شکل فیزیکال ندارد تا مردم پرشتاب امروز آنرا بتوانند لمس کنند و به همین دلیل آن‌ها را انکار می‌کنند و می‌گویند زمانش گذشته!

    تمام فیلم در خدمت این بود که این مفاهیم پنهان را عیان کند و کرد و دستمریزاد به کیمیایی

  3. ایمان

    با اینکه خود فیلم چندان مخاطب پسند نبود اما بازی مهران مدیری و ایوب آقاخانی خیلی درخشان بود. اگه صحنه های اضافی حذف بشه ریتم فیلم خیلی بهتر میشه و کمک بزرگیه به فیلم. زن شاهرخ با بازی الهام حمیدی داستانش چه ضرورتی داشت؟ یا حتی سکانس ادی با اینکه آذرنگ خوب بازی کرده بود ولی واقعا با داستان اصلی ربط چندانی نداشت. این مهدی که آقایی بازی می کرد هم به نظر میومد مهدی بلیغ نیست یه داستان دیگه ست

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما