فیلم ۵ همخون؛ داستان‌هایی از ویتنام و ترامپ با چاشنی خشونت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
نقد فیلم 5 همخون

فیلم «۵ همخون» آخرین اثر اسپایک لی که در نتفلیکس تولید و پخش شده جزو بهترین کارهای این کارگردان است که سال‌هاست درباره‌ی رنج سیاهپوستان به شیوه‌ی خاص خودش فیلم می‌سازد.

در نقد فیلم ۵ همخون خطر لو رفتن داستان وجود دارد. 

فیلم «۵ همخون» همه‌ی نکاتی را داشت که حس کنم دوستش نخواهم داشت. اسپایک لی در فیلم‌هایش درباره‌ی جنبش‌های سیاهپوستان زیادی شعاری رفتار می‌کند و در شرایطی که آمریکا تحت‌تاثیر ماجرای جورج فلوید بود، لابد فیلم شعارزده‌ای از کار درآمده بود. هیچ‌کدام از بازیگران فیلم را به جز پلنگ سیاه (چدویک بوزمن) نمی‌شناختم و از همه‌ مهم‌تر مدت زمان فیلم بیشتر از دو ساعت و نیم بود. با این حال فیلم را دیدم چون دوستان می‌گفتند انرژی و خشونت غریبی در آن جریان دارد. اعتراف می‌کنم که اسپایک لی با فیلمش خلع سلاحم کرد. همه‌ی پیشداوری‌هایم را نابود کرد و در نهایت «۵ همخون» یکی از بهترین فیلم‌های سال ۲۰۲۰ شد.

فیلم با مونتاژی از تصاویر و عکس‌های آرشیوی شروع می‌شود. محمدعلی کلی از جنگ ویتنام می‌گوید که جنگ سیاهپوستان نیست. بگذریم که همان سال‌ها اعتراضات دانشجویی و روشنفکران می‌خواستند نشان بدهند که این اصلا جنگ ملت آمریکا نیست. جنگی است که سیاستمداران آمریکایی بدون توجه حتی به منافع مردم و سربازانشان به راه انداختند. چند ثانیه حرف‌های محمدعلی کلی کات می‌شود به عکس‌هایی از ویتنام و صحبت‌های دیگر سران سیاهپوست. همین چند دقیقه با کات‌های سریع، تدوین عالی و این که سیاست روایت فیلم را به شما نشان می‌دهد پر از انرژی و خون و روح است.

چهار رفیق کهنه‌سوار جنگ ویتنام که اعضای یک دسته‌ی پنج نفره در طول جنگ به نام «۵ همخون» بودند می‌خواهند به ویتنام برگردند. پنجاه سالی از روزهای جنگ گذشته و آن‌ها برای بازگشت دو هدف دارند: یکی پیدا کردن طلاهایی که از یک هواپیمای آمریکایی پیدا کرده بودند و جایی در جنگل‌های ویتنام دفن کردند تا بعدتر سراغش بروند و دیگر پیدا کردن بقایای فرمانده‌شان نورمن که همه‌ی اعضا و به ویژه پل ارادت خاصی به او داشته‌اند.

طبعا کنار هم قرار گرفتن چهار همرزم قدیمی پر از سکانس‌های نوستالژیک و یک‌جور شادی توام با اندوه گذر زمان است. مثل بقیه‌ی فیلم‌های اسپایک لی شاهد دیالوگ‌نویسی تند و پرضربی هستیم ولی این جا دیالوگ‌ها به خصوص در دو سوم ابتدایی فیلم نه شعاری هستند و نه مثل برخی سکانس‌های «بلکککلنزمن» فیلم قبلی او این حس را می‌دهند که فقط برای خالی نبودن سکانس کاراکترها حرف می‌زنند. دیالوگ‌ها به شدت شوخ‌طبعانه و صریح  هستند و در شناساندن کاراکترها به مخاطب نقش اساسی و مهم بازی می‌کنند.

یکساعت و ربع اول فیلم شبیه یکی از وسترن‌های در جست‌وجوی گنج است. چیزی در مایه‌ی «گنج‌ها سیرامادره» با حضور یک کاراکتر به نام پل که حضورش از بقیه پررنگ‌تر است. پل نماد همه‌ی تناقض‌های آمریکاست. بین برادران همخون او کسی است که کلاه حامیان ترامپ را به سر دارد و هر چند در این رابطه حرف نمی‌زند اما در یک سکانس همخون‌ها به سخره‌اش می‌گیرند که به ترامپ رای داده و کلاه قرمز «آمریکا را بار دیگر باشکوه می‌کنیم» به سر می‌گذارد. او پیچیده‌ترین کاراکتر ماجراست. پر از عقده‌ها و زخم‌ها و احساسات دوگانه. این که پسرش به صورت ناگهان همسفرش می‌شود بر پیچیدگی موقعیتش می‌افزاید. در یک سکانس پدری نگران است و در سکانسی دیگر پسرش را خائنی می‌داند که او را فروخته. پل از اختلال عصبی بعد از جنگ رنج می‌برد و در پایان فیلم البته راز پیچیدگی‌هایش به درستی گشوده می‌شود.

نیمه‌ی دوم فیلم بخشی از آن پازل اولیه حل شده و احتمالا توقع داریم فیلم کمی از ریتم بیفتد اما کارگردان با یک برنامه‌ریزی مشخص دائم یک سکانس تکان‌دهنده دارد که نفس را در سینه حبس می‌کند. به لحاظ اجرایی «۵ همخون» فیلم دیوانه‌واری است. با این حجم از کلمات فحش و ناسزا و خشونت عریان و شیوه‌ی اجرایی و روایتش که پر از کات‌های عجیب و غریب است به عکس‌های آرشیوی یا مربوط به فیلم یا کات به فلاش‌بک‌ها. خود فلاش‌بک‌ها هم نکته‌ی جالبی دارند. اسپایک لی از تکنولوژی دیجیتالی که اسکورسیزی در «مرد ایرلندی» برای به تصویر کشیدن سنین مختلف کاراکترهایش استفاده می‌کرد و بهره‌ای نبرده و در حقیقت تکنولوژی دیجیتال چهره‌ی کاراکترها را در جنگ ویتنام تغییری نداده است. کمی گریم تغییر می‌کند و تفاوتی میان پل و اوتیس و ادی و ملوین سال ۱۹۷۱ با چهار همخون در سال ۲۰۱۹ وجود ندارد.

پایان فیلم شاید برای چنین اثر تندی کمی بیش از حد مهربان یا حتی نچسب باشد ولی به جایش تصویر دلنشینی از آدم‌هایی می‌دهد که دلشان می‌خواهد در جنبش‌های آزادیخوانه‌های این ماه‌ها سهیم باشند.

آخر فیلم آن شعار «زندگی سیاه‌ها اهمیت دارد» که بعد از مرگ جورج فلوید در این یکی دو ماه شعار اصلی معترضان بوده یادمان می‌آورد که در آمریکا هیچ‌وقت زندگی‌ سیاه‌ها اهمیتی نداشته است. اسپایک لی با نمایش تقارن نبرد ۵ همخون در ویتنام را با ترور مارتین لوترکینگ در آمریکا خیلی خوب منظورش را می‌رساند. این چیزی بود که حتی ویت‌کنگ‌ها هم از آن خبر داشتند وقتی زن گوینده‌ی رادیو می‌گوید که در ایالات آمریکا سیاهان را می‌کشند و در مقابل سربازان سیاهپوست را به ویتنام فرستاده‌اند تا این جا کشته شوند.

اسپایک لی در این فیلم آخرش هم حرفش را محکم می‌زند و هم آن را در لفافی از ماجراجویی دراماتیک به خوبی به تماشاگر عرضه می‌کند.

از آن فیلم‌هایی است که آدرنالین خونتان را بالا می‌برد و در یکی دو تا سکانس هم چنان احساساتی‌تان می‌کند که شاید اشکی هم بریزید.

فیلمی که ویتنامی‌ها، سیاهان و فرانسوی‌ها را کنار هم می‌گذارد و در یک کلام می‌خواهد سمت انسانیت بایستد.

شناسنامه‌ی فیلم ۵ همخون

کارگردان: اسپایک لی
فیلمنامه‌نویسان: دنی بیلسون، پل دی میو، کوین ویلموت و اسپایک لی
بازیگران: دلروی لیندو، جاناتان میجرز، کلارک پیترز، چدویک بوزمن
خلاصه داستان: چهار کهنه‌سرباز ویتنامی زمان جنگ ویتنام سرگروهشان را از دست می‌دهند. پیش از آن هواپیمایی از شمش‌های طلایی پیدا می‌کنند که دولت آمریکا برای کمک به مخالفان ویت‌کنگ‌ها فرستاده بود. سربازان شمش‌ها را دفن می‌کنند و حالا سال‌ها بعد از جنگ برمی‌گردند تا هم استخوان‌های سرگروهشان را پیدا کنند و هم طلاها را در حالی که هر کدام از آن‌ها از زخم‌هایی در زندگی شخصی‌شان رنج می‌برند و جنگل‌های ویتنام هم هنوز خطرناک است.
امتیاز متاکریتیک: 82 از ۱۰۰

 

نقد فیلم ۵ همخون نظر شخصی نویسنده است و لزوما دیدگاه دیجی‌کالا مگ نیست.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. سوده

    ممنون بابت نقد. فیلم رو حتما خواهم دید
    زمانی که از بیماری سهمگین بوزمن و پنهان کاری او و ادامه کارش آگاه شدم، بسیار تحت تاثیر قرار گفتم و به او علاقه پیدا کردم
    فقط سوالی پیش آمده
    آن هم اینکه چرا دو ساعت و نیم بودن یک فیلم، نکته ای منفی مطرح شده و پیش از دیدن ممانعت ایجاد کرده؟
    جدای اینکه اکثر فیلم های خوب تاریخ زمانی نزدیک به سه ساعت دارند، آیا این که سه ساعت فیلم خوب میبینین و قصه خوب میشنوین و تصاویر عالی نگاه میکنین، نکته جذابی نیست؟
    سه ساعت که دقیق کات شده است. سالها روی هر کات هر فریم توسط کارگردان فکر شده. هر صحنه دلیل خود را دارد.
    در مقابل جماعتی رو داریم که روزانه ده قسمت سریال نگاه میکنن که اکثر صحنه ها هجو و اضافه ست و قصه کلی سریال توی دو ساعت یا حتی کمتر جمع میشه. ولی طبیعت سریال میطلبه که کش داده بشه، اون هم بدون اینکه اکثر اوقات حتی از پایانش خبر داشته باشن.

    اونوقت قبل از دیدن فیلم دو سه ساعته فکر میکنیم که آیا وقت بذاریم دو سه ساعت فیلم ببینیم، اما به راحتی پنج قسمت سریال پشت سر هم میبینیم؟؟؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X