تشریح پایانبندی فیلم «سیرانو»؛ اقتباس جدید جو رایت با حضور بازیگر لرد تیریون
فیلم «سیرانو» که از نمایشنامه «سیرانو دو برژراک» در سال ۱۹۸۷ به قلم ادموند روستاند اقتباس شده، از بسیاری جهات مشابه منبع اصلی است و در عین حال داستان را با قطعات موسیقی برایس و آرون دسنر و چند تغییر جزئی در داستان، از جمله جملات پایانی سیرانو بهتر جلوه میدهد.
هشدار: در این متن، داستان فیلم «سیرانو» لو میرود
«سیرانو» به کارگردانی جو رایت بر اساس فیلمنامهای از اریکا اشمیت ساخته شده که سابقه نویسندگی و کارگردانی تئاتر موزیکالی را در کارنامه دارد که از همین داستان برگرفته شده است. شخصیت اصلی (پیتر دینکلیج بازیگر بازی تاج و تخت)، فردی سخنور و فرماندهی عاشق است و روکسان (هیلی بنت) را دوست دارد که از دوران کودکی، او را میشناسد.
- ۷ فیلم موزیکال تاریخی که باید بعد از «سیرانو» تماشا کنید
- انتقاد تیریون لنیستر از بازسازی سفیدبرفی؛ آیا ویژگیهای فیزیکی تعیین کنندهی نقش بازیگران است؟
- برندگان اسکار ۲۰۲۲ اعلام شد؛ از درخشش کودا تا سیلی ویل اسمیت به مجری!
او میخواهد به روکسان بگوید که دوستش دارد اما این دختر عاشق شخص دیگری به نام کریستین (کلوین هریسون جونیور) شده که سربازی است که اخیرا به نیروهای سیرانو پیوسته است. روکسان از سیرانو میخواهد که مراقب کریستین باشد و سیرانو نیز وقتی متوجه میشود که کریستین هم همین احساس را نسبت به روکسان دارد، به او پیشنهاد میکند که از طرفش، نامههای عاشقانه برای روکسان بنویسد و احساسات خود را در قلمش جاری میکند.
پایانبندی «سیرانو» همه را با بدشانسی روبهرو میکند و همه شخصیتها ماجرایی خاص را پشت سر میگذارند و جملات پایانی سیرانو تاثیر داستان را بیشتر میکند. پس به تشریح این پایانبندی میپردازیم تا ببینیم که این فیلم واقعا چه معنایی دارد.
چرا سیرانو پس از مرگ کریستین، به روکسان نمیگوید که او را دوست دارد؟
کریستین در خط مقدم جنگ متوجه میشود که سیرانو عاشق روکسان است و به سیرانو میگوید که آنها باید حقیقت را به روکسان بگویند. کریستین در این مرحله، دوست داشت تا با روکسان صاف و صادق باشد. او از روکسان میخواست که او را همانطور که هست دوست داشته باشد. وی سعی کرد سیرانو را هم در این باره متقاعد کند اما سیرانو در نهایت، از ابراز علاقه خود به روکسان اجتناب کرد.
بخشی از وجود سیرانو میخواست که خاطره و عشق کریستین به روکسان را حفظ کند تا پس از مرگ نیز از او به خوبی یاد شود. سیرانو در ادامه، حقیقت را از روکسان مخفی نگه داشت، زیرا نمیخواست که طرد شود یا با برخورد نامناسبی روبهرو گردد. او قبل از هر چیز سعی داشت که از خودش محافظت کند. شاید او تا حدودی به فکر کریستین بود اما بیشتر از همه به فکر خودش بود و نمیتوانست با کاری که انجام داده بود (نوشتن نامهها به جای کریستین) کنار بیاید. بنابراین سیرانو از عملی کردن آخرین آرزوی کریستین امتناع کرد و در نهایت هیچکدامشان به خواسته خود نرسیدند.
پیتر دینکلیج در نقش سیرانو
سیرانو در داستان اصلی و در اکثر اقتباسات از این داستان، بینی بسیار بزرگی دارد که از ویژگیهای ظاهری بارز او محسوب میشود. با این حال، انتخاب دینکلیج برای بازی در این نقش، همه چیز را برای این شخصیت تغییر داد. قابل ذکر است که در این فیلم، ناامنیهای روانی سیرانو و ترس او از طرد شدن به هیچ وجه از بزرگ بودن بینی او ناشی نمیشود، بلکه ناشی از قد کوتاه است. ظاهر فیزیکی او در فیلم، لایههای جدیدی را به داستان اضافه میکند که قبلا وجود نداشت. فیلم به این موضوع میپردازد که جامعه چگونه او را میپذیرد، موقعیت اجتماعی او چگونه است و او خود را در برابر زیبایی روکسان چگونه میبیند. این خصوصیات پیتر دینکلیج، وجههای منحصر به فرد و جالب به این داستان کلاسیک اضافه میکنند.
چرا سیرانو غرور خود را بیشتر از روکسان دوست داشت؟
سیرانو در پایان فیلم در آغوش رکسان میمیرد. روکسان احساسات خود را نسبت به سیرانو اعتراف کرد و نشان داد که میداند او نامههای کریستین را مینویسد و در ادامه، سیرانو میگوید که غرور خود را بیشتر از همه چیز دوست دارد. این جمله ویرانگر است، زیرا زمانی بیان میشود که سیرانو سرانجام آنچه را که همیشه میخواست از روکسان میشنود و متوجه میشود که روکسان نیز به او عشق میورزد و ظاهرا به رابطه عاشقانه با او امید دارد. با این حال، جملات سیرانو درباره دوست داشتن غرورش، مسئولیت نگفتن حقیقت به روکسان را بر عهده خود او میگذارد. در نهایت، سیرانو کسی را برای بداقبالی خود مقصر نمیداند، بلکه غرور و تعصب او عامل این سرنوشت است.
این غرور است که او را از گفتن احساسات واقعی خود در این سالها نسبت به روکسان بازمیدارد. اگر او غرور خود را کنار گذاشته بود، شاید زندگی وی و روکسان جور دیگری رقم میخورد. شاید آنها زودتر به هم میرسیدند. سیرانو در پس این غرور لعنتی پنهان شد و در عین حال به دلیل امتناع از زندگی در حقیقت، خود را سرزنش میکرد. به نظر میرسد که سیرانو در لحظه مرگش، بالاخره واقعا متوجه آنچه رخ داده بود شد. روکسان با افشای احساسات خود، او را شگفتزده کرد، چرا که سیرانو خودش از این کار خودداری کرده بود. حتی اگر هم روکسان او را دوست نمیداشت با وی ظالمانه رفتار نمیکرد. نفس سیرانو با وجود مهارت او در شعر و سخنوری، وی را از زندگی آزادتر و صادقانه بازداشت و غرورش به همه اطرافیان او از جمله خودش آسیب زد.
تغییرات مهم فیلم نسبت به داستان اصلی سیرانو دو برژراک
«سیرانو» اثر جو رایت، در بیشتر موارد تفاوت چندانی با نمایشنامه اصلی روستاند ندارد اما به هر حال، تغییرات قابل توجهی در جهت نمایش این داستان در سینما لحاظ شده است. واضحترین تغییر این است که سیرانو دیگر بینی بزرگی ندارد و ریشه اصلی ناامنیهای روانی و فیزیکی او چیز دیگری است. فیلم «سیرانو» همچنین یک اقتباس موسیقایی است که از این نظر با منبع اصلی تفاوت دارد. موسیقی فیلم خط داستانی را پیش میبرد و اجازه میدهد تا جنبههای دیگر روایت بدون این که از هسته داستان فاصله بگیرند، دیده شوند.
در نمایشنامه، پس از مرگ کریستین، یک جهش زمانی ۱۵ ساله رخ میدهد که در این مدت، سیرانو عشق خود را از روکسان پنهان میکند. با این حال، فیلم این قسمت را تغییر میدهد و در عوض یک جهش سه ساله داریم و سپس شخصیت اصلی داستان میمیرد. علاوه بر این، آخرین سخنان سیرانو در نمایشنامه، درباره دوست داشتن غرورش بیشتر از روکسان نیست، بلکه او بیان میکند که تنها چیزی که هنگام مرگ با او همراه میشود، قدرت اوست. این تغییر دیالوگ به خودی خود تاثیر و درک تصمیمات سیرانو را برای مخاطب دگرگون میکند.
پایانبندی «سیرانو» چه معنایی دارد
پایانبندی سیرانو در نهایت نشان میدهد که ظاهر فیزیکی، وضعیت اجتماعی و درک و دیدگاه دیگران نسبت به سیرانو، بر احساس او نسبت به خودش نیز تاثیر میگذارد. عدم صداقت در زندگی میتواند زندگی یک فرد را تباه کند. ناامنیهای روانی سیرانو تمام زندگی او را فرا گرفته بود و به طور غیرمستقیم روی دیگران نیز تاثیر گذاشت. ترسهای او مانعش شد و وی را مجبور کرد تا پشت شخص دیگری پنهان شود و عشقی را که واقعا دوست داشت تجربه نکند. پایانبندی در واقع نگاهی به زندگی پر از عشقی را نشان میدهد که سیرانو دو برژراک میتوانست آن را تجربه کند، اگر و فقط اگر به اندازه کافی از محدودیتهای ذهنش خارج میشد.
البته که برخی از ناامنیها و ترسهای او آنقدر عمیق بودند که او ترجیح میداد که احساسات خود را برای مدت طولانی پنهان نماید. سیرانو تصوراتی که خودش (و جامعه) از او داشتند، بر دیدگاه روکسان نسبت به خودش اولویت قرار داد و همین موضوع مانع از عاملیت داشتن وی در داستان خود شد. پنهان ماندن او برای مدتی طولانی یک زخم عاطفی بزرگ بر دل خودش و روکسان به جای میگذارد و هیچ یک از آنها این فرصت را پیدا نمیکنند تا از عواقب اعمال و تصمیمات سیرانو رهایی یابند.
منبع: screenrant