سایبرپانک ۲۰۷۷ برخلاف باور افراد حرفهای زیادی برای گفتن دارد
سایبرپانک ۲۰۷۷ از زمان عرضه تا امروز، فقط و فقط مورد انتقادهای شدید و بعضا غیرمنصفانه قرار گرفته است. بله، قسمت اعظمی از انتقادها بجا، متناسب و درست است – از باگهای مختلف و مشکلات فنی گرفته تا نحوه تبلیغات سیدی پراجکت رد و عرضه ناقص بازی. با این حال یک انتقاد خاص به بازی وجود دارد که اصلا برایم قابل درک نیست؛ اینکه عدهای میگویند سایبرپانک ۲۰۷۷ هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
این انتقاد را بارها از سوی مخاطبان و منتقدان شنیدهایم. نقد و بررسی بسیار تند سایت NPR اساسا میگوید این بازی از نظر مضامین فکری و فلسفی «خالی» است و سایت یوروگیمر نیز علیرغم تحسین آن به صورت کلی، اعتقاد دارد «بیش از حد روی مفاهیم و پیامهای سایبرپانک ۲۰۷۷ تمرکز میشود، اینکه بازی چه حرفی برای گفتن دارد. پاسخ این است که هیچ چیز».
به شخصه فکر میکنم صحبت درباره اکثر آثار هنری به این شکل درست نیست. تکتک آثار هنری (از جمله بازیهای ویدیویی) چه کم و چه زیاد، چه پیچیده و چه کاملا سطحی، حرفی برای گفتن دارند. اما چنین نظراتی درباره سایبرپانک ۲۰۷۷ خیلی عجیبتر بهنظر میرسد، چراکه این بازی پیامهای خود را در هر گوشه و از ارتفاع تکتک آسمانخراشهای نایت سیتی (Night City) فریاد میزند.
احتمالا دلیل انتقاد افراد نسبت به بازی، به تکراری شدن یک سری مضامین کلی بازگردد. طمع بیپایان و رویکرد تماما ماتریالیستی ابرکمپانیها و سوءاستفاده آنها از جامعه بارها و بارها در آثار سایبرپانکی و بازیهای ویدیویی مورد بحث قرار گرفته است. از منظر زیباییشناسی، نایت سیتی به مخلوقات ذهن ویلیام گیبسون (Sprawl) و لس آنجلسِ والتر اسکات بیشباهت نیست؛ چشماندازی از آینده بشریت که خودش بیش از چهار دهه قدمت دارد. از سوی دیگر بازیهایی مثل بایوشاک، جیتیای، فالاوت و… از سالها پیش به روش مخصوص خود مشغول انتقاد از نظام سرمایهداری یا همان کاپیتالیسم هستند. گرچه سطح موفقیت و همچنین صداقت این آثار نیز باهم متفاوت بوده.
با تمام این اوصاف، تماشای یک شرکت چندین میلیارد دلاری که بازیهایی درباره شکست یا نواقص کاپیتالیسم میسازد، همیشه حس و حال عجیبی به مخاطبان متفکر میدهد. در نتیجه، با قدم زدن در نایت سیتی و دیدن هیبت سرکوبگرانه آسمانخراشها، انسانهای پرزرق و برق که دیگر هویتی برایشان نمانده، و بیلبوردهایی که شبانهروزی تلاش دارند طعمهای متنوع اما پوچ همه چیز را به شما تحمیل کنند، خیلی آسان میتوان سایبرپانک ۲۰۷۷ را تکرار مکررات و اثری با انتقادات سطحی از جامعه قلمداد کرد.
توجه: ادامه این مقاله حاوی اسپویل داستان بازی است!
این درست است که نایت سیتی یک شهر سطحی و بیمایه بوده و در آن همه چیز به ظاهر برمیگردد، اما اصلا نباید آن را یک پارودی و کپی بیارزش از آثار دیگر دانست. شما میتوانید با نگاه کردن به افراد متوجه شوید عضو کدام گروه گانگستری در شهر هستند، برای چه شرکتی کار میکنند، یا چه ابزار سایبری در بدن خود دارند. حتی خاطرات افراد ساکن در نایت سیتی هم دیگر جنبه شخصی ندارد و قابلیت ضبط، ویرایش و پاک کردن آن از طریق Braindance ایجاد شده؛ گرچه این تکنولوژی حساس نیز به عنوان یک سرگرمی ارزان در اختیار عوام قرار گرفته است. در نهایت، پیشرفتهترین و خطرناکترین تکنولوژی روز که در برج آراساکا (Arasaka Tower) پنهان شده، میتواند روح انسان را گرفته و به یک تراشه کوچک منتقل کند.
به عبارت دیگر، دنیای سایبرپانک به افراد اجازه نمیدهد زندگی خصوصی داشته باشند. هرجا که نگاه میکنید، نایت سیتی میخواهد به دنیای درون شما ورود کند و هرچه آنجا قرار دارد را به معرض دید عموم بگذارد. در محیطی که حتی خاطرات شما میتوانند ویرایش شوند و وجود و شخصیت شما به حالت دیجیتالی درآید، «هویت» به بحرانی بزرگ تبدیل میشود. داستان سایبرپانک قصد دارد به این سوال پاسخ دهد که «در چنین محیط هولناکی یک انسان به چه کسی تبدیل خواهد شد و به سمت و سویی خواهد رفت؟». این موضوع به وضوح در شخصیت اصلی بازی، V، قابل مشاهده است. V در نیمه ابتدایی بازی قصد دارد برای خودش کسی شود و از کارهای کوچک و پادویی برای بزرگان شهر دست بکشد. آرزوی او زمانی برآورده میشود که باید یک سرقت جنونآمیز از برج آراساکا انجام دهد و همان تکنولوژی که روح انسان را به یک تراشه منتقل میکند (Soul-Killer)، از کمپانی آراساکا بدزدد.
V موفق میشود سرقت را با موفقیت پشت سر بگذارد اما بابت آن هزینه گزافی پرداخت میکند. جکی، بهترین دوست او همان ابتدا جان خود را از دست میدهد و خودش نیز توسط دکستر دهشان کشته میشود. گرچه در اینجا همان تراشهای که روح جانی سیلورهند را در خود داشت، V را به زندگی بازمیگرداند. جانی اهداف کاملا شخصی و مخربی دارد اما باید میزبان خود را زنده نگه دارد و آرام آرام جسم او را تسخیر کند.
یک الگوریتم دیجیتالی که توسط بزرگترین کمپانی نایت سیتی ساخته شده، کمکم شخصیت کاراکتر اصلی بازی را پاک میکند تا خودش جای او را بگیرد؛ این، یک استعاره ظریف از اوضاع فعلی جوامع بشری و خلا بزرگی که تکنولوژیهای جدید در ما ایجاد کرده نیست. اما این تنها سنگ بنای سایبرپانک ۲۰۷۷ برای اکتشاف هویت در مواجهه با شهری است که مدام قصد دارد ساکنین خود را به جسمهایی توخالی و مصرفگرا تبدیل کند. در نایت سیتی تکتک افراد برای یافتن پناهگاه، معنا برای زندگی، و یا حتی راه فراری از این چرخه بیپایان و توخالی در تقلا هستند؛ پنم (Panam) بعد جدایی از خانواده عشیرهای (Nomad) خود به دنبال هدف والا و بزرگی است. جودی آلوارز (Judy Alvarez) از زمانی که شهر محل زندگی خانوادهاش بهخاطر ساخت یک تفرجگاه نابود شد، در پی یک نقطه روشن در زندگی است. حتی تاکمورا (Takemura)، بادیگارد شخصی و وفادار سابو آراساکا (مدیرعامل و موسس آراساکا)، پس از قتل امپراتور احساس پوچی و گمگشتگی دارد و میخواهد عدالت پایمال نشود.
در غاییترین حالت ممکن، سایبرپانک داستان اکتشاف «خویشتن» را روایت میکند – که وقتی تمام هم و غم شما در چرخه سود و قدرت و طمع گیر افتاده باشد، یافتن آن واقعا دشوار است. اصلا جای تعجب ندارد که اکثر انگیزههای V از ابتدا تا اتنهای بازی شخصی و گهگاه خودخواهانه هستند. تقریبا هرگاه V با یک شخصیت دیگر ارتباط برقرار میکند، این ارتباط مثل یک تجارت و معامله میماند (چه معامله مالی و چه کمکهای متقابل). در هر حال یافتن روابطی که ورای تبادلات مادی حرکت کنند، به هیچ وجه ساده نیست.
گروهی از منتقدان وجود دارند که میگویند سایبرپانک ۲۰۷۷ «به اندازه لازم» حین انتقاد از کاپیتالیسم صریح و مستقیم صحبت نمیکند. اما ژانر سایبرپانکی هیچگاه بیش از حد سرراست و ساده نبوده است. درحالی که این ژانر اغلب به داستان شورشیان و افراد بیگانه با جامعه فاسد آینده میپردازد، در اکثر داستانهای سایبرپانکی نیروهای غالب بر جامعه در نهایت پیروز میشوند. در نتیجه بازی جدید سیدی پراجکت رد بیش از آنکه بخواهد به مبارزه با کاپیتالیسم بپردازد، سعی دارد به مخاطب بفهماند ایستادن در مقابل کاپیتالیسم چقدر دشوار است زیرا هر گلولهای که به سمت آن پرتاب کنید را با زرق و برق بیشتری به خودتان میفروشد.
سایبرپانک ۲۰۷۷ به زیبایی هرچه تمامتر عبث بودن و سرنوشت نافرجام این نبرد نابرابر را به تصویر میکشد. یکی از بهترین دیالوگهای تمام بازی (باور کنید این بازی پر از دیالوگهای ناب است!) زمانی رخ میدهد که V و تاکمورا مشغول بررسی یکی از پایگاههای آراساکا هستند. همچنان که این دو منتظر فرا رسیدن تاریکی شب هستند، تاکمورا متوجه حضور یک گربه روی نرده کناری میشود – احتمالا آخرین گربهای که هنوز دمش را روی کول خود نگذاشته و نایت سیتی را ترک نکرده است. تاکمورا نمیداند آیا این یک گربه است یا باکنوکو (Bakenoko)؛ به گفته او باکنوکوها ارواحی هستند که میتوانند مردگان را به دنیای زندگان بازگردانند. در همین لحظه، جانی سیلورهند نیز وارد صحنه میشود و کنار گربه دراز میکشد.
در ادامه V و تاکمورا درباره کودکی خود و نحوه بزرگ شدنشان میگویند و مرد وفادار ژاپنی داستان تبدیل شدنش به بادیگارد اختصاصی موسس آراساکا را روایت میکند. وی سپس احساس میکند V دارد او را مورد قضاوت قرار میدهد، چراکه او محافظ یکی از شیطانیترین چهرههای نایت سیتی بوده. تاکمورا میگوید:
برخلاف تو و آقای ولس، من مسیر آسان را انتخاب نکردم. شما با شرکتهای بزرگ، دستورات و دنیای آنها مقابله میکنید، آن هم به شکلی احمقانه و بدون فکر. در عوض، هیچ جایگزین ارزشمندی هم به مردم نمیدهید. شما خیابانهای کثافتزده را به من نشان میدهید، گویی جایی غیر از اینها وجود ندارد و هیچ چیز دیگری ممکن نیست. اما درباره میلیونها انسانی که برای آراساکا کار میکنند و زندگی امن و باثباتی دارند چه میگویید؟
تاکمورا نماینده یک کارمند ایدهآل در نظام سرمایهداری است. باپشتکار، وفادار و سختکوش، که بهخاطر تلاشهایش سهم منصفانهای دریافت میکند. پول، جایگاه و عزت نفس. استدلال او نیز کاملا آشنا و صدالبته جذاب بهنظر میرسد. با این حال هیچ یک از شاخصههای تحسین برانگیز شخصیتی جلوی سقوط تاکمورا را نگرفت. شاید این نظام او را بالا برده و مزایایی در اختیارش قرار داده که کمتر کسی تجربه میکند. اما او همچنان در پایان ماجرا به یک قربانی دیگر کاپیتالیسم تبدیل میشود – چیزی که دیدنش برای او غیرممکن است. تاکمورا در پایان صحبتهایش میگوید:
ما نمیتوانیم همه چیز را به یک باره درست کنیم.
سایبرپانک ۲۰۷۷ شاید یک اثر ساختارشکن و بنیادین نباشد اما توانسته به خوبی از پس مضامین ژانر خود بربیاید. همچنین، رویکرد سازندگان در به تصویر کشیدن آثار شستشوی مغزی و انسانزدایی کاپیتالیسم بر اشخاص برانگیزنده افکار و احساسات بوده است. ماجراجویی V در نایت سیتی جذابیتهای بیشماری دارد اما یکی از بهترین بخشهای آن، سراسیمگی مضامین فلسفی بود که توسعهدهندهاش را به بهترین شکل ممکن توصیف میکند.
سیدی پراجکت رد از سالها پیش خودش را به عنوان یک استودیو بیگانه و جدا از جزیره بزرگان دیگر صنعت معرفی کرده؛ یک استودیو منحصر بهفرد لهستانی که توانست یک شکارچی هیولای ناشناخته را به پدیدهای بینالمللی و فراموش نشدنی تبدیل نماید. گرچه آن استودیو دیگر مرده است. سیدی پراجکت رد اکنون یکی از بزرگترین استودیوهای بازسازی در دنیا محسوب میشود که چه بخواهد و چه نخواهد، بخشی از همان سیستمی شده که قصد داشت در سایبرپانک ۲۰۷۷ از آن انتقاد کند. شاید اینکه بازی آخر آنها بیشتر از همه چیزی روی بحران هویت تمرکز دارد، صرفا یک تصادف جالب توجه نباشد. یا همانطور که جانی سیلورهند میگوید:
بدترین چیز زمانی است که آنها کمکم هویت تو را تغییر میدهند و تو حتی متوجه نمیشوی به فرد متفاوتی تبدیل شدهای.
منبع: PC Gamer
ببخشید من چرا دیگ نمیتونم لباس .شلوار.کلاه ….انتخاب کنم همش قفل زده .اول بازی درست بود .اومدم کوله پشتیشو خالی کنم همشو.بعد اون این اتفاق افتاد .باید چکا کنم درست بشه.هرچیم لباس .کفش میخرم. بازم قفله .هیچی نمیتونم انتخاب