بهترین فیلم‌های کمدی خارجی جهان که باید ببینید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۴۸ دقیقه
بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی چه ویژگی‌هایی دارند که باعث ماندگاری آن‌ها می‌شود؟ هر ساله فیلم‌های کمدی زیادی در هالیوود و بسیاری دیگر از کشورهای دنیا تولید می‌شوند، اما فقط تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها به درستی قواعد کمدی را رعایت می‌کنند و موفق می‌شوند مخاطب را به شکلی درست شاد کنند. حتما فیلم‌های کمدی زیادی دیده‌اید که صرفا با لودگی و شوخی‌های سطحی و تلاش‌های مذبوحانه‌ی بازیگرانی که خود را کمدین می‌نامند، تلاش می‌کنند تا مخاطب را به خنده بیاندازند، اما فراموش نکنید که این فیلم‌ها حتی اگر موفق شوند برای چند ثانیه مخاطبان خود را به خنده وادارند، باز هم تمام اثرشان به محض پخش شدن تیتراژ پایانی از بین می‌رود.

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی فیلم‌هایی هستند که در بطن کمدی خود و شوخی‌هایشان نگاهی ویژه می‌اندازند به مفاهیمی عمیق و مهم؛ برای مثال کمدی‌های مل بروکس یا بیلی وایلدر را در نظر بگیرید. اگرچه سبک کاری این دو کارگردان با یک‌دیگر بسیار متفاوت است، اما هر دوی آن‌ها در تمام فیلم‌های کمدی‌شان به چیزی فراتر از آن چه به مخاطب نشان می‌دهند اشاره می‌کنند. شاید در نگاه اول با تماشای فیلم‌های این کارگردان‌ها شما به عنوان مخاطب فقط بخندید، اما به محض این که تیتراژ پایانی از راه می‌رسد، مفاهیمی که فیلم در تلاش بوده در لفافه به آن‌ها اشاره کند،‌ در ذهن مخاطب به تدریج شکوفا می‌شوند. در واقع فیلم‌هایی می‌توانند کمدی‌های ماندگار شوند که واقعا حرفی برای گفتن داشته باشند.

فیلم‌های کمدی معمولا پایان‌های خوش دارند، به جز فیلم‌های کمدی سیاه که در این زمینه استثنا هستند. کمدی یکی از قدیمی‌ترین ژانرهای سینمایی است که ریشه‌اش به نمایش‌های کمدی کلاسیک در تیاتر برمی‌گردد. نخستین فیلم‌های کمدی سینمایی فیلم‌های کمدی اسلپ‌استیک بودند که تمرکزشان بر شوخی‌های بصری و اشتباهات فردی رفتاری بود؛ کمدی‌های اسلپ‌استیک قادر بودند مخاطبان را بدون نیاز به صدا بخندانند. وقتی که طی دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی صدا به سینما آمد، فیلم‌های کمدی مورد استقبال فراوان قرار گرفتند؛ چرا که حالا مخاطبان می‌توانستند هم به شوخی‌های فیزیکی بخندند و هم به دیالوگ‌های خنده‌دار. ستاره‌های سینمایی در کمدی بیش از سایر ژانرهای سینمایی مورد توجه و تاثیرگذار هستند؛ این واقعیت را می‌توان با توجه کردن به استندآپ کمدین‌هایی که تبدیل به ستاره‌های فیلم‌های سینمایی شده‌اند به خوبی درک کرد.

نخستین فیلم کمدی تاریخ سینما، فیلم «آبیار آبیاری می‌شود» (The Waterer Watered) است که لوئیز لومیر، یکی از پیشگامان صنعت سینما آن را ساخته و کارگردانی کرده است. این فیلم که کمتر از یک دقیقه طول دارد، پسر بچه‌ای را نشان می‌دهد که در حال اذیت کردن یک باغبان است. بعدها طی دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی و با شروع موج نوی هالیوود، کارگردان‌ها توانستند با استفاده از ژانر کمدی بیانیه‌های اجتماعی جدیدی صادر کنند و تاثیر فراوانی بر فرهنگ جامعه‌ی خودشان بگذارند. اگرچه ژانر کمدی یکی از ژانرهای محبوب مخاطبان است و بهترین فیلم‌های کمدی خارجی معمولا در گیشه عملکرد مناسبی از خودشان نشان می‌دهند، اما وقتی که پای جوایز سینمایی در میان باشد، منتقدان معمولا فیلم‌های کمدی را جدی نمی‌گیرند و به نظر می ‌رسد نسبت به تمام فیلم‌های کمدی نوعی سوگیری در ذهن منتقدان سینمایی وجود داشته باشد.

سینمای کمدی مخصوص آمریکا نیست. بهترین فیلم‌های کمدی کره‌ای، چینی، هندی، ایتالیایی، فرانسوی و حتی ایرانی اگرچه در فرهنگ‌های مختلف ساخته می‌شوند، اگر باکیفیت باشند حتما از چهارچوب‌های فیلم‌های کلاسیک این ژانر پیروی می‌کنند و اگر چنین باشد بی‌شک می‌توان از تماشای آن‌ها لذت برد. ژانر کمدی زیر شاخه‌های مختلفی دارد که در ادامه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

  • کمدی آنارشیک؛ این زیرشاخه یکی از انواع کمدی است که در آن مفاهیم بنیادی با رویکرد آگاهی‌بخشی به مخاطبان به شوخی گرفته می‌شوند.
  • کمدی لوده‌گری؛ این نوع فیلم‌ها وقایع و موقعیت‌ها را تا حد غیرممکنی به صورت اغراق‌آمیز جلوه می‌دهند.
  • کمدی شبه‌مستند؛ این فیلم‌ها غالبا غیرواقعی هستند و از چهارچوبی مستندگونه استفاده می‌کنند. فیلم‌هایی مانند «بورات» (Borat) از این دسته‌اند.
  • کمدی موقعیت؛ طنز این زیرشاخه ناشی از قرار گرفتن شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف و ساخته شدن محتوای استعاری و کنایه‌آمیز است.
  • کمدی سیاه؛ این فیلم‌های معمولا با موضوعات ممنوعه سر و کار دارند و بی‌پرده حرف‌هایی را می‌زنند که شاید کسی انتظار شنیدن آن‌ها در فیلم‌های کمدی را ندارد.
  • کمدی اسلپ‌استیک؛ این نوع فیلم‌های کمدی از حرکات فیزیکی اغراق‌آمیز استفاده می‌کنند تا موقعیت‌های غیرممکن و خنده‌دار بیافرینند؛ به طور مثال حرکت کردن چارلی چاپلین بین چرخ‌دنده‌های دستگاه بزرگ در فیلم «عصر جدید» (Modern Times)  را به خاطر بیاورید.
  • نقیضه‌پردازی؛ فیلم‌های این‌چنینی با مسخره کردن ژانرهای سینمایی دیگر در تلاش هستند تا دنیای جدی را مورد تمسخر قرار دهند و مفاهیم مهمی که به آن‌ها بی‌توجهی می‌شود را یک بار دیگر به یاد مخاطبان بیاورند.
  • کمدی موزیکال؛ این نوع کمدی ریشه در دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی دارد؛ زمانی که صدا وارد سینما شد و تهیه‌کنندگان هالیوودی تصمیم گرفتند حالا که می‌توانند از صدا بهره ببرند، ژانر موزیکال را با همه‌چیز ترکیب کنند.
  • کمدی مشاهده‌گر؛ این نوع کمدی در تلاش است تا موقعیت‌های خنده‌دار را در بطن زندگی روزمره پیدا کند و به نمایش بگذارد.
  • کمدی ساده؛ این نوع کمدی از هیچ‌کدام از زیر‌شاخه‌های بالا برای بیان روایت خودش استفاده نمی‌کند، بلکه کمدی را به مثابه‌ی کمدی می‌نگرد.

گاهی اوقات ژانر کمدی با ژانرهای دیگر ترکیب می‌شود و به عقیده‌ی بسیاری از طرفداران ژانر کمدی تنها بعد از ترکیب شدن این ژانر با ژانرهای دیگر مانند درام یا اکشن است که این فیلم‌ها جدی گرفته می‌شوند. اگر به تاریخچه‌ی سینما و جوایز آن نگاهی بیاندازید در خواهید یافت که فیلم‌های کمدی تنها زمانی جایزه برده‌اند که کمدی درام یا کمدی اکشن بوده‌اند. بهترین فیلم‌های کمدی اکشن حتی طی همین سال‌های اخیر هم توانسته‌اند مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار بگیرند؛ مانند فیلم «همه‌چیز همه‌جا به یک‌باره» (Everything Everywhere All at Once) محصول سال ۲۰۲۲ که توانست در فصل جوایز درخشش کم‌نظیری داشته باشد.

علاوه بر اکشن و درام، کمدی می‌تواند با ژانرهای دیگر هم ترکیب شود؛ کمدی ابرقهرمانی، کمدی دلهره‌آور، کمدی جنایی، کمدی رازآلود، کمدی فانتزی، کمدی وحشت، کمدی علمی-تخیلی، کمدی ورزشی، کمدی وسترن، کمدی جنگی و کمدی عاشقانه از انواع زیرژانرهایی هستند که از ترکیب شدن ژانرهای مختلف با کمدی متولد می‌شوند. بهترین فیلم‌های کمدی خارجی که در ادامه به آن‌ها می‌پردازیم آثاری هستند که بدون وابستگی به فرهنگ جغرافیایی که در آن ساخته می‌شوند در تلاش‌اند تا مفاهیمی جهان‌شمول را به زبانی قابل درک و از طریق کمدی برای مخاطبان خود شرح دهند. این فیلم‌ها فرامرزی هستند و هر انسان هوشمندی می‌تواند پیام‌های نهفته در آن‌ها را اگر درست گوش کند و ببیند به سادگی دریابد.

بهترین فیلم های کمدی خارجی جهان

۵۰. تازه چه خبر، دکتر؟ (What’s Up, Doc?)

تازه چه خبر، دکتر؟

  • سال تولید: ۱۹۷۲
  • کارگردان: پیتر باگدانوویچ
  • بازیگران: باربارا استرایسند، رایان اونیل، کنت مارس، آستین پندلتن
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰

نخستین انتخاب ما یک کمدی اسکروبال است؛ اما نه یک کمدی اسکروبال متعلق به عصر کلاسیک هالیوود، بلکه یک کمدی اسکوربال ساخته شده توسط یکی از بزرگ‌ترین محقق‌های تاریخ سینما. این فیلم توسط باگدانوویچ ساخته شد تا ادای دینی باشد به فیلم‌های اسکروبال سینمای کلاسیک، به خصوص «بزرگ کردن بیبی» و مجموعه انیمیشن‌های باگز بانی. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را باک هنری، دیوید نیومن و رابرت بنتون بر اساس داستانی از باگدانوویچ نوشتند که اقتباسی آزاد بود از رمان «بارقه‌ای از ببر» از هرمان روچر. این فیلم توانست به یک موفقیت گیشه‌ای تبدیل شود. «تازه چه خبر، دکتر؟» که با بودجه‌ی ۴ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه ۶۶ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به سومین فیلم پرفروش سال بعد از «پدرخوانده» (The Godfather) و «جهنم زیر و رو» (The Poseidon Adventure) شود.

در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی موسسه‌ی فیلم آمریکا، این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست در جایگاه شصت و یکم قرار بگیرد. فیلم‌نامه‌ی این فیلم که انجمن نویسندگان آمریکا جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی کمدی را به آن اهدا کرد، در لیست ۱۰۱ فیلم‌نامه‌ی بامزه‌ی تاریخ که توسط همین موسسه منتشر شد توانست در جایگاه پنجاه و هشتم قرار بگیرد. این فیلم باگدانوویچ داستان محققی را روایت می‌کند که همراه با نامزدش به سن فرانسیسکو می‌رود و در مسیر خود برای به دست آوردن یک بورسیه‌ی تحقیقاتی با اتفاقات عجیب و غریبی روبه رو می‌شود که زندگی‌اش را دست‌خوش تغییر می‌کنند.

منتقدان بعد از تماشای این فیلم بازی استرایسند را تحسین کردند و فیلم‌نامه‌ی نوشته شده را به دنبال نگاه انتقادی‌اش به دنیای انسان‌های به اصطلاح تحصیل‌کرده مورد تحسین قرار دادند. در رابطه با مراحل ساخته شدن این فیلم باگدانوویچ طی مصاحبه‌ای گفته است که رئیس استودیو او را فراخوانده و گفته: «استرایسند دوست دارد با تو کار کند. اگر قرار باشد چنین همکاری‌ای شکل بگیرد تو چگونه فیلمی خواهی ساخت؟» باگدانوویچ هم پاسخ داده است: «کمدی اسکروبال؛ چیزی شبیه «بزرگ کردن بیبی».» و سپس مراحل ساخت فیلم آغاز شده. تیم نویسندگی این فیلم مجبور شده‌اند طی یک ماه سه نسخه‌ی مختلف از فیلم‌نامه بنویسند تا کار هرچه زودتر مراحل پیش‌تولید را طی کند و پیش از تمام شدن مهلت قرار داد استرایسند فیلم‌برداری به پایان برسد.

۴۹. فول مانتی (The Full Monty)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۹۷
  • کارگردان: پتر کاتانئو
  • بازیگران: رابرت کارلایل، مارک ادی، استیون هوئیسن، هوگو اسپیر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰

این فیلم داستان شش مرد بیکار طی دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی که چهار نفر از آن‌ها سابقا کارگران شرکت فولاد بوده‌اند را روایت می‌کند. این شش مرد برای این که پول به جیب بزنند تصمیم می‌گیرند یک جریان کلاهبرداری را راه بیاندازند. اگرچه انگیزه‌ی اصلی پنج مرد دیگر پول است، اما هدف اصلی شخصیت اصلی فیلم، گز (رابرت کارلایل)، برای شرکت در این نقشه دیدن پسرش است. گز اعلام می‌کند که نقشه‌ی آن‌ها حتما موفقیت‌آمیز خواهد بود؛ چرا که آن‌ها هر کاری بتوانند انجام خواهند داد. این فیلم با وجود این که یک کمدی موزیکال است به مضامین بسیار مهمی می‌پردازد؛ مضامینی مانند بیکاری، حق پدران، افسردگی، قحطی، فرهنگ طبقه‌ی کارگر و خودکشی.

این فیلم که با بودجه‌ی ۳.۵ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه ۲۵۷.۹ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ بریتانیا شود؛ البته تا پیش از این که «تایتانیک» جیمز کامرون رکوردش را بشکند. موسسه‌ی فیلم بریتانیا این فیلم را بیست و پنجمین فیلم برتر بریتانیایی قرن بیستم نامید. این فیلم توانست جایزه‌ی بفتای بهترین فیلم را به دست آورد. کارلایل هم توانست برنده‌ی جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد از این جشنواره شود. «مانتی پایتون» در ۴ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد؛ از جمله جایزه‌ی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامه‌. مجله‌ی توتال فیلم در لیستی که تحت عنوان بهترین فیلم‌های کمدی تاریخ سال ۲۰۰۰ منتشر کرد این فیلم را در جایگاه چهل و نهم قرار داد.

سال ۲۰۲۳ شبکه‌ی اف‌اکس و دیزنی پلاس مینی سریالی بر اساس داستان فیلم منتشر کردند که کارلایل، ویلکینسون و ادی در این سریال دوباره‌ به ایفای نقش‌های اصلی خود پرداختند. «مانتی پایتون» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است موفق می‌شود با وجود داستان ساده‌ی خود نقدهای اجتماعی مهمی به ساختارهای انسانی جامعه، روش‌های ارتباط برقرار کردن انسان‌ها با یک‌دیگر و البته سازوکارهای حمایتی جامعه در رابطه با انسان‌هایی که از نظر روانی به کمک نیاز دارند ارائه کند. این فیلم با وجود خنده‌های فراوانی که باعثش می‌شود بیش از هرچیز نگاهی عمیق می‌اندازد به شکاف‌هایی که در بین انسان‌ها ایجاد شده است و نمودهای بیرونی مشکلاتی که انسان‌ها و به خصوص مردها در دون خود با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند.

۴۸. تهیه‌کنندگان (The Producers)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۶۷
  • کارگردان: مل بروکس
  • بازیگران: جین وایلدر، زیرو موستل، کنت مارس، دیک شان
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰

«تهیه‌کننده‌ها» نخستین فیلم از مل بروکس است که به این لیست راه پیدا کرده. این فیلم یک کمدی انتقادی سیاه است درباره‌ی یک کلاهبردار هنری تهیه‌کننده‌ی تیاتر و حسابدارش که در تلاش هستند تا با فروختن یک تیاتر موزیکال و کسب سود کلان، پول زیادی به جیب بزنند؛ تیاتر موزیکالی که البته محکوم به نابودی است. وقتی که موضوع این تیاتر موزیکال را بدانید تازه همه‌چیز برایتان جذاب‌تر می‌شود؛ این تیاتر به تحسین هیتلر و حزب نازی می‌پردازد. از چه کسی به جز مل بروکس می‌توان انتظار ساختن یک فیلم کمدی با چنین موضوعات جسورانه‌ای را داشت؟ فیلم‌نامه‌ی این فیلم را هم خود بروکس نوشت و این فیلم که با بودجه‌ی ۹۴۱ هزار دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۱.۶ میلیون دلار بفروشد.

توماس میهان چند سال بعد با همراهی خود بروکس نمایش‌نامه‌ی موزیکالی را بر اساس این فیلم نوشت که بعدها همان نمایش‌نامه منبع اقتباس فیلمی دیگر شد که سال ۲۰۰۵ به اکران رسید. این فیلم بروکس به دنبال مفاهیم سیاسی و اجتماعی قدرتمندی که در خودش جای داده بود مخاطبانش را به گروه‌های مختلفی تقسیم کرد. گروهی عاشق فیلم و پیام‌های انتقادی آن شدند که به خوبی در بطن کمدی اغراق‌آمیزاش مخفی شده بود و گروهی دیگر تلاش‌های بروکس را بیفایده می‌دانستند و بازی بازیگران را بیش از حد نمایشی؛ مگر نه این که زیبایی هنر در همین برداشت‌های متفاوت است؟ این فیلم بروکس اگرچه لحظات بد خود را هم دارد، اما آن چه از یک فیلم کمدی انتظار می‌رود را برآورده می‌کند؛ نگاهی از زاویه‌ای جدید به موضوعات بسیار مهم اجتماعی.

این فیلم در دو رشته نامزد اسکار شد و بروکس توانست اسکار بهترین فیلم‌نامه را به دست آورد. جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی آمریکایی غیراقتباسی از انجمن نویسندگان آمریکا هم برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی «تهیه‌کننده‌ها» به مل بروکس رسید. موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست سال ۲۰۰۰ خود تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم خنده‌دار این فیلم را در جایگاه یازدهم قرار داد. کتابخانه‌ی کنگره‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا سال ۱۹۹۶ این فیلم را برای نگهداری شدن در سازمان ملی ثبت فیلم انتخاب کرد. راجر ایبرت منتقد نام‌آشنای آمریکایی از این فیلم به عنوان یکی از بامزه‌ترین فیلم‌هایی که تا به امروز ساخته شده است یاد کرده. پخش این فیلم به محض انتشار، به دنبال موضوعاتی که پیش‌تر به آن‌ها اشاره کردیم در کشور آلمان ممنوع اعلام شد.

۴۷. کله‌پوک‌ها (Block-Heads)

کله‌پوک‌ها

  • سال تولید: ۱۹۳۸
  • کارگردان: جان جی. بلایستون
  • بازیگران: استن لورل، اولیور هاردی، پاتریسیا الیس، مینا گامبل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰

آیا می‌توان از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی سخن به میان آورد و اشاراه‌ای به دو تن از نمادین‌ترین شخصیت‌های این ژانر نکرد؟ حتی اگر هیچ علاقه‌ای به ژانر کمدی نداشته باشید هم احتمالا لورل و هاردی را می‌شناسید. حتی اگر آن‌ها را ندیده باشید هم احتمالا زوجی که در تلاش بوده‌اند تا از آن‌ها تقلید کنند را دیده‌اید. این فیلم بلند بر اساس دو فیلم کوتاه «از پنجره پریدیم پائین» (We Faw Down) محصول ۱۹۲۸ و «ما عادت نداریم» (Unaccustomed As We Are) محصول ۱۹۲۹ با بازی خود لورل و هاردی ساخته شده است. این فیلم لورل و هاردی بش از هرچیز به دنبال انتقاد کردن به جنگ و وقایعی است که همراه با آن پیش می‌آیند. شرکت سازنده‌ی این فیلم کمدی کلاسیک، مترو گلدن مایر بوده است.

پیش از اکران فیلم اعلام شده بود که «کله‌پوک‌ها» قرار است آخرین فیلم لورل و هاردی باشد. صحنه‌های نبردی که در ابتدای این فیلم مورد استفاده قرار گرفته‌اند صحنه‌هایی هستند بازیابی شده از فیلم «جشن بزرگ» (The Big Parade) از کینگ ویدور که سال ۱۹۲۵ ساخته شده بود. فیلم‌های لورل و هاردی بیش از این که جنبه‌های انتقادی مهمی مانند آثار چاپلین یا برادران مارکس داشته باشند، تمرکزشان بر کمدی فیزیکی و ارتباط جالبی بود که دو بازیگر نقش اصلی با یک‌دیگر برقرار می‌کردند. تناقض بصری‌ای که لورل و هاردی با یک‌دیگر داشتند برای نشاندن لبخند بر لب مخاطبان کافی بود، اما این زوج هنرمند تنها به همین رضایت نمی‌دادند.

شوخی‌های لورل و هاردی با یک‌دیگر و کمدی کلامی آن‌ها که به خوبی ترکیب می‌شد با عناصر کمدی اسلپ‌استیک باعث ماندگاری این زوج و فیلم‌هایشان شده است. استن لورل و الیور هاردی بی‌شک یکی از بهترین زوج های کمدی تاریخ سینما هستند و توانسته‌اند در بعضی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی نقش‌آفرینی کنند. مدت زمان این فیلم لورل و هاردی به یک ساعت هم نمی‌رسد، اما مطمئن باشید که خواهد توانست در همان مدت پنجاه و پنج دقیقه‌ای‌اش به خوبی از عهده‌ی آن چه برایش ساخته شده، یعنی خنداندن مخاطبان، بر بیاید. این فیلم آخرین فیلم ساخته شده توسط بلایستون بود؛ چرا که این کارگردان کمی بعد دار فانی را وداع گفت.

۴۶. هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel)

هتل بزرگ بوداپست

  • سال تولید: ۲۰۱۴
  • کارگردان: وس اندرسن
  • بازیگران: رال فاینس، آدرین برودی، ویلم دفو، اف. موری آبراهام
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

وس اندرسن یکی از آن کارگردان‌های مولفی است که جز در جهان مخصوص خودش هیچ داستانی را روایت نمی‌کند. با نگاهی گذرا انداختن حتی به پوستر فیلم‌هایی که وس اندرسن ساخته است، به راحتی می‌توانید متوجه عناصر مشترک آثار او شوید؛ رنگ‌های شاد و زنده، شخصیت‌های داستانی زیاد،‌ هدفی مشترک که شخصیت‌ها را متحد می‌کند یا در مقابل هم قرار می‌دهد، خشونت‌های بچه‌گانه که مخاطب مطمئن است به کسی آسیب جدی نخواهد رساند و قاب‌بندی‌های اکثرا عریض که به واسطه‌ی آن‌ها طراحی لباس و صحنه‌ی متفاوت و همیشه درخشان آثار اندرسن به خوبی به چشم می‌آیند. «هتل بزرگ بوداپست» یکی از کامل‌ترین آثار اندرسن است که از آن به عنوان شاهکار او یاد می‌شود.

در این فیلم مخاطب می‌تواند هر چیزی که دوست دارد را پیدا کند؛ از روابط عاطفی و عاشقانه گرفته تا صحنه‌های اکشن و سکانس‌های دلهره‌آور. این فیلم برای نخستین‌بار در شصت و چهارمین دوره‌ی جشنواره ی فیلم بین‌المللی برلین به نمایش در آمد. این فیلم که با بودجه‌ی ۲۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۱۷۴.۵ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم وس اندرسن در مقام یک کارگردان شود. «هتل بزرگ بوداپست» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست در ۹ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شود و در ۴ رشته این جایزه را به دست آورد؛ از جمله بهترین طراحی لباس، بهترین موسیقی متن و بهترین چهره‌پردازی.

این فیلم داستان گوستاو اچ. (رالف فاینس) را روایت می‌کند که مدیر هتلی اشرافی در کشوری خیالی در اروپا است. بعد از این که پیرزنی ثروتمند در هتل او به قتل می‌رسد، انگشت‌های اتهام به سوی او گرفته می‌شوند. بعد از این که گوستاو در می‌یابد برایش پاپوش دوخته‌اند، با دوست جدیدش زیرو (تونی ریوولوری) که پادوی هتل است،‌ وارد ماجراهایی جالب می‌شوند تا معمای ایجاد شده را حل کنند. فیلم‌نامه‌ی این فیلم وس اندرسن را خودش بر اساس داستانی از خودش و هوگو گینس نوشته است. منتقدان از این فیلم اندرسن استقبال فراوانی کردند و آن را سمفونی‌ای از رنگ و نور و توجه به جزئیات دانستند که بازی‌های درخشان یک تیکم بازیگری قدرتمند آن را به چیزی فراتر از یک فیلم ساده تبدیل کرده است.

وس اندرسن در «هتل بزرگ بوداپست» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است تمام تاریخ را به سخره گرفته و وحشت‌های آن را به مجموعه‌ای صلح‌آمیز از اتفاقات خنده‌دار و نتایج نامطلوب اما غیرخشن تبدیل کرده است. این فیلم اندرسن در تمام جنبه‌های فنی و تکنیکی دقیق و بی‌عیب است. به هر حال باید بپذیریم که وس اندرسن به هیچ‌وجه یک واقع‌گرا نیست و نمی‌توان از آثار او توقع واقع‌گرا بودن داشت. علاوه بر جایزه‌ی بزرگ جشنواره‌ی فیلم برلین، جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه از جشنواره‌ی فیلم بفتا و جامعه‌ی منتقدان فیلم شیکاگو هم به وس اندرسن رسید. در مجموع «هتل بزرگ بوداپست» برای ۱۶۳ جایزه‌ی سینمایی نامزد شد و توانست ۶۷ جایزه‌ی سینمایی از جشنواره‌های مختلف در سرتاسر جهان به دست آورد. اندرسن هنوز هم توانایی ساخت کمدی‌های مخصوص خودش را دارد و با فیلم «استروید سیتی» (Asteroid City) که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی ۲۰۲۳ بود توانست این مهم را به اثبات برساند.

۴۵. آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم (What We Do in the Shadows)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۱۴
  • کارگردان: تایکا وایتیتی، جامین کلمنت
  • بازیگران: تایکا وایتیتی، جامین کلمنت، ریس داربی، جاناتان برو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰

دنبال فیلمی هستید که شما را از زندگی روزمره بیرون بکشد؟ نظرتان درباره‌ی یک فیلم کمدی وحشت و فانتزی که به سبک شبه‌مستند ساخته شده است چیست؟ در این فیلم یک گروه مستندسازی زندگی چهار خون‌آشام هم‌خانه را به تصویر می‌کشانند؛ ویاگو (تایکا وایتیتی)، ولادیسلاد (جامین کلمنت)، دیکن (جاناتان برو) و پیتر (بن فرنشام). هر کدام از این خون‌آشام‌ها قدرتی ماوراالطبیعه را در اختیار دارند؛ مانند پرواز کردن یا تبدیل شدن به حیوانات مختلف. هر کدام از این خون‌آشام‌ها داستان‌های پیش‌زمینه‌ای خودشان را دارند و به واسطه‌ی این فیلم مستندگونه مخاطبان موفق می‌شوند به تدریج با تمام ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها و زندگی‌های گذشته‌شان آشنا شوند.

«آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم» برای نخستین‌بار در تاریخ نوزدهم ژانویه‌ی ۲۰۱۴ در جشنواره‌ی فیلم ساندنس به نمایش در آمد و سپس در سیزدهم فوریه‌ی ۲۰۱۵ در ایالات متحده‌ی آمریکا اکران سراسری شد. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است، توانست با توجه به بودجه‌ی ۱.۶ میلیون دلاری‌اش،‌ ۷.۳ میلیون دلار بفروشد و پایه‌گذار مجموعه‌ فیلم‌های «آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم» شود. فیلمی به نام «ما گرگ هستیم» (We’re Wolves) قرار است به عنوان قسمت دومی برای این فیلم ساخته شود که هنوز تاریخ دقیق ساخته شدنش مشخص نیست. «آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم» را وایتیتی و کلمنت بر اساس فیلم کوتاهی از خودشان به نام «آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم: مصاحبه با چند خون‌آشام» محصول سال ۲۰۰۵ ساخته‌اند.

این فیلم موفق می شود نگاهی انتقادی داشته باشد به ژانر وحشت و فانتزی. آن چه یک فیلم کمدی حتما باید داشته باشد، انتقاد است؛ چه این انتقاد به یک سازمان و جامعه باشد یا به یک نوع خط فکری یا ایدئولوژی. «آنچه ما در تاریکی انجام می‌دهیم» یکی از آن فیلم‌هایی است که در کنار انتقاد اصلی‌ای که به فیلم‌های ژانر وحشت دارد، به واسطه‌ی شخصیت‌هایی که بعضی‌هاشان صدها سال سن دارند، موقعیت‌هایی برای نقد کردن شخصیت‌ها و وقایع و حکومت‌های تاریخی پیدا می‌کند و به واسطه‌ی شخصیت‌هایش که در آن زمان زیست کرده‌اند، موفق می‌شود نقدهای کوبنده‌ای وارد نماید. به گفته‌ی وایتیتی و کلمنت، فیلم‌های خون‌آشامی مورد علاقه‌ی ان‌ها، «پسر گمشده» (The Lost Boys) محصول ۱۹۸۷، «دراکولای برام استوکر» (Bram Stoker’s Dracula) محصول سال ۱۹۹۲ و «مصاحبه با خون‌آشام» (Interview with the Vampire) محصول سال ۱۹۹۴ هستند.

اگر فیلم «آنچه در تاریکی انجام می‌دهیم» را با دقت تماشا کنید می‌توانید ارجاعات سینمایی و متنی به فیلم‌هایی که از آن‌ها نام بردیم و بسیاری دیگر از فیلم‌های خون آشامی مانند «بلید» (Blade) محصول ۱۹۹۸ و «گرگ‌ومیش» (Twilight) محصول سال ۲۰۰۸ را در آن پیدا کنید. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست به واسطه‌ی هوشمندی و سرعت بالای خود تحسین منتقدان را برانگیزاند و آن‌ها را شگفت‌زده کند. تا به امروز دو سریال تلویزیونی بر اساس شخصیت‌های این فیلم ساخته شده‌اند؛ «ماوراالطبیعه‌ی ولینگتون» از شبکه ی تی‌وی‌ان‌زد نیوزلند و «آنچه ما در سایه‌ها انجام می‌دهیم» از شبکه‌ی اف‌اکس آمریکا.

۴۴. دست‌نیافتنی‌ها (Intouchables‎)

دست‌نیافتنی‌ها

  • سال تولید: ۲۰۱۱
  • کارگردان: اولیویه ناکاش، اریک تولدانو
  • بازیگران: فرانسوا کلوزه، عمر سی، آن لو نی، اودره فلورو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰

«دست‌نیافتنی‌ها» یک فیلم کمدی دونفره است که داستان دوست شدن یک جوان پرانرژی به نام دریس (سی) با مردی از کار افتاده به نام فیلیپ (کلوزه) را روایت می‌کند. فیلیپ که فلج است و نمی‌تواند هیچ قسمتی از بدنش را تکان دهد، مردی ثروتمند است که برای انجام شدن کارهایش به یک پرستار نیاز دارد. هنگام انجام شدن مصاحبه‌های شغلی، پسری به نام دریس وارد می‌شود. او نسبت به استخدام شدن کاملا بی‌علاقه است و فقط می‌خواهد امضایی بگیرد مبنی بر رد شدن درخواست شغلی‌اش تا بتواند هم‌چنان از مزایای بیمه‌ی بیکاری استفاده کند. با این وجود فیلیپ شغل را به دریس می‌دهد و این انتخاب، فیلیپ را وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی‌اش می‌کند.

«دست نیافتنی‌ها» به خوبی نشان می‌دهد که انسان برای لذت بردن از زندگی به هیچ‌چیز جز زنده بودن احتیاج ندارد. با تماشای این فیلم فرانسوی می‌توانید نگاهی جدید نسبت به زندگی پیدا کنید. اگر افسرده هستید و یا فکر می‌کنید چیزهای زیادی را از دست داده‌اید و ادامه دادن زندگی برایتان ناممکن است، این فیلم را ببینید تا دریابید زیستن و شاد زیستن تا چه اندازه بی‌ربط به دارایی‌های جسمی و مالی هستند. «دست‌نیافتنی‌ها» که فیلمی است فرانسوی موفق می‌شود نقطه‌نظری جدید در ذهن مخاطبان خود ایجاد کند و دنیا را از زاویه‌ای به آن‌ها نشان دهد که شاید پیش از آن هرگز ندیده‌اند. نگاهی که «دست‌نیافتنی‌ها» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی فراهم می‌کند نگاهی است منتقدانه به سبک زندگی سختگیرانه.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم بر اساس شخصیت واقعی فیلیپ پوزو دی بورگو و پرستار فرانسوی-الجزایری او که کارگردان‌های فیلم هنگام ساختن یک مستند با آن‌ها آشنا شدند است. این فیلم که با بودجه‌ی ۱۰.۸ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۴۲۶.۶ میلیون دلار بفروشد. «دست‌نیافتنی‌ها» ۹ هفته بعد از اکران شدن در فرانسه توانست تبدیل به دومین فیلم فرانسوی پرفروش تاریخ فرانسه شود. طبق نظرسنجی‌هایی که در فرانسه صورت گرفت، فیلم «دست‌نیافتنی‌ها» بهترین اتفاق فرهنگی فرانسه طی سال ۲۰۱۱ لقب گرفت. این فیلم تا سال ۲۰۱۴ و شکسته شدن رکوردش توسط فیلم «لوسی» (Lucy) پربیننده‌ترین فیلم فرانسوی دنیا بود با فروختن ۵۱.۵ میلیون بلیط.

عمر سی برای بازی در این فیلم توانست جایزه‌ی سزار بهترین بازیگر مرد را به دست آورد. گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان نیز به فیلم «دست‌نیافتنی‌ها» رسید. جایزه بزرگ جشنواره‌ی فیلم بین‌المللی توکیو هم به این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است رسید. کلوزو و سی هر دو توانستند جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد را از این جشنواره به دست آورند. سال ۲۰۱۵، بازسازی هندی این فیلم با نام «نفس» (Oopiri)، سال ۲۰۱۶ نسخه‌ی اسپانیایی آن «جدانشدنی‌ها» (Inseparable) و سال ۲۰۱۷ نسخه‌ی آمریکایی آن «قسمت بالایی» (The Upside) ساخته شدند.

۴۳. بهترین در رقابت (Best in Show)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۰۰
  • کارگردان: کریستوفر گست
  • بازیگران: جنیفر کولیج، کریستوفر گست، جان مایکل هیگینز، مایکل هیچکاک
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰

در لیست بهترین فیلم‌های کمدی خارجی یک‌بار دیگر به فیلمی شبه‌مستند رسیدیم. «بهترین در رقایت» داستان گروهی از تربیت‌کننده‌های مختلف سگ را نشان می‌دهد که در مسابقه‌ی سالانه‌ی انتخاب بهترین سگ با یک‌دیگر رقابت می‌کنند. به واسطه‌ی این مستند، «بهترین در رقایت» موفق می‌شود نگاهی طنزآمیز بیاندازد به اقشار مختلف جامعه‌ی آمریکا و انتقادهای سازنده‌ای وارد کند به این اقشار. این فیلم مضامین مختلفی را بررسی می‌کند؛ از رابطه‌‌ زناشویی افراد متاهل، و انواع مشکلاتی که انسان‌های تنها با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند گرفته تا ویژگی‌های شخصیتی افراد متفاوت و آن چه از نگاه جامعه مهم است یا غیر مهم. بخش زیادی از دیالوگ‌های این فیلم به شکل فی‌البداهه گفته شده‌اند و تیم بازیگری این فیلم در سایر فیلم‌های گست هم با این کارگردان همکاری کرده‌اند.

این فیلم گست که با بودجه‌ی ۱۰ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۲۰.۸ میلیون دلار بفروشد. منتقدان سبک مستندگونه و بداهه‌ی فیلم را تحسین کردند و تیم بازیگری درخشان آن را یکی از بهترین تیم‌های بازیگری کمدی تاریخ دانستند. «بهترین در رقابت» توانست در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ مجله‌ی براوو جایگاه سی و هشتم را به دست آورد. این فیلم الهام بخش مسابقه‌ی واقعی بهترین در رقابت شد که پس از سال ۲۰۰۲ هر ساله از شبکه‌ی ان‌بی‌سی پخش می‌شود. «بهترین در رقایت» نخستین‌بار در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۰ پخش شد و توانست بلافاصله به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی تبدیل شود که نگاهی منتقدانه دارد به بسیاری از زوایای زندگی اجتماعی.

دوربین گست در این فیلم هیچ دخالتی در داستان نمی‌کند و همین ویژگی است که «بهترین در رقابت» را به فیلمی مهم در تاریخ سینما بدل می‌کند. اگرچه تمام بازیگران این فیلم هنرمندانی قدرتمند هستند، اما عدم دخالت دوربین باعث می‌شود «بهترین در رقابت» بیش از هرچیز یک مستند ورزشی به نظر برسد درباره‌ی چگونگی پرورش دادن یک سگ برای پیروزی در رقابت. با وجود این، در پس این لایه‌ی نمایشی،‌ «بهترین در رقایت» فیلمی است سرشار از زیرمتن؛ زیرمتن‌هایی که هر کدام انگشت اشاره‌ی خود را به سمت یکی از زخم‌های اجتماعی گرفته‌اند و در تلاش هستند تا در لفافه مخاطب را از دیوانگی‌هایی که در زندگی واقعی مرتکب آن‌ها می‌شوند آگاه نمایند.

۴۲. مرگ استالین (The Death of Stalin)

مرگ استالین

  • سال تولید: ۲۰۱۷
  • کارگردان: آرماندو یانوچی
  • بازیگران: آدریان مک‌لافلین، استیو بوشمی، جفری تامبر، اولگا کوریلنکو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰

کمدی‌های سیاسی یکی از محبوب‌ترین انواع کمدی هستند؛ چرا که به واسطه‌ی آن‌ها مخاطب می‌تواند بدون ترس از جزا، مسخره شدن سیاستمداران قدرتمند و غالبا نابود شدن آن‌ها به واسطه‌ی جاه‌طلبی خودشان را مشاهده کند و از آن لذت ببرد. فیلم‌نامه‌ی این کمدی را کارگردان آن با همراهی دیوید اشنیدر و ایان مارتین بر اساس رمان تصویری‌ای به همین نام از فابیا نوری و تیری رابین نوشته‌اند. این فیلم نگاهی ظنزآمیز دارد به دایره‌ی داخلی سران اتحاد جماهیر شوروی که هر کدام‌شان پس از مرگ استالین طی سال ۱۹۵۳ می‌خواهند قدرت را به دست بگیرند. این فیلم برای نخستین‌بار در جشنواره‌ی فیلم بین‌المللی تورنتو به نمایش در آمد و سپس در تاریخ ۲۰ اکتبر ۲۰۱۷ در ایالات متحده‌ی آمریکا اکران سراسری شد.

«مرگ استالین» که با بودجه‌ی ۱۳ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۲۴.۶ میلیون دلار بفروشد. این فیلم داستان شب یکم مارس سال ۱۹۵۳ را روایت می‌کند که در آن استالین با رادیو مسکو تماس می‌گیرد و از آن‌ها می‌خواهد که کنسرت شماره‌ی ۲۳ موتزارت را که در حال پخش زنده بوده است، دوباره پخش کنند. کارگردان رادیویی با بدبختی موفق می‌شود بالاخره گروهی جدید را کنار هم قرار دهد و دوباره آهنگ را بعد از رشوه دادن به نوازنده‌ی پیانو که حاضر نمی‌شود برای دیکتاتور موسیقی بنوازد در رادیو پخش نماید. در همین حال مهمانی‌ای مهم در خانه‌ی استالین برگزار شده است. شخصیت‌های مهم تاریخی در این فیلم توسط بازیگران قدرتمند آن بازسازی شده‌اند؛ شخصیت‌هایی که از نظر سیاسی نقش مهمی در تاریخ اتحاد جماهیر شوروی و کره‌ی زمین داشته‌اند.

این کمدی نقادانه و سیاسی یانوچی ترس را به تدریج مانند فیلم‌های ژانر وحشت در فضا پخش می‌کند، اما موفق می‌شود همین ترس را هم تبدیل به عنصری در جهت خدمت به کمدی مورد استفاده قرار دهد و به واسطه‌ی آن موقعیت‌هایی خلق نماید که می‌توانند مخاطب را از خنده روده‌بر کنند. «مرگ استالین» یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است که با نگاه جهان‌شمول خود توانسته یک گردهمایی سیاسی بین سران را به داستانی تبدیل نماید که می‌توان تا سال‌ها آن را تماشا کرد و اگر مخاطبان با ذهنی باز به سراغ آن بروند خواهند توانست درس‌های زیادی از آن بگیرند. کارگردانی درخشان یانوچی یکی دیگر از نقاط عطف «مرگ استالین» محسوب می‌شود؛ او به واسطه‌ی نگاه ویژه‌اش موفق می‌شود فیلمی با دسترسی‌های محدود را به قصه‌ای بین‌المللی و غیر خسته‌کننده تبدیل کند.

باراک اوباما سال ۲۰۱۸ این فیلم را به عنوان یکی از آثار سینمایی مورد علاقه‌ی خود انتخاب کرد. این فیلم در دو رشته نامزد دریافت جوایز بفتا شد. جایزه‌ی بازیگر نقش مکمل مرد از جشنواره‌ی جوایز فیلم مستقل بریتانیا برای این فیلم به سایمون راسل بیل رسید. علاوه بر آن سه جایزه‌ی بهترین طراحی صحنه، بهترین چهره‌پردازی و بهترین انتخاب بازیگر هم به فیلم «مرگ استالین» رسید. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست جایزه‌ی بهترین فیلم کمدی را هم از جشنواره‌ی فیلم‌های اروپایی به دست آورد. بسیاری از تاریخ‌دان‌ها از نظر دقت تاریخی به این فیلم یانوچی ایراد وارد کردند و یانوچی در پاسخ به آن‌ها گفته است: «من نمی‌گویم که این یک فیلم مستند است. این یک فیلم داستانی است، اما یک فیلم داستانی الهام گرفته شده از حقیقت احساسی که باید در آن زمان وجود می‌داشت.»

۴۱. بزرگ (Big)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۸۸
  • کارگردان: پنی مارشال
  • بازیگران: تام هنکس، الیزابت پرکینز، رابرت لوجا، جان هرد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰

درام خانوادگی «بزرگ» از پنی مارشال یکی از آن فیلم‌های کمدی است که می‌تواند حالتان را بهتر کند. این فیلم داستان جاش باسکین (تام هنکس) را روایت می‌کند. جاش که یک نوجوان است آرزو می‌کند که بزرگ شود و بعد از برآورده شدن آرزویش، به صورت فیزیکی به یک انسان بزرگسال بدل می‌گردد. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را گری راس و آن اسپیلبرگ نوشته‌اند. در زمان اکران، این فیلم توانست تحسین منتقدان را بر انگیزاند؛ به خصوص نقش‌آفرینی هنکس مورد توجه هنرمندان و مخاطبان قرار گرفت. این فیلم که با بودجه‌ی ۱۸ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۱۵۱ میلیون دلار بفروشد. این فیلم مسیر حرفه‌ای هنکس به عنوان یک بازیگر را برای همیشه تغییر داد و او را تبدیل به یکی از بازیگران موردعلاقه‌‌ی گیشه و منتقدان نمود.

جاش سیزده ساله که سعی دارد دل دختری که دوستش دارد را ببرد، توسط دختر، از آن جایی که قدش زیادی کوتاه است، رد می‌شود. جاش خودش را به یک ماشین آنتیک پیش‌گو در دل یک کارناوال می‌رساند و بعد از انداختن سکه درون آن آرزو می‌کند بزرگ شود. اگرچه برآورده شدن آرزو بستگی به یکسان شدن کارت‌ها دارد، اما جاش ناگهان درمی‌یابد که دستگاه در تمام مدت به برق وصل نبوده. صبح فردا جاش ناگهان درمی‌یابد که ماشین واقعا می‌تواند آرزوها را برآورده کند. صبح فردا جاش سعی می‌کند ماشین را پیدا کند، اما ماشین همراه با کارناوال حرکت کرده است. بعد از بازگشت به خانه، مادر جاش در حالی که فکر می‌کند او غریبه‌ای است که فرزندش را دزدیده، او را دنبال می‌کند. جاش در ادامه‌ی مسیر عجیبش دوستان و هم‌کلاسی‌هایش را پیدا می‌کند و به واسطه‌ی خواندن اهنگی که فقط آن‌ها بلد بوده‌اند، هویت خودش را برای آن‌ها به اثبات می‌رساند.

از فیلم ایتالیایی «بزرگ» محصول سال ۱۹۸۷ به عنوان یکی از منابع الهام فیلم «بزرگ» یاد می‌شود. پیش از مارشال، برادر آن اسپیلبرگ، استیون اسپیلبرگ به کارگردانی این فیلم نزدیک شده بود و او قصد داشت هریسون فورد را برای بازی در نقش جاش به خدمت بگیرد؛ هر دوی آن‌ها اما به دنبال درگیری‌هایشان با فیلم‌های دیگر این پروژه را رها کردند. نقش جاش به بازیگران بزرگ دیگری هم پیشنهاد داده شد که آن‌ها ردش کردند؛ بازیگرانی مانند کوین کاستنر، وارن بیتی و دنیس کوآید. در نهایت بعد از بازیگران دیگری مانند جف بریجز، شان پن، جان تراولتا و اندی گارسیا،‌ رابرت دنیرو برای ایفای این نقش انتخاب شد، اما در نهایت او هم نتوانست وقت آزاد پیدا کند و این نقش به تام هنکس رسید. این فیلم در لیست ۱۰۰ فیلم بامزه‌ی تاریخ به انتخاب مجله‌ی براوو در جایگاه بیست و سوم قرار گرفت. موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر مختلف سینمایی، «بزرگ» را به عنوان دهمین فیلم برتر ژانر فانتزی انتخاب کرده است و این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی این موسسه توانسته است در جایگاه چهل و دوم قرار بگیرد.

«بزرگ» نه تنها توانست درخشش تام هنکس به عنوان یک بازیگر کمدی را به نمایش بگذارد، بلکه هم‌چنین توانایی‌های مارشال به عنوان یک کارگردان قدرتمند را هم به نمایش گذاشت. «بزرگ» فیلمی آرام، خوش‌قلب و سرحال کننده است که به واسطه‌ی سوتفاهم‌های ساده موفق می‌شود روایتی جذاب و درگیرکننده را از طریق قاب‌های انتخابی مارشال به بهترین شکل ممکن برای مخاطب نقل کند. این فیلم در دو رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد؛ بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی. «بزرگ» نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین فیلم کمدی یا موزیکال از جشنواره‌ی جوایز گلدن گلوب شد. هنکس توانست جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای یک فیلم موزیکال یا کمدی را به دنبال بازی در نقش جاش در فیلم «بزرگ» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است به دست آورد.

۴۰. زین‌های شعله‌ور (Blazing Saddles)

زین‌های شعله‌ور

  • سال تولید: ۱۹۷۴
  • کارگردان: مل بروکس
  • بازیگران: جین وایلدر، کلیون لیتل، اسلیم پیکنز، آن بنکرافت
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰

نخستین فیلم بروکس که توانسته به این لیست راه پیدا کند، کمدی وسترن انتقادی و پست‌مدرن سیاه او، یعنی «زین‌های شعله‌ور» است. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را بروکس با همراهی گروهی از نویسندگان بر اساس داستانی از اندرو برگمان نوشته است. خود بروکس در این فیلم به عنوان دو نقش مکمل مقابل دوربین ظاهر می‌شود؛ فرماندار ویلیام جی. لی و رئیس گروه سرخپوستان. این فیلم بروکس سرشار است از آناکرونیسم یا زمان پریشی که به واسطه‌ی آن بروکس سعی دارد ارزش‌های زمان فیلم‌های وسترن را با توجه به نگاه عصر حاضر بررسی کند. این فیلم بروکس را سال ۲۰۰۶ کتابخانه‌ی کنگره برای ثبت شدن توسط سازمان ثبت فیلم برای حفظ ارزش‌های هنری، فرهنگی و تاریخی برگزید.

طی سال ۱۸۷۴ میلادی،‌ قرار می‌شود مسیری جدید برای قطارها تعبیه شود تا از برخورد کردن آن‌ها با طوفان‌های شن جلوگیری نماید. این مسیر ریلی جدید قرار است از راک ریدج عبور کند. یک مقام حکومتی منطقه‌ای که در می‌یابد این ریل ارزش راک ریدج را چندین برابر خواهد کرد تلاش می‌کند تا ساکنین این منطقه را از آن بیرون کند. او برای رسیدن به این هدف گروهی از بزهکاران به سرپرستی تاگارت (اسلیم پیکنز) را به سمت شهر روانه می‌کند تا آن‌ها کلانتر را بکشند و مردم را بیرون کنند. مردم از فرماندار می‌خواهند تا کلانتری جدید برای محفظت از آن‌ها منصوب نماید و فرماندار یک سیاهپوست کارگر قطار که به دنبال توهین کردن به تاگارت فاصله‌ای با طناب دار ندارد را به عنوان کلانتر تعیین می‌کند. بعد از این که مردم شهر استقبال خوبی از بارت (کلیون لیتل) نمی‌کنند، او به دوست هفت‌تیرکش و دائم‌الخمر خود جیم (جین وایلدر) متکی می‌شود.

پیش از لیتل، جیمز ارل حونز قرار بود نقش کلانتر را ایفا کند، اما این نقش در نهایت به لیتل رسید. بروکس در این فیلم نه تنها پارودی‌ای خلق می‌کند از ژانر وسترن، بلکه نگاه منتقدانه‌ی تندی می‌اندازد به جامعه‌ی امریکا و تاریخ آن. بروکس در فیلم خود دهن‌کجی‌هایش به چهارچوب‌های اجتماعی را به دیالوگ‌ها و اطوار بازیگران محدود نمی‌کند، بلکه از نظر فنی و تکنیکی نیز فیلم‌ خود را به جهتی پیش می‌برد که گویا می‌خواهد تمام قواعد سینما را هم به باد انتقاد بگیرد. بازیگران فیلم بروکس ناگهان با مخاطب حرف می‌زنند یا از نقش خود خارج می‌شوند و این ویژگی‌ها آن‌ها را به ستاره‌های پست مدرن تبدیل می‌کند؛ ستاره‌هایی که به خوبی توانسته‌اند از طریق داستان ساده ولی انتقادی و چندلایه‌ی بروکس با مخاطبان ارتباط برقرار کنند.

بروکس در رابطه با شرایط اکران این فیلم گفته است: «وقتی که فیلم را برای تهیه‌کنندگان اجرایی به نمایش در آوردیم تعداد خنده‌ها خیلی کم بود. رئیس بخش پخش فیلم گفت: «بیایید بندازیمش دور و ضرر به جون بخریم.» اما کلی، رئیس استودیو، اصرار کرد که آن را در نیویورک، لس‌آنجلس و شیکاگو به شکل آزمایشی پخش کنیم. این فیلم تبدیل به پولسازترین فیلم استودیو در آن تابستان شد.» اگرچه این فیلم بروکس در زمان اکران نقدهای متفاوتی دریافت کرد و در کنار تحسین‌ها بعضی آن را فیلمی شلخته و بی‌هدف دانستند،‌ با این حال امروزه این فیلم تبدیل به یکی از فیلم‌های کلاسیک سینما شده است و بسیاری از کمدی‌سازان همواره از آن به عنوان یکی از منابع الهام خود یاد می‌کنند.

این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است با بودجه‌ی ۲.۶ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۱۱۹.۶ میلیون دلار بفروشد. این فیلم در ۳ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار و در ۲ رشته نامزد دریافت جوایز بفتا شد. انجمن نویسندگان آمریکا جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی کمدی را به مل بروکس و هم‌تیمی‌هایش برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی «زین‌های شعله‌ور» تقدیم کردند. این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی برتر موسسه‌ی فیلم آمریکا که سال ۲۰۰۰ منتشر شد جایگاه ششم را به دست آورد.

۳۹. مانتی پایتون و جام مقدس (Monty Python and the Holy Grail)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۷۵
  • کارگردان: تری گیلیام، تری جونز
  • بازیگران: گراهام چاپمن، جان کلیز، تری گیلیام، اریک آیدل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰

«مانتی پایتون و جام مقدس» یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است، محصول کشور بریتانیا. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را گروه مانتی پایتون بر اساس افسانه‌ی شاه آرتور نوشته‌اند و خودشان آن را مقابل دوربین بازساری کرده‌اند. در این فیلم گیلیام و جونز نخستین تجربه‌ی کارگردانی سینمایی خود را پشت سر گذاشتند. این فیلم همان‌طور که گفته شد پارودی‌ای است درباره‌ی مسیر افسانه‌ای شاه آرتور در جهت به دست اوردن جام مقدس و مشکلاتی که او در این مسیر با آن‌ها روبه‌رو می‌شود. «مانتی پایتون و جام مقدس» بیش از هر فیلم بریتانیایی دیگری در آمریکا فروخته است و از سال ۱۹۷۵ تا به امروز از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های کمدی یاد می‌شود.

سال ۲۰۱۱ این فیلم توسط شبکه‌ی ای‌بی‌سی به عنوان دومین فیلم کمدی برتر تاریخ انتخاب شد. مجله‌ی توتال فیلم هم سال ۲۰۰۰ این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است را به عنوان پنجمین فیلم کمدی تاریخ انتخاب کرد. چنل فور هم شش سال بعد در چنین لیستی این فیلم را در جایگاه ششم قرار داد. این فیلم که با بودجه‌ی ۲۸۲ هزار یورویی ساخته شده بود در سه هفته‌ی نخست اکرانش در لندن توانست بیش از ۱۲۲ هزار دلار بفروشد و در هفته‌ی نخست اکرانش در نیویورک به فروش ۳۵ هزار دلاری دست پیدا کرد. در نهایت مجموعه‌ی فروش سینمایی و بعدتر نمایش خانگی این فیلم به ۵.۱۷ میلیون دلار رسید. این نقیضه‌ی گروه مانتی پایتون توانست دنیایی خلق کند که مخاطب می‌تواند به سادگی در آن غرق شود.

«مانتی پایتون و جام مقدس» نگاهی انتقادی دارد به مقدس‌ترین جنبه‌های زندگی. این فیلم هیچ احترامی برای افسانه‌ها و اشخاص تاریخی بی‌دلیل مهم‌شده قائل نیست و به خودش اجازه می‌دهد با هر چیزی که می‌خواهد به هر شکلی که می‌خواهد شوخی کند؛ همین ویژگی‌ها است که «مانتی پایتون و جام مقدس» را تبدیل به فیلمی جاودانه در دل سینما می‌کند. از نظر ساختاری نیز فضای واقع‌گرایانه‌ی فیلم باعث می‌شود بار کمیک آن بیش‌تر شود و مخاطب بتواند به سادگی خودش را در حال همراهی کردن با شخصیت‌های داستان تصور نماید. مجله‌ی امپایر سال ۲۰۱۶ در لیست ۱۰۰ فیلم بریتانیایی برتر تاریخ، این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است را در جایگاه هجدهم قرار داد.

۳۸. قاپ‌زنی (Snatch)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۰۰
  • کارگردان: گای ریچی
  • بازیگران: جیسون استاتهام، برد پیت، استیون گراهام، آلن فورد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۴ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰

اگر به دنبال یک فیلم جنایی و کمدی هستید که هم بتواند با اتفاقات سریعش ضربان قلب شما را بالا ببرد و هم بتواند به واسطه‌ی موقعیت‌های کمیک‌اش شما را به خنده بیاندازد، بهتر است با کارگردانی به نام گای ریچی آشنا شوید. معمولا تمام فیلم‌های ریچی عناصری که پیش تر به آن‌ها اشاره کردیم را دارد؛ عناصر جنایی،‌ اکشن و کمدی. «قاپ‌زنی» دومین فیلم سینمایی ریچی در مقام یک کارگردان است که بسیاری از منتقدان آن را تکرار فیلم قبلی‌اش می‌دانستند، اما حالا با گذر سال‌ها مشخص شده است که فیلم اول ریچی بر خلاف این فیلم ماندگاری زیادی نداشته است. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را خود ریچی نوشته و این فیلم دو داستان را به صورت موازی با یک‌دیگر از دنیای جرایم سازمان‌یافته و زیرزمینی لندن روایت می‌کند.

در یکی از خطوط داستانی، قصه‌ی یک برگذارکننده‌ی خرده‌پای مسابقات بوکس به نمایش گذاشته می‌شود که یک عضو قدرتمند مافیا می‌خواهد کسب و کارش را از دستش بیرون بکشد و در خط داستانی دیگر ماجراهای افراد متفاوتی به هم گره می‌خورد که همه به دنبال پیدا کردن یک الماس گمشده هستند. این فیلم ریچی از نظر بصری چشم‌نواز است و این کارگردان توانسته با استفاده از تدوین سرعتی و نماهای حرکتی هیجان‌انگیز، ریتم و تمپو را همراه با یک‌دیگر بالا ببرد و مخاطب را به داستان خودش علاقه‌مند کند. شخصیت‌های این فیلم ریچی هر کدام ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارند که آن‌ها را برای مخاطب جذاب می‌کند؛ ویژگی‌های مختلفی از نوع خاص صجبت کردن گرفته تا یک نوع تیک رفتاری.

این فیلم که با بودجه‌ی ۱۰ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۸۳.۶ میلیون دلار بفروشد. در بریتانیا این فیلم طی هفته‌ی نخست اکران توانست تبدیل به اولین فیلم گیشه شود. این فیلم که اگرچه می‌توان آن را نماد ترجیح داده شدن فرم بر محتوا دانست، با وجود تمام نواقصش یکی از بهترین فیلم‌های کمدی ترکیب‌شده با یک ژانر دوم است. کمدی تلخ این فیلم و نگاه منتقدانه‌اش به جامعه و ارتباط‌های انسان‌ها با یک دیگر باعث شده‌اند «قاپ‌زنی» بتواند طرفداران دوآتیشه‌ی خودش را پیدا کند و تبدیل به یک فیلم کالت شود. بعدها یک سریال تلویزیونی با همین نام بر اساس دنیای خلق‌شده توسط ریچی ساخته شد که برای دو فصل ادامه پیدا کرد.

۳۷. وقتی هری سالی را دید… (When Harry Met Sally…)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۸۹
  • کارگردان: راب رینر
  • بازیگران: بیلی کریستال، مگ رایان، کری فیشر، برونو کیربی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰

اگر به دنبال یک فیلم عاشقانه و کمدی می‌گردید که باعث شود نگاهی تازه نسبت به روابط عاشقانه در ذهن شما شکل بگیرد، «وقتی هری سالی را دید…» فیلمی است که می‌تواند برایتان مناسب باشد. این فیلم را راب رینر، یکی از متخصصان ساختن فیلم‌های کمدی عاشقانه، ساخته است. این فیلم داستان آشنایی دو شخصیت اصلی فیلم که نام آن‌ها در عنوان به چشم می‌خورد را روایت می‌کند؛ از زمانی که آن‌ها در شیکاگو ملاقات می‌کنند و در یک ماشین با هم به نیویورک می‌آیند تا دوره‌ی دوازده‌ساله‌ی زندگی آن‌ها در نیویورک و ملاقات‌های تصادفی‌شان با یک‌دیگر. یک سوال اصلی در این فیلم مطرح می‌شود که شاید سوال بسیاری از شما هم باشد؛ آیا زن و مرد می‌توانند فقط با هم دوست باشند؟

ایده‌ی ساختن این فیلم زمانی در ذهن رینر شکل گرفت که او و پنی مارشال از یک‌دیگر جدا شدند. نورا افرون، نویسنده‌ی فیلم‌نامه، شخصیت سالی را بر اساس خودش و شخصیت هری را بعد از انجام دادن مصاحبه‌ای با رینر بر اساس او نوشت. وقتی که بیلی کریستال به تیم سازندگان پیوست، او نیز تغییرات مخصوص خودش را در فیلم‌نامه اعمال کرد. بخش زیادی از ساختار دیالوگ‌های فیلم بر اساس رابطه‌ی دوستانه‌ی واقعی رینر و کریستال در دنیای واقعی شکل گرفته‌اند. شرکت کلمبیا ابتدا فیلم را در بعضی شهرهای منتخب اکران کرد تا پیش از اکران گسترده‌تر، معجزه‌ی چرخیدن دهان به دهان به تدریج کار خود را انجام دهد.

در نهایت این فیلم که با بودجه‌ی ۱۶ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۹۲.۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم رینر نگاه انتقادی خود را درست به همان نقطه‌ای متمرکز می‌کند که احتمالا بسیاری از شما هم طی زندگی‌تان در آن نقطه دچار مشکل می‌شوید؛ رابطه‌ی عاطفی با جنس مخالف. نگاه انتقادی این کمدی به روابط عاطفی‌ای است که دسته‌بندی کردن آن‌ها به کاری می‌ماند دشوار و گاها ناممکن؛ روابطی که انسان از حضور در آن‌ها لذت می‌برد اما نمی تواند خودش را راضی کند به دائمی کردنشان و یا نمی‌تواند خودش را راضی کند به از دست دادن چیزهای دیگر در جهت به دست آوردن آن. نگاه رینر در این فیلم بیش از این که به دنبال پاسخ باشد، سوال ایجاد می‌کند و همین سوال است که «وقتی هری سالی را دید…» را به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی بدل می‌گرداند.

«وقتی هری سالی را دید…» استانداردهای جدیدی برای ژانر کمدی عاشقانه بنا کرد و شیمی درخشان بین کریستال و رایان کمک شایانی به رینر در جهت به انجام رساندن این وظیفه نمود. ایبرت، منتقد سرشناس آمریکایی، به واسطه‌ی این فیلم رینر را یکی از بهترین کارگردان‌های کمدی هالیوود دانست. افرون برای فیلم‌نامه‌ی درخشان خود نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار و جایزه از انجمن نویسندگان آمریکا شد و توانست بفتای بهترین فیلم‌نامه را به دست آورد. این فیلم در لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر سینمایی مختلف از موسسه‌ی فیلم آمریکا در جایگاه ششم بین فیلم‌های کمدی عاشقانه قرار گرفت و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی برتر این موسسه بیست و سوم شد. مجله‌ی براوو نیز در لیست ۱۰۰ فیلم خنده‌دار تاریخ خود این فیلم را در جایگاه شصتم قرار داد.

۳۶. زنگ تفریح (Playtime)

زنگ تفریح

  • سال تولید: ۱۹۶۷
  • کارگردان: ژاک تاتی
  • بازیگران: ژاک تاتی، فرانس رامیلی، راینهارد کولدهوف، آلیس فیلد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰

در «زنگ تفریح»، ژاک تاتی نقش موسیو هولت را بازآفرینی می‌کند؛ نقشی که او در فیلم‌های قبلی خود، «تعطیلات موسیو هولت» (Les Vacances de M. Hulot) و «دایی من» (Mon Oncle) هم آن را ایفا کرده بود. این فیلم بیش از هرچیز برای صحنه‌ی عظیم خود که تاتی آن را صرفا برای این فیلم ساخت شناخته شده است. دیالوگ‌های فیلم که به زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسوی هستند گاهی در لحظات مختلف تبدیل به صداهای پس‌زمینه می‌شوند. اگرچه این فیلم در گیشه نتوانست درخشش مناسبی داشته باشد، اما از «زنگ تفریح» به عنوان بهترین اثر سینمایی تاتی یاد می‌شود که به واسطه‌ی آن او توانست نگاه ویژه‌ی خود به کمدی را با استفاده از جلوه‌های صوتی مناسب و کمدی بصری پیچیده و در همان حال مستحکم برای مخاطب به نمایش بگذارد.

سال ۲۰۲۲ موسسه‌ی فیلم بریتانیا، این فیلم را در لیستی که کاگردان‌ها به عنوان ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ انتخاب کردند، در جایگاه چهل و یکم قرار داد. داستان این فیلم که وقایع آن در یک پاریس مدرن خیالی رخ می‌دهند در شش صحنه روایت می‌شوند. این شش صحنه به واسطه‌ی دو شخصیت که مدام با یک‌دیگر روبه‌رو می‌شوند به هم مرتبط می گردند؛ باربارا، یک توریست آمریکایی که با همراهی یک گروه توریستی در شهر می‌گردد و موسیو هولت، یک فرانسوی که در شهر گمشده است. شش صحنه‌ی فیلم به شرح زیر هستند؛ فرودگاه، اداره، نمایشگاه تجارت، آپارتمان، باغ سلطنتی و نمایشگاه ماشین‌ها. تاتی برای این فیلم از بازیگران غیرحرفه‌ای یا به اصطلاح نابازیگران استفاده کرد؛ چرا که میخواست ذات درونی مردم با شخصیت‌هایی که قرار است ایفایشان کنند یکی باشد.

طی دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی، ٰرئیس‌جمهور فرانسه چارلز دوگول قسم خورد که کشورش از نظر اقتصادی پیشرفت کند و پاریس را مدرن نماید. برای اولین‌بار در تاریخ مجوز ساختن ساختمان‌های بلند در پاریس داده شد و بخش‌هایی از شهر ابتدا از خانه‌های قدیمی پاک و سپس به واسطه‌ی آهن و سنگ تزئین گردید. تاتی که بخش زیادی از عمر خود را در پاریس گذرانده بود و در محلات فقیرنشین آن رشد پیدا کرده بود تصمیم گرفت نگاهی بیاندازد به این شیبوه‌ی حکومتی. او برای این که بتواند نگاه انتقادی‌اش را به بهترین شکل ممکن ارائه دهد تصمیم گرفت شهری برای خودش با نام مستعار تاتی‌ویل بسازد که کنترل کامل آن را در دست داشته باشد. این فیلم تاتی پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ فرانسه تا آن زمان بود.

در این فیلم تاتی از نوعی خاص از رنگ‌بندی استفاده کرد که رنگ‌های غالب در آن سیاه و سفید هستند و فقط گاهی از رنگ‌های سبز و قرمز در آن استفاده می‌شود. این فیلم تاتی که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست جایزه‌ی نقره‌ای را از ششمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم مسکو به دست آورد. سال ۲۰۱۲ مجله‌ی سایت اند ساوند این فیلم را در جایگاه چهل و سوم بهترین فیلم‌های تاریخ قرار داد. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را تاتی با همراهی ژاک لاگرانز و آرت باچوالد نوشته‌اند و این فیلم بر روی فیلم‌های هفتاد میلیمتری که معمولا از آن‌ها برای ساختن فیلم‌های حماسی استفاده می‌شده، ضبط شده است.

۳۵. روز گراندهاگ (Groundhog Day)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۹۳
  • کارگردان: هارولد ریمیس
  • بازیگران: بیل مری، اندی مک‌داول، کریس الیوت، هایدن والش
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰

اگر به بازی با زمان علاقه دارید وقت آن است که در کنار فیلم‌های نولان، این فیلم کمدی فانتزی را هم تماشا کنید. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را دنی روبین و هارولد ریمیس بر اساس داستانی از دنی روبین نوشته‌اند. این فیلم که با بودجه‌ی تقریبی ۳۰ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۱۰۵ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به یکی از پرفروش ترین فیلم‌های سال شود. مراحل فیلم‌برداری این فیلم به دو دلیل بسیار سخت و طاقت‌فرسا گزارش شده‌اند؛ اول سختی‌های آب و هواییی و سرد بودن، دوم درگیری‌های موری با ریمیس بر سر فیلم‌نامه. گویا موری علاقه داشته است تا تمرکز فیلم بر جنبه‌های فلسفی فیلم‌نامه باشد و ریمیس قصد داشته بیشتر به جنبه‌های کمدی داستان بپردازد.

این فیلم داستان یک گوینده‌ی خبر را روایت می‌کند که برای گزارش کردن مراسم روز موش خرما اعزام می‌شود و ناگهان در می‌‌یابد که هر روز در حال تکرار کردن روز دوم فوریه است. این فیلم برای زیرمتن‌های قدرتمند خود و پیام‌های انتقادی‌ای که زیر لایه‌های فلسفی‌ و کمدی‌اش پنهان کرده بود توانست مورد تحسین منتقدان قرار بگیرد. ریمیس هنگام ساحت فیلم امیدوار بود که این فیلم بتواند مانند «زندگی شگفت‌انگیز است» (It’s a Wonderful Life) محصول سال ۱۹۴۶ و «کریسمس چارلی براون» (A Charlie Brown Christmas) محصول سال ۱۹۶۵ تبدیل به یک فیلم کلاسیک کریسمس شود. چوی چیس، تام هنکس و مایکل کیتون پیش از موری برای ایفای نقش فیل کانرز در نظر گرفته شده بودند. نخستین انتخاب ریمیس برای این نقش هنکس بود. هنکس نقش را رد کرد و در جواب ادعا کرد از آن جایی که او همیشه ایفاکننده‌ی نقش شخصیت‌های مثبت بوده است، مخاطب از همان اول مطمئن خواهد بود که او رستگار می‌شود.

«روز گراندهاگ» در کنار مضامین فلسفی‌اش در رابطه با چگونه زیستن و در واقع چگونه درست زیستن،‌ مضامین اجتماعی زیادی را هم چه در رابطه با روابط عاطفی و چه دوستانه مورد توجه قرار می‌دهد. این فیلم در تلاش است تا رذائل اخلاقی را به شکلی در بطن داستان بگنجاند و مسیر تبدیل شدن آن‌ها به فضائل را به خوبی به نمایش بگذارد. بعضی از منتقدان، این کمدی فانتزی را بهترین کمدی آمریکایی از زمان «توتسی» خواندند. «روز گراندهاگ» بیش از هرچیز سفر یک انسان است از تبدیل شدن به خودخواه به متواضع. این فیلم اگرچه با عنصر فلسفی‌ای مانند زمان بازی می‌کند، اما پیش از هر پیچیدگی ذهنی‌ای صرفا به دنبال نمایش دادن مسیر درست برای رسیدن به رستگاری اجتماعی و شخصی است.

این فیلم جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را از جشنواره‌ی فیلم بفتا برد و مک‌داول توانست جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از بیستمین دوره‌ی جوایز ساترن به دست آورد. جایزه‌ی بهترین فیلم کمدی از جوایز کمدی بریتانیا نیز به این فیلم رسید. «روز گراندهاگ» که یکی از بهترین فیلم‌های خارجی است موفق می‌شود به واسطه‌ی داستان بدون افتش، همواره مخاطب را درگیر نگه دارد و هرلحظه او را بیش‌تر با درونیات فیل آشنا کند. اگر مخاطب نتواند او را به خوبی بشناسد نخواهد توانست برای او آرزوی رهایی کند و تنها به واسطه‌ی همین شناخت است که بیننده می‌تواند ویژگی همذات‌پنداری را در خودش روشن کند. «روز گراندهاگ» یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است. موسسه‌ی نویسندگان آمریکا سال ۲۰۰۵ این فیلم را در لیست ۱۰۱ فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ در جایگاه بیست و هفتم قرار داد. در لیست دیگری که این موسسه طی سال ۲۰۱۵ با عنوان ۱۰۱ فیلم بامزه‌ی تاریخ منتشر کرد، این فیلم بعد از «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» (Some Like It Hot) و «آنی هال» (Annie Hall)‌ سوم شد.

۳۴. صبح بخیر، ویتنام (Good Morning, Vietnam)

صبح بخیر، ویتنام

  • سال تولید: ۱۹۶۵
  • کارگردان: بری لوینسون
  • بازیگران: رابین ویلیامز، فارست ویتاکر، تونگ تانگ ترن، جی. نی. والش
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰

یکی از ژانرهای سینمایی که به واسطه‌ی جنون‌آمیز بودنش به سادگی می‌تواند با ژانر کمدی ترکیب شود، ژانر جنگی است. در «صبح‌بخیر ویتنام» داستان آدریان کرانر (رابین ویلیامز)، دی‌جی سرویس رادیویی نیروی هوایی آمریکا طی سال ۱۹۶۵ و جنگ ویتنام روایت می‌شود؛ مردی که به دنبال پخش موسیقی راک اند رول و شوخی‌های زننده همواره با بالادستی‌هایش درگیر بود. داستان این فیلم به طور آزادانه از وقایعی اقتباس شده‌اند که در واقعیت برای آدران کرانر پیش آمده است. این فیلم نگاهی کمیک و نقادانه می‌اندازد به جنگ ویتنام و قدرت رسانه‌ای آمریکا در این جنگ. بخش زیادی از نقش‌آفرینی ویلیامز به عنوان کرانر در بخش هایی که او پشت میکروفون رادیو قرار می‌گرفت به صورت بداهه بود.

همان‌طور که همه به خوبی می‌دانیم رابین ویلیامز یکی از بهترین کمدین‌های تاریخ سینما بود و بی‌شک توانایی‌های او در بداهه‌پردازی یکی از دلایل اصلی حضور این فیلم در این لیست است. علاوه بر رابینسون باید توانایی‌های لوینسون را هم مورد توجه قرار داد. این فیلم که با بودجه‌ی ۱۳ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه نزدیک به ۱۲۴ میلیون دلار بفروشد. لوینسون در این فیلم، کمدی دیوانه‌کننده را با درام تاثیرگذار ترکیب می‌کند و یک‌بار دیگر فیلمی تولید می‌کند که می‌توان گفت هم‌زمان مخاطب را به خنده و گریه می‌اندازد. این فیلم با فروش ۱۲۳.۹ میلیون دلاری‌اش تبدیل به چهارمین فیلم پرفروش سال شد. راجر ایبرت، منتقد سرشناس آمریکایی به این فیلم چهار ستاره از چهار ستاره داد و آن را یکی از بهترین کمدی‌های تاریخ نامید.

نقش‌آفرینی درخشان ویلیامز در این فیلم او را نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار و بفتا کرد. ویلیامز توانست گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی یا موزیکال، جایزه‌ی گرمی برای بهترین ضبط صدا  و جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد از جشنواره‌ی کمدی آمریکا را به کمد افتخارات خود اضافه کند. شبکه‌ی ای‌ام‌سی، این فیلم را یکی از ۲۰ فیلم برتر تاریخ درباره‌ی جنگ نامید. قرار بود سال ۱۹۹۲ دنباله‌ای برای این فیلم ساخته شود، اما این اتفاق هرگز نیافتاد. موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی برتر خود که سال ۲۰۰۰ منتشر کرد این فیلم را در رتبه‌ی ۱۰۰ قرار داد.

۳۳. بُرات: یادگیری‌های فرهنگی آمریکا برای انجام منفعت ملت پرشکوه قزاقستان (Borat: Cultural Learnings of America for Make Benefit Glorious Nation of Kazakhstan)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۰۶
  • کارگردان: لری چارلز
  • بازیگران: ساشا بارون کوهن، کن داویتیان، پاملا اندرسون، لونل کمپبل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰

«بورات» را باید فیلمی جریان‌ساز دانست که سینمای کمدی مستندگونه را به کلی تحت تاثیر قرار داد. این فیلم داستان یک گزارشگر تلویزیونی قزاق را روایت می‌کند که مامور می‌شود طی یک سفر به ایالات متحده، زندگی واقعی مردم آمریکا را ثبت کند. این کمدی سیاه با نگاهی تند و انتقادی به تمام جنبه‌های زندگی آمریکایی‌ها نگاهی جامع می‌اندازد و موفق می‌شود تو خالی بودن بسیاری از تبلیغات‌های بین‌المللی به سود آمریکا را به اثبات برساند. این فیلم بیش از هرچیز به دنبال فرهنگ‌سازی است و بارون کوهن در کنار چارلز موفق می‌شوند پدیده‌ای سینمایی خلق کنند که می‌تواند با زبان تند خود تمام جامع آمریکا را به زیر تیغ تیز نقد بکشاند.

این فیلم دومین فیلمی است که بر اساس یکی از شخصیت‌های حاضرشده در سریال «نمایش دا علی» (Da Ali G Show) ساخته می‌شود؛ نخستین فیلم، «علی جی اینداهوس» (Ali G Indahouse) به کارگردانی مارک میلود محصول سال ۲۰۰۲ بود، سومین فیلم «برونو» (Brüno) به کارگردانی لری چارلز محصول سال ۲۰۰۹ و آخرین فیلم «بورات ۲: تحویل رشوه‌ی عجیب به رژیم آمریکا برای سودمندی یکباره‌ی ملت پرافتخار قزاقستان» (Borat Subsequent Moviefilm: Delivery of Prodigious Bribe to American Regime for Make Benefit Once Glorious Nation of Kazakhstan) به کارگردانی جیسون وولینر محصول سال ۲۰۲۰. حواشی حول این فیلم پس از اکران فراوان بود، بعضی از کسانی که در آن حضور داشتند علیه آن صحبت کردند و بعضی از شرکت‌کنندگان علیه سازندگان آن شکایت ثبت نمودند.

این فیلم توسط کشور قزاقستان ممنوعه اعلام شد و پخش آن در تقریبا تمام کشورهای عربی ممنوع گردید. این فیلم که با بودجه‌ی ۱۸ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه بیش از ۲۶۲.۵ میلیون دلار بفروشد. به جز چهار شخصیت بورات، عظمت، لونل و پاملا اندرسن هیچ یک از سایر شخصیت‌های فیلم توسط بازیگران ایفا نشدند. بسیاری از کسانی که در فیلم مقابل دوربین حاضر می‌شدند حتی نمی‌دانستند قرار است با چه چیزی روبه رو شوند و فقط پیش از حضور قراردادی امضا می‌کردند مبنی بر این که اجازه‌ی پخش شدن تصویرشان به سازندگان داده شود و هیچ‌گونه عمل قضایی‌ای علیه آن‌ها صورت ندهند. از «بورات» به عنوان یک کمدی توهین‌آمیز یاد می‌شود و مگر کمدی جز این وظیفه‌ی دیگری هم دارد؟ مگر نه این که کمدی قرار است به مشکلات اشاره کند و به گونه‌ای آن را انجام دهد که به جامعه بر بخورد و حرکتی در جهت رفع کردن مشکل انجام دهد؟

این فیلم در رشته‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد. جیمز کامرون یکی از طرفداران پر و پاقرص این فیلم است. «بورات» نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین فیلم کمدی یا موزیکال از جشنواره‌ی گلدن گلوب شد و بارون کوهن توانست جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی یا موزیکال را از این جشنواره به دست آورد. جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد از حلقه‌ی منتقدان فیلم سن فرانسیسکو، جامعه‌ی منتقدان فیلم تورنتو،‌ جامعه‌ی منتقدان فیلم آنلاین و جامعه‌ی منتقدان فیلم لس آنجلس به ساشا بارون کوهن برای درخشش‌اش در فیلم «بورات» رسید. انجمن نویسندگان آمریکا هم فیلم‌نامه‌ی «بورات» را نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی کمدی تشخیص داد.

۳۲. کیک-اس (Kick-Ass)

کیک-اس

  • سال تولید: ۲۰۱۰
  • کارگردان: متیو وان
  • بازیگران: آرون تایلر-جانسون، نیکلاس کیج، کلویی گریس مورتس، کریستوفر مینتس-پلس
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰

متیو وان بخش زیادی از کارنامه‌ی هنری خود را صرف تهیه‌کردن آثار سینمایی کرده است؛ شناخته‌شده‌ترین فیلم‌هایی که وان آن‌ها را تهیه ‌کرده عبارت‌اند از «ضامن، قنداق و دو لوله‌ی تفنگ شلیک شده» (Lock stock, and two smoking barrels)، «قاپ‌زنی» (Snatch) و «راکت‌من» (Rocketman). نام وان در بین تهیه‌کننده‌های فیلم «کیک-اس» هم دیده می‌شود. فیلم‌نامه‌ی این فیلم ابرقهرمانی کمدی سیاه را وان با همراهی جین گلدمن بر اساس مجموعه‌ی داستانی ابرقهرمانی کیک-اس از مارک میلار و جان رومیتا جونیور نوشته‌ است. اگرچه این فیلم از آن جایی که یک شخصیت کودک را در حال انجام اعمال به شدت خشونت‌آمیز و فریاد زدن کلمات زشت به تصویر می‌کشید بحث برانگیز شد، با این حال توانست مخاطبان و منتقدان را راضی نگه دارد.

سال ۲۰۱۱ این فیلم توانست جایزه‌ی امپایر را در شته‌ی بهترین فیلم بریتانیایی به دست آورد و حالا با گذشتن بیش از ده سال، «کیک-اس» تبدیل به فیلمی کالت شده است با طرفدارانی دوآتیشه. یک دنباله‌ی سینمایی که فیلم‌نامه‌اش را جف والدو نوشت و خودش آن را کارگردانی کرد با تهیه‌کنندگی وان سال ۲۰۱۳ اکران شد. «کیک-اس» که با بودجه‌ی تقریبی ۳۰ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۹۶ میلیون دلار بفروشد. این فیلم برای نخستین‌بار در جشنواره‌ی فیلم جنوب از جنوب غربی به نمایش در آمد و دو هفته بعد در سراسر بریتانیا اکران شد. تاریخ اکران سراسری این فیلم در آمریکا، شانزدهم آوریل ۲۰۱۰ بود. این فیلم در سال ۲۰۱۱ بعد از فیلم «آواتار» (Avatar) بیشترین تعداد دانلود غیرقانونی اینترنتی را با بیش از ۱۱.۴ میلیون‌بار دانلود به نام خودش ثبت کرد.

«کیک-اس» به ذات خشن دنیای ابرقهرمان‌ها وفادار می‌ماند و تمام خشونت و خون و خونٰ‌ریزی‌ها را کاملا دقیق و با جزئیات به تصویر می‌کشاند. این فیلم به اندازه‌ای از نظر گرافیکی و بصری دقیق است که باعث می‌شود هربار که شخصیت اصلی فیلم ضربه‌ای دریافت می‌کند، شما هم درد بکشید. با وجود تمام زد و خوردها، «کیک-اس» بیش از هرچیز یک پارودی است بر ژانر ابرقهرمانی که زد وخوردهای نمایشی آن‌ها و دنیای خط‌کشی شده‌ی مارول و دی‌سی را به سخره می‌گیرد و انتقادهای صریحی وارد می‌کند به چهارچوب‌های فیلم‌های ابرقهرمانی. این فیلم به طرز احمقانه‌ای سرگرم‌کننده، بسیار سریع و کاملا خشن و بی‌پرده است و به واسطه‌ی این بی‌پرده بودن موفق می‌شود به اصالتی دست پیدا کند که فیلم‌های دیگر به سختی می‌توانند به آن برسند.

کلویی گریس مورتس توانست به دنبال درخشش‌اش در این فیلم جایزه‌ی بهترین ستاره‌ی جدید را از جشنواره‌ی جوایز امپایر و ام‌تی‌وی دریافت کند. این فیلم داستان نوجوانی معمولی به نام دیوید (آرون جانسون) را روایت می‌کند که در تلاش است تا تبدیل به یک ابرقهرمان واقعی شود و خودش را کیک-اس می‌نامد. او بعد از این که با بیگ ددی (نیکلاس کیج) و دخترش (کلویی گریس مورتس) روبه‌رو می‌گردد وارد بازی بزرگ‌تری می‌شود که در ان باید با همراهی بیگ ددی، رئیس مافیا (مارک استرانگ) و پسرش رد میست (کریستوفر مینتس-پلس) را شکست دهد. «کیک-اس» در نهایت موفق می‌شود نگاه مخاطبان به ژانر ابرقهرمانی را تغییر دهد و این ژانر را به عنوان ژانری جدی‌تر برای مخاطبان سینمایی به تصویر بکشاند. این فیلم در کنار تمام خشونت و زد و خوردهایش موفق می‌شود در بهترین زمان‌های ممکن از مخاطبان خنده بگیرد و آن‌ها را آماده‌ی غافلگیری روایی بعدی کند.

۳۱. یک شب در اپرا (A Night at the Opera)

یک شب در اپرا

  • سال تولید: ۱۹۳۵
  • کارگردان: سم وود
  • بازیگران: گروچو مارکس، هارپو مارکس، چیکو مارکس، مارگارت دومانت
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰

این فیلم نخستین فیلم از پنج فیلمی است که برادران مارکس بعد از جدایی یکی از برادران از گروه، زپو، و بعد از ترک کردن پارامونت و بعد از بستن قرارداد با شرکت مترو گلدن مایر ساختند. فیلم‌نامه‌ی این فیلم کمدی را جرج اس. کافمن و موری ریسکیند بر اساس داستانی از جیمز کوین مک‌گینس نوشته‌اند. این فیلم یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های ام‌جی‌ام طی سال ۱۹۳۵ بود. که توانست بیش از یک میلیون دلار بفروشد. این فیلم سال ۲۰۰۷ در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر موسسه‌ی فیلم آمریکا هشتاد و پنجم شد و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ کمدی برتر این موسسه در جایگاه دوازدهم قرار گرفت.

داستان این فیلم از یک رستوران در ایتالیا آغاز می‌شود؛ جایی که در آن خانوم کلایپول (مارگارت دومانت) منتظر برگزار کردن دیداری با شریک تجاری‌‌اش، آقای بی. دریفتوود (گروچو مارکس) است. او پس از این که مدتی منتظر می‌ماند، متوجه می‌شود که دریفتوود پشت سر او با خانمی دیگر در حال غذا خوردن است. دریفتوود بعد از این که متوجه خانوم کلایپول می‌شود او را سر میز خودش دعوت می‌کند و با خانوم گاتلیب (سیگ رومان)، مدیر شرکت اپرای نیویورک آشنا می‌کند. دریفتوود همه‌چیز را مهیا می‌کند تا خانم کلایپول ۲۰۰ هزار دلار در اپرا سرمایه‌گذاری کند. این سرمایه‌گذاری به مدیر اپرا اجازه می‌دهد تا اپرای ایتالیایی را به نیویورک ببرد. دو برادر دیگر در این فیلم نقش نوازنده‌های ایتالیایی و بخشی از کنسرت را ایفا می‌کنند.

این فیلم برادران مارکس سرشار است از صحنه‌هایی که به دل تاریخ سینما پیوسته‌اند؛ صحنه‌هایی که ساختن آن‌ها با توجه به سال ساخت فیلم کار آسانی نبوده است، اما گذر زمان اثبات کرده که ارزش ساخته شدن را داشته‌اند. این فیلم نخستین فیلمی بود که در آن سبک کمدی برادران مارکس به واسطه‌ی تغییر شرکت سازنده نسبت به فیلم‌های قبلی در آن تغییر کرده بود. به عقیده‌ی بعضی از منتقدان، «یک شب در اپرا» بهترین فیلم برادران مارکس نبود و با این حال یکی از بهترین فیلم‌های کمدی ساخته شده در آن سال‌ها محسوب می‌شد. این کمدی به خوبی به عنوان یک کمدی اسکروبال کارکرد داشت و می‌توانست مخاطبان را بعد از هر دیالوگی که گفته می‌شد بخنداند یا برای خنده‌ی بعدی آماده کند.

۳۰. شرلوک جونیور (Sherlock Jr.)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۲۴
  • کارگردان: باستر کیتون
  • بازیگران: باستر کیتون، کاترین مگ‌گوایر، وارد کرین، جو کیتون
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰

در این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است باستر کیتون نقش یک آپاراتچی سینما را ایفا می‌کند که در ساعات بیکاری‌اش یک کارآگاه آماتور است. او وقتی که سینما خالی است کتاب «چگونه یک کارآگاه شویم» می‌خواند. شخصیت کیتون در این فیلم مانند بسیاری دیگر از فیلم‌های سینمایی دوران طلایی هالیوود عاشق یک دختر است و مانند همه‌ی آن فیلم‌های عاشقانه‌ی دیگر یک رقیب قدرتمند دارد. او و رقیبش در مسیر رسیدن به دختری که دوست دارند با یک دیگر رقابت می‌کنند و در این مسیر از بدنام کردن یک‌دیگر هم ترسی ندارند. رقیب آپاراتچی، ساعت پدر دختر را می‌دزدد و آپاراتچی که عاشق حل معماهای جنایی است پیشنهاد می‌کند که در حل کردن معما به آن‌ها کمک کند.

وقتی که رسید فروش ساعت در جیب آپاراتچی پیدا می‌شود معادلات به هم می‌ریزد و دختر و پدرش او را از خانه بیرون می‌کنند. تلاش‌های آپاراتچی برای برملا کردن دست رقیبش فایده‌ای ندارد و در نهایت این خود دختر است که با رفتن پیش خریدار ساعت موفق می‌شود راز ماجرا را حل کند. در یکی از سکانس‌های فیلم وقتی که آپاراتچی در حال پخش کردن فیلمی در سینما درباره‌ی دزدی یک گردنبند است خوابش می‌برد و در خواب خودش را داخل فیلم تصور می‌کند که تبدیل به بزرگ‌ترین کارآگاه جهان، شرلوک جونیور شده است. در رویای او، نقش منفی فیلم همان رقیب عاطفی‌اش است و سایر شخصیت‌ها، بقیه‌ی کسانی که او می شناسد. در نهایت او موفق می‌شود به عنوان شرلوک جونیور دزدها را بگیرد و گروهشان را شکست دهد. بعد از این خواب، وقتی آپاراتچی بیدار می‌شود، دختر نزد او می‌آید و اعلام می‌کند که دزد واقعی را شناسایی کرده است. همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود.

از کیتون به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کمدین‌های تاریخ یاد می‌شود. او به اندازه‌ای بزرگ است که همواره در مقام مقایسه کنار چارلی چاپلین قرار می‌گیرد و بسیاری از منتقدان سینمایی او را هنرمندی خلاق‌تر و پیش روتر از چاپلین دانسته‌اند. یکی از ویژگی‌های بارز کیتون حالت چهره‌اش است. او که همواره چهره‌ای بهت‌زده دارد،‌ وقتی که گاهی می‌خواهد حسی خاص را به مخاطب منتقل کند نشان می‌دهد که تا چه اندازه کنترل صورت خود را در اختیار دارد و ثابت می‌کند که بی‌حس بودن صورتش یک راهکار انتخابی است برای تاثیرگذاری بیشتر پرسونا بر مخاطب. کیتون در «شرلوک جونیور» از تکنیک‌های سینمایی خلاقانه‌ای استفاده می‌کند؛ به خصوص در سکانسی که می‌خواهد منتقل شدن آپاراتچی از واقعیت به خواب را برای مخاطب نمایش دهد. در کنار چهره‌ی به یادماندنی کیتون نمی‌توان توانایی‌های فیزیکی او در راستای بازی با اعضای بدنش را هم فراموش کرد؛ همین ویژگی  است که او را به یکی از اساتید سینمای کمدی اسلپ‌استیک تبدیل می‌کند.

این فیلم یکی از شاهکارهای کیتون است و یکی از بهترین کمدی‌های اسلپ‌استیک دوران سینمای صامت. مجله‌ی سایت اند ساوند سال ۲۰۱۲ این فیلم را در لیست بهترین فیلم‌های تاریخ سینما در جایگاه پنجاه و نهم قرار داد و «شرلوک جونیور» سال ۲۰۱۵ در لیست شبکه‌ی بی‌بی‌سی تحت عنوان ۱۰۰ فیلم آمریکایی برتر تاریخ در جایگاه چهل و چهارم قرار گرفت. موسسه‌ی فیلم امریکا هم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی برتر این فیلم کیتون را در جایگاه شصت و دوم قرار داد. کیتون در این فیلم خود، مانند سایر فیلم‌هایش، بیش از بخش روایی تمرکز خود را بر بخش فنی گذاشت و با استفاده از ترنزیشن‌های نوین، قاب‌بندی‌های بدیع و استفاده‌ی متفاوت از جلوه‌های ویژه توانست اثری ماندگار خلق کند. با وجود تمام نوآوری‌های «شرلوک جونیور» چه باور کنید و چه نکنید این فیلم خلاقانه‌ترین و پیش روترین فیلم کیتون نیست. برای آشنا شدن با بهترین فیلم کیتون به خواندن این مطلب ادامه دهید.

۲۹. روشنایی‌های شهر (City Lights)

روشنایی‌های شهر

  • سال تولید: ۱۹۳۱
  • کارگردان: چارلی چاپلین
  • بازیگران: چارلی چاپلین، ویرجینیا چریل، ال ارنست گارسیا، هنک مان
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰

بعد از کیتون نوبت به چاپلین می‌رسد؛ یکی دیگر از اساتید کمدی اسلپ‌استیک که بر خلاف کیتون توانست به خوبی از دوره‌ی صامت سینما گذر کند و به دوره‌ی فیلم‌های صدادار برسد. البته این فیلم چاپلین متعلق است به همان دوره‌ی فیلم‌های صامت. «روشنایی‌های شهر» هم مانند «شرلوک جونیور» داستانی عاشقانه را روایت می‌کند که در آن شخصیت ولگرد چاپلین عاشق دختری گلفروش و نابینا می‌شود. سر صحنه‌ی فیلم‌برداری این فیلم چاپلین به دنبال برداشت‌های زیادی که ضبط می‌کرد تمام عوامل را عاصی کرده بود. نخستین صحنه‌ی فیلم که چاپلین سعی داشت آن را ضبط کند، صحنه‌ای بود که در آن ولگرد برای نخستین‌بار با دختر گل‌فروش روبه‌رو می‌شود. برداشت این صحنه دو هفته به طول انجامید.

بعد از این دو هفته، چاپلین در رابطه با به کار گرفتن ویرجینیا چریل دچار شک و تردید شد. چریل بعدها در مصاحبه‌ای گفت: «نه من هیچوقت از چارلی خوشم می‌آمد و نه او هیچوقت من را دوست داشت.» بعدها چاپلین در رابطه با این مشکلاتی که سر صحنه‌ی فیلم‌برداری «روشنایی‌های شهر» پیش آمده بود گفت: «من وارد دوره‌ای از فشارهای روانی شده بودم که به دنبال رسیدن به تکامل در من ایجاد شده بود.» برای نقش میلیونری که قصد دارد خودکشی کند، چاپلین ابتدا هنری کلایو را به خدمت گرفته بود، اما هنگام فیلم‌برداری نخستین صحنه‌ی او در فیلم، کلایو ناگهان تصمیم گرفت که نمی‌خواهد وارد یک تانکر پر از آب سرد شود. این تصمیم او چاپلین را از کوره به در برد و او در نتیجه کلایو را اخراج کرد.

این فیلم چاپلین داستان ولگرد را تعریف می‌کند در حالی که او عاشق دختری نابینا می‌شود و در تلاش است تا با به دست آوردن پول موفق شود دختر را از آن خودش کند. یکی از درخشان‌ترین صحنه‌های این فیلم صحنه‌ای است که در آن چاپلین برای کسب درآمد وارد یک مسابقه‌ی بوکس زیرزمینی می‌شود. چاپلین در این صحنه موفق می‌شود صرفا به واسطه‌ی کمدی فیزیکی‌اش مخاطبان را از خنده به دل درد برساند. این صحنه‌ی فیلم یکی از صحنه‌هایی است که بیش از هرچیز توانایی‌های چاپلین به عنوان یک کمدین را به تصویر می‌کشاند. «روشنایی‌های شهر» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است در نهایت تبدیل به یکی از موفق‌ترین فیلم‌های کارنامه‌ی حرفه‌ای چاپلین شد و او همیشه از آن به عنوان یکی از آثار شخصی مورد علاقه‌اش یاد می‌کرد.

در لیست مجله‌ی سایت اند ساوند که سال ۱۹۵۲ منتشر شد، «روشنایی‌های شهر» بعد از فیلم «دزدان دوچرخه» (Bicycle Thieves) از ویکتوریا دسیکا دوم شد. موسسه‌ی فیلم آمریکا هم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر خود این فیلم چاپلین را در جایگاه یازدهم قرار داد. در لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر سینمایی مختلف این موسسه، «روشنایی‌های شهر» توانست در بین فیلم‌های کمدی عاشقانه در جایگاه نخست قرار بگیرد. مجله‌ی معتبر فرانسوی، کایه دو سینما، در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ این فیلم چاپلین را در جایگاه هفدهم قرار داد. این فیلم چاپلین که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است با بودجه‌ی ۱.۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۴.۲۵ میلیون دلار بفروشد.

۲۸. ددپول (Deadpool)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۱۶
  • کارگردان: تیم میلر
  • بازیگران: رایان رینولدز، مورنا باکارین، جینا کارانو، اد اسکرین
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰

«ددپول» نخستین تجربه‌ی کارگردانی تیم میلر است. میلر با این فیلم دنیای فیلم‌های ابرقهرمانی را برای همیشه متحول کرد. کمدی میلر در این فیلم که با یاری کمدینی درخشان به نام رایان رینولدز شکل گرفته بود کمدی‌ای بود بی‌پرده که به هیچ‌کدام از قواعد فیلم‌های ابرقهرمانی و چهارچوب‌های تعیین‌شده برای این ژانر توسط شرکت‌های بزرگ احترام نمی‌گذاشت. «ددپول» میلر نه یک ابرقهرمان بی‌عیب و نقص است و نه یک ابرقهرمان مودب که همیشه به دنبال خیر بزرگ‌تر است؛ او بیش از هرچیز یک انسان است که می‌خواهد خودش را به خوشبختی برساند. همین تفاوت‌های کوچک است که «ددپول» را به یکی از جذاب‌ترین ابرقهرمان‌های تاریخ سینما بدل می‌کند.

«ددپول» به عنوان هشتمین فیلم از دنیای مجموعه فیلم‌های «مردان ایکس» (X-Men) منتشر شد. در این فیلم وید ویلسون یا همان ددپول به دنبال انتقام گرفتن از مردی است که باعث شده او توانایی‌های یک جهش‌یافته را به دست آورد و تبدیل به انسانی زشت شود. این فیلم که با بودجه‌ی ۵۸ میلیون دلاری ساخته شده بود، در نهایت توانست ۷۸۲ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به نهمین فیلم پرفروش سال شود. «ددپول» در زمان اکران و به واسطه‌ی فروش خارق‌العاده‌اش توانست رکوردهای دیگری هم بشکند؛ این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست تبدیل به پرفروش‌ترین فیلم از سری فیلم‌های «مردان ایکس» و پرفروش‌ترین فیلم با درجه‌ی سنی بزرگسال شود.

از آن جایی که بودجه‌ی این فیلم برای بازاریابی اندک بود، رینولدز از نزدیک با رئیس بخش بازاریابی شرکت فاکس همکاری کرد و با استفاده از تریلرهای غیرمعمول و بیلبوردهای متفاوت تلاش کرد تا نحوه‌ی جدیدی از بازاریابی را امتحان کند؛ شیوه‌ای که همان‌طور که بعدتر مشخص شد بسیار موثر بود. در این فیلم، «ددپول» مانند بسیاری دیگر از آثار کمدی درخشان دیوار چهارم را می‌شکند و مستقیما با مخاطبان صحبت می‌کند و آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهد؛ این ویژگی فیلم باعث شد مخاطبان با این ابرقهرمان ارتباط نزدیکی بر قرار کنند و آن را بیش از این که یک ابرقهرمان باشد یک انسان بپندارند که در حال تعریف کردن زندگی‌اش برای آن‌ها است. همین انتخاب هوشمندانه توانست مخاطبان را با ددپول همراه کند و قصه را برای آن‌ها ملموس‌تر نماید.

به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان این فیلم بدون رینولدز و توانایی‌های او به عنوان یک کمدین هرگز ساخته نمی‌شد. سرعت بالای فیلم، استفاده‌ی درخشان از جلوه‌های ویژه و استفاده از قاب‌بندی‌هایی که در فیلم‌های ابرقهرمانی خیلی معمول نیست از ویژگی‌هایی هستند که باعث راه پیدا کردن «ددپول» به این لیست شده‌اند. علاوه بر همه‌ی این‌ها «ددپول» گاهی مستقیما نقدهای کوبنده‌ای به ژانر ابرقهرمانی وارد می‌نماید و آن‌ها را متهم می‌کند به غیرواقعی و نمایشی بودن. همین نگاه منتقدانه هم یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته‌ی «ددپول» است که آن را به یک کمدی واقعی تبدیل می‌کند. رینولدز برای درخشش در نقش ددپول توانست جوایز سینمایی متعددی را دریافت کند و نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب شود. قسمت سوم مجموعه فیلم‌های ددپول که با نام «ددپول و ولورین» (Deadpool & Wolverine) منتشر شد یکی از بهترین فیلم‌های ۲۰۲۴ بود.

۲۷. در بروژ (In Bruges)

در بروژ

  • سال تولید: ۲۰۰۸
  • کارگردان: مارتین مک‌دونا
  • بازیگران: کالین فارل، برندن گلسون، رالف فاینس،‌کلیمانس پوزی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰

«در بروژ» نخستین تجربه‌ی کارگردانی مارتین مک‌دونا در یک فیلم سینمایی است. این فیلم داستان دو آدمکش ایرلندی فعال در لندن را روایت می‌کند که در بروژ مخفی شده‌اند تا آب‌ها از آسیاب بیافتند و فقط با رئیس خود ارتباط دارند. نقش‌آفرینی برندن گلیسون و کالین فارل به عنوان دو آدمکش و رالف فاینس به عنوان رئیس آن‌ها مورد توجه منتقدان قرار گرفت و تحسین آن‌ها را بر انگیخت. «در بروژ» فیلمی بود که جشنواره‌ی فیلم ساندنس سال ۲۰۰۸ را افتتاح کرد. این فیلم که با بودجه‌ی ۱۵ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه ۳۴.۵ میلیون دلار بفروشد. این فیلم از فیلم‌های زیادی الهام گرفته است که شناخته‌شده‌ترین آن‌ها فیلم «حالا نگاه نکن» (Don’t Look Now) از نیکلاس روگ و «پدرخوانده» (The Godfather) از فرانسیس فورد کوپولا است.

ری (کالین فارل) که آدم‌کشی تازه‌کار است طبق دستوری که به او رسیده یک کشیش را هنگام انجام دادن اعتراف می‌کشد، اما به طور تصادفی باعث مرگ پسری جوان هم می‌شود. او و استادش کن (برندن گلیسون) توسط کارگزارشان هری (رالف فاینس) به بروژ فرستاده می‌شوند؛ جایی که باید در آن منتشر دستورات بعدی بمانند. در زمان اقامتشان، کن بروژ را شهری آرامش‌بخش و زیبا می‌داند در حالی که ری آن را کسل‌کننده یافته و از آن متنفر است. این زوج در بروژ ماجراهای زیادی را پشت سر می‌گذارند. هری با کن تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که ری را بکشد؛ چرا که کشتن یک بچه حتی به طور تصادفی نابخشودنی است. کن ری را دنبال می‌کند تا دستور را انجام دهد اگرچه نسبت به انجام دادن آن بی‌علاقه است.

کن در حالی ری را پیدا می‌کند که او می‌خواهد خودش را بکشد. کن جلوی ری را می‌گیرد، او را از دستوران هری آگاه می‌کند و از او می‌خواهد که بروژ را ترک کند و شروعی تازه داشته باشد. او ری را داخل یک قطار می‌گذارد و بعد از خلع سلاح کردنش او را راهی می‌کند و سپس هری را در جریان اتفاقات قرار می‌دهد. هری که خشمگین شده است راهی بروژ می‌شود. رویارویی هری با کن و متوقف شدن قطار ری و بازگردانده شدن او به بروژ توسط پلیس ماجرا را پیچیده‌تر می‌کند و فیلم را به تدریج به نقطه‌ی اوجی می‌رساند که در آن سه آدمکش با یک‌دیگر درگیر می‌شوند. «در بروژ» بیش از هرچیز نقیضه‌ای است بر کدهای اخلاقی انسان‌هایی که جز شر چیزی برای دنیا ندارند. البته به شکل دیگری هم می‌توان به ماجرا نگاه کرد؛ حتی انسان‌های شرور هم کدهایی دارند و همان کدها هستند که آن‌ها را انسان نگه می‌دارند.

دیالوگ‌های جذاب و نقش‌آفرینی‌های درخشان و ترکیب شدن عناصر کمدی سیاه با عناصر فیلم‌های جنایی و دلهره‌آور «در بروژ» را تبدیل به فیلمی می‌کنند متفاوت. راجر ایبرت، منتقد سرشناس آمریکایی روزنامه‌ی شیکاگو سان تایمز درباره‌ی این فیلم نوشت: «این نخستین تجربه‌ی سینمایی مارتین مک‌دونا یک فیلم بی‌نهایت شگفتی‌آفرین، تلخ و یک کمدی انسانی است با داستانی که به هیچ‌وجه نمی‌توان پایانش را حدس زد.» ایبرت به این فیلم چهار ستاره از چهار ستاره داد. مک دونا برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی «در بروز» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شود و جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را از جشنواره‌ی جوایز بفتا و جشنواره‌ی جوایز فیلم‌های مستقل بریتانیا به دست آورد. فارل هم برای نقش‌آفرینی به یاد ماندنی‌اش در این فیلم گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی یا موزیکال را به کمد افتخارات خود اضافه کرد.

۲۶. رکود بزرگ (The Big Short)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۱۵
  • کارگردان: آدام مک‌کی
  • بازیگران: کریستین بیل، برد پیت، استیو کارل، رایان گاسلینگ
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰

«رکود بزرگ» یک فیلم زندگینامه‌ای کمدی است که فیلم‌نامه‌ی آن را مک‌کی با همراهی چارلز رندالف بر اساس کتابی به همین نام از مایکل لوئیس نوشته است. این فیلم داستان سه شخصیت مختلف را روایت می‌کند که البته روایت‌هایشان به یک‌دیگر مرتبط است. این فیلم وقایعی را مورد بررسی قرار می‌دهد که باعث سقوط بازار خانه طی سال ۲۰۰۷ شدند. در این فیلم مک‌کی برای توضیح دادن اصطلاحات پیچیده‌ی اقتصادی و خاص بازارهای مالی از حضورهای افتخاری بازیگرانی مختلف استفاده می‌کند؛ بازیگرانی مانند مارگو رابی، سلنا گومز، آنتونی بوردین و … که همه‌ی آن‌ها دیوار چهارم را می‌شکنند، مستقیما با مخاطب ارتباط چشمی برقرار می‌کنند و تلاش می‌کنند تا موضوعی پیچیده را برای آن‌ها توضیح دهند.

این فیلم برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۲ نوامبر سال ۲۰۱۵ در موسسه‌ی فیلم آمریکا به نمایش در آمد، سپس در ۱۱ دسامبر همان سال به صورت محدود اکران شد و بالاخره در تاریخ ۲۳ دسامبر سال ۲۰۱۵ توسط شرکت پارامونت به اکران سراسری رسید. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است با بودجه‌ی ۵۰ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۱۳۳ میلیون دلار بفروشد. بعد از اکران فیلم بیش از هرچیز فیلم‌نامه‌ی پرسرعت آن، نقش‌آفرینی کریستین بیل و تدوین زبردستانه‌ی فیلم مورد توجه منتقدین قرار گرفتند. به گفته‌ی چارلز رندالف مشکل‌ترین وظیفه‌ی او و مک‌کی پیدا کردن لحن مناسب برای فیلم بود؛ وظیفه‌ای که بعدها مشخص شد این دو نویسنده به بهترین شکل ممکن آن را انجام داده‌اند.

«رکود بزرگ» به بررسی مسئله‌ای بسیار جدی می‌پردازد با شیوه‌ای که توجه فراوانی می‌کند به جزئیات. این فیلم موفق می‌شود بهترین نقش‌آفرینی را از تمام بازیگرانش بیرون بکشد و هر کدام آن‌ها را تبدیل به شخصیتی کند که مخاطب می‌تواند با آن همذات پنداری نماید. کارگردانی پر انرژی مک‌کی که در تمام فیلم‌هایش قابل مشاهده است در این فیلم به اوج می‌رسد و او موفق می‌شود با توجه به سه داستان متفاوتی که باید روایت کند، آزادانه بین داستان‌ها جابه‌جا شود و به گفته‌ی بسیاری از منتقدین شاهکار سینمایی خود را خلق نماید. این فیلم قوی‌ترین تجربه‌ی سینمایی از یک بحران اقتصادی بین‌المللی را به مخاطبان خود ارائه می‌دهد و موفق می‌شود در بطن ماجرای اقتصادی‌ای که روایت می‌کند نقدهای مهمی به زیرساخت‌ها اقتصادی و سازوکار مالی جامعه‌های پیشرفته وارد نماید.

این فیلم در ۵ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد و توانست اسکار بهترین فیلم‌نامه را برای مک‌کی و رندالف به ارمغان بیاورد. جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ از جشنواره‌ی بفتا، انجمن منتقدان شیکاگو، جوایز امپایر، حلقه‌ی منتقدان فیلم فلوریدا، انجمن منتقدان فیلم جورجیا، جوایز ستلایت، انمجن منتقدان فیلم تورنتو و انجمن نویسندگان آمریکا به این فیلم رسید. بعد از فیلم‌نامه این فیلم جوایز زیادی هم در زمینه‌ی تدوین به دست آورد که تمام این جوایز به هنک کاروین رسیدند به دنبال تدوین ضربآهنگ‌دارش.

۲۵. دنده‌ی آدام (Adam’s Rib)

دنده‌ی آدام

  • سال تولید: ۱۹۶۸
  • کارگردان: جرج کیوکر
  • بازیگران: کاترین هپبورن، اسپنسر تریسی، جودی هالیدی، تام اوول
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰

«دنده‌ی آدام» یک کمدی عاشقانه است از جرج کیوکر که فیلم‌نامه‌ی آن را روث گوردون و گارسون کنین نوشته‌اند. در این فیلم داستان یک زوج وکیل روایت می‌شود که در دادگاه مقابل یک‌دیگر قرار می‌گیرند. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است با بودجه‌ی یک میلیون و ۷۲۸ هزار دلاری ساخته شد و توانست در گیشه نزدیک به ۴ میلیون دلار بفروشد. سال ۱۹۹۲ کتابخانه‌ی کنگره این فیلم را برای ثبت شدن در سازمان ثبت فیلم برای حفظ ارزش‌های هنری، فرهنگی و تاریخی انتخاب کرد. جودی هالیدی که بعدها به یکی از ستاره‌های هالیوود تبدیل شد در این فیلم نقش دوریس را ایفا می‌کرد.

در صحنه‌ی ابتدایی فیلم مخاطب با زنی به نام دوریس همراه می‌شود که با یک تفنگ همسرش را در خیابان‌های منهتن تعقیب می‌کند، چرا که به رابطه داشتن او با زنی دیگر مشکوک شده است. در نهایت زن خشمگین می‌شود و چندبار با اسلحه‌اش شلیک می‌کند. معشوقه‌ی مرد می‌گریزد و یکی از تیرها به شانه‌ی مرد برخورد می‌کند. صبح روز بعد آماندا (کاترین هپبورن) و آدام (اسپنسر تریسی) واقعه را در روزنامه می‌خوانند و بحثی بینشان شکل می‌گیرد. آدام که وکیل دادستانی است از مرد طرفداری می‌کند و آماندا که وکیلی است خصوصی با زن همذات‌پنداری می‌نماید. هنگامی که آدام به محل کارش می‌رسد درمی‌یابد که به عنوان دادستان این پرونده گمارده شده است و وقتی آماندا از این اتفاق باخبر می‌شود به دنبال دوریس می‌رود تا وکیل او در دادگاه شود.

تقابل این زوج در دادگاه به تدریج جذاب و جذاب‌تر می‌گردد و به واسطه‌ی درگیری آن‌ها با یک‌دیگر هر بار پرده از راز جدیدی در این اتفاق برداشته می‌شود. این فیلم موفق می‌شود از مخاطبان خود خنده‌هایی بگیرد که هرکدام‌شان ریشه‌های اجتماعی دارند و به موضوعی در جامعه اشاره می‌کنند که می‌توان از آن‌ها به عنوان مشکلات تمام زوج‌های جهان یاد کرد. مضامینی مانند برابری زن و مرد، روابط اجتماعی آن‌ها و جایگاه این دو جنس مخالف در جامعه از اصلی‌ترین مباحثی هستند که «دنده‌ی ادام» به آن‌ها می‌پردازد. این فیلم ششمین همکاری شرکت متروگلدن‌مایر با اسپنسر تریسی و کاترین هپبورن بود و شیمی درخشان بین این دو بازیگر مانند همیشه توانست یک بار دیگر این فیلم را به چیزی فراتر از آن چه هست تبدیل کند.

روث گوردون که بعدها به دنبال بازی در فیلم‌های کمدی دیگر تبدیل به بازیگری شناخته شده گردید، برای بازی در «دنده‌ی آدام» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شود. روث گوردون و گارسون کنین نیز برای فیلم‌نامه‌ی درخشان خود توانستند نامزد دریافت این جایزه‌ی سینمایی گردند. موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ فیلم کمدی برتر که سال ۲۰۰۰ منتشر کرد این فیلم را در جایگاه بیست و دوم قرار داد. «دنده‌ی آدام» در لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر سینمایی مختلف این موسسه که سال ۲۰۰۸ منتشر شد در بین فیلم‌های کمدی عاشقانه جایگاه هفتم را به دست آورد. سال ۱۹۷۳ یک سریال کمدی سیت‌کام تلویزیونی ۱۳ قسمتی بر اساس این فیلم ساخته شد.

۲۴. هارولد و ماد (Harold and Maude)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۷۱
  • کارگردان: هال اشبی
  • بازیگران: باد کورت، روث گوردون، ویویان پیکلز، سیریل کوساک
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰

نخستین فیلم از هال اشبی، کمدی‌ساز بزرگ آمریکایی که توانسته به این فیلم راه پیدا کند، «هارولد و ماد» است. «هارولد و ماد» یک کمدی عاشقانه‌ی تاریک و تلخ است که شرکت فیلم‌سازی پارامونت آن را ساخته. این فیلم داستان هارولد چیسن (باد کورت) را روایت می‌کند؛ پسر جوانی که به شدت با مرگ درگیر شده است و مردن برایش تبدیل به یک وسواس ذهنی شده. او صحنه‌های خودکشی را بازسازی می‌کند، در مراسم‌های ختم شرکت می‌کند و یک ماشین نعش‌کش را می‌راند تا بتواند ذهن درگیر خود را آرام کند؛ هزینه‌ی تمام این‌ها را مادر اشرافی هارولد می‌دهد. مادر، او را نزد یک روانپزشک می‌فرستد، برایش ماشین‌های گران می‌خرد و او را سر قرارهای عاشقانه‌ی مختلف می‌گذارد تا شاید هارولد این درگیری ذهنی را فراموش کند.

هارولد در یکی از حضورهای برنامه‌ریزی‌نشده‌اش در یکی از مراسم‌های ختم، با زنی هفتاد و نه ساله به نام ماد (روث گوردون) آشنا می‌شود. او خیلی سریع در می‌یابد که علایق مشترک زیادی با ماد دارد. آن‌ها خیلی سریع پیوندی قدرتمند شکل می‌دهند و ماد لذت بردن از هنر و موسیقی را به هارولد یاد می‌دهد. در همین حال مادر هارولد مصمم است تا بر خلاف خواسته‌ی او برایش یک همسر پیدا کند. وقتی که هارولد تمام قرارهای رایانه‌ای خود را یکی پس از دیگری خراب می‌کند مادرش تصمیم می‌گیرد او را به ارتش بفرشد، اما هارولد و ماد یک‌بار دیگر راهی برای خراب کردن شرایط پیدا می‌کنند. به تدریج که هارولد و ماد به یک‌دیگر نزدیک‌تر می‌شوند هارولد به واسطه‌ی خالکوبی‌های ماد درمی‌یابد که او یکی از بازماندگان کمپ‌های کار اجباری نازی‌ها است. هارولد مصمم می‌شود برای ازدواج کردن با ماد. شب تولد هشتاد سالگی ماد، هارولد یک جشن تولد مخفیانه برای او راه می‌اندازد، ماد بعد از رسیدن، با او می‌رقصد و به او می‌گوید که هیچ راه بهتری برای خداحافظی کردن سراغ نداشته است. ماد مقدار زیادی قرص خواب‌آور مصرف کرده و همیشه برنامه داشته است که در روز تولد هشتاد سالگی‌اش خودش را بکشد.

«هارولد و ماد» مانند سایر آثار سینمایی اشبی عناصری از کمدی تلخ و درام وجودگرایی را با یک‌دیگر ترکیب می‌کند. اشبی در این فیلم نگاهی انتقادآمیز می‌اندازد به قواعدی که بشر به شکل فرهنگ در آورده است و خودش را مجبور به تابعیت کردن از آن‌ها می‌کند. حتی واکنش منتقدان به این فیلم در زمان اکران نمادی است از زاویه دیدهای محدود انسان‌ها که هرگز نمی‌توانند چیزی بیرون از چهارچوب‌هایی که در مسیر رشد برایشان شکل گرفته است را درک کنند. در واقع منتقدان این فیلم نسبت به «هارولد و ماد» واکنشی داشتند شبیه به مادر هارولد در فیلم. انجمن نویسندگان آمریکا اما فیلم‌نامه‌ی این فیلم را سال ۲۰۱۳ به عنوان هشتاد و ششمین فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ سینما برگزید.

هر دو بازیگر نقش اصلی این فیلم نامزد دریافت جوایز بازیگری از بیست و نهمین دوره‌ی جشنواره‌ی جوایز گلدن گلوب شدند. مجله‌ی امپایر سال ۲۰۰۸ این فیلم را در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ در جایگاه شصت و پنجم قرار داد و مجله‌ی اینترتینمنت ویکلی در لیست ۵۰ فیلم کالت برتر تاریخ «هارولد و ماد» را در جایگاه چهارم گذاشت. این فیلم در لیست‌های مختلف موسسه‌ی فیلم آمریکا هم ظاهر شده است؛ «هارولد و ماد» در لیست ۱۰ فیلم کمدی عاشقانه‌ی برتر، ۱۰۰ فیلم احساسی برتر تاریخ، ۱۰۰ فیلم کمدی برتر و ۱۰۰ فیلم سرحال‌کننده برتر به ترتیب در جایگاه‌های نهم، شصت و نهم، چهل و پنجم و هشتاد و نهم قرار گرفت. سال‌ها بعد یک اقتباس تیاتری هم از این فیلم نتشر شد.

۲۳. گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)

گرگ وال استریت

  • سال تولید: ۲۰۱۳
  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو، جونا هیل، مارگو رابی، متیو مک‌کانهی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰

اگرچه احتمالا شما هم مارتین اسکورسیزی را به عنوان یک سازنده‌ی فیلم‌های کمدی نمی‌شناسید، اما او دو نمونه از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی را ساخته است؛ «سلطان کمدی» (King of Comedy) و «گرگ وال استریت». این فیلم داستان جوردن بلفورت را ورایت می‌کند؛ یک کلاه‌بردار بازار سهام که موفق می‌شود با پول‌هایی که از جیب مردم بیرون می‌کشد برای خودش امپراتوری‌ای عظیم بسازد. البته اگر از طرفداران آثار اسکورسیزی باشید به خوبی می‌دانید که او شخصیت‌هایش را تا زمانی که به کلی سقوط نکرده باشند رها نمی‌کند. دی‌کاپریو در این فیلم نقش جوردن بلفورت را ایفا کرد و برای درخشش‌اش توانست نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شود؛ جایزه‌ای که البته سه سال بعد و برای فیلم «بازگشته» (The Revenant) به آن دست یافت.

در کنار دی‌کاپریو، جونا هیل در این فیلم اسکورسیزی نقش دانی آزوف یار همیشگی بلفورت را ایفا می‌کند و همان طور که انتظار می‌رود بخش زیادی از بار کمدی این فیلم را به دوش می‌کشد. دی‌کاپریو و هیل موفق می‌شوند «گرگ وال استریت» را در مسیر درست پیش ببرند و بازی درخشان آن‌ها این فیلم را تبدیل به یک کمدی دوستانه می کند. جونا هیل هم برای نقش‌آفرینی‌اش در «گرگ وال استریت» توانست نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شود. جایزه‌ی گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی یا موزیکال هم برای «گرگ وال استریت» به دی‌کاپریو رسید. یکی دیگر از شگفتی‌های این فیلم مارگو رابی است که نخستین تجربه‌ی بازیگری‌اش را در این فیلم پشت سر گذاشت.

رابی در نقش همسر بلفورت که واضحا به واسطه‌ی ثروت او دل‌باخته‌اش می‌شود نقش‌آفرینی‌ای ماندگار از خودش به نمایش گذاشت و توانست جایزه‌ی امپایر را در رشته‌ی بهترین بازیگر زن تازه‌وارد به دست آورد. در کنار تیم بازیگری قدرتمند، فیلم‌نامه‌ی ترنس وینتر که بر اساس کتاب خاطرات بلفورت به همین نام نوشته شده است یکی دیگر از نقاط قوت بیست و سومین فیلم اسکورسیزی در مقام کارگردان است. اگرچه مدت زمان ۱۸۰ دقیقه‌ای این فیلم ممکن است در نگاه اول ترسناک به نظر برسد، اما وقتی که تماشای آن را آغاز کنید هیچ نخواهید فهمید که چگونه فیلم به لحظات پایانی رسیده است. اسکورسیزی در این فیلم نگاهی سرسختانه و انتقادی انداخته است به سبک زندگی ثروتمندان، مصرف‌گرایی بی‌حد و حصر آن‌ها و ساز و کار سازمان بورس آمریکا که شرایط را به خوبی برای کلاهبرداران فراهم می‌کند.

این فیلم که با بودجه‌ی ۱۰۰ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه نزدیک به ۴۰۷ میلیون دلار بفروشد. از این فیلم که پنجمین همکاری اسکورسیزی با دی‌کاپریو است به عنوان بهترین اثر سینمایی این زوج هنری، بعد از «رفتگان» (The Departed)، یاد می‌شود. شبکه‌ی بی‌بی‌سی در لیست ۱۰۰ فیلم برتر قرن بیست و یکم که سال ۲۰۱۶ منتشر کرد این فیلم را در جایگاه هفتاد و هشتم قرار داد. این فیلم در لیست ۱۰ فیلم برتر سال مجله‌های آواردز دیلی، بوستون هرالد و نیویورکر جایگاه نخست را به دست آورد. مجله‌ی نیویورک تایمز این فیلم را در جایگاه پنجم ۱۰ فیلم برتر سال و ایندی‌وایر آن را در جایگاه دهم قرار داد.

۲۲. هفت روانی (Seven Psychopaths)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۲۰۱۲
  • کارگردان: مارتین مک‌دونا
  • بازیگران: کالین فارل، ابی کورنیش، کریستوفر واکن، سم راکول
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰

دومین تجربه‌ی کارگردانی مارتین مک‌دونا در سینمای بلند، دومین فیلم از او است که توانسته به این لیست راه پیدا کند. این فیلم داستان مارتی (کالین فارل)، یک نویسنده‌ی الکلی در لس‌آنجلس را روایت می‌کند که برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی جدیدش با سد نویسندگی مواجه شده است؛ اگرچه نام فیلم را انتخاب کرده و قرار است آن را «هفت روانی» بگذارد. بهترین دوست این نویسنده یک بازیگر است به نام بیلی (سم راکول) که با دزدیدن حیوانات خانگی و بعد بازگرداندن سالم آن‌ها به صاحبانشان کسب درآمد می‌کند. شریک بیلی در انجام جنایت‌هایش مردی مذهبی است به نام هنس (کریستوفر واکن) که همسرش مبتلا به بیماری سرطان است. بیلی آرزو دارد که با مارتی روی یک فیلم‌نامه‌ی مشترک کار کند، اما نمی‌تواند صراحتا این خواسته‌ی خود را با او مطرح نماید.

بیلی داستان قاتلی که بعد از کشتن قربانی‌ها یک کارت بازی رویشان می‌گذارد را از روزنامه به مارتی نشان می‌دهد و مارتی قبول می‌کند که از او به عنوان یکی از شخصیت‌های فیلم‌نامه‌اش استفاده کند. کمی بعد بیلی داستان کواکر را برای بیلی تعریف می‌کند؛ مردی که برای چندین سال قاتل دخترش را دنبال می‌کند تا در نهایت او را مجبور به خودکشی می‌کند. اگرچه این ایده را بیلی به مارتی گفته است، اما از آن جایی که مارتی اکثرا مست و ناهوشیار است باور دارد که این ایده برای خودش بوده. در ادامه بیلی آگهی‌ای در روزنامه منتشر می‌کند که طی آن از روانی‌ها می‌خواهد داستان خودشان را برای بیلی تعریف کنند. هر چه داستان «هفت روانی» پیش‌تر می رود،‌ ماجرا عجیب‌تر می‌شود و تعیین کردن مرز بین واقعیت و خیال سخت‌تر.

این فیلم مک‌دونا با بودجه‌‌ی ۱۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۳۳ میلیون دلار بفروشد. دیالوگ‌های مک‌دونا و شخصیت‌پردازی‌های او مثل همیشه نقاط قوت فیلم‌هایش هستند. در «هفت روانی» علاوه بر درخشش در فیلم‌نامه، مک‌دونا موفق می‌شود با نگاه تیزبینانه‌ی خود به واسطه‌ی بازی با رنگ‌ها، طراحی صحنه و استفاده از لنزهای مناسب صحنه‌های خیالی را از واقعیت جدا کند. این فیلم مک‌دونا به سبک خاصی بین کمدی تلخ، انتقاد خونین و درگیری‌های درونی هنرمندان دست پیدا می‌کند. منتقدان این فیلم مک‌دونا را شبیه به فیلمی دانسته‌اند که کوئنتین تارانتینو و آرون سورکین باهم ساخته‌اند. نقش‌آفرینی قدرتمند بازیگران اصلی این فیلم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و اکثر آن‌ها توانستند با این فیلم مک‌دونا ارتباطی مناسب برقرار کنند.

این فیلم برای نخستین‌بار در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم تورنتو به نمایش در آمد و مک‌دونا توانست جایزه‌ی انتخاب مردمی را از این جشنواره به دست آورد. جایزه‌ی بهترین تیم بازیگری از حلقه‌ی منتقدان فیلم بوستون هم به «هفت روانی» رسید. واکن، فارل و راکول برای درخشش در این فیلم از جشنواره‌های مختلف نامزد دریافت جوایز سینمایی شدند. مک‌دونا در این کمدی سیاه خود انگشت اتهام را به سمت هنرمندان و بیش از هرچیز خودش می‌گیرد. او با «هفت روانی» پارودی‌ای نوشته است بر نویسنده بودن و در دیدگاه کلی هنرمند بودن. این ویژگی نقیضه‌پردازی را حتی می‌توان در بازی بازیگران این فیلم هم مشاهده کرد؛ به نظر می‌ٰسد در بعضی مواقع ستاره‌های این فیلم نسخه‌های قدیمی‌تر خودشان در فیلم‌های دیگر را به سخره می‌گیرند و خودشان را نقد می‌کنند.

۲۱. زوج عجیب (The Odd Couple)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۶۸
  • کارگردان: جین ساکس
  • بازیگران: جک لمون، والتر ماتائو، جان فیدلر، هرب ادلمن
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰

فیلم‌های کمدی معمولا و طبق سنت بسیاری از فیلم‌های کمدی دوران سینمای صامت نمایش‌هایی هستند از توانایی‌های یک ستاره‌ی کمدی. در این فیلم اما داستان از این قرار نیست. این فیلم بر روی شانه‌ی دو مرد ایستاده است؛ لمون و ماتائو که هر دو نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب و لارل شدند. این زوج هنرمند توانستند در این فیلم تبدیل با همکارهایی مناسب شوند که صحنه را با یک‌دیگر به اشتراک می‌گذارند. توانایی‌های لمون در دیدن زاویه‌ی خنده‌دار تمام اتفاقات و پاسخ‌های مناسبی که در درست‌ترین زمان ممکن این دو بازیگر به یک‌دیگر می‌دهند، «زوج عجیب» را تبدیل به نوعی کمدی اسکروبال می‌کند؛ البته نه به این معنا که این فیلم فاقد کمدی فیزیکی باشد.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم را نیل سیمون از روی نمایشنامه‌ای از خودش اقتباس کرده است و بر خلاف اقتباس‌های پیشین سینمایی از روی آثار این نویسنده، به نظر می‌رسد «زوج عجیب» توانسته به خوبی جنبه‌های کمیک نمایش‌نامه را بر روی پرده‌ی نقره‌ای بازتاباند. سیمونز برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی این فیلم توانست نامزد ردیافت جایزه‌ی اسکار شود و جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را از انجمن نویسندگان آمریکا دریافت کند. داستان این فیلم بسیار ساده است. این فیلم داستان مردی را روایت می‌کند که بعد از جدا شدن از همسرش به واسطه‌ی دعوت یکی از دوستان مجردش به خانه‌ی او نقل مکان می‌کند. فلیکس (لمون) و اسکار (ماتائو) خیلی زود با یک‌دیگر هماهنگ می‌شوند و زندگی آرامی را به عنوان دو هم‌خانه‌ای با یک‌دیگر آغاز می کنند. در ادامه اسکار تلاش می‌کند تا فلیکس را از فکر همسرش بیرون بیاورد. او تمام تلاش خود را می‌کند، اما نتیجه‌ای نمی‌گیرد.

در نهایت وقتی که اسکار به دنبال بی‌تفاوتی فلیکس فرصتی طلایی در جهت آشنا شدن با دو دختر را از دست می‌دهد، از کوره در می‌رود. دو دوست در مقابل هم قرار می‌گیرند و فلیکس نقل مکان می‌کند. در انتها مانند اکثر فیلم‌های هالیوودی دیگر که در ژانر کمدی ساخته شده‌اند، دو دوست با یک‌دیگر آشتی می‌کنند و قبول می‌کنند که در حق یک‌دیگر بدرفتاری کرده‌اند. از نظر بصری ساکس توانسته است با وجود محیط‌های محدودی که در اختیارش قرار گرفته است، مانع خسته‌کننده شدن فیلم شود. علاوه بر این او با هوشمندی توانسته است زمان‌بندی حضور دو بازیگر درخشانش روی تصویر را مدیریت کند؛ هر کدام از بازیگرها درست همان موقع که باید و به همان اندازه که باید در مقابل دوربین ساکس قرار می گیرند.

ساکس به دنبال ساختن این فیلم نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین دست‌آورد در کارگردانی از انجمن کارگردان‌های آمریکا شد. این فیلم که با بودجه‌ی ۱.۲ دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۴۴.۵ میلیون دلار بفروشد. به دنبال موفقیت این فیلم کمدی، شبکه‌ی ای‌بی‌سی سریال سیت‌کامی به همین نام ساخت که در آن تونی رندال و جک کلاگمن به ترتیب نقش فلیکس و اسکار را ایفا می‌کردند. لمون و ماتائو تقریبا سه دهه بعد در دنباله‌ای سینمایی به نام «زوج عجیب ۲» یک‌بار دیگر نقش فلیکس و اسکار را ایفا کردند.

۲۰. آپارتمان (The Apartment)

آپارتمان

  • سال تولید: ۱۹۶۰
  • کارگردان: بیلی وایلدر
  • بازیگران: شرلی مک‌لین، جک لمون، فرد مک‌موری، جویس جیمسون
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰

این‌جا همان جایی است که باید درباره‌ی شیوه‌ی خاص شرلی مک‌لین در بازیگری حرف بزنیم. وقتی که مک‌لین قرار است نقش یک شخصیت سینمایی را ایفا کند، آن را جذب می‌کند و ویژگی‌های مخصوص به خودش را به آن می‌افزاید؛ ویژگی‌هایی مانند حرف‌زدن سریع و سپس سکوت‌های طولانی، حرکات تند و معنا دار چشم و لبخندهای زیبایی که وقتی محو می‌شوند همه‌ی صحنه تاریک می‌شود. مک‌لین نه تنها با صورتش بلکه با بدنش هم بازی می‌کند. او به واسطه‌ی در کنار هم قرار دادن دست و صورتش به شکل‌های مختلف هر بار افکار درونی شخصیت و احساسات او را به بهترین شکل ممکن با زبان بدن به بیننده مخابره می‌کند؛ اکثرا بدون این که حتی یک کلمه درباره‌ی احساسات حقیقی‌اش صحبت کند.

در مقابل مک‌لین، در این فیلم، لمون قرار دارد؛ یکی از اساتید بازی با بدن، کاملا مسلط به زبان و نهفتگی‌های آوایی موجود در آن که در ادامه و بعد از رسیدن به فیلم‌های دیگر لمون، بیش‌تر به این ویژگی‌اش خواهیم پرداخت. شیمی درخشانی که لمون و مک‌لین در «آپارتمان» با یک‌دیگر شکل می‌دهند، این فیلم را تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی می‌کند. لمون و مک‌لین هر دو نامزد دریافت جوایز اسکار بازیگری شدند و توانستند جوایز گلدن گلوب و بفتا و لارل را در این رشته به دست آورند. مک‌لین به دنبال درخش‌اش در نقش فران کولیک جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از جشنوار‌ه‌ی بین‌المللی فیلم ونیز دریافت کرد. «آپارتمان» را بیلی وایلدر بر اساس فیلم‌نامه‌ای که خودش با همراهی ای. ای. ال. دایموند نوشته است، ساخته.

یکی از ویژگی های اصلی آثار وایلدر که یکی دیگر از فیلم‌هایش هم در این لیست حضور دارد، ریتم سریع آن‌ها است و این ویژگی فقط مختص به آثار کمدی این نویسنده و کارگردان آمریکایی نیست. در «آپارتمان» داستان باد (لمون) روایت می‌شود؛ کارمندی دون‌پایه که برای ترفیع گرفتن به چهار همکار مرد دیگرش که همه از مافوق‌هایش هستند، اجازه می‌دهد از خانه‌اش استفاده کنند. در حالی که باد زندگی معمولی‌اش به عنوان یک کارمند را پشت سر می‌گذارد، دو بلیط از جانب یکی از مافوق‌هایش برای تماشای یک نمایش موزیکال هدیه می‌گیرد. او که دل‌باخته‌ی فران است به او پیشنهاد می‌دهد که همراهش به دیدن نمایش برود و از همین‌جا داستان «آپارتمان» و کش‌وقوس‌های عاشقانه‌ی بین این زوج آغاز می‌شود.

آن چه فیلم‌نامه‌ی وایلدر را به اثری ماندگار تبدیل می‌کند،‌ نمایش دادن موشکافانه‌ی اثری است که این رابطه‌ی عاطفی بر هر یک از این شخصیت‌ها می‌گذارد. وایلدر تمام حرف‌های جدی‌ای را که می‌خواهد در رابطه با عشق و رابطه‌ی دو انسان با یک‌دیگر بزند، با دیالوگ‌های خنده‌دار و موقعیت‌های کمیک بسته‌بندی می‌کند و آن را با استفاده از قاب‌بندی‌ها و میزانسن درستش و البته همان دکوپاژهای کلاسیک هالیوودی بی‌عیب و نقصش به چشم‌های مخاطب می‌رساند. اگر از طرفداران سینمای کلاسیک باشید به خوبی می‌دانید که وایلدر صرفا یک کمدی‌ساز نیست. او یکی از بهترین مولف‌های تاریخ سینما است که در هر ژانری یک یا دو شاهکار دارد. این فیلم وایلدر که با بودجه‌ی ۳ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۲۴.۶ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به هشتمین فیلم پرفروش سال شود.

وایلدر به دنبال ساختن این فیلم توانست اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم‌نامه‌نویسی را به دست آورد. بفتا و گلدن گلوب بهترین فیلم نیز برای ساختن «آپارتمان» به وایلدر رسیدند. علاوه بر این‌ها انجمن نویسندگان آمریکا، جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه و حلقه‌ی منتقدان فیلم نیویورک، جایزه‌ی بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را به وایلدر اعطا کردند. انجمن نویسندگان آمریکا فیلم‌نامه‌ی آپارتمان را به عنوان پانزدهمین فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ سینما انتخاب کرده است. در لیست ۱۰۰ فیلم آمریکایی برتر تاریخ شبکه‌ی بی‌بی‌سی که سال ۲۰۱۵ منتشر شد، «آپارتمان» در جایگاه بیست و چهارم قرار گرفت. موسسه‌ی فیلم آمریکا هم در لیستی که سال ۲۰۰۷ تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ منتشر کرد این فیلم را در جایگاه هشتادم قرار داد.

۱۹. بوگی نایتز (Boogie Nights)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۹۷
  • کارگردان: پل توماس اندرسن
  • بازیگران: مارک والبرگ، جولیان مور، برت رینولدز، دان چیدل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰

احتمالا اسم پل توماس اندرسن را بیش از هرچیز به دنبال فیلم‌هایی که با بازی دانیل دی-لوئیس ساخته است، شنیده‌اید؛ فیلم‌هایی مانند «خون به پا خواهد شد» (There Will Be Blood) و «نخ خیال» (Phantom Thread). اگر این چنین است پس تماشای بعضی از بهترین فیلم‌های سینمایی تاریخ از یکی از بهترین فیلم‌سازان معاصر سینما را از دست داده‌اید؛ چگونه می‌توانید فیلم‌هایی مانند «عشق پریشان» (Punch-Drunk Love)، «مگنولیا» (Magnolia) و «استاد» (The Master) را ندیده باشید؟ در کنار تمام آثار ماندگاری که اندرسن ساخته، یک فیلم کمدی هم دیده می‌شود که بیش از هرچیز دندان‌کجی بزرگی است به فرهنگ آزادی جنسی در جامعه‌ی غرب.

«بوگی نایتز» داستان یک دانش‌آموز دبیرستانی اخراج‌شده به نام ادی آدامز (مارک والبرگ) را روایت می‌کند که همراه با والدینش زندگی و در یک کلاب‌ شبانه کار می‌کند. بر حسب اتفاق ادی روزی با یک تهیه‌کننده‌ی فیلم‌های مستهجن به نام جک هورنر (برت رینولدز) آشنا می‌شود و جک تصمیم می‌گیرد از ادی به عنوان ستاره‌ی چنین فیلم‌هایی استفاده کند. بعد از پذیرش ادی در آزمون ورودی او با مادرش بگومگو می‌کند و از خانه می‌گریزد. به واسطه‌ی این گریختن، مخاطب همراه با ادی وارد خانه‌ی جک هورنر در سن فرانسیسکو می‌شود. با ورود ما به خانه‌ی این تهیه‌کننده، داستان جان تازه‌ای می‌گیرد چرا که اندرسن دستمایه‌های زیادی برای نقیضه‌پردازی پیدا می کند؛ از سایر بازیگران فیلم‌های مستهجن گرفته تا روابطی که بین آن‌ها شکل می‌گیرد و زندگی آن‌ها خارج از روابط کاری‌شان.

این فیلم که با بودجه‌ی ۱۵ میلیون دلاری ساخته شد، دومین فیلم اندرسن در مقام کارگردان است. وقایع این فیلم اندرسن طی دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی، دوران طلایی فیلم‌های مستهجن تا دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی، دوران سقوط آن‌ها، روایت می‌شود. «بوگی نایتز» برای نخستین‌بار در جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم تورنتو به نمایش در آمد و اندرسن توانست جایزه‌ی مترو مدیا را از این جشنواره دریافت کند. اندرسن در این فیلم‌اش که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانسته نگاهی ریزبینانه و انتقادی بیاندازد به مفهوم آزادی و آثار مخربی که چنین مفهومی می‌تواند بر زندگی انسان‌ها به خصوص نوجوان‌ها و جوان‌ها بیاندازد. اندرسن در «بوگی نایتز» شخصیت‌های مختلفی را وارد داستان می‌کند که هر کدام آن‌ها به بهترین شکل ممکن شکل گرفته‌اند و مخاطب بعد از گذراندن مدتی می‌تواند با آن‌ها ارتباطی انسانی بر قرار نماید و گاها آن‌ها را درک کند.

به واسطه‌ی شخصیت‌های مختلفی که اندرسن وارد داستان می‌کند و هر کدام آن‌ها ویژگی‌های متفاوتی از نظر سنی، گرایشات جنسی و اخلاقی با یک‌دیگر دارند،‌ «بوگی نایتز» موفق می‌شود مواجه‌ی انسان‌های مختلف با دنیای فیلم‌های مستهجن را به مخاطبان نشان دهد و مخرب‌بودن فاجعه‌بار آن را با نگاهی شوخ‌طبعانه به تصویر بکشاند. این فیلم را اندرسن بر اساس فیلم کوتاه مستندگونه‌ای که خودش سال ۱۹۸۸ ساخته بود، ساخت. پیش از والبرگ قرار بود دی‌کاپریو در این فیلم نقش‌آفرینی کند و اگرچه او از فیلم‌نامه خوشش آمده بود، اما از آن جایی که باید در «تایتانیک» (Titanic) جیمز کامرون با کیت وینسلت هم‌بازی می‌شد، نتوانست با اندرسن همکاری کند. دی‌کاپریو هم‌بازی خود در فیلم «خاطرات بسکتبال» (The Basketball Diaries)، والبرگ را برای ایفای این نقش به اندرسن پیشنهاد کرد.

پیش از رینولدز که این فیلم باعث احیا شدن کارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش به عنوان یک بازیگر شد، سیدنی پولاک، وارن بیتی، آلبرت بروکس، بیل موری و هاروی کایتل بازی در نقش جک هورنر را رد کرده بودند. بعد از اکران، «بوگی نایتز» تبدیل به فیلمی شد که اندرسن و والبرگ را به مخاطبان بین‌المللی سینما معرفی کرد. نماهای بی‌نقص و دکوپاژ به خوبی هماهنگ با قصه‌ی اندرسن «بوگی نایتز» را به یک کمدی خوش‌ساخت تبدیل کرد که حرف‌های عمیق و فراموش‌نشدنی‌ای برای گفتن دارد. اگرچه اندرسن با نقد کردن فیلم‌های مستهجن آغاز می‌کند، اما هرچه که داستان پیش‌تر می ‌رود به سادگی می‌توان دهن‌کجی‌های اندرسن به سینما و مراحل ساخت فیلم و مفاهیم سینمایی را هم در فیلم پیدا کرد.

در صحنه‌ی نهایی فیلم اندرسن یکی از مفاهیم قدیمی سینما که به آن مک‌گافین می‌گویند را به سخره می‌گیرد. کافی است «بوگی نایتز» را یک‌مرتبه ببینید تا تمام عناصری که اندرسن در فیلم‌نامه جای‌گذاری کرده است را پیدا کنید. این فیلم در ۳ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد. بفتای بهترین فیلم مستقل برای «بوگی نایتز» به پل توماس اندرسن رسید. رینولدز به دنبال درخشش در نقش جک هورنر توانست جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جامعه‌ی منتقدان فیلم دالاس فورت ورث، جامعه‌ی منتقدان فیلم شیکاگو، جامعه‌ی منتقدان فیلم لاس وگاس، جامعه‌ی منتقدان فیلم لس آنجلس، حلقه‌ی منتقدان فیلم نیویورک، جامعه‌ی منتقدان فیلم سن دیه‌گو و جشنواره‌ی جوایز گلدن گلوب به دست آورد. در اکثر جشنواره‌هایی که از آن‌ها نام برده شد، جولیان مور هم در کنار رینولدز توانست جوایز سینمایی را به کمد افتخارات خود اضافه کند.

۱۸. دیکتاتور بزرگ (The Great Dictator)

دیکتاتور بزرگ

  • سال تولید: ۱۹۴۰
  • کارگردان: چارلی چاپلین
  • بازیگران: چارلی چاپلین، پائولت گودارد، جک اوآکی، هنری دنیل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰

دومین فیلم از چارلی چاپلین بزرگ که توانسته به این لیست راه پیدا کند، نخستین فیلم ناطق او است. «دیکتاتور بزرگ» یک کمدی سیاسی انتقادی و تلخ است که در آن چاپلین به دنبال نقد کردن سیاستمداران دیکتاتور آلمان و ایتالیا، آدولف هیتلر و بنیتو موسلینی و طرز تفکر و اندیشه‌های آن‌ها است. در زمان اکران این فیلم آمریکا هنوز با حزب نازی در صلح بود و این نکته به خوبی نشان می‌دهد که چاپلین به عنوان یک هنرمند تا چه اندازه از جامعه‌ی خودش پیش‌تر بوده و توانایی پیش‌بینی آینده را داشته است. این فیلم چاپلین که با بودجه‌ی ۲.۲ میلیون دلاری ساخته شد توانست از نظر اقتصادی تبدیل به موفق‌ترین فیلم چاپلین شود و بیش از ۵ میلیون دلار بفروشد. کتابخانه‌ی کنگره‌ این فیلم را سال ۱۹۹۷ برای ثبت شدن در سازمان ثبت فیلم برای حفظ ارزشهای فرهنگی، هنری و تاریخی انتخاب کرد.

در این فیلم چاپلین نقش هم دیکتاتور بزرگ و هم یک نانوای یهودی را ایفا می‌کند؛ نانوایی یهودی که البته شباهت‌های فراوانی با شخصیت ولگرد چاپلین دارد. در این کمدی به واسطه‌ی اتفاقاتی عجیب، جای دیکتاتور بزرگ با نانوای یهودی عوض می‌شود وبه همین واسطه چاپلین فرصتی می‌یابد که نماینده‌ای از مردم قشر متوسط را پشت میکروفونی قرار دهد که همیشه دولتمردان و صاحبان قدرت پشتش قرار گرفته‌اند. در این سخنرانی ماندگار تاریخ سینما چاپلین به عقیده‌ی بسیاری تاثیرگذارترین دیالوگ‌های تاریخ سینما را ادا می‌کند و موفق می‌شود به عنوان یک ستاره‌ی کمدی اشک بینندگان خود را در بیاورد. بعدها چاپلین در کتاب زندگی‌نامه‌اش که خودش سال ۱۹۶۴ آن را نوشت،‌ اذعان کرد که اگر واقعا حقیقت ذات وحشتناک کمپ‌های کار اجباری نازی‌ها را همان‌موقع می‌دانسته هرگز قادر نمی‌بود چنین فیلمی بسازد.

چاپلین در این فیلم به واسطه‌ی توانایی‌های دیوانه‌کننده‌اش به عنوان یک بازیگر کمدی موفق شده است یکی از بزرگ‌ترین پارودی‌های تاریخ را خلق کند و از طریق آن بعضی از کوبنده‌ترین نقدهای تاریخ را به شخصیت‌هایی وارد نماید که در آن دوران کمتر کسی جرأت داشت صدایش را علیه آن‌ها بلند کند. بیش از هرچیز، ساختن «دیکتاتور بزرگ» روح بزرگ چاپلین به عنوان یک هنرمند و جسارت بی‌پایان او را به عنوان یک انسان به تصویر می‌کشاند. او به عنوان یک کمدین از وظیفه و ماموریت خویش آگاه بوده است و در تلاش بوده که هرچیزی که اشتباه می‌داند را زیر تیغ تند و تیز نقد بکشاند. پارودی جسورانه‌ای که چاپلین در «دیکتاتور بزرگ» به تصویر کشانده او را به عنوان یک فعال اجتماعی در دل تاریخ جاودانه و لایق احترام می‌کند.

«دیکتاتور بزرگ» ۹ ماه بعد از نخستین پارودی‌ هالیوود از هیتلر که فیلم کوتاهی بود به نام «ای نازی جاسوس!» (You Nazty Spy!) از سه کله‌پوک منتشر شد. پخش این فیلم در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین که جنبش‌های احزاب نازی در آن‌ها قابل تشخیص بود ممنوع اعلام شد. در زمان ساخت فیلم دولت بریتانیا اعلام کرد که برای جلوگیری از درگیری با آلمان اجازه‌ی پخش این فیلم را نخواهد داد، اما وقتی که این فیلم به اکران رسید بریتانیا در جنگ با آلمان بود و از این فیلم چاپلین استقبال نمود. «دیکتاتور بزرگ» توانست ۹ میلیون نفر را در بریتانیا به سینماها بکشاند. مجله‌ی سینمایی فرانسوی کایه دو سینما در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ که سال ۲۰۰۸ منتشر کرد این فیلم چاپلین را در جایگاه بیست و چهارم قرار داد. از این فیلم چاپلین به عنوان نخستین فیلم اننتقادی جدی تاریخ سینما یاد می‌شود. این فیلم در ۵ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد.

بخشی از سخنرانی تاثیرگذار چاپلین در انتهای فیلم «دیکتاتور بزرگ» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است و پیش‌تر به آن اشاره کردیم این چنین است: «من را ببخشید، اما من نمی‌خواهم یک امپراتور باشم. این به من ربطی ندارد. من نمی‌خواهم حکمرانی یا فتح کنم. من باید به هر کسی که می‌توانم کمک کنم؛ یهودی،‌ غیریهودی، سیاه و سفید. ما می‌خواهیم که به یک‌دیگر کمک کنیم. ذات انسان همین است. ما می‌خواهیم به واسطه‌ی خوشحالی یک‌دیگر زندگی کنیم و نه به واسطه‌ی بدبختی دیگران. ما نمی‌خواهیم از یک‌دیگر متنفر باشیم. دنیا به اندازه‌ی همه‌ی ما جا دارد. مسیر زندگی می‌تواند زیبا و آزاد باشد، اما ما مسیر را گم کرده‌ایم. طمع روح بشریت را مسموم کرده است… حتی همین حالا صدای من به میلیون‌ها نفر می ‌رسد؛ میلیون‌ها مرد و زن و کودک ناامید که قربانی سازوکاری هستند که مردان را شکنجه می‌کند و انسان‌های بی گناه را به زندان می‌اندازد… بیایید همه با هم برای دنیایی منطقی بجنگیم؛ دنیایی که در آن علم و پیشرفت همه‌ی انسان‌ها را به خوشبختی می‌رساند. سربازان! به نام دموکراسی. بیایید همه با هم متحد شویم.»

۱۷. شان مردگان (Shaun of the Dead)

شان مردگان

  • سال تولید: ۲۰۰۴
  • کارگردان: ادگار رایت
  • بازیگران: سایمون پگ، نیک فراست، لوسی دیویس، کیت اشفیلد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰

ادگار رایت و سایمون پگ با نوشتن فیلم‌نامه‌ی «شان مردگان» توانستند قواعد مربوط به ژانر کمدی آخرالزمانی را بازنویسی کنند. این فیلم داستان شان (سایمون پگ) را روایت می‌کند؛ شان یک فروشنده‌ی لندنی است که همراه با کسانی که دوستشان دارد در آخرالزمانی که به واسطه‌ی به وجود آمدن زامبی‌ها ایجاد می‌شود گیر می‌کند. نیک فراست در این فیلم نخستین تجربه‌ی بازیگری‌اش را پشت سر می‌گذارد و نقش اد، دوست صمیمی شان را بازی می‌کند. پگ و رایت تحت تاثیر سریال کمدی سیت‌کام خودشان که آن را طی سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ ساخته بودند و البته طبق گفته‌ی خودشان تحت تاثیر فیلم‌هایی مانند «شب مردگان زنده» (Night of the Living Dead)، «پرندگان» (The Birds)، «بازگشت به آینده» (Back to the Future) و «طلوع مردگان» (Dawn of the Dead) به فکر نوشتن فیلم‌نامه‌ی «شان مردگان» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است افتادند.

این فیلم رایت نخستین قسمت از سه‌گانه‌ی سه طعم کورنتو است؛ قسمت دوم این مجموعه، فیلم «پلیس خفن» (Hot Fuzz) محصول سال ۲۰۰۷ است و قسمت سوم آن فیلم «ورلدز اند» (The World’s End) محصول سال ۲۰۱۳. این فیلم که با بودجه‌ی ۶ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه نزدیک به ۳۹ میلیون دلار بفروشد. این فیلم رایت که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست در لیستی که چنل فور تحت عنوان ۵۰ فیلم کمدی برتر تاریخ منتشر کرد جایگاه سوم را به دست آورد و بلافاصله بعد از اکران طرفداران دوآتیشه‌ی خودش را به دست آورد. «شان مردگان» روایتی است از یک مرد که ناتوانی‌هایش در زمینه‌ی انجام امور روزانه و راضی کردن اطرافیانش او را به ستوه آورده.

در بطن کمیک ماجرا، شان که با ناپدری خود ارتباط مناسبی ندارد، نتوانسته است معشوقه‌اش را راضی نگه دارد و دوستانش او را جدی نمی‌گیرند،‌ به واسطه‌ی هرج و مرجی که در جهان اطرافش ایجاد می‌گردد تبدیل به یک قهرمان می‌شود. فیلم‌نامه‌ی «شان مردگان» موفق می‌شود لحظه به لحظه با جلو رفتن فیلم شوخی‌های خود را قدرتمندتر کند و این روند رو به جلو باعث می‌شود مخاطب از دیدن فیلم لذت ببرد. هر خنده‌ای که هنگام تماشای این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی‌ خارجی است می‌کنید،‌ از خنده‌ی قبلی‌تان قدرتمندتر است. علاوه بر این، شخصیت‌هایی که پگ و رایت خلق کرده‌اند هر کدام ویژگی‌هایی دارند که آن‌ها را در این جهان کمیک منحصر به فرد می‌کند؛ از خود شان گرفته تا اد، لیز (کیت اشفیلد) و دیانا (لوسی دیویس).

در کنار فیلم‌نامه‌ی متفاوت پگ و رایت، مهم‌ترین ویژگی فیلم رایت را باید زاویه‌ی دید رنگارنگ و هیجان‌انگیز او به عنوان کارگردان دانست. در هر سه قسمت سه‌گانه‌ی سه طعم کورنتو و حتی سایر آثار سینمایی رایت مانند «اسکات پیلگریم در برابر دنیا» (Scott Pilgrim vs. the World) و «بیبی راننده» (Baby Driver)، می‌توان این نگاه زنده و پویای رایت را مشاهده کرد. یکی از ویژگی‌های آثار این هنرمند ترکیب کردن دنیای فانتزی با واقعیت است؛ کاری که او در «شان مردگان» هم به خوبی از عهده‌ی انجام آن بر می‌آید. نماهای حرکتی رایت، استفاده‌ی مناسب او از تدوین، استفاده از رنگ‌های گرم و تند و قاب‌بندی‌هایی که در آن‌ها از تمام بخش‌های تصویر مانند پیش‌زمینه و پس‌زمینه به خوبی استفاده شده است و البته استفاده‌ی درخشان از جلوه‌های ویژه‌ی رایانه‌ای، از ویژگی‌های منحصر به فرد آثار رایت هستند.

رایت را بی‌شک باید یکی از فیلم‌سازان مولف قرن بیست و یکم دانست. او توانسته است امضای مخصوص خودش را پای تمام آثار کمدی‌اش بیاندازد و تحسین منتقدان و مخاطبان را بر انگیزاند. «شان مردگان» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است موفق می‌شود به خوبی تعادل را بین ترسناک بودن و کمدی نقادانه بودن برقرار کند و مخاطب را به درون دنیایی خون‌آلود پرتاب نماید؛ در حالی که او نمی‌تواند جلوی خنده‌اش را بگیرد. در این فیلم رایت و پگ به جای این که مانند سایر آثار این چنینی تمرکز خود را بر شخصیت‌های مرده بگذارند و سعی کنند به واسطه‌ی آن‌ها مخاطب را به خنده بیاندازند، تمرکزشان را روی زنده‌ها گذاشته‌اند و گویا سیت‌کامی خلق کرده‌اند با حضور زامبی‌ها و بدون صدای خنده‌ی روی تصویر.

این فیلم در ۳ رشته نامزد جوایز بفتا شد و پگ و رایت توانستند جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را از این جشنواره به دست آورند. جوایز امپایر، «شان مردگان» را به عنوان بهترین فیلم کمدی سال برگزید و جوایز ساترن آن را بهترین فیلم سال در ژانر وحشت نامید. مجله‌ی توتال فیلم سال ۲۰۰۴ این فیلم را چهل و نهمین فیلم برتر تاریخ بریتانیا نامید. در نظرسنجی‌ای که شیکه‌های بی‌بی‌سی رادیو وان سال ۲۰۱۱ برگزار کردند، مخاطبان آن‌ها «شان مردگان» را به عنوان دومین فیلم محبوب خود برگزیدند. تارانتینو از این فیلم به عنوان یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های سینمایی خود یاد می‌کند. جرج ای. رومرو که به عنوان یکی از پدران فیلم‌های زامبی‌محور به خوبی شناخته شده است بعد از تماشای این فیلم به اندازه‌ای تحت تاثیر توانایی‌های رایت و پگ قرار گرفت که از آن‌ها خواست در فیلم بعدی‌اش، «سرزمین مردگان» (Land of the Dead) ، حضور افتخاری داشته باشند.

۱۶. فارغ‌التحصیل (The Graduate)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۶۷
  • کارگردان: مایک نیکولز
  • بازیگران: داستین هافمن، آن بنکرافت، کاترین راس، ویلیام دنیلز
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰

مایک نیکولز یکی از آن کارگردان‌هایی است که حتی وقتی تراژدی می‌سازد، نمی‌تواند ذات شوخ‌طبع و رندانه‌ی خود را مخفی کند؛ برای مثال می‌توانید نگاهی بیاندازید به سریال «فرشتگان در آمریکا» (Angles in America) و دریابید که یک کارگردان با نگاه طنازانه چگونه می‌تواند داستان‌های تلخ را به شکلی غیرزننده روایت کند. چه می‌شود اگر نیکولز بخواهد کمدی بسازد؟ یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی متولد می‌شود. از «فارغ‌التحصیل» به عنوان یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینما یاد می‌شود. این فیلم یک کمدی عاشقانه‌ی مستقل است که نیکولز آن را با بودجه‌ی ۳ میلیون دلاری ساخت و فیلم توانست نزدیک به ۱۰۵ میلیون دلار بفروشد. با این فروش در گیشه،‌«فارغ‌التحصیل» به پرفروش‌ترین فیلم سال و با احتساب نرخ تورم به بیست و دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما بدل شد.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم را کالدر ویلینگهام و باک هنری بر اساس رمان کوتاهی به همین نام از چارلز وب نوشته‌اند. این رمان را که داستان جوانی بیست و یک ساله به نام بنجامین برادوک که به تازگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده و هیچ هدف خاصی ندارد روایت می‌کند، وب بلافاصله بعد از تمام کردن دانشگاه نوشته است. این فیلم داستان اغوا شدن بنجامین (داستین هافمن) توسط زنی که از او بزرگ‌تر است را به تصویر می‌کشاند؛ زنی به نام خانم رابینسون (آن بنکرافت). مفاهیم فراوانی در این فیلم نیکولز گنجانده شده‌اند؛ از نقدهای اجتماعی بسیار جدی گرفته تا نگاه انتقادآمیز به روابط نامشروع و فرهنگ‌های نادرستی که جامعه‌ی دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی آمریکا با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کرده است.

پیش از آن بنکرافت نخستین بازیگری که نیکولز برای ایفای نقش خانم رابینسون در نظر داشت، جین موروی فرانسوی بود. پس از مورو، دوریس دی پیشنهاد بازی در این نقش را رد کرد. بازیگران دیگری مانند شلی وینترز،‌ اوا ماریا سنت، اوا گاردنر، پاتریسیا نیل، ریتا هیورث و لانا ترنر هم برای ایفا کردن نقش خانم رابینسون در نظر گرفته شده بودند. برای نقش بنجامین هم پیش از هافمن، رابرت ردفورد، هریسون فورد، جک نیکلسون، استیو مک‌کوئین، وارن بیتی و آنتونی پرکینز در نظر گرفته شده بودند. بنکرافت و هافمن هر دو توانستند درخششی به یادماندنی در این فیلم از خودشان به جای بگذارند و نامزد دریافت جوایز اسکار شوند. گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی زن در یک فیلم کمدی یا موزیکال هم برای بازی در نقش خانم رابینسون به بنکرافت رسید.

موسیقی‌ها، نقش‌آفرینی‌ها، خلاقیت‌های فنی در فیلم‌برداری و استفاده‌ی درخشان از لوکیشن‌ها‌ی فیلم‌برداری و فضاهایی که صحنه در اختیار تیم فیلم‌سازی قرار می‌دهد از ویژگی‌هایی هستند که «فارغ‌التحصیل» را به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی تبدیل می‌کنند. نیکولز در این فیلم مستقل خود نوعی از آثار انتقادی کمدی را خلق کرد که تا همین امروز هم فیلم‌سازان مستقل به عنوان الگو به آن بازمی‌گردند و مرورش می‌کنند. نیکولز برای ساخت این شاهکار سینمایی توانست اسکار بهترین کارگردانی، بفتای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، گلدن گلوب بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، جایزه‌ی بهترین کارگردانی از حلقه‌ی منتقدان فیلم نیویورک و جایزه‌ی بهترین دست‌آورد در زمینه‌ی کارگردانی را از انجمن کارگردان‌های آمریکا دریافت کند.

۱۵. جویندگان طلا (The Gold Rush)

جویندگان طلا

  • سال تولید: ۱۹۲۵
  • کارگردان: چارلی چاپلین
  • بازیگران: چارلی چاپلین، مک سوین، تام مری، تاینی سندفورد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

چگونه می‌شود از کمدی حرف زد و از چارلی چاپلین چندین‌مرتبه نام نبرد؟ چاپلین در کنار بعضی دیگر از هم‌نسل‌هایش که قبلا به آن‌ها پرداخته‌ایم نوعی از سینما را پرورش دادند که امروز ما آن را به عنوان کمدی می‌شناسیم. کمدی‌های اسلپ‌استیک چاپلین در دوران سینمای صامت می‌توانستند مخاطبان را به وجد بیاورند و کمی بعدتر وقتی که صدا وارد سینما شد،‌ هنوز هم چاپلین می‌توانست مخاطبان را به خنده بیاندازد و از آن مهم تر آن‌ها را به فکر کردن وادارد. سینمای چاپلین یکی از نمونه‌های بارز سینمای یک‌نفره است. چاپلین معمولا فیلم‌نامه‌های آثارش را خودش می‌نوشت، خودش آن‌ها را تهیه‌ می‌کرد، مسئول تدوین فیلم خودش بود و حتی موسیقی فیلم را هم خودش می‌ساخت.

«جویندگان طلا» یکی از فیلم‌های چاپلین است که او در آن با همان شخصیت ولگرد همیشگی‌اش ظاهر می‌شود؛ همان شخصیتی که بی‌شک همه‌ی شما حداقل یک‌بار آن را دیده‌اید. ولگرد چاپلین مردی است جوان با کفش‌ها و کلاه و سبیل و البته عصای معروفش که توانسته باعث خلق شدن بسیاری از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی شود. چاپلین که عقیده داشت تراژدی و کمدی خیلی هم از یک‌دیگر دور نیستند تصمیم گرفت در «جویندگان طلا» این دو را بیش از تمام سایر آثارش به یک‌دیگر نزدیک کند. نقد اجتماعی چاپلین در این فیلم نگاهی متفاوت دارد به کسانی که به دنبال ثروت و موفقیت به دل طوفان می‌زنند؛ کسانی که در بسیاری مواقع جان خود را هم فدا می‌کنند تا مقداری طلا به دست آورند.

سال ۱۹۴۲، چاپلین نسخه‌ای بازسازی شده از این فیلم را با همراهی جلوه‌های صوتی، موسیقی و راوی منتشر کرد که توانست نامزد دریافت اسکار بهترین موسیقی متن و بهترین ضبط صدا شود. داستان این فیلم از آن جایی آغاز می‌شود که ولگرد چاپلین به دنبال طلا در دل برف و بوران گم می‌شود و سر از کلبه‌ی یک مجرم تحت تعقیب در می‌آورد. این دو مرد که از دو دنیای متفاوت هستند حالا باید گشنگی و تشنگی را در دل طوفان تحمل کنند. توانایی چاپلین در بیرون کشیدن کمدی از دل تمام وقایع روزمره که بین هر دو انسان عادی‌ای ممکن است رخ دهد، این هنرمند را به یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سنیمایی تاریخ بدل می‌کند. «جویندگان طلا» در زمان اکران توانست عملکرد درخشانی در گیشه از خودش نشان دهد.

با احتساب نرخ تورم، «جویندگان طلا» پنجمین فیلم پرفروش تاریخ سینما در دوره‌ی فیلم‌های صامت است. چاپلین بعدها بارها تاکید کرد که دوست دارد آیندگان با این فیلم او را به خاطر بیاورند. این فیلم چاپلین کمدی است که ترکیب‌شده با شاعرانگی، لطافت و البته خشونت محیط. به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان، این فیلم بهترین فیلم کمدی تاریخ سینما است. فیلم‌ساز شهیر ژاپنی آکیرا کوروساوا از «جویندگان طلا» چاپلین به عنوان یکی از آثار سینمایی مورد علاقه‌اش نام برده است. فیلم چاپلین در لیستی که موسسه‌ی فیلم آمریکا تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ منتشر کرد توانست در جایگاه پنجاه و هشتم قرار بگیرد. «جویندگان طلا» در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ که توسط مجله‌ی سینمایی معتبر فرانسوی کایه دو سینما منتشر شد در جایگاه نود و هفتم قرار گرفت. این فیلم توانست در لیست ۱۰۰ فیلم کمدی برتر تاریخ از شبکه‌ی بی‌بی‌سی که سال ۲۰۱۷ منتشر شد جایگاه بیست و پنجم را به دست آورد.

۱۴. منشی همه‌کاره‌ی او (His Girl Friday)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۶۴
  • کارگردان: هاوارد هاکس
  • بازیگران: کری گرانت، رالف بلامی، روزالیند راسل، آلما کروگر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰

پس از وارد شدن صدا به سینما، کمدی‌های اسکروبال رونق گرفتند؛ در این نوع فیلم‌ها، کمدی بیش از هرچیز از دل دیالوگ‌ها و گفت‌وگوهای پینگ‌پنگی سر بر می‌آورد. هاوارد هاکس همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، یکی از پیشگامان هنر سینما است و مانند وایلدر، او هم در هر ژانر سینمایی، از کمدی گرفته تا نوآر، یک یا دو اثر درخشان دارد. این فیلم داستان یک سردبیر روزنامه را روایت می‌کند که چیزی نمانده است یکی از بهترین خبرنگارانش که همسر پیشینش هم هست را از دست بدهد. برنز (کری گرانت) به همسر سابق خود (روزالیند راسل) که به تازگی با مردی دیگر نامزد کرده است پیشنهاد می‌کند که یک خبر دیگر هم برای او کار کند. به واسطه‌ی این پیشنهاد تیم خبری درگیر داستان قتل ارل ویلیامز می‌شوند و در روند شکل‌گیری اخبار،‌ برنز ناامیدانه تلاش می‌کند تا یک‌بار دیگر دل همسر سابقش را ببرد.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم را چارلز لدرر بر اساس نمایشنامه‌ای از بن هکت و چارلز مک‌آرتور نوشته است. این دومین‌بار بود که نمایشنامه‌ی هکت و مک‌آرتور توسط یک فیلم سینمایی مورد اقتباس قرار می‌گرفت؛ نخسیتن فیلمی که از روی این نمایشنامه ساخته شد، مانند خود نمایشنامه، «صفحه‌ی اول» نام داشت و سال ۱۹۳۱ منتشر شده بود. «منشی همه‌کاره‌ی او» به دنبال دیالوگ‌های پشت سرهم، سرعت بالا، غافلگیری‌ها و کمدی بامزه‌اش شناخته شده است. هاکس هنگام ساخت این فیلم مصمم بود که رکورد سریع‌ترین دیالوگ‌گویی در یک فیلم را که پیش از او در دستان فیلم «صفحه‌ی اول» بود بشکند. او در صحنه‌ی فیلم‌برداری از نوعی دستگاه ترکیب‌کننده‌ی صدا استفاده کرد و پس از آماده شدن فیلم آن را هم‌زمان با فیلم «صفحه‌ی نخست» پخش کرد تا ثابت کند سرعت دیالوگ‌های فیلمش از دیگری بیش‌تر است.

در ابتدا قرار بود هاکس این فیلم را به صورت اقتباسی ساده از نمایش‌نامه‌ی هکت و مک‌آرتور که در آن هر دو بازیگر نقش اصلی مرد هستند بسازد. وقتی که او شروع به انتخاب تیم بازیگری‌اش کرد یکی از بازیگران زنی که برای نقش منشی آزمون می‌داد به اشتباه دیالوگ‌های یکی از شخصیت‌های اصلی را خواند و هاکس از نحوه‌ی بیان دیالوگ‌ها توسط آن زن خوشش آمد. از همان‌جا ایده‌ی شکل دادن یک رابطه‌ی عاشقانه و تبدیل کردن یکی از شخصیت‌ها به زن در سر هاکس شکل گرفت. اگرچه به نظر هاکس دیالوگ های نوشته شده در نمایشنامه‌ی «صفحه ی اول» بهترین دیالوگ‌های ادبیات مدرن بودند، اما بسیاری از این دیالوگ‌ها در زمان فیلم‌برداری با جملاتی که به نظر هاکس دیالوگ‌های بهتری بودند جایگزین شدند.

کوئنیتن تاراننتینو و دیوید تامسون، منتقد شناخته‌شده‌ی بریتانیایی، این فیلم را در لیست فیلم‌های مورد علاقه‌ی خود قرار داده‌اند. نگاه انتقادی این کمدی بیش از هرچیز به رابطه‌ی زنان با مردان است. در ابتدای فیلم هیلدی (راسل) می‌گوید: «می‌خواهم مانند یک زن با من برخورد شود.» با پیش رفتن فیلم و بازگشتن او به شغل قبلی‌اش اما مشخص می‌شود که او واقعا چنین خواسته‌ای ندارد، بلکه بیش از هرچیز خواهان برابری و رفتار یکسان است. در رابطه با شخصیت مرد هم چنین چیزی صدق می‌کند. برنز نمی‌داند چه می‌خواهد، او زمانی که هیلدی همسرش بود قدر او را نمی‌دانست و حالا که او به شخصی دیگری تعلق خاطر پیدا کرده، می‌فهمد که چقدر او را دوست دارد.

هاکس در مصاحبه‌ای با پتر باگدانوویچ، در رابطه با دیالوگ‌های سرعتی این فیلم که ابتدا و انتهای آن‌ها غالبا با دیالوگ‌های بعدی و قبلی هم‌پوشانی دارند گفت: «من متوجه شدم که مردم هنگام حرف زدن منتظر به پایان رسیدن دیالوگ قبلی نمی‌مانند؛ به خصوص اگر افرادی باشند که سریع حرف می‌زنند و یا افرادی که در حال مشاجره یا توصیف چیزی هستند. بنابراین ما دیالوگ‌ها را به گونه‌ای نوشتیم که ابتدا و انتهای جمله‌ها بی‌اهمیت باشند. به این طریق توانستیم با خیال راحت بین آن‌ها همپوشانی ایجاد کنیم.» برخلاف بسیاری از فیلم‌هایی که در آن دوران ساخته می‌شدند، این فیلم هیچ موسیقی متنی ندارد؛ جز قطعه‌ای که پیش از محوشدن پایانی فیلم به سیاهی پخش می‌شود.

این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم کمدی موسسه‌ی فیلم آمریکا در جایگاه نوزدهم قرار گرفت. سال‌ها بعد بیلی وایلدر هم فیلمی دیگر با نام «صفحه‌ی اول» ساخت که آن هم اقتباسی بود از نمایش‌نامه‌ی هکت و مک‌آرتور؛ فیلمی که والتر ماتائو، جک لمون و سوزان ساراندون در آن نقش‌آفرینی می‌کردند و سال ۱۹۷۴ منتشر شد. نقش‌آفرینی درخشان گرانت و راسل و توانایی‌ آن‌ها در برقراری ارتباط هنری مناسب با یک‌دیگر یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌هایی است که «منشی همه‌ کاره‌ی او» را به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی تبدیل می‌کند. از این فیلم در کنار دو فیلم دیگر از هاکس، «بزرگ کردن بیبی» (Bringing Up Baby) و «قرن بیستم» (Twentieth Century)، به عنوان الگوهای اولیه‌ی فیلم‌های کمدی اسکروبال یاد می‌شود.

۱۳. در یک شب اتفاق افتاد (It Happened One Night)

در یک شب اتفاق افتاد

  • سال تولید: ۱۹۳۴
  • کارگردان: فرانک کاپرا
  • بازیگران: کلارک گیبل، کلودت کولبرت، والتر کانلی، آلن هیل
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

یکی دیگر از فیلم‌سازهای دوران کلاسیک هالیوود که با کمدی‌هایش برای بسیاری از سینمادوستان خاطره‌سازی کرده، فرانک کاپرا است. کمدی‌های کاپرا کمدی‌هایی هستند انسانی که مهم‌ترین دغده‌شان روابطی است که بین انسان‌ها شکل می‌گیرد و تاثیراتی که این روابط بر آن‌ها می‌گذارد. فیلم‌نامه‌ی این فیلم که می‌توان عناصر کمدی‌های اسکروبال را هم در آن مشاهده کرد، به دست رابرت ریسکین بر اساس داستانی از ساموئل هاپکینز آدامز نوشته شده است. «در یک شب اتفاق افتاد» نخستین فیلم از سه فیلم در تاریخ سینما است که توانسته‌اند پنج جایزه‌ی اصلی را از جشنواره‌ی جوایز اسکار بگیرند؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، بهترین بازیگر نقش اصلی زن، بهترین فیلم‌نامه.

این فیلم داستان دختری از خانواده‌ی اشراف را روایت می‌کند به نام الی اندروز (کلودت کولبرت) که برای بیرون آمدن از زیر سلطه‌ی پدرش از خانه می‌گریزد. در مسیر فرارش او با خبرنگاری به نام پتر وارن (کلارک گیبل) آشنا می‌شود و این دو عاشق یک‌دیگر می‌شوند. بعد از به پایان رسیدن مراحل فیلم‌برداری، کولبرت به یکی از دوستانش گفته بود: «من همین حالا ساختن بدترین فیلم دنیا را به پایان رساندم.» با این وجود، فیلم بعد از اکران توانست تحسین منتقدان را برانگیزاند. دیالوگ‌های هوشمندانه، نقش‌آفرینی‌های قدرتمند و روایتی که در اوج سادگی موفق می‌شود مخاطب را درگیر کند از جمله ویژگی‌هایی هستند که «یک شب اتفاق افتاد» را به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی تبدیل می‌کنند.

این فیلم در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ موسسه‌ی فیلم آمریکا که سال ۲۰۰۷ منتشر شد جایگاه چهل و ششم را به دست آورد. «یک شب اتفاق افتاد» در لیست ۱۰ فیلم برتر ۱۰ ژانر سینمایی مختلف از موسسه‌ی فیلم آمریکا که سال ۲۰۰۸ منتشر شد، در لیست بهترین فیلم‌های کمدی عاشقانه، سوم شد. بعدها فیلم‌های زیادی به عنوان بازسازی این فیلم ساخته شدند، اما هیچ‌کدام‌شان نتوانستند به درخشندگی فیلم کاپرا باشند. فرانک کاپرا در تمام فیلم‌هایش می‌توانست به سخت‌ترین وقایع نگاهی لطیف بیاندازد؛ برای مثال فیلم درخشان «زندگی شگفت‌انگیز است» (It’s a Wonderful Life) با بازی جیمز استوارت را به خاطر بیاورید. کاپرا از آن دست کاگردان‌هایی بود که می‌توانست تمام انتقادهایی که به جامعه دارد را به زیباترین شکل ممکن بیان کند.

۱۲. بزرگ کردن بیبی (Bringing Up Baby)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۳۸
  • کارگردان: هاوارد هاکس
  • بازیگران: کاترین هپبورن، کری گرانت، چارلز راگلز، می رابسون
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰

باز هم هاکس و این‌بار دو ستاره که در کنار یک‌دیگر «بزرگ کردن بیبی» را به فیلمی جاودانه بدل می‌کنند؛ کاترین هپبورن و کری گرانت. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را دادلی نیکولز و هیگر وایلد بر اساس داستانی از خود وایلد که سال ۱۹۳۷ در مجله‌ی کولیر منتظر شده بود نوشتند. فیلم‌نامه‌ی این فیلم متناسب با هپبورن و برای او نوشته شده بود. مراحل ساخت این فیلم بسیار بیش‌تر از آن چه پیش‌بینی شده و برایش بودجه تخصیص داده شده بود به طول انجامید؛ گویا گرانت و هپبورن بسیار بیش‌تر از آن چه انتظار می‌رفت بین برداشت‌ها به خنده می‌افتادند و کسی نمی‌توانست به آن‌ها چیزی بگوید. علاوه بر این گویا هپبورن با ایفا کردن یک نقش کمدی خیلی راحت نبوده است و به همین دلیل یک مربی شخصی استخدام کرده بود.

طی مراحل فیلم‌برداری این فیلم از یک پلنگ رام‌شده استفاده شد. این فیلم در زمان اکران نتوانست عملکرد مناسبی در گیشه داشته باشد؛ اگرچه بعد از اکران دوباره‌اش طی دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی توانست کمی به سوددهی برسد. بلافاصله بعد از اکران این فیلم انجمن صاحبان مستقل سالن‌های سینما در آمریکا به هپبورن لقب سم گیشه را دادند و حرفه‌ی او به عنوان یک بازیگر را به مدت دو سال و پیش از نقش‌آفرنی او در «داستان فیلادلفیا» (The Philadelphia Story) دچار رکود کردند. «بزرگ کردن بیبی» تا زمانی که طی دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی در تلویزیون پخش شد، نتوانسته بود آن طور که باید مورد توجه قرار بگیرد. از زمان پخش تلویزیونی اما این فیلم به دنبال خلق موقعیت‌های عجیبش، دیالوگ‌های پشت سرهمش و ماجراجویی‌های دیوانه‌کننده‌اش توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند.

دیوید هاکسی (کری گرانت) یک فسیل‌شناس است. طی چهار سال گذشته او استخوان‌های مختلف نوعی دایناسور را جمع کرده است و حالا فقط یک استخوان کم دارد. او در حالی که سعی دارد آخرین استخوان را پیدا کند دو دغدغه‌ی بزرگ دیگر هم دارد؛ ازدواجش با الیس سوالو (ویرجینیا والکر) و تحت تاثیر قرار دادن الیزابت کارلتون (می رابسون) که می‌خواهد یک میلیون دلار به موزه‌ی او اهدا کند. یک روز پیش از ازداواج، دیوید به شکل اتفاقی با سوزان آشنا می‌شود و تحت تاثیر شخصیت متفاوت او قرار می گیرد. برادر سوزان یک پلنگ رام‌شده برای او می‌فرستد و سوزان که فکر می‌کند دیوید یک متخصص امور حیوانات است او را مجبور به همراهی با خودش می‌کند.

این زوج، پلنگی که تنها باشنیدن آهنگ «بیبی، من نمی‌توانم چیزی جز عشق به تو بدهم» آرام می‌شود را به مزرعه‌ی سوزان در کانتیکت می‌برند. مشکل از جایی آغاز می‌شود که سوزان عاشق دیوید می‌شود و هر کاری می‌کند تا مانع خارج شدن او از خانه‌ و رسیدن به مراسم ازدواج شود؛ او حتی لباس‌های دیوید را هم مخفی می‌کند. ماجراهای عجیب دیوید و سوزان هم‌چنان ادامه پیدا می‌کند تا جایی که آن‌ها حتی سر از زندان در می‌آورند. پایان این فیلم همان‌طور که از سایر فیلم‌های عصر کلاسیک هالیوود انتظار می‌رود، خوش است و در آن دیوید و سوزان بالاخره به یک‌دیگر می‌رسند. «بزرگ کردن بیبی» به عنوان یک کمدی اسکروبال موفق می‌شود با قرار دادن شخصیت‌های اصلی در موقعیت‌هایی کمیک، مخاطب را با خودش همراه کند و تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی شود.

مجله‌ی اینترتینمت ویکلی در لیستی که تحت عنوان بهترین فیلم‌های تاریخ سینما منتشر کرد، این فیلم را در جایگاه بیست و چهارم قرار داد. مجله‌ی توتال فیلم هم در لیستی که سال ۲۰۰۰ تحت عنوان بهترین فیلم‌های کمدی خارحی منتشر کرد این فیلم را به عنوان چهل و هفتمین فیلم کمدی برتر تاریخ معرفی کرد. مجله‌ی پریمیر دو لیست تحت عنوان‌های ۱۰۰ نقش‌آفرینی برتر تاریخ و ۱۰۰ شخصیت سینمایی برتر تاریخ منتشر کرد که کری گرانت در اولی شصت و هشتم شد و شخصیت سوزان در دومی جایگاه بیست و یکم را به دست آورد. به عقیده‌ی منتقدان و صاحب نظران سینمایی، این فیلم بهترین فیلم کارنامه‌ی هنری هاوارد هاکس است. انجمن ملی منتقدان فیلم «بزرگ کردن بیبی» را در لیست ۱۰۰ فیلم ضروری که باید پیش از مرگ دید قرار داده است.

۱۱. توتسی (Tootsie)

توتسی

  • سال تولید: ۱۹۸۲
  • کارگردان: سیدنی پولاک
  • بازیگران: داستین هافمن، جسیکا لنگ، تری گار، چارلز دارنینگ
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰

فیلم‌نامه‌ی «توتسی» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است را لری گلبرت با همراهی موری شیزگال بر اساس داستانی از دن مک‌گایر و خود گلبرت نوشته‌اند. پیش از پولاک قرار بود هال اشبی کاگردانی «توتسی» را بر عهده بگیرد. این فیلم که با بودجه‌ی ۲۲ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه ۲۴۱ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به سومین فیلم پرفروش سال شود. این فلم داستان مایکل دورسی را روایت می کند. دورسی بازیگری قابل احترام است اما هیچ‌کس در نیویورک حاضر به همکاری کردن با او نیست؛ چرا که او یک ایده‌آل گرا است و کار کردن با او مشکل. به واسطه‌ی ایده‌آل‌گرایی‌اش دورسی مجبور می‌شود چندین ماه را بدون فعالیت در حرفه‌ی بازیگری سپری کند.

زندگی دورسی بعد از این که از فرصتی برای به دست آوردن یک نقش با خبر می‌شود برای همیشه تغییر می‌کند. نقشی که دورسی می‌خواهد برای آن آزمون دهد نقش یک زن است و دورسی بعد از تغییر دادن قیافه‌ی خود در امتحان شرکت می‌کند. دورسی در نقش امیلی کیمبرلی می‌درخشد و موفق می‌شود خیلی زود تبدیل به یک نماد ملی برای زنانی شود که می‌خواهند شرایط برابری با مردان داشته باشند. در حالی که دورسی تلاش می‌کند هم‌چنان هویت خود را مخفی نگه دارد، دل‌باخته‌ی یکی از همکارانش، جولی نیکولز (جسیکا لنگ) می‌شود. در ادامه دورسی در شرایطی قرار می‌گیرد که بیش‌تر و بیش‌تر به واسطه‌ی دروغی که از ابتدا گفته است برای او پیچیده می‌شود.

پیش از هافمن،‌ پتر سلرز و مایکل کین هم برای ایفای این نقش در نظر گرفته شده بودند. نگاه انتقادی پولاک در این فیلم کمدی بیش از هر چیز معطوف شده است به مضامینی مانند جنسیت‌زدگی و نقش زنان در جامعه. پولاک در این فیلم موفق می‌شود لحظات خنده‌دار را در دل موقعیت‌های عاشقانه و احساسی خلق کند و مخاطب را با داستان فیلم همرا نماید. «توتسی» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است ترسی از شوخی کردن با حساس‌ترین موضوعات جامعه ندارد و به نظر می‌رسد می‌تواند حرف‌های انتقادی خود را به واسطه ی داستان بی‌عیب خود به خوبی در لفافه بیان کند. «توتسی» فیلمی است که نه تنها بیننده را به خنده می‌اندازد، بلکه شما را وادار به تفکر می‌کند؛ این همان چیزی است که از یک کمدی خوب انتظار می‌رود.

این فیلم در ۹ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد و جسیکا لنگ به دنبال درخشش‌اش در نقش جولی توانست اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را با خودش به خانه ببرد. حلقه‌ی منتقدان فیلم بوستون هم جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به ترتیب به هافمن و لنگ اهدا کردند. بفتای بهترین بازیگر نقش اصلی مرد هم برای «توتسی» به هافمن رسید. ۳ جایزه‌ی گلدن گلوب از دیگر افتخارات این فیلم بودند؛ جایزه‌ی بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن. انجمن نویسندگان آمریکا جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را به نویسندگان این فیلم اهدا کردند. علاوه بر این‌ها حلقه‌ی منتقدان فیلم نیویورک، حلقه‌ی منتقدان فیلم جامعه‌ی ملی، حلقه‌ی منتقدان فیلم کانزاس و انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس هم جوایزی در رشته‌های مختلف به این فیلم تقدیم نمودند.

۱۰. فرانکنشتاین جوان (Young Frankenstein)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۷۴
  • کارگردان: مل بروکس
  • بازیگران: جین وایلدر، پیتر بویل، مارتی فلدمن، کلوریس ریچمن
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰

سومین فیلم مل بروکس که توانسته به این لیست راه پیدا کند، «فرانکنشتاین جوان» است. این فیلم یک کمدی وحشت است که فیلم‌نامه‌ی آن را بروکس با همراهی جین وایلدر بر اساس رمان معروف فرانکنشتاین از مری شلی نوشته است. این فیلم همان‌طور که حتما دیگر حدس زده‌اید نقیضه‌ای است بر فیلم‌های ژانر وحشت و به خصوص فیلم‌هایی که پیش از آن داستان رمان شلی را منبع اقتباس خود قرار داده‌اند. برای این که فضای ایجاد شده در این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است، شبیه به فیلم‌های قبلی‌ای باشد که داستان فرانکنشتاین را اقتباس کرده‌اند، در این فیلم از لوازم صحنه‌ی فیلم «فرانکنشتاین» محصول سال ۱۹۳۱ از جیمز ویل استفاده شد.

بروکس تمام فیلم را به صورت سیاه و سفید فیلم‌برداری کرد و از ترنزیشن‌های مخصوص عصر کلاسیک هالیوود مانند محو شدن به سیاهی و ورق خوردن استفاده نمود تا بتواند به درستی فضای فیلم‌هایی که قصد داشت از آن‌ها انتقاد کند را بازسازی نماید. مجله‌ی توتال فیلم در لیست پنجاه فیلم کمدی برتر تاریخ این فیلم را در جایگاه بیست و هشتم قرار داد و موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ فیلم خنده‌دار خود جایگاه سیزدهم را برای این فیلم در نظر گرفت. سال‌ها بعد بروکس و میهان داستان این فیلم را تبدیل به یک نمایشنامه‌ی موزیکال کردند. سال ۲۰۱۴ در مراسم چهل سالگی این فیلم، بروکس اعلام کرد که به نظر خودش «فرانکنشتاین جوان» بهترین اثر سینمایی‌ای است که تا به حال ساخته؛ اگرچه خنده‌دارترین آن‌ها نیست.

این فیلم داستان دکتر فردریک فرانکنشتاین (جین وایلدر) را در اوایل قرن بیستم میلادی روایت می‌کند. فردریک که با دختری از طبقه‌ی اشراف ازدواج کرده است تمام تلاش خود را می‌کند تا مسیرش را از پدربزرگ خود، دانمشند دیوانه، دور نماید. او حتی نام فامیلی خود را به شکل دیگری تلفظ می‌کند تا مردم با شنیدن آن به یاد پدربزرگ بدنامش نیافتند. زمانی که فردریک ملک اجدادی خانوادگی در ترانسیلوانیا را به ارث می‌برد، به اروپا سفر می‌کند تا خانه را از نزدیک ببیند. زمانی که فردریک در ایستگاه قطار ترانسیلوانیا است با مردی به نام ایگور ملاقات می‌کند که پدربزرگش به پدربزرگ فردریک خدمت می‌کرده است. بعد از رسیدن به عمارت و کشف رازهای پدربزرگ، فردریک تصمیم می‌گیرد مسیر مطالعاتی او در جهت زنده کردن دوباره‌ی مردگان را ادامه دهد.

در یکی از صحنه‌های گردهمایی‌های روستا، یکی از شخصیت‌هایی که نماینده‌ی دولتمردان است می‌گوید که همین حالا به واسطه‌ی پنج تجربه‌ی قبلی، می‌داند که فرانکنشتاین قصد انجام دادن چه کاری را دارد. وایلدر در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است که منظور این شخصیت از پنج تجربه‌ی قبلی، پنج فیلمی است که درباره‌ی فرانکنشتاین ساخته شده؛ «فرانکنشتاین» (Frankenstein) محصول ۱۹۳۱، «عروس فرانکنشتاین» (Bride of Frankenstein) محصول ۱۹۳۵، «پسر فرانکنشتاین» (Son of Frankenstein) محصول ۱۹۳۹، «روح فرانکنشتاین» (The Ghost of Frankenstein) محصول ۱۹۴۲ و «خانه‌ی فرانکنشتاین» (House of Frankenstein) محصول ۱۹۴۴. «فرانکنشتاین جوان» را اگر به خوبی نگاه کنید سرشار است از این اشارات به فیلم‌های قبلی‌ای که درباره‌ی شخصیت فرانکنشتاین ساخته شده‌اند.

از این فیلم به عنوان بهترین فیلم بروکز و از نظر بصری خلاقانه‌ترین فیلم او یاد می‌شود. نقش‌آفرینی وایلدر در این فیلم توانست مورد توجه منتقدان قرار بگیرد. در مجموع «فرانکنشتاین جوان» فیلمی است دوست‌داشتنی که به خوبی توانسته کمدی اسلپ‌استیک را با نقیضه‌پردازی و نگاه نقادانه ترکیب کند. این فیلم در دو رشته‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی و بهترین صدا نامزد دریافت جوایز اسکار شد. بروکس با ساخت «فرانکنشتاین جوان» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست مسیر سینمای نقیضه‌پرداز را تغییر دهد و قواعدی جدید برای آن وضع کند.

۹. ایمنی آخر از همه! (Safety Last!)

ایمنی آخر از همه!

  • سال تولید: ۱۹۲۳
  • کارگردان: فرد سی. نیومیر
  • بازیگران: هارولد لوید، میلدرد دیویس، نوآ یانگ، هلن گیلمور
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

«ایمنی آخر از همه» یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است که هارولد لوید یکی از معروف‌ترین ستاره‌های کمدی آن دوران در آن نقش‌آفرینی می‌کند. عنوان این فیلم برعکس‌شده‌ی عنوان معروف اول ایمنی بود که به خصوص در کارگاه‌ها جمله‌ی بسیار پرکاربردی است. لوید با این که یکی از انگشت‌های شصت و چهار انگشت خود را به واسطه‌ی تصادفات سر صحنه‌ی فیلم‌برداری، چهار سال پیش از آغاز مراحل ساخت این فیلم، از دست داده بود، بسیاری از بدل‌کاری‌های این فیلم را خودش انجام داد. یکی از معروف‌ترین تصاویر تاریخ سینما تصویری است که در بالا آورده شده؛ تصویری که در آن لوید از عقربه‌های ساعتی بزرگ آویزان است. این فیلم یکی از فیلم‌های موفق دوران صامت بود که توانست با توجه به بودجه‌ی ۱۲۱ هزار دلاری‌اش، ۱.۵ میلیون دلار بفروشد.

نقش‌آفرینی لوید در این فیلم او را تبدیل به یکی از نمادهای سینمای کمدی کرد. کمدی اسلپ‌استیک که لوید یکی از اساتید آن است به واسطه‌ی فیلم «ایمنی آخر از همه» یک‌بار دیگر توانست به خوبی با مخاطبان آن دوران و فراتر از آن مخاطبان تمام دوران‌ها ارتباط برقرار کند. لوید در این فیلم خودش را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که هر انسانی وقتی خودش را در آن‌ها تصور کند شاید نخستین حسی که به آن‌ها دارد ترس خواهد بود. لوید اما در تمام این موقعیت‌ها به واسطه‌ی حرکات فیزیکی متفاوت و منحصر به فردش خنده را از دل مخاطبان بیرون می‌کشد. سال ۱۹۹۴ بود که کتابخانه‌ی کنگره‌ی ملی این فیلم را در جهت حفظ ارزش‌های هنری، فرهنگی و تاریخی برای ثبت شدن در سازمان ثبت فیلم برگزید.

بعضی از منتقدان در زمان اکران پیش‌بینی کردند که این فیلم سال‌ها بعد تبدیل به یکی از فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینما خواهد شد؛ پیش بینی‌ای که درست از آب درآمد. این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهره‌آور موسسه‌ی فیلم آمریکا در جایگاه نود و هفتم قرار بگیرد. این فیلم یکی از آن فیلم‌هایی است که به واسطه‌ی ایجاد ترس در مخاطبان آن‌ها را ساکت می‌کند و شرایط را برای لوید مهیا می‌گرداند تا با یکی از همان ترفندهای مخصوص به خودش مخاطب را به خنده بیاندازد. فیلم‌نامه‌ی این فیلم را اچ. ام. واکر بر اساس داستانی از هال روخ، سم تیلور و تیم ویلان نوشته است. این فیلم یک کمدی عاشقانه و دلهره‌آور است که می‌تواند سوال‌های زیادی را در رابطه با روابط اجتماعی و موقعیت‌هایی سخت زندگی در ذهن مخاطب ایجاد کند.

۸. ژنرال (The General)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۲۶
  • کارگردان: باستر کیتون، کلاید براکمن
  • بازیگران: باستر کیتون، ماریون مک، چارلز هنری اسمیت، جو کیتون
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

یکی دیگر از فیلم‌های کیتون که توانسته به لیست بهترین فیلم‌های کمدی خارجی راه پیدا کند، «ژنرال» است. «ژنرال» تحت تاثیر واقعه‌ی دنبال کردن بزرگ لوکوموتیو که در دوران جنگ داخلی آمریکا رخ داد ساخته شد. فیلم نامه‌ی این فیلم را نویسندگان آن بر اساس کتاب خاطرات یک سرباز اتحادیه به نام «تعقیب بزرگ لوکوموتیو» که سال ۱۸۶۳ نوشته شده بود نوشتند. در زمان اکرانش این فیلم کیتون که طی اواخر دوره‌ی سینمای صامت ساخته شده بود نتوانست مخاطبان و منتقدان را تحت تاثیر قرار دهد. از آن جایی که ساختن صحنه‌های اکشن «ژنرال» در آن سال‌ها کاری مشکل بود، این فیلم بودجه‌ی زیادی مصرف کرد و از آن‌جایی که نتوانست در گیشه عملکرد خیلی مناسبی داشته باشد، نتوانست به سوددهی قابل توجهی برسد.

بعد از ساخت این فیلم، کیتون استقلال خود به عنوان یک فیلمساز مستقل را از دست داد و مجبور شد با شرکت فیلم‌سازی متروگلدن‌مایر قرارداد ببندد. این فیلم داستان مردی به نام جانی گری (باستر کیتون) را روایت می‌کند که در زندگی‌اش دو معشوقه دارد؛ یکی دختری به نام آنابل لی (ماریون مک) و دیگری لوکوموتیوی به نام «ژنرال». با رسیدن خبر درگرفتن جنگ داخلی، برادر و پدر آنابل به سرعت برای نام‌نویسی و رفتن به جنگ اقدام می‌کنند. گری بعد از شنیدن این اخبار برای این که لی را تحت تاثیر قرار دهد به سرعت به سمت پایگاه نام‌نویسی می‌رود، اما دولت از آن جایی که او به عنوان یک مهندس مهره‌ی ارزشمندتری است به او اجازه‌ی رفتن به خط مقدم را نمی‌دهد؛ البته دلیل اجازه ندادن به او در فیلم چنین چیزی عنوان نمی‌شود.

بعد از این که اجازه‌ی رفتن به خط مقدم به گری داده نمی‌شود، آنابل دیگر با او حرف نمی‌زند و ادعا می‌کند تنها زمانی با او حرف خواهد زد که او در لباس سربازان باشد. یک‌سال بعد آنابل می‌خواهد با قطاری که گری آن را می‌راند به دیدن پدر زخمی شده‌اش برود که قطار مورد حمله قرار می‌گیرد. بعد از دزدیده شدن قطار جانی هر کاری می‌کند تا آن را دوباره پس بگیرد. نقش‌آفرینی کیتون در «ژنرال» یکی از نقاط عطف کمدی اسلپ‌استیک است. چهره‌ی بی‌حالت کیتون و تن لاغرش همواره در تضاد مستقیم با جنب و جوش همیشگی او و البته قلب شجاعش قرار دارد. او موفق می‌شود تمام عواطف و احساساتی که جانی در این فیلم تجربه می‌کند را با اطوار و بدون استفاده از یک کلمه به مخاطبان منتقل کند.

در زمان اکران به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان این فیلم یکی از ضعیف‌ترین آثار کیتون لقب گرفت، اما با گذر زمان حالا ثابت شده است که ژنرال با توجه به نوآوری‌های تکنیکی در زمینه‌ی سکانس‌های اکشن و تعقیب و گریز و بدل‌کاری‌های شگفت‌انگیز و البته نماهایی که در آن زمان خیلی مورد استفاده قرار نمی‌گرفتند، بهترین اثری است که کیتون خلق کرده. این فیلم سال ۱۹۸۹ یعنی نخستین سالی که کتابخانه‌ی کنگره فیلم‌هایی را برای ثبت شدن در سازمان ثبت فیلم انتخاب کرد در بین آن انتخاب‌ها بود؛ «همشهری کین» (Citizen Kane)، «بربادرفته» (Gone with the Wind)، «جادوگر شهر از» (The Wizard of Oz) و «کازابلانکا» (Casablanca) بعضی از دیگر فیلم‌هایی بودند که آن سال انتخاب شدند. در لیستی که راجر ایبرت سال ۲۰۰۲ برای مجله‌ی سایت اند ساوند تهیه‌کرد، «ژنرال» به عنوان ششمین فیلم برتر تاریخ سینما انتخاب شد. در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ موسسه‌ی فیلم آمریکا نیز، «ژنرال» جایگاه هجدهم را به دست آورد.

۷. سوپ اردک (Duck Soup)

سوپ اردک

  • سال تولید: ۱۹۳۳
  • کارگردان: لئو مک‌کری
  • بازیگران: گروچو مارکس، هاربو مارکس، چیکو مارکس، زپو مارکس
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰

«سوپ اردک» بهترین فیلمی است که برادران مارکس در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. این فیلم پنجمین و آخرین فیلمی است که برادران مارکس با همکاری شرکت فیلم‌سازی پارامونت ساخته‌اند. در این فیلم گروچو نقش رئیس‌جمهور تازه منتصب شده کشوری خیالی را ایفا می‌کند. زپو منشی او است در حالی که هارپو و چیکو جاسوس‌های کشور همسایه هستند. درگیری‌های بین این دو کشور همسایه در نهایت به جنگ منجر می‌شود. «سوپ اردک» با توجه به موفقیت‌های قبلی برادران مارکس یک شکست گیشه‌ای محسوب می‌شد. البته دلیل جدایی برادران مارکس از شرکت پارامونت این شکست گیشه‌ای نبود. برادران، پیش از آغاز مراحل ساخت فیلم آخر به دنبال اعتراضاتی که نسبت به قراردادشان داشتند پارامونت را تهدید کرده بودند به جدا شدن.

با گذشت زمان تمام کسانی که «سوپ اردک» را فیلمی بد می‌دانستند به تدریج شرمنده و شرمنده‌تر شدند چرا که این فیلم توانست به یکی از آثار کلاسیک سینمایی تبدیل شود و امروزه از آن به عنوان بهترین فیلم برادران مارکس یاد می‌شود. عنوان این فیلم را مک‌کری کارگردان فیلم پیشنهاد کرد که پیش‌تر از این عنوان در فیلمی که با لورل و هاردی ساخته بود هم استفاده کرده بود. نام حیوانی که در عنوان این فیلم مورد استفاده قرار گرفته باعث می‌شود در هماهنگی با نام سه فیلم پیشین برادران مارکس قرار بگیرد؛ «بیسکوییت حیوانی» (Animal Crackers)، «تجارت پرخطر» (Monkey Business) و «چرندیات» (Horse Feathers). «سوپ اردک» یک اصطلاح انگلیسی است که به کارهایی که انجام دادن آن‌ها آسان است اطلاق می‌شود.

شوخی‌ها و صحنه‌های خنده‌دار این فیلم بارها و بارها مورد بازسازی قرار گرفته‌اند و در فیلم‌های مختلف به آن‌ها ارجاع داده شده. این فیلم برادران مارکس با نگاهی انتقادی این‌بار سیاست‌مداران و دولتمردان را هدف قرار داده است. اگرچه طنز آن‌ها کمدی سیاه نیست، اما آن‌ها موفق می‌شوند به مضامینی در زیرمتن فیلم خود اشاره کنند که هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۱۰۰ سال از دغدغه‌های مهم مردم کره‌ی زمین است. برادران مارکس با هماهنگی مثال‌زدنی‌شان تنها تیم بازیگری چهارنفره‌ای بودند که توانسته‌اند آثار کمدی ماندگار و فراموش‌نشدنی تولید کند. «سوپ اردک» در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ موسسه‌ی فیلم آمریکا در جایگاه شصتم قرار گرفت.

۶. عصر جدید (Modern Times)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۳۶
  • کارگردان: چارلی چاپلین
  • بازیگران: چارلی چاپلین، پولت گادرد، هنری برگمن، تاینی سندفورد
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰

چاپلین در «عصر جدید» انگشت اتهام را نه به سمت یک کشور، یک فرهنگ و یا یک جغرافیا، بلکه به سمت تمام بشریت گرفته است. او در این فیلم که باز هم فیلم‌نامه‌اش را خودش نوشته، خودش تهیه‌کرده، تدوین را خودش انجام داده و موسیقی متن‌اش را خودش ساخته، انتقادی قدرتمند و محکم وارد می‌کند به مسیر بشریت به عنوان یک نوع واحد؛ مسیری که به تدریج انسان را در ساختار تمدن بیکار می‌کند و تمام آن چه باید انجام شود را به دستگاه‌ها می‌سپرد. چاپلین در «عصر جدید» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانسته بپردازد به یکی از اساسی‌ترین بحران‌هایی که جامعه‌ی بشری حالا بعد از گذشت نزدیک به یک قرن در حال مواجه شدن جدی‌تر با آن است؛ بحرانی که از همان سال‌ها آغاز شده بود، اما اندک هنرمندان بینش‌مندی مانند چاپلین جسارت پرداختن به آن در غالب کمدی را داشتند.

«عصر جدید» که سومین فیلم از چاپلین در این لیست است یک کمدی نیمه‌صامت بود که چاپلین در آن برای آخرین‌بار نقش ولگرد را ایفا می‌کرد. ولگرد در این فیلم تمام تلاش خود را می‌کند تا در دنیایی که رو به صنعتی شدن پیش‌ می‌رود بقا یابد. «عصر جدید» هم یکی از فیلم‌هایی بود که همراه با «ژنرال» در سال نخست توسط کتابخانه‌ی کنگره‌ی ملی برای ثبت در سازمان ثبت فیلم انتخاب شد. اگر به دقت به «عصر جدید» توجه کنید و بخواهید آن را مقایسه نمایید با سه فیلم دیگر چاپلین که به این لیست راه پیدا کرده‌اند، می‌توانید عناصر داستانی و ساختاری یک‌سانی را در آن‌ها پیدا کنید و همین گواهی است بر مولف بودن چاپلین و اثباتی است بر این نکته که چاپلین با هر فیلمی که می‌سازد، بدون توجه به موضوع و بافتی که داستان در آن روایت می‌شود، همواره جهان مخصوص به خودش را خلق می‌کند.

از نظر روایی، در «عصر جدید» هم مانند «جویندگان طلا»، «روشنایی‌های شهر» و «دیکتاتور بزرگ»،‌ ولگرد در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که برای دستیابی به اهدافش و معمولا با هدف نهایی رسیدن به کامروایی روحی یا عاشقانه باید محیط‌های جدید و هرج و مرج‌گونه‌ای که در مقابلش ظاهر می‌شوند را شکست دهد. در واقع باید بگوییم که در اکثر آثار چاپلین ضد قهرمان محیط است؛ مثلا در «عصر جدید» کارخانه گویا دشمن است و در «جویندگان طلا» شرایط آب و هوایی. از نظر فنی هم ویژگی‌های رفتاری ولگرد در کنار قاب‌های اکثرا عریض چاپلین که در آن‌ها شخصیت اصلی به خوبی در تقابل با محیط به تصویر کشیده می‌شود یکی از ویژگی‌های اصلی آثار چاپلین هستند.

این فیلم چاپلین برای نخستین‌بار در تاریخ پنجم فوریه‌ی ۱۹۳۶ در نیویورک اکران شد و سپس در بیست و پنجم همان ماه در سراسر ایالات متحده‌ی آمریکا به اکران در آمد. ایده‌ی ساختن فیلم «عصر جدید» به واسطه‌ی دو اتفاق، هنگامی که چاپلین برای برگذار کردن تور اکران فیلم «روشنایی‌های شهر» در اروپا بود به ذهن او متبادر شد. نخست این که چاپلین در این گردش اروپایی‌اش توانست شرایط زندگی مردم این قاره را تحت تاثیر رکود بزرگ اقتصادی مشاهده کند و دوم این که او در این سفر با ماهاتما گاندی دیدار کرد و آن‌ها صحبتی مفصل داشتند درباره‌ی تکنولوژی مدرن. «عصر جدید» در کارنامه‌ی هنری چاپلین فیلم ویژه‌ای است؛ این فیلم نه تنها آخرین فیلمی است که ولگرد در آن حضور پیدا می‌کند، بلکه از آن به عنوان اولین فیلم ناطق چاپلین هم یاد می‌شود. البته یک نکته را فراموش نکنیم؛ چاپلین خیلی زود ضبط صدا به وسیله‌ی دستگاه‌های مدرنی که کلافه‌اش می‌کردند را کنار گذاشت و در بخش خیلی کوتاهی از فیلم دیالوگ به کار برد.

«عصر جدید» که با بودجه‌ی ۱.۵ میلیون دلاری ساخته شد توانست در گیشه ۱.۸ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های سال شود. این فیلم طی سال‌های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ محبوب‌ترین فیلم گیشه‌ی بریتانیا، موطن چاپلین، بود. سال ۲۰۰۳، شرکت فرانسوی ام‌کی ۲ تصمیم به بازسازی «عصر جدید» گرفت. این شرکت توانست نسخه‌ای از این فیلم متشکل از ۱۲۶ هزار فریم و بدون خط خوردگی‌ها و آسیب‌دیدگی‌ها با حفظ تعادل سیاهی و سفیدی تصویر تهیه‌ کند؛ نسخه‌ای که برای نخستین‌بار در جشنواره‌ی فیلم کن سال ۲۰۰۳ منتشر شد. چاپلین در «عصر جدید» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی موفق شده است بیانیه‌ی انتقادی‌ای قدرتمند ارائه دهد و دنیا را از جنونی که به زودی در آن خواهد افتاد آگاه نماید.

به نظر می‌آید مهم‌ترین ویژگی‌ای که یک کمدین می‌تواند داشته باشد این است که بتواند آینده‌ی مسیرهای اشتباهی که بشر در آن‌ها گام بر می‌دارد را ببیند و چاپلین در «عصر جدید» چنین کرده است. به عقیده‌ی مجله‌ی فلیکرز، «عصر جدید» بهترین فیلم دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی تاریخ سینما بود. موسسه‌ی فیلم آمریکا هم در لیستی که تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما سال ۲۰۰۷ منتشر کرد این فیلم را در جایگاه هفتاد و هشتم قرار داد. «عصر جدید» در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ مجله‌ی تایم‌اوت که سال ۲۰۲۱ منتشر شد نیز چهل و نهم شد. آخرین فیلم چاپلین در قامت ولگرد در لیسا ۱۰۰ فیلم برتر مجله‌ی معتبر فرانسوی، کایه دو سینما که سال ۲۰۰۸ منتشر شد، در جایگاه هفتاد و چهارم قرار گرفت.

۵. لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski)

لبوفسکی بزرگ

  • سال تولید: ۱۹۹۸
  • کارگردان: جوئل کوئن
  • بازیگران: جف بریجز، جان گودمن، جولیان مور، استیو بوشمی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰

فیلم‌نامه‌ی «لبوفسکی بزرگ» را برادران کوئن نوشته‌اند و تهیه‌ کردن آن بر عهده‌ی ایتن کوئن، بوده است. فیلم‌برداری این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است را راجر دیکنز بر عهده داشته. «لبوفسکی بزرگ» با بودجه‌ای ۱۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۴۷.۴ میلیون دلار بفروشد. این فیلم برای نخستین‌بار در تاریخ ۱۸ ژانویه‌ی ۱۹۹۸ در جشنواره‌ی فیلم ساندنس اکران شد و سپس در تاریخ ششم مارس همان سال در سینماهای سراسر آمریکا پخش شد. از «لبوفسکی بزرگ» به عنوان یک فیلم کمدی جنایی یاد می‌شود که توانست نقدهای زیادی به جامعه‌ی آمریکا در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وارد کند.

این فیلم داستان زندگی دود را روایت می‌کند. نام واقعی دود، جفری لبوفسکی است و همین اسم است که برای او دردسرهای فراوانی ایجاد می‌کند. یک روز وقتی که دود در خانه است افرادی ناشناس به خانه‌ی او حمله می‌کنند و در نهایت مشخص می‌شود که آن‌ها به واسطه‌ی تشابه اسمی او را با یک لبوفسکی دیگر اشتباه گرفته‌اند. داستان که پیش‌تر می‌رود، دود با لبوفسکی بزرگ دیدار می‌کند و از طرف او ماموریت می‌یابد که سر قرار برود و همسر دزدیده‌شده‌ی لبوفسکی بزرگ را بعد از پرداختن پول پس بگیرد. دود که فقط به دنبال پایان یافتن این اتفاقات است و می‌خواهد دوباره به زندگی آرام خود باز گردد، قبول می‌کند سر قرار حاضر شود. او پول را از لبوفسکی بزرگ می‌گیرد و سر قرار می‌رود تا آن را تحویل دهد و همسر لبوفسکی را پس بگیرد. دوست دود، والتر (جان گودمن) اما یکی از آن شخصیت‌های سینمایی است که هرگز فراموشش نخواهید کرد.

دیوانگی‌های والتر نقشه‌ای که می‌توانست به سادگی انجام شود را به هم می‌ریزد و حالا به واسطه‌ی به هم ریختن این نقشه مشکلات جدیدی سر راه دود سبز می‌شوند؛ مشکلاتی سخت‌تر از قبلی‌ها. هر چه که «لبوفسکی بزرگ» پیش‌تر می‌رود، نه تنها پیچیدگی‌های داستانی بیش‌تر می‌شوند، بلکه موقعیت‌های کمیک بیشتری هم برای به خنده انداختن مخاطبان خلق می‌گردند. آن چه «لبوفسکی بزرگ» را تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی تاریخ سینما می‌کند، شخصیت‌پردازی‌های درخشان فیلم‌نامه‌ی برادران کوئن است. آن‌ها تبحر خاصی در نوشتن چنین فیلم‌نامه‌های کمدی‌ای با شخصیت‌های درخشان دارند؛ کافی است نگاهی بیاندازید به فیلم‌هایی مانند «درون لوئین دیویس» (Inside Llewyn Davis) و «فارگو» (Fargo).

«لبوفسکی بزرگ» در هر لحظه و از همان ابتدا انتقادهایی می‌کند کوبنده به زندگی اجتماعی و مصرف‌گرای مردم در عصر مدرن و بعد که داستان پیش‌تر می‌رود سری می‌زند به تمام جنبه‌های دیگر زندگی اجتماعی در آمریکا. این فیلم حتی هنرمندان را هم راحت نمی‌گذارد و به واسطه‌ی حضور شخصیت ماد لبوفسکی (جولیان مور)، دختر لبوفسکی بزرگ، دندان‌کجی‌های به یادماندنی‌ای به قشر به اصطلاح هنرمند جامعه می‌کند. تیم بازیگری درخشان این فیلم، روایت تند و سریعش که اتفاقات یکی پس از دیگری با فاصله‌ی کم در آن رخ می‌دهند و البته استفاده‌ی بهینه از محیط ویژگی‌هایی هستند که «لبوفسکی بزرگ» را به فیلمی ماندگار بدل می‌کنند.

«لبوفسکی بزرگ» به واسطه‌ی درخشش جف بریجز و جان گودمن توانست تحسین منتقدان را بر انگیزاند. این فیلم نمونه‌ای است از یک کمدی کامل. فیلمی که نگاهی انتقادی دارد و بازتاب این نگاهش را می‌توان در جنبه‌های تکنیکی آن هم مشاهده کرد. جوئل کوئن در این فیلم از رنگ‌ها و لباس‌ها و شخصیت‌هایی استفاده می‌کند که از همان ابتدا نقیضه بودن آن‌ها مشخص است. همه‌چیز در این فیلم کنار هم قرار داده شده تا جهانی غیرواقعی، اما در همان حال قابل لمس را برای مخاطب خلق کند با شخصیت‌هایی که صرفا نگاه کردن به عکسشان می‌تواند برای مدت‌ها مخاطبان را به خنده بیاندازد. مجله‌ی امپایر در لیست ۱۰۰ شخصیت برتر تاریخ سینما، والتر را در جایگاه چهل و نهم و دود را در جایگاه هفتم قرار داد.

۴. بعضی‌ها داغشو دوست دارن (Some Like It Hot)

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۵۹
  • کارگردان: بیلی وایلدر
  • بازیگران: مریلین مونرو، تونی کرتیس، جک لمون، جرج رفت
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰

اگرچه «آپارتمان» یکی از شاهکارهای بیلی وایلدر و یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است، اما وقتی که صحیت از کمدی در میان باشد، «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» در بین فیلم‌های وایلدر پرچم‌دار است. در این فیلم وایلدر، دو تن از بهترین ستاره‌های کمدی یعنی جک لمون و تونی کرتیس در کنار یکی از معروف‌ترین ستاره‌های تاریخ سینما یعنی مرلین مونرو قرار گرفته‌اند. این فیلم یک کمدی جنایی است که فیلم‌نامه‌ی آن را بیلی وایلدر با همراهی ای. ای. ال. دایموند بر اساس فیلم کمدی فرانسوی «نمایشگاه عشق» (Fanfare of Love) از ریچارد پوتیر محصول سال ۱۹۳۵ نوشته‌اند. «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» یکی از فیلم‌هایی است که در دوران سانسور فیلم‌ها در ایالات متحده و بدون گرفتن مجوز ساخته شد. از محبوبیت بالای این فیلم به عنوان یکی از اصلی‌ترین دلایل از بین رفتن سانسور فیلم در ایالات متحد‌ه‌ی آمریکا یاد می‌شود.

این فیلم وایلدر که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است داستان دو نوازنده را روایت می‌کند که برای گریختن از چنگال مافیا لباس زنانه به تن می‌کنند. جو (تونی کرتیس) و جری (جک لمون)، در دوران ممنوعیت الکل در آمریکا، به ترتیب نوازنده‌ی ساکسیفون و کانترباس هستند. این دو دوست در می‌خانه‌ای که صاحب آن عضو مافیا است نوازندگی می‌کنند. در یکی از حملات پلیس به می‌خانه، جو و جری موفق به گریختن می‌شوند اما کمی بعد به طور تصادفی تبدیل به شاهدان یک صحنه‌ی جرم می‌گردند. اعضای مافیا بعد از به انجام رساندن اعمال مجرمانه‌ی خود جو و جری را در حال گریختن از صحنه می‌بینند و به دنبالشان می‌روند. جو و جری موفق می شوند به شکل زن ها تغییر شکل دهند و خودشان را در گروه موسیقی سوئیت سو (مرلین مونرو) که تمام اعضای گروه موسیقی‌اش زن هستند جا کنند.

با وجود حواشی فراوانی که وایلدر در هنگام ساخت فیلم به واسطه‌ی حضور مونرو در آن و اعتیاد او به قرص مجبور بود با آن‌ها دست و پنجه نرم کند، «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» توانست خیلی زود به محض منتشر شدن مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار بگیرد. این فیلم که با بودجه‌ی ۲.۹ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه ۴۹ میلیون دلار بفروشد. «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» بیش از هرچیز یک کمدی موقعیت است که به واسطه‌ی توانایی‌های بازیگرانش و البته فیلم‌نامه‌ی بی‌نقص وایلدر و دیالوگ‌های درخشان او توانسته است تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما شود. مجله‌ی تایم‌اوت در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ که سال ۱۹۹۸ منتشر کرد، این فیلم را در جایگاه هفتم قرار داد.

به گفته‌ی کرتیس، او و لمون هنگام فیلم‌برداری با یک‌دیگر شرط می‌بسته‌اند بر سر نتیجه‌ی تعداد برداشت‌هایی که مونرو طی آن‌ها بالاخره خواهد توانست دیالوگ خود را درست بگوید. به گفته‌ی او رسیدن به برداشت نهایی صحنه‌ای که در آن مونرو دیالوگ ساده‌ی  «منم شوگر» را می‌گوید بعد از چهل و هفتمین برداشت انجام شد. اگرچه شاید ضبط این فیلم برای وایلدر به واسطه‌ی حضور مونرو تبدیل به جهنم شده باشد، اما خروجی نهایی ارزش تمام آن زحمات را داشت. «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» توانست اسکار بهترین طراحی لباس را به دست آورد. گلدن گلوب بهترین فیلم کمدی یا موزیکال، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد و بهترین بازیگر نقش اصلی زن به تریتیب به وایلدر،‌ جک لمون و مرلین مونرو رسیدند. انجمن نویسندگان آمریکا هم جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را به این فیلم اهدا کردند.

نگاه انتقادی «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» متوجه مضامین مختلفی است؛ از روابط زن و مرد و نقش آن‌ها در جامعه گرفته تا فیلم‌هایی که در ژانر جنایی ساخته می‌شوند. وایلدر در این اثر خود توانسته به واسطه‌ی داستان هیجان‌انگیز و جذابی که برای مخاطبان به نمایش در می‌آورد نقدهای اجتماعی خود را به شکلی رندانه با آن‌ها در میان بگذارد. این فیلم وایلدر که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانست در لیست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ مجله‌ی سینمایی کایه دو سینما پنجاه و دوم شود. مجله‌ی گاردین نیز در لیست بهترین فیلم‌های کمدی‌اش این فیلم را در جایگاه سوم قرار داد. مجله‌ی سایت اند ساوند این فیلم را در کنار «پنجره‌ی پشتی» (Rear Window) و «ازنفس‌افتاده» (Breathless) به عنوان سی و هشتمین فیلم برتر تاریخ سینما برگزید. به عقیده‌ی انجمن فیلم‌نامه‌نویسان آمریکا،‌ فیلم‌نامه‌ی «بعضی‌ها داغشو دوست دارن» نهمین فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ سینما است.

۳. آنی هال (Annie Hall)

آنی هال

  • سال تولید: ۱۹۷۷
  • کارگردان: وودی آلن
  • بازیگران: وودی آلن، دایان کیتن، تونی رابرتس، کارول کین
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰

وقتی که صحبت از فیلم‌نامه‌های درخشان در ژانر کمدی باشد، نمی‌توان از «آنی‌ هال» نام نبرد. این کمدی عاشقانه‌ی وودی آلن که فیلم‌نامه‌ی آن را آلن با همراهی مارشال بریکمن نوشته است داستان آلوی سینگر (وودی آلن) را روایت می‌کند که در تلاش است به دلایل از هم پاشیده شدن رابطه‌اش با آنی هال (دایان کیتون) پی‌ ببرد. نقش آنی هال را آلن مشخصا برای کیتون نوشته بود و او توانست با درخشش در این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی زن در یک فیلم موزیکال یا کمدی را به کمد افتخارات خود اضافه کند. علاوه بر اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن، اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی هم به «آنی هال» رسید.

شخصیت آلوی یک کمدین یهودی است و همین دو ویژگی برای این که او بتواند حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد کافی هستند. با این حال آلوی فقط همین نیست. «آنی هال» فیلمی است قدرتمند با نگاه انتقادی‌ای خاص. در این فیلم وودی آلن زاویه‌ی دید انتقادی‌اش را در رابطه با مسائلی مانند روابط عاشقانه، روابط اجتماعی دوستانه و روابط خانوادگی در مسیر بزرگ‌شدن به تدریج بیان می‌کند و سپس با پیش‌تر رفتن فیلم به یک نگاه منتقدانه‌ی کلی نسبت به تمام دنیا و زندگی می‌رسد. آن چه «آنی هال» را تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی می‌کند توانایی آلن است در ابتدا روایت کردن داستان و سپس دقتش در به تصویر کشاندن آن.

«آنی هال» فیلمی جسورانه و متمرکز است و از سرک کشیدن به هیچ زمینه‌ای ترسی ندارد. در این فیلم آلن به سبک‌های ارتباطی کلاسیک بین فیلم و مخاطب بسنده نمی‌کند و بلافاصله دیوار چهارم را می‌شکند تا بتواند خودش مستقیما با مخاطبان صحبت کند. فیلم‌ساز شهیر ژاپنی، آکیرا کوروساوا از «آنی هال» به عنوان یکی از فیلم‌های مورد علاقه‌اش نام برده است. هماهنگی فراموش‌نشدنی آلن و کیتون در نقش یک زوج عاشق که به تدریج مشکلات سر راهشان قرار می‌گیرد هم یکی دیگر از دلایل موفقیت این فیلم بود. به واسطه‌ی این که مخاطبان به راحتی می‌توانستند رابطه‌ی عاطفی این دو شخصیت اصلی را باور کنند بود که بعدتر می‌توانستند جدایی سخت آن‌ها را با تمام وجودشان بپذیرند و با آلوی همذات‌پنداری نمایند.

این فیلم که مدیربرنامه‌های آلن، چارلز اچ. جافی آن را با بودجه‌ی ۴ میلیون دلاری تهیه کرد، توانست ۴۴ میلیون دلار بفروشد و تبدیل به چهارمین فیلم پرفروش کارنامه‌ی وودی آلن در مقام یک کارگردان شود. موسسه‌ی فیلم آمریکا سال ۲۰۰ این فیلم را به عنوان دومین فیلم کمدی عاشقانه‌ی برتر تاریخ سینما برگزید. انجمن نویسندگان آمریکا فیلم‌نامه‌ی «آنی هال» را به عنوان ششمین فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ سینما انتخاب کرده است. «آنی هال» در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ مجله‌ی امپایر، بیست و پنج فیلم کمدی عاشقانه‌ی برتر تاریخ از وبسایت راتن تومیتوز و ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ موسسه‌ی فیلم آمریکا به ترتیب جایگاه‌های شصت و هشتم، دوم و سی و پنجم را به دست آورده است.

اخبار زیادی مبنی بر ساخت قسمت دوم «آنی هال» پخش شده است، اما آلن همواره این اخبار را تکذیب کرده و گفته است که هرگز به ساختن یک دنباله‌ی سینمایی اعتقادی نداشته است؛ او حتی ساخته شدن «پدرخوانده: قسمت دوم» (The Godfather – Part II) توسط فرانسیس فورد کوپولا را اشتباه خوانده. فیلم‌های کمدی دیگری که به بعضی از آن‌ها پیش‌تر اشاره کردیم تحت تاثیر «آنی هال» ساخته شدند؛ فیلم‌هایی مانند «وقتی هری سالی را دید…» محصول سال ۱۹۸۹، «دنبال کردن ایمی» (Chasing Amy) محصول سال ۱۹۹۷، «۵۰۰ روز تابستان» (۵۰۰ Days of Summer) محصول ۲۰۰۹ و «سوزاندن آنی» (Burning Annie) محصول ۲۰۰۷ بعضی از این فیلم‌ها هستند.

۲. حضور (Being There)

حضور

  • سال تولید: ۱۹۷۹
  • کارگردان: هال اشبی
  • بازیگران: پیتر سلرز، شرلی مک‌لین، جک واردن، ملوین داگلاس
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰

دومین فیلم اشبی که به این لیست راه پیدا کرده، «حضور» است. یک روز که حالتان اصلا خوب نیست بنشینید و «حضور» را تماشا کنید. هیچ نیازی به حوصله ندارید، چرا که فیلم هال اشبی که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است بلافاصله شما را با شخصیت اصلی عجیب خود و موقعیت نابسامانش آشنا می‌کند و از همان بتدا شما درگیر موقعیتی می‌شوید که تا برای سوال‌هایی که برایتان پیش آمده است پاسخی پیدا نکنید، رهایش نخواهید کرد. چانسی، (البته این نام واقعی‌اش نیست و نام واقعی شخصیت اصلی این فیلم را هرگز نمی‌فهمید) یک مرد ساده و میان‌سال است و همان‌طور که از نام او بر می‌آید، (گاردنر در زبان انگلیسی به معنای باغبان است) یک باغبان.

تا به این‌جا هیچ‌چیز عجیبی در رابطه با چانسی وجود ندارد، اما داستان وقتی جذاب می‌شود که بدانید چانسی تا به حال، یعنی تا میان‌سالی، از خانه‌ی مرد ثروتمندی که برایش باغبانی می‌کند خارج نشده است. او جز از طریق تلویزیون و برنامه‌هایش تا به حال هیچ ارتباطی با فضای بیرون از خانه‌ی مرد ثروتمند نداشته و ماجرا از جایی آغاز می‌شود که مرد ثروتمند می‌میرد. پس از مرگ او، چانسی دیگر جایی برای ماندن ندارد و مجبور می‌شود با تمام دارایی‌اش که جز لباس هیچ چیز ارزشمندی در آن موجود نیست و یک چتر، به دل دنیای بیرون بزند؛ دنیایی که درباره‌ی آن فقط اطلاعاتی را دارد که تلویزیون در اختیار مخاطبانش قرار می‌دهد.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم اشبی که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است را جرزی کوسینسکی بر اساس رمانی به همین نام از خودش نوشته است. با پیش‌رفتن داستان، چانسی در موقعیت‌های روزمره‌ای قرار می‌گیرد که در حالت عادی هیچ عجیب نیستند، اما وقتی که مردی میان‌سال با ذهن یک کودک هفت ساله را در آن‌ها قرار می‌دهید، تبدیل به شرایطی می‌شوند که مخاطب حاضر است تا انتها دنبالش کند. آن چه «حضور» را به فیلمی شاخص تبدیل می‌کند توانایی فیلم‌نامه‌ی درخشان‌اش است در زمینه‌ی غافلگیری‌ها. البته این همه‌ی ماجرا نیست و در ادامه به هال اشبی هم اشاره خواهیم کرد. «حضور» از آن دست فیلم‌هایی است که حتی در پرده‌ی نهایی، هنوز می‌تواند شخصیت خود را در موقعیت‌هایی قرار دهد که برای بیننده هیجان‌انگیز هستند.

با پیش‌تر رفتن داستان، به نظر می‌رسد مخاطب با چانسی همراه است در مسیر بالغ شدن. او از تلاش برای یافتن غذا در دنیای بیرون آغاز می‌کند و تا تبدیل شدن به رئیس‌جمهور بعدی ایالات متحده‌ی آمریکا پیش می‌رود. چانسی اما به همین بسنده نمی‌کند. در صحنه‌ی درخشان نهایی، همان‌طور که در عکس می‌بینید، چانسی روی آب راه می‌رود. گویا در یک نما، اشبی و کراسینسکی توانسته‌اند آخرین مرحله‌ی رشد چانسی یعنی رشد روحانی او را نیز به تصویر بکشانند. کوسینسکی برای این فیلم‌نامه‌ی موفق خود توانست جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی سال‌ را از انجمن نویسندگان آمریکا و آکادمی فیلم بریتانیایی یا همان بفتا دریافت کند و نامزد دریافت جایزه‌ی گلدن گلوب این رشته شود.

اگرچه پیش از سلرز انتخاب اول اشبی برای ایفای نقش چانسی برت لنکستر بود و بعد از لنکستر او به سراغ لارنس الیویر رفته بود، اما سلرز درخششی فراموش‌نشدنی در نقش چانسی از خودش به جا گذاشت که او را نامزد دریافت جایزه‌ی بفتا و اسکار کرد. سلرز برای ایفای این نقش جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را از جشنواره‌ی جوایز گلدن گلوب، حلقه‌ی منتقدان فیلم لندن و هیأت ملی بازبینی فیلم به دست آورد. سلرز موفق می‌شود نقش کودکی بزرگسال را با نبوغ کمدی خودش به شکلی جاودانه کند که وقتی همان کودک احمق در صحنه‌ی نهایی به اوج عرفان در مسیحیت می‌رسد و مانند مسیح روی آب راه می‌رود، برای مخاطب باورپذیر به نظر برسد.

در کنار سلرز تیمی از بازیگران بزرگ در این فیلم درخششی فراموش‌نشدنی از خودشان به نمایش می‌گذارند. شرلی مک‌لین در این فیلم نقش زنی سرگشته به نام ایو را ایفا می‌کند که با تمام انواع درگیری‌های درونی سر و کله می‌زند. او با همان شیوه‌ی مخصوص به خودش که در ادامه و وقتی به فیلم‌های دیگرش رسیدیم به آن خواهیم پرداخت، ایو را به شخصیتی پیچیده و کشف‌شدنی تبدیل می‌کند. او و سلرز ارتباطی قدرتمند را به عنوان نقش‌های مقابل شکل می‌دهند و هربار که با هم مقابل دوربین قرار می‌گیرند هرکدام به سهم خودش به شکل گرفتن بازی دیگری کمک شایانی می‌کند؛ برای مثال می توانید تمام صحنه‌های این فیلم که طی آن‌ها چانسی و ایو در اتاق‌خواب هستند را کنار هم بگذارید و به عنوان کلاس بازیگری متقابل، از آن بیاموزید.

مک‌لین اما تنها ستاره‌ی مکمل این فیلم نیست. ملوین داگلاس بازیگری بود که به دنبال ایفای نقش همسر از کار افتاده‌ی ایو که به تدریج ارادت خاصی به چانسی پیدا می‌کند و کلید ورود او به محافل بزرگ می‌شود، توانست جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را با خودش به خانه ببرد. جایزه‌ی گلدن گلوب و انجمن منتقدان لس آنجلس و حلقه‌ی منتقدان فیلم نیو یورک هم به داگلاس رسید. داگلاس موفق می‌شود به شکلی پویا ارتباطی هنری با سلرز شکل دهد و با نگاه قشنگی که طی فیلم از نقطه نظر شخصیت‌اش به چانسی دارد مسیر جدیدی برای مخاطب ایجاد کند که به واسطه‌ی آن مخاطب بتواند نگاهی دوباره به تمام وقایع و شخصیت‌های فیلم بیاندازد.

آن چه «حضور» را «حضور» می‌کند اما نگاه اشبی است. او به واسطه‌ی همان قاب‌های آرام خودش داستان را با ریتمی مناسب که هرگز از حد خاصی سریع‌تر نمی‌شود روایت می‌کند. بازی در خشان اشبی با لباس‌ها، عوامل صحنه و جای‌گذاری بازیگرها یا همان میزانسن باعث می‌شود قاب‌بندی‌های او دقیق باشند. برای مثال به تنها عکسی که از این فیلم در این مقاله موجود است بازگردیم. در این نما اشبی به زیبایی تصویر را به چند قسمت تقسیم کرده است و برجستگی خطوط موازی جداکننده‌ی مناطق را با خطوط عمودی ایجاد شده به واسطه‌ی تنه‌ی درختان دو طرف تصویر محوتر می‌کند. استفاده از رنگ‌های سبز و آبی به این نما آرامشی می‌دهد که به واسطه‌ی آن اشبی موفق می‌شود آخرین حقه‌اش را سوار کند و چانسی را روی آب راه ببرد.

نگاه متفاوت اشبی به دنیا و جنبه‌های مختلف آن مانند عشق، سیاست،‌ دوستی، شهرت و قدرت همان ادویه‌ای است که «حضور» را طعم‌دار می‌کند. این که اشبی به واسطه‌ی قاب‌بندی، سایه‌ها، نور و رنگ‌ها می‌تواند به این خوبی پیام خود را به مخاطب منتقل کند و دنیا را از چشم خودش به او نشان بدهد گواهی است بر مولف بودنش. او برای «حضور» نامزد دریافت جایزه‌ی نخل طلا و گلدن گلوب شد. «حضور» که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است، با این که یک کمدی سراسر انتقادی بود توانست بیش از ۳۰ میلیون دلار در گیشه بفروشد. سال ۲۰۱۵ بود که کتابخانه‌ی کنگره‌ی ملی این فیلم را به دنبال حفظ اهمیت‌های تاریخی، هنری و فرهنگی برای نگهداری شدن در سازمان ثبت ملی فیلم انتخاب کرد.

۱. دکتر استرنجلاو یا: چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم (Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb )

بهترین فیلم‌های کمدی خارجی

  • سال تولید: ۱۹۶۴
  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • بازیگران: پیتر سلرز، جرج سی. اسکات، استرلینگ هایدن، جیمز ارل جونز
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
  • امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰

اگرچه عجیب به نظر می‌رسد، اما پتر سلرز ستاره‌ی اصلی دو فیلمی است که ما به عنوان دو فیلم کمدی برتر تاریخ سینما برگزیده‌ایم. سلرز در «دکتر استرنجلاو» نقش ۳ شخصیت مختلف را ایفا می‌کند؛ فرمانده‌ی گروه، رئیس‌جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا و دکتر استرنجلاو. نقش‌آفرینی سلرز در این فیلم باید به تمام هنرآموزانی که به بازی در فیلم‌های کمدی علاقه دارند تدریس شود. این هنرمند بزرگ توانسته است در «دکتر استرنجلاو» ۳ پرسونای کاملا متفاوت از یک‌دیگر را خلق کند و به واسطه‌ی هر کدام از آن‌ها به سبکی متفاوت به جامعه نقدهای کوبنده و محکم وارد نماید. سلرز برای درخشش‌اش در این فیلم نامزد دریافت جوایز اسکار و بفتا شد.

فیلم‌نامه‌ی این فیلم را کوبریک با همراهی دو نویسنده‌ی دیگر بر اساس رمان «هشدار قرمز» از پتر جورج نوشته‌اند. این فیلم یک کمدی سیاسی و انتقادی است که در آن کوبریک نقدهایی مهم وارد می‌کند به تمام سیاستمداران دنیا و شیوه‌های جکومتی آن‌ها. کوبریک در این فیلم که یکی از بهترین فیلم‌های کمدی خارجی است توانسته مخاطب را به شکلی بی‌پرده با سیاستمداران روبه رو کند؛ البته شخصیت‌های سینمایی‌ای که می‌توان آن‌ها را نماینده‌ی سیاستمداران در سینمای کوبریک دانست. این فیلم ترس‌های جنگ سرد و تقابل‌های هسته‌ای بین ایالات متحده و جماهیر شوروی را دست‌مایه‌ی خود قرار می‌دهد و به واسطه‌ی لحظه به لحظه بحرانی‌تر کردن شرایط موفق می‌شود مخاطب را به خنده بیاندازد؛ خنده‌ای که قبل و بعد از آن مخاطب چاره‌ای جز به خوبی اندیشیدن ندارد.

موسسه‌ی فیلم آمریکا در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم برتر خود که سال ۲۰۰۷ منتشر نمود، «دکتر استرنجلاو» را در جایگاه سی و نهم قرار داد و در لیست ۱۰۰ فیلم کمدی برتر در رتبه‌ی سوم. علاوه بر نقش‌آفرینی درخشان سلرز،‌ اسکات و هایدن در این فیلم و فیلم‌نامه‌ی انتقادی و سیاهی که داستانش باعث درگیرشدن مخاطب می‌شود، نگاه کوبریک به دنیا است که این فیلم را در جایگاه نخست این لیست قرار داده. کوبریک موفق می‌شود به عنوان کارگردان به خوبی تکه‌های پازل را برای مخاطبان کنار هم بچیند. «دکتر استرنجلاو» فیلمی است که چند داستان موازی با یک‌دیگر که در موقعیت‌های مکانی مختلف تعریف می‌شوند را به طور همزمان روایت می‌کند و هوشمندی کوبریک اجازه نمی‌دهد که این استقلال روایت‌های مختلف از نظر بصری به هم‌بستگی آن‌ها از نظر روایی آسیبی وارد نماید.

کوبریک برای این فیلم جایزه‌ی بفتای بهترین کارگردانی را به دست آورد و نامزد اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم شد. جایزه‌ی بهترین کارگردان از حلقه‌ی منتقدان فیلم نیویورک و جشنواره‌ی جوایز ربان نقره‌ای ایتالیا هم به کوبریک رسید. در لیست ۱۰۰ فیلم آمریکایی برتر شبکه‌ی بی‌بی‌سی که سال ۲۰۱۵ منتشر شد این فیلم در جایگاه چهل و دوم قرار گرفت و در لیست بهترین فیلم‌های کمدی تاریخ این شبکه، دوم شد. فیلم نامه‌ی این فیلم توسط انجمن نویسندگان آمریکا به عنوان دوازدهمین فیلم‌نامه‌ی برتر تاریخ سینما برگزیده شده است. جایگاه بیست و ششم در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما که مجله‌ی امپایر منتشر کرد هم به این فیلم کمدی کوبریک رسید.

تنها با یک‌مرتبه تماشای این فیلم کوبریک به سادگی می‌توان به زیرمتن انتقادی داستان او پی برد، اما این همه‌ی ماجرا نیست. نکات فراوانی در «دکتر استرنجلاو» وجود دارند که تنها بعد از چندین‌بار تماشا کردن می‌توانید به آن‌ها پی ببرید. کوبریک در این فیلم به خوبی توانسته است دورهمی‌های سیاستمداران را به بازی‌های بچه‌گانه تشبیه کند و آن‌ها را سرشار از هرج و مرج و ناپختگی نشان دهد. از برجسته‌ترین ویژگی‌های این فیلم نقش‌آفرینی سلرز در نقش خود دکتر استرنجلاو است؛ یک دانشمند آلمانی که به وضوح می‌توان دل‌بستگی‌هایش به حزب نازی و آدولف هیتلر را مشاهده کرد، اما گویا سیاستمدارانی که به عنوان سران ایالات متحده با او همکاری می‌کنند تصمیم گرفته‌اند هیچ توجهی به این جنون او نداشته باشند.

علاوه بر این‌ها «دکتر استرنجلاو» با یک سکانس نهایی خارق‌العاده به پایان می‌رسد؛ سکانسی که در آن سرهنگ کنگ برای تعمیر سیم‌کشی بمب هسته‌ای وارد محفظه‌ی آن می‌شود و بعد از تعمیر کردن، ناتوان از بازگشتن به داخل کابینه‌ی خلبان، همراه با بمب پرت می‌شود. کوبریک در این سکانس شادی‌ای جنون‌آمیز را به واسطه‌ی بازی فراموش‌نشدنی اسلیم پیکنز به نمایش می‌گذارد؛ شادی یک سرباز در حال مردن. کوبریک پیش از این که این سرباز و شادی‌اش را به ما نشان دهد،‌ به خوبی دنیای بدون قانون و بچه‌گانه‌ی سیاستمدارن را برای مخاطب به نمایش گذاشته و به همین واسطه وقتی که مخاطب به سواری کردن و اطوارهای پیروزمندانه‌ی سرهنگ کنگ در حال مردن می‌خندد، در واقع از درون در حال گریستن به سرنوشت سربازهایی است که به واسطه‌ی قدرت طلبی دیوانه‌کننده‌ی سیاستمداران جان خود را از دست داده‌اند. درست در همین لحظه است که یک کمدی خودش را به عنوان فیلمی جدی ثابت می‌کند؛ زمانی که موفق می‌شود به واسطه‌ی خنده، مخاطب را به نتیجه‌گیری‌هایی تلخ برساند.

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X