علوم شناختی، میان‌رشته‌ای پیشرو و متمرکز بر ذهن و هوش

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۷ دقیقه
علوم شناختی

علوم شناختی به عنوان یکی از رشته‌های میان‌ رشته‌ای پیشرو، به مطالعه ذهن و هوش می‌پردازد و حوزه‌هایی مانند فلسفه، روان‌شناسی، هوش مصنوعی، علوم اعصاب، زبان‌ شناسی و انسان‌ شناسی را در بر می‌گیرد. این علم در دهه ۱۹۵۰ میلادی پا به عرصه وجود گذاشت، زمانی که محققان به توسعه نظریه‌هایی درباره ذهن با استفاده از بازنمایی‌های پیچیده و فرآیندهای محاسباتی روی آوردند.

دهه ۱۹۷۰ را می‌توان آغاز عصر سازماندهی علوم شناختی دانست. چرا که در این دوره، انجمن علوم شناختی تأسیس شد و نخستین شماره مجله معتبر Cognitive Science منتشر گردید. امروز، این علم در سطح جهانی جایگاهی ویژه یافته است، به طوری که بیش از صد دانشگاه در آمریکای شمالی، اروپا، آسیا و استرالیا به ارائه برنامه‌های آموزشی و پژوهشی در این زمینه مشغول هستند و بسیاری دیگر نیز دوره‌های مرتبط با آن را در برنامه‌های خود گنجانده‌اند.

ادغام روانشناسی شناختی با علوم اعصاب شواهدی برای نظریه هویت ذهن-مغز فراهم می‌آورد. این نظریه بر این اساس است که فرآیندهای ذهنی، به‌طور همزمان عصبی، نمایشی و محاسباتی هستند. با این حال، برخی فیلسوفان مخالف این دیدگاه هستند و معتقدند که ذهن‌ها در سیستم‌های زیستی قرار دارند و تعاملات آن‌ها با دنیای بیرون را باید در نظر گرفت. این بحث‌ها نشان می‌دهند که چطور فلسفه می‌تواند از پیشرفت‌های علمی در زمینه‌های مختلف شناختی بهره‌برداری کند و به پرسش‌های اساسی درباره ذهن و مغز پاسخ دهد.

کتاب درباره علم شناختی اثر جواد حاتمی

فلسفه علوم شناختی

فلسفه علوم شناختی

علوم شناختی سوالات جالب و پیچیده‌ای را در زمینه روش‌ شناسی مطرح می‌کند که بسیاری از فیلسوفان علم را به خود جذب کرده است. سوالاتی از قبیل اینکه ماهیت نمایش‌گری ذهن چیست؟ مدل‌های محاسباتی در شکل‌گیری نظریه‌های شناختی چه نقشی دارند؟ رابطه میان پردازش نمادین، شبکه‌های عصبی و سیستم‌های دینامیک در توضیح ذهن چیست؟ آیا پدیده‌های روان‌شناختی می‌توانند از طریق علوم اعصاب به تبیین‌های کاهشی (Reductionist) تقلیل یابند یا نه؟ این‌ها تنها بخشی از سوالاتی هستند که در قلب فلسفه علم شناختی قرار دارند.

افزایش توجه به توضیحات عصبی در زمینه‌های مختلف روان‌شناسی از جمله شناختی، اجتماعی، رشد و بالینی، سوالات فلسفی زیادی را در خصوص تبیین و کاهش‌گرایی ایجاد کرده است. به‌طور خاص، ضدکاهش‌گرایی که بر این باور است که توضیحات روان‌شناختی باید کاملاً مستقل از توضیحات عصبی باشند، دیگر چندان قابل قبول به نظر نمی‌رسد، اما همچنان مباحثه‌هایی درباره اینکه روان‌شناسی تا چه حد می‌تواند به علوم اعصاب و زیست‌شناسی مولکولی تقلیل یابد، ادامه دارد.

پرفروش‌ترین کتاب‌های روانشناسی که همه باید بخوانند

در این زمینه، بسیاری از فیلسوفان بر این باورند که تبیین‌های موجود در روان‌شناسی، علوم اعصاب و زیست‌شناسی باید به‌عنوان توصیف‌های مکانیسم‌هایی که از قطعات مختلف تشکیل شده‌اند و این قطعات با یکدیگر تعامل دارند، در نظر گرفته شوند.

این تعامل‌ها در سطح ذهنی به‌وسیله فرآیندهای محاسباتی و در سطح عصبی از طریق فرآیندهای الکتروشیمیایی اتفاق می‌افتند. به این ترتیب، پیشرفت در علوم اعصاب ممکن است باعث شود که توضیحات روان‌شناختی و عصبی به هم مرتبط شوند، به‌گونه‌ای که نشان دهد چگونه مفاهیم ذهنی از فعالیت‌های عصبی ساخته می‌شوند.

تاریخچه علوم شناختی

تلاش برای فهم ذهن و سازوکارهای آن، سابقه‌ای دیرینه دارد و به دوران یونان باستان بازمی‌گردد. فیلسوفانی همچون افلاطون و ارسطو، نخستین گام‌ها را در مسیر تبیین ماهیت دانش انسانی برداشتند. با این حال، مطالعه ذهن تا قرن نوزدهم عمدتاً در حیطه فلسفه باقی ماند، تا اینکه روان‌شناسی تجربی با روش‌های علمی ظهور کرد. در این دوره، ویلهلم وونت و شاگردانش تلاش کردند با استفاده از روش‌های آزمایشگاهی، فرآیندهای ذهنی را به صورت نظام‌مند مورد مطالعه قرار دهند.

اما دیری نپایید که روان‌شناسی تجربی تحت سلطه رفتارگرایی قرار گرفت؛ مکتبی که تقریباً وجود ذهن را انکار می‌کرد. رفتارگرایانی مانند جان بی. واتسون معتقد بودند که روان‌شناسی باید تنها به بررسی رابطه میان محرک‌های قابل مشاهده و پاسخ‌های رفتاری محدود شود. مباحث مربوط به آگاهی و بازنمایی‌های ذهنی از چارچوب گفت‌وگوهای علمی حذف شد و رفتارگرایی، به‌ویژه در آمریکای شمالی، تا دهه ۱۹۵۰ بر عرصه روان‌شناسی حکم‌فرما بود.

اما در سال ۱۹۵۶ ورق برگشت و تحولی اساسی در رویکردهای علمی ایجاد شد. جرج میلر در پژوهش‌های خود نشان داد که ظرفیت ذهن انسان، به‌ویژه حافظه کوتاه‌مدت، محدود است و می‌تواند تنها حدود هفت مورد را ذخیره کند. او با معرفی مفهوم «بلوک‌ها» یا دسته‌های اطلاعاتی، نشان داد که باز کد گذاری اطلاعات می‌تواند بر این محدودیت غلبه کند.

هم‌زمان، حوزه هوش مصنوعی با تلاش پیشگامانی مانند جان مک‌ کارتی، ماروین مینسکی، آلن نیوول و هربرت سایمون پایه‌گذاری شد. از سوی دیگر، نوآم چامسکی با رد فرضیه‌های رفتارگرایانه درباره زبان، درک زبان را به‌عنوان نظامی از دستورهای ذهنی معرفی کرد که از قوانین خاصی پیروی می‌کند. این شش متفکر را می‌توان بنیان‌گذاران علوم شناختی مدرن دانست؛ علمی که امروز جایگاهی برجسته در عرصه دانش و فناوری یافته است.

کتاب فقر احمق می کند اثر سند هیل مولاینیتن و الدار شفیر انتشارات ترجمان

روش‌های پژوهش در علوم شناختی

پژوهش در علوم شناختی

علوم شناختی به‌عنوان حوزه‌ای میان‌رشته‌ای، علی‌رغم برخورداری از ایده‌های نظری وحدت‌بخش، از تنوع چشمگیر دیدگاه‌ها و روش‌های پژوهشی بهره می‌برد که از حوزه‌های مختلف علمی به این رشته وارد شده‌اند. در این میان، روان‌شناسی شناختی نقشی برجسته دارد. روان‌شناسان شناختی امروزه، علاوه بر نظریه‌پردازی و مدل‌سازی محاسباتی، از روش‌های تجربی برای مطالعه ذهن استفاده می‌کنند. در این روش‌ها، شرکت‌کنندگان (اغلب دانشجویان) در شرایط کنترل‌شده به آزمایشگاه دعوت می‌شوند تا فرآیندهای مختلف فکری آن‌ها مورد بررسی قرار گیرد. این مطالعات شامل بررسی اشتباهات در استدلال قیاسی، تشکیل و کاربرد مفاهیم، سرعت تفکر با تصاویر ذهنی و نحوه حل مسائل از طریق قیاس است.

با توجه به محدودیت‌های درون‌ نگری و برداشت‌های غیر علمی، این آزمایش‌ها به ابزاری کلیدی برای رسیدن به تصویری واقعی از عملکردهای ذهن تبدیل شده‌اند. همچنین، امروزه روانشناسان برای تنوع بخشیدن به منابع داده‌ای خود، از پلتفرم‌هایی مانند Mechanical Turk آمازون و شرکت‌ کنندگان از فرهنگ‌های مختلف بهره می‌برند. این رویکرد به‌ویژه برای تضمین علمی بودن مطالعات در علوم شناختی حیاتی است.

کتاب نویز نقصی در قضاوت انسان اثر جمعی از نویسندگان نشر نوین

ضرورت تلفیق نظریه و آزمایش

در علوم شناختی، نظریه‌ پردازی و آزمایش به‌ عنوان دو ستون اصلی این حوزه، مکمل یکدیگر هستند. آزمایش‌های روانشناسی برای دستیابی به پاسخ‌های قانع‌کننده درباره ماهیت ذهن، باید در چارچوب نظریه‌هایی که به بازنمایی‌های ذهنی و فرآیندهای فکری اشاره دارند، تفسیر شوند. یکی از موثرترین روش‌های توسعه این نظریه‌ها، استفاده از مدل‌های محاسباتی است که جنبه‌های مختلف عملکرد ذهن را شبیه‌ سازی می‌کنند.

روش‌های مکمل در علوم شناختی

علاوه بر روان‌شناسان، زبان‌ شناسان نیز نقش مهمی در پیشبرد علوم شناختی ایفا می‌کنند. در سنت چامسکی، تمرکز اصلی بر شناسایی اصول دستوری زبان‌های انسانی است. برای مثال، تفاوت‌های ظریف بین جملات دستوری و غیردستوری، مانند جملات «او توپ را زد» و «او توپ را زد او» در زبان انگلیسی، نشان‌دهنده ساختارهای اساسی زبان است.

از سوی دیگر، دانشمندان علوم اعصاب با روش‌های پیشرفته تصویربرداری مغزی، به مطالعه عملکرد بخش‌های مختلف مغز هنگام انجام وظایف ذهنی پرداخته‌اند. این مطالعات، اطلاعات ارزشمندی درباره مناطق مسئول پردازش تصاویر ذهنی، تفسیر کلمات و حتی نقص‌های شناختی ناشی از آسیب‌های مغزی فراهم کرده است.

کتاب خطای دکارت اثر آنتونیو داماسیو نشر نگاه معاصر

جایگاه انسان‌ شناسی و فلسفه

علوم شناختی همچنین از روش‌های انسان‌شناسی برای بررسی فرآیندهای ذهنی در فرهنگ‌های مختلف استفاده می‌کند. روش مردم‌ نگاری، که شامل زندگی در کنار اعضای یک فرهنگ و تعامل با آن‌هاست، در این حوزه اهمیت ویژه‌ای دارد.

فلسفه نیز، با پرداختن به مسائل بنیادین مانند ماهیت بازنمایی، محاسبه، و رابطه ذهن و بدن، همچنان نقشی اساسی در علوم شناختی دارد. علاوه بر پرسش‌های توصیفی درباره عملکرد ذهن، فلسفه به پرسش‌های هنجاری درباره نحوه بهبود تفکر انسان نیز می‌پردازد.

همگرایی میان‌رشته‌ای

در نهایت، آنچه علوم شناختی را متمایز می‌کند، همگرایی نظری و تجربی میان رشته‌های مختلفی نظیر روان‌شناسی، هوش مصنوعی، زبان‌شناسی، علوم اعصاب، انسان‌شناسی و فلسفه است. این همگرایی، با استفاده از روش‌های متنوع از آزمایش‌های روان‌شناختی و عصب‌شناختی گرفته تا مدل‌سازی‌های محاسباتی، امکان درک عمیق‌تر از پیچیدگی‌های ذهن انسانی را فراهم می‌آورد.

بازنمایی و محاسبه، کلید فهم تفکر انسان

علوم شناختی و بازنمایی

علوم شناختی بر این باور است که تفکر انسان را می‌توان با استفاده از ساختارهای بازنمایی ذهنی و رویه‌های محاسباتی که این ساختارها را پردازش می‌کنند، بهتر درک کرد. این دیدگاه، به‌رغم اختلاف‌نظرهایی که درباره ماهیت این بازنمایی‌ها و محاسبات وجود دارد، به‌اندازه‌ای جامع است که طیف گسترده‌ای از نظریه‌های موجود، از جمله نظریه‌های مبتنی بر شبکه‌های عصبی مصنوعی را دربر گیرد.

بر اساس این دیدگاه، ذهن انسان به‌نوعی شبیه به رایانه عمل می‌کند؛ یعنی دارای بازنمایی‌های ذهنی مشابه ساختارهای داده‌ای رایانه و الگوریتم‌هایی است که این داده‌ها را پردازش می‌کنند. پژوهشگران پیشنهاد داده‌اند که ذهن از بازنمایی‌هایی مانند گزاره‌های منطقی، قواعد، مفاهیم، تصاویر و قیاس‌ها تشکیل شده و از رویه‌هایی نظیر استدلال، جستجو، تطبیق و بازیابی استفاده می‌کند. بااین‌حال، نگاه رایج در علوم شناختی که ذهن را به رایانه شبیه می‌دانست، اکنون با قیاسی جدید، یعنی شبیه‌سازی ذهن به مغز، تقویت شده است.

کتاب تفکر سریع و کند اثر دنیل کانمن نشر نوین

نوآوری در بازنمایی‌های ذهنی و محاسبات

ارتباط‌گرایان در این میان گامی فراتر نهاده‌اند و با الهام از نورون‌ها و شبکه‌های عصبی مغز، ایده‌های نوینی را درباره بازنمایی و محاسبه مطرح کرده‌اند. آن‌ها بازنمایی داده‌ها را به ارتباطات نورونی و الگوریتم‌ها را به شلیک نورون‌ها و انتشار فعال‌سازی در مغز تشبیه کرده‌اند. از این رو، امروز علوم شناختی بر اساس قیاسی سه‌جانبه بین ذهن، مغز و رایانه، تلاش می‌کند تصویری کامل‌تر از نحوه عملکرد ذهن ارائه دهد.

در این میان، تفاوت‌های ساختاری بین رایانه‌ها و مغز نیز زمینه‌ساز ایده‌های تازه‌ای در این حوزه شده است. رایانه‌های رایج امروزی، پردازنده‌هایی سریالی هستند که عملیات را به‌صورت ترتیبی انجام می‌دهند، اما مغز انسان و برخی رایانه‌های جدید از پردازنده‌های موازی استفاده می‌کنند که قادرند چندین عملیات را به‌طور هم‌زمان انجام دهند.

همگرایی علوم شناختی و علوم اعصاب

یکی از تحولات شگرف در علوم شناختی امروز، پیوند عمیق آن با علوم اعصاب و شاخه‌های مختلف روان‌شناسی نظیر روان‌شناسی شناختی، اجتماعی، رشد و بالینی است. این پیوند هم از جنبه تجربی و هم نظری، افق‌های تازه‌ای را گشوده است. از منظر تجربی، ابزارهای پیشرفته‌ای همچون تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI)، تحریک مغناطیسی فراجمجمه‌ای (TMS) و اپتوژنتیک امکان مشاهده دقیق فعالیت‌های مغزی را فراهم کرده‌اند.

در عرصه نظری نیز، پیشرفت‌هایی در درک نحوه انجام وظایف شناختی توسط شبکه‌های نورونی حاصل شده است. این دستاوردها نشان می‌دهد که مغز چگونه می‌تواند عملکردهایی را که پیش‌تر تنها با تکیه بر نظریه‌های قواعد و مفاهیم توضیح داده می‌شد، به‌صورت خودکار و با هماهنگی جمعیت‌های بزرگ نورونی انجام میدهد. به‌ نظر می‌رسد علوم شناختی با تکیه بر این همگرایی‌ها، به‌تدریج به رازهای نهفته در ذهن و مغز انسان نزدیک‌تر می‌شود.

انعطاف‌پذیری عصبی چگونه کار می‌کند؛ تاثیر تجربه بر رشد سلول‌های مغزی

علوم اعصاب شناختی

علوم اعصاب شناختی

علوم اعصاب شناختی به عنوان شاخه‌ای از علوم اعصاب به بررسی فرآیندهای بیولوژیکی می‌پردازد که زمینه‌ ساز شناخت انسانی هستند. به‌ ویژه در رابطه با ساختارها و فعالیت‌های مغزی و عملکردهای شناختی. هدف اصلی این رشته، درک نحوه عملکرد مغز و چگونگی دستیابی به عملکردهای مختلف آن است. علوم اعصاب شناختی را می‌توان به‌عنوان تلفیقی از روانشناسی و علوم اعصاب دانست، چرا که همزمان علوم بیولوژیکی و علوم رفتاری، همچون روان‌پزشکی و روان‌شناسی را در بر می‌گیرد.

با استفاده از فناوری‌هایی چون تصویربرداری عصبی عملکردی، می‌توان به تجزیه و تحلیل دقیق‌تری از فعالیت مغزی و رفتار انسان دست یافت، به‌ ویژه زمانی که اطلاعات رفتاری به‌تنهایی کافی نباشند. یکی از نمونه‌های مهم در این زمینه، بررسی فرآیندهای تصمیم‌گیری است که تأثیرات عمیقی بر شناخت انسان دارند.

کتاب علوم اعصاب شناختی ذهن اثر جمعی از نویسندگان انتشارات آوای نور

علوم اعصاب شناختی چیست؟

عبارت علوم اعصاب شناختی به زیرمجموعه‌ ای از علوم اعصاب اشاره دارد که فرآیندهای بیولوژیکی که پایه‌ گذار ذهن و شناخت انسان هستند را مورد مطالعه قرار می‌دهد. این حوزه به بررسی اتصالات عصبی در مغز انسان می‌پردازد و به تعیین چگونگی انجام عملکردهای مختلف مغز کمک می‌کند. علوم اعصاب شناختی یک رشته میان‌ رشته‌ای است زیرا علوم بیولوژیکی را با علوم رفتاری ترکیب می‌کند. فناوری‌های تحقیقاتی در عصب‌شناسی مانند تصویربرداری عصبی می‌توانند درک عمیق‌تری از رفتار انسان در زمان‌هایی که داده‌های رفتاری کافی نیستند، فراهم آورند.

مثال‌هایی از علوم اعصاب شناختی

برای درک بهتر این رشته، بررسی آزمایش‌های اخیر در این حوزه مفید است. یکی از آزمایش‌های اخیر که برنده جوایز متعدد شده است، به بررسی نقش دوپامین (ناقل عصبی مرتبط با احساس رضایت و تصمیم‌گیری) پرداخته است. انسان‌ها به‌طور طبیعی باید تصمیماتی بگیرند که به نفع بقای آن‌ها باشد. زمانی که تصمیمی می‌گیریم که منجر به پاداش می‌شود، سطح فعالیت نورون‌های دوپامین افزایش می‌یابد و این واکنش حتی پیش از دریافت پاداش نیز مشاهده می‌شود. این فرآیند بیولوژیکی توضیح می‌دهد که چرا افراد به دنبال پاداش‌های بیشتر، مانند ترفیعات شغلی یا درجات علمی، می‌روند. زیرا هر چه تعداد پاداش‌ها بیشتر باشد، احتمال بقا نیز افزایش می‌یابد. تصمیم‌گیری به‌عنوان یک فرآیند بیولوژیکی، تأثیرات زیادی بر فرآیندهای شناختی دارد.

کتاب مبانی علوم اعصاب شناختی راهنمای مقدماتی اثر برنارد بارس و نیکول گیج نشر سمت

علوم اعصاب رفتاری و شناختی

«علوم اعصاب رفتاری» به کشف چگونگی تأثیر مغز بر رفتار می‌پردازد و از بیولوژی عصبی و فیزیولوژی عصبی برای مطالعه مکانیسم‌های فیزیولوژیکی، ژنتیکی و رشدی استفاده می‌کند. این شاخه علمی، پل ارتباطی بین عصب‌ شناسی و رفتار است و تمرکز آن بر روی سلول‌های عصبی، ناقل‌های عصبی و مدارهای عصبی است تا به کشف فرآیندهای بیولوژیکی که رفتارهای طبیعی و غیرطبیعی را شکل می‌دهند، بپردازد.

یکی از اهداف اصلی علوم اعصاب شناختی، شناسایی نقص‌ های سیستم‌های عصبی است که باعث بروز بیماری‌های روانی و اختلالات عصبی‌تحلیل‌برنده می‌شوند. محققان این حوزه معمولاً دارای پیشینه‌هایی در روان‌شناسی تجربی، زیست‌شناسی عصبی، نورولوژی و فیزیک هستند.

علوم شناختی و علوم اعصاب: تفاوت‌ها و ارتباط‌ها

علوم شناختی به‌ طور خاص به مطالعه افکار، یادگیری و ذهن انسان می‌پردازد. این علم یک رشته میان‌ رشته‌ای است که از ترکیب مفاهیم و روش‌ها در عصب‌ شناسی، روان‌شناسی عصبی، روانشناسی، علوم کامپیوتر، زبان‌شناسی و فلسفه بهره می‌برد. هدف کلی علم شناختی، شناسایی ماهیت دانش انسان، نحوه استفاده، پردازش و کسب آن است. این علم شامل سطوح مختلف تحلیل است، از مکانیزم‌های یادگیری و تصمیم‌گیری گرفته تا منطق و برنامه‌ریزی‌های سطح بالا.

علوم اعصاب، از سوی دیگر، به مطالعه سیستم عصبی می‌پردازد و به‌ عنوان شاخه‌ای از زیست‌شناسی آغاز شد، اما به سرعت به رشته‌ای میان‌ رشته‌ای تبدیل شد که از دیگر حوزه‌ها مانند روانشناسی، علوم کامپیوتر، فیزیک، فلسفه و پزشکی بهره می‌برد. دامنه عصب شناسی به سرعت گسترش یافته و اکنون شامل روش‌های مختلف برای مطالعه مدل‌های مولکولی، ساختاری، عملکردی و تکاملی سیستم عصبی است.

قبل از دهه ۱۹۸۰، تعامل بین علوم اعصاب و علوم شناختی اندک بود. اما تحقیقات میان‌ رشته‌ای که جوایز معتبر جهانی مانند جایزه Brain Prize 2014 و جایزه نوبل ۲۰۱۴ را به خود اختصاص دادند، به پیشرفت و پذیرش همکاری‌های این دو حوزه کمک کرده‌اند.

روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی به مطالعه فرآیندهای درونی ذهنی می‌پردازد، از جمله ادراک، تفکر، حافظه، توجه، زبان، حل مسئله و یادگیری. این رشته به محققان و روانشناسان کمک می‌کند تا نحوه پردازش اطلاعات توسط انسان‌ها را درک کنند و روش‌هایی برای درمان مشکلات روانشناختی ارائه دهند.

کتاب روان شناسی شناختی اثر رابرت استرنبرگ نشر سمت

مباحث مهم در روانشناسی شناختی

روانشناسان شناختی به مطالعه موضوعات مختلفی در زمینه فرآیندهای تفکری می‌پردازند، از جمله:

  • توجه: توانایی پردازش اطلاعات و حذف جزئیات غیرضروری
  • رفتار انتخابی: اعمالی که بر اساس انتخاب بین گزینه‌های مختلف انجام می‌شود
  • تصمیم‌گیری، فراموشی، پردازش اطلاعات، یادگیری زبان، حافظه، حل مسئله و درک گفتار

تاریخچه روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی به‌عنوان یک شاخه نسبتا جوان از روان‌شناسی، در دهه‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ به شهرت رسید. قبل از آن، رفتارگرایی رویکرد غالب در روانشناسی بود، که تنها به رفتارهای قابل مشاهده توجه می‌کرد. انقلاب شناختی در روان‌شناسی باعث شد تا پژوهش‌ها به سمت فرآیندهای درونی ذهنی، همچون حافظه و توجه، متمایل شود. در سال ۱۹۶۷، اولریک نیسر اصطلاح “روانشناسی شناختی” را معرفی کرد.

کتاب روان شناسی شناختی توجه و ادراک دیداری اثر مایکل و. آیزنک و مارک ت. کین ترجمه دکتر حسین زارع انتشارات ارجمند

پژوهش‌های کنونی در روانشناسی شناختی

روانشناسی شناختی در حال حاضر حوزه‌ای گسترده است که در بسیاری از جنبه‌های زندگی روزمره تاثیر دارد. این پژوهش‌ها کاربردهای عملی زیادی دارند، از جمله در درمان اختلالات حافظه، بهبود تصمیم‌گیری، درمان آسیب‌های مغزی، اختلالات یادگیری و ساختاردهی به برنامه‌های آموزشی برای بهبود یادگیری.

رویکردهای نظری در علوم شناختی

در حال حاضر، چندین نظریه مختلف در مورد ماهیت بازنمایی‌ها و فرآیندهای محاسباتی که عملکرد ذهن انسان را توضیح می‌دهند، وجود دارد. این رویکردها سعی دارند مدل‌هایی از نحوه تفکر و استدلال انسان‌ها ارائه دهند.

منطق صوری

منطق صوری یکی از ابزارهای اصلی برای تحلیل تفکر است. بر اساس این رویکرد، انسان‌ها جملاتی مشابه به قواعد منطقی دارند و با استفاده از فرآیندهای استنتاجی و استقرایی، استنتاج‌های مختلفی را انجام می‌دهند. با این حال، این روش ممکن است تنها جنبه‌ای از فرآیندهای شناختی انسان را توضیح دهد.

قواعد

بسیاری از تفکرات انسان بر اساس قواعدی مانند «اگر… پس…» مدلسازی می‌شود. این مدل‌ها توانسته‌اند شبیه‌ سازی‌های دقیقی از آزمایش‌های روان‌شناختی ایجاد کنند و در بهبود یادگیری و طراحی سیستم‌های هوشمند مؤثر باشند.

مفاهیم

مفاهیم، که به کلمات در زبان‌های گفتاری و نوشتاری شباهت دارند، به‌عنوان واحدهای اصلی تفکر شناخته می‌شوند. این مفاهیم می‌توانند ویژگی‌های خاصی داشته باشند و بر اساس این ویژگی‌ها در موقعیت‌های مختلف به کار گرفته می‌شوند.

قیاس‌ها

انسان‌ها از قیاس‌ها برای حل مسائل و اتخاذ تصمیمات استفاده می‌کنند. این فرآیند شامل بازیابی، تطبیق و استفاده از قیاس‌ها در موقعیت‌های جدید است.

تصاویر

تصاویر بصری نقش مهمی در تفکر دارند. این تصاویر می‌توانند اطلاعات بصری و فضایی را به شکلی قابل استفاده‌تری در اختیار انسان‌ها قرار دهند و در فرآیندهای تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی مؤثر باشند.

ارتباط‌ گرایی

شبکه‌های عصبی ساده با استفاده از اتصالات برانگیزنده و بازدارنده به‌عنوان مدل‌هایی برای توضیح فرآیندهای شناختی در نظر گرفته می‌شوند. این مدل‌ها توانسته شبیه‌ سازی‌هایی از فرآیندهایی مانند بینایی، تصمیم‌گیری و پردازش زبان ارائه دهند.

علوم اعصاب نظری

این رویکرد به‌دنبال شبیه‌ سازی دقیق‌تر فرآیندهای مغزی از طریق مدل‌های ریاضی و محاسباتی است. هدف این است که عملکردهای شناختی در مغز انسان و حیوانات از طریق الگوهای عصبی توضیح داده شود.

مدل‌های بیزی

این مدل‌ها فرض می‌کنند که ذهن انسان برای انجام محاسبات و استنتاج‌ها از قوانین احتمالاتی استفاده می‌کند. مدل‌های بیزی در توضیح فرآیندهایی مانند یادگیری و تصمیم‌گیری کاربرد دارند.

یادگیری عمیق

یادگیری عمیق یکی از پیشرفت‌های مهم در هوش مصنوعی محسوب می‌شود. این حوزه که به کمک شبکه‌های عصبی چند لایه و الگوریتم‌های پیشرفته، توانسته در زمینه‌هایی مانند بازی، تشخیص اشیاء و ترجمه پیشرفت‌های چشمگیری داشته باشد.

پردازش پیش‌بینی کننده و استنتاج فعال

این رویکرد مغز را به‌عنوان یک دستگاه پیش‌بینی‌کننده می‌بیند که با استفاده از مدل‌های احتمالی، خطاهای پیش‌بینی را کاهش می‌دهد و بر اساس این کاهش خطاها به پردازش اطلاعات می‌پردازد.

ارتباطات فلسفی با علوم شناختی

علوم شناختی به‌ عنوان یک حوزه بین‌ رشته‌ای، ارتباطاتی مهم با فلسفه دارد. ابتدا باید اشاره کرد که نتایج تحقیقات در این زمینه، از جمله دستاوردهای روانشناسی و محاسباتی، می‌توانند کاربردهای گسترده‌ای در حل مسائل سنتی فلسفی در حوزه‌هایی مانند معرفت‌ شناسی، متافیزیک و اخلاق داشته باشند. علاوه بر این، این علوم خود می‌توانند به‌ عنوان موضوعی برای نقد فلسفی قرار گیرند، به‌ ویژه فرضیه اصلی که تفکر را به‌عنوان یک فرآیند نمایشی و محاسباتی می‌داند. در نهایت، علوم شناختی فرصتی برای بررسی روش‌ شناسی و پیش‌ فرض‌های موجود در فلسفه علم فراهم می‌آورد.

کاربردهای فلسفی

امروزه بسیاری از پژوهش‌های فلسفی از رویکرد طبیعی‌گرایانه پیروی می‌کنند و این رویکرد را در پیوند با یافته‌های تجربی در حوزه‌های مختلف، از جمله روانشناسی، می‌بینند. از دیدگاه طبیعی‌ گرایانه، فلسفه ذهن به‌ طور جدی با دستاوردهای علمی در زمینه‌های مختلفی مانند روان‌شناسی، علوم اعصاب و علوم کامپیوتر در ارتباط است. در این راستا، نظریه‌های متافیزیکی در مورد ذهن باید از طریق بررسی‌های علمی و نه حدس و گمان‌های پیشینی به نتیجه برسند. همچنین، در حوزه معرفت‌شناسی، مسائل شناختی از طریق یافته‌های علمی و تجربی مورد بررسی قرار می‌گیرند. از این رو، اخلاق نیز با استفاده از درک بهتر روانشناسی تفکر اخلاقی می‌تواند به تحلیل مسائل اخلاقی مانند تصمیم‌گیری‌های درست و غلط بپردازد و راه‌ حل‌هایی کاربردی ارائه دهد.

کلام آخر

علوم شناختی به‌عنوان یک رشته میان‌رشته‌ای به مطالعه ذهن و فرآیندهای شناختی انسان پرداخته و با استفاده از حوزه‌هایی مانند فلسفه، روان‌شناسی، علوم اعصاب و هوش مصنوعی، به تبیین نحوه عملکرد مغز و ذهن می‌پردازد. این علم با تاریخچه‌ای که به دهه ۱۹۵۰ باز می‌گردد، به سرعت پیشرفت کرده و در سطح جهانی جایگاهی برجسته یافته است.

یکی از اصول کلیدی در علوم شناختی، تلاش برای شبیه‌سازی فرآیندهای ذهنی از طریق مدل‌های محاسباتی است، که به‌ویژه در ارتباط با بازنمایی‌های ذهنی و نحوه پردازش اطلاعات مورد توجه قرار می‌گیرد. همگرایی میان‌ رشته‌ای در این حوزه، شامل روان‌شناسی شناختی، علوم اعصاب و زبان‌شناسی، امکان درک دقیق‌تری از پیچیدگی‌های ذهنی انسان را فراهم می‌آورد.

در کنار این، علوم اعصاب شناختی به بررسی فرآیندهای بیولوژیکی پرداخته که زمینه‌ساز شناخت انسانی هستند. استفاده از فناوری‌های نوین مانند تصویربرداری عصبی، به تحلیل دقیق‌تر فعالیت‌های مغزی و ارتباط آن با رفتار انسان کمک می‌کند. این حوزه به‌ویژه در شناسایی نقص‌های سیستم عصبی و تأثیر آن‌ها بر رفتارهای انسانی اهمیت دارد.

همزمان، روانشناسی شناختی با تمرکز بر فرآیندهای درونی ذهن، از جمله حافظه، زبان و تصمیم‌گیری، به درک نحوه پردازش اطلاعات توسط انسان‌ها پرداخته و کاربردهای درمانی فراوانی دارد. در نهایت، فلسفه و انسان‌شناسی به عنوان بخش‌هایی از علوم شناختی، به مسائل بنیادین و تبیین‌های هنجاری در فهم ماهیت ذهن و فرآیندهای شناختی کمک می‌کنن

منابع: دانشنامه فلسفی استنفورد، Emotive، Very Well Mind



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X