کلینت ایستوود و تاثیر وسترن ایتالیایی
واقعا نمیتوان تبدیل شدن یک ستارهی بازیگری مانند کلینت ایستوود را به یک کارگردان در اواسط دهه ۶۰ میلادی نادیده گرفت. پس از یک دوره تصدی در سریال تلویزیونی طولانی مدت «روهاید» (Rawhide) و چند فیلم برجسته هالیوودی، مدتی در ایتالیا طول کشید تا او به یک ستاره بزرگ تبدیل شود. سه فیلم به کارگردانی سرجو لئونه مسیر حرفهای او را برای همیشه تغییر داد. فیلمهایی که او در پی ستاره شدن ناگهانیاش ساخت، یک مطالعه موردی جالب را نشان میدهد. در این مطلب با نگاهی به سه وسترن اوایل دهه ۷۰ او، میخواهیم ویژگیهای جالب وسترن ایتالیایی را ببینیم که بر تولیدات آمریکایی تاثیر گذاشته است.
ایتالیاییها و سایر اروپاییها از دهه ۵۰ وسترنهایی به سبک آمریکایی میساختند، اما فیلم برجستهی «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) به کارگردانی لئونه در سال ۱۹۶۴ بود که یک سبک خاص ایتالیایی را در این ژانر آغاز کرد. در حالی که وسترنهای آمریکایی تمایل داشتند که با وجود پر زرق و برق آدمهای خوب و بد وسترن قدیم به کار خود ادامه دهند، لئونه این ویژگیها را همراه با مضامین (و خط داستانی) فیلمهای سامورایی ژاپنی برای خلق نوع جدیدی از اسطورهها استفاده کرد. نسخه واقعی وسترن آمریکایی این فیلم یک اقتباس از کتاب داستان ایتالیایی بود که او در کودکی دیده بود، که ممکن است علمی-تخیلی نیز باشند.
صدها فیلم وسترن ایتالیایی و اروپایی پس از سه فیلم لئونه با ایستوود، که شامل «به خاطر چند دلار بیشتر» (For a Few Dollars More) و «خوب، بد، زشت» (The Good, the Bad, and the Ugly) نیز میشود، آمدند و آنها شروع به کشف مضامین تیرهتر و خشنتر از انتقام، آزار و شکنجه و گاهی اوقات، بیرحمی تمام عیار کردند. آنها همچنین به خاطر سهگانهی دلار، نوع جدیدی از آهنگسازی فیلم را آغاز کردند. موسیقی متنهای تقلیل یافتهی انیو موریکونه و راک اند رول برای آن فیلمها باعث ایجاد دهها موسیقی متن دیگر برای او و دیگران شد. وسترن نه تنها متفاوت به نظر میرسید و احساس متفاوتی داشت، بلکه صدای متفاوتی هم داشت.
بنابراین در سال ۱۹۷۰ که چهار سال از آخرین وسترن ایستوود در ایتالیا گذشته بود، این ستاره اکشن بسیار محبوب اکنون میتوانست هر نوع فیلمی را که میخواهد بسازد. در حالی که او در فیلمهایی مانند «طناب اعدام» (Hang’em High) بازی میکرد، فیلم «دو قاطر برای خواهر سارا» (Two Mules for Sister Sara) در سال ۱۹۷۰ به کارگردانی دان سیگل بود که رسما ترکیب محصولات آمریکایی ایستوود را با حساسیتهای یورو وسترن (وسترن اروپایی) آغاز کرد.
داستان خواهر سارا درست از دل وسترنهای سیاسی و انقلابی ایتالیای آن زمان بیرون میآمد. ایستوود نقش هوگان، مزدور سالهای پس از جنگ داخلی آمریکا را بازی میکند. او موافقت میکند که به انقلابیون مکزیکی کمک کند تا ارتش اشغالگر فرانسه را بیرون کنند. در ابتدای فیلم، او یک راهبه (با بازی شرلی مکلین) را از دست گروهی راهزن نجات میدهد و متوجه میشود که او نیز در تلاش است تا به انقلابیون کمک کند. اگرچه هوگان فقط به خاطر پول راضی به انجام این کار شده، اما یاد میگیرد که با آنها همدردی کند در حالی که همزمان حقایقی را دربارهی خواهر سارا میفهمد.
یکی از مشخصههای رونق وسترن ایتالیایی، ایده ضدقهرمان فوقالعاده توانا است که در نهایت به یک قهرمان واقعی تبدیل میشود. در سهگانهی دلار، ایستوود به عنوان یک حقهباز بیوجدان بازی میکند که صرفا خواهان یک دستمزد بزرگ است. با پیشرفت هر فیلم، انگیزههای او نجیبتر میشود. زندگیهای بیگناهی که تبهکاران تهدید میکنند اغلب ارزش بیشتری از طلا برایش پیدا میکنند.
با پیشرفت چرخهی فیلمسازی در ایتالیا، فیلمسازان شروع به ساخت فیلمهای خود دربارهی انقلاب مکزیک کردند. روایات شروع به تمرکز بر یک مزدور آمریکایی یا اروپایی کردند که در نهایت با یک دهقان متواضع یا راهزن مبدل شده به مبارز آزادی متحد میشوند. اگر به یاد داشته باشید، هم ایتالیا و هم اسپانیا، برای مدت طولانی فاشیست بودند. وقتی که جوانان آن دوران پا به سن گذاشتند و شروع به ساختن فیلم کردند، از وسترن به عنوان راهی برای از بین بردن شیاطین فاشیست دهه ۳۰ و ۴۰ استفاده کردند.
فیلم «دو قاطر برای خواهر سارا» همان مضمون سیاسی شخصی را ندارد، اما از همان ساختار اولیه فیلمسازانی مانند سرجو کوربوچی و سرجیو سولیما استفاده میکند. فیلم «خواهر سارا» نیز بیشتر به رابطه شخصی بین بازیگران زن و مرد خود توجه دارد. رابطه و داستان عاشقانه تقریبا در اکثر وسترنهای ایتالیایی وجود ندارد. اما چیزی که قطعا به خواهر سارا کمک میکند ایتالیاییتر شود، موسیقی باورنکردنی آهنگساز انیو موریکونه است. این بدون شک یکی از بهترینهای او است، که از خود قاطرها، وسایل نقلیه سفر قهرمانان ما به عنوان موتیفی برای موسیقی ضربی استفاده میکند.
پس از «دو قاطر برای خواهر سارا»، ایستوود تعدادی فیلم واقعا جذاب بازی کرد، از جمله گوتیک جنوبی «فریب خورده» (The Beguiled) برای کارگردان دان سیگل و اولین کارگردانی خودش «میستی را برایم پخش کن» (Play Misty for Me). در سال ۱۹۷۲، ایستوود دوباره یک وسترن بازی کرد، این بار برای کارگردان فیلم «فرار بزرگ» (The Great Escape) و «هفت دلاور» (The Magnificent Seven)، جان استرجس. «جو کید» ( Joe Kidd) در حالی که از بسیاری جهات یک فیلم ضعیفتر است، حداقل به گفته نویسنده و مفسر الکس کاکس، به نظر میرسد که ریشه در یکی از بهترین وسترن اسپاگتیها داشته باشد.
سرجو کوربوچی بعد از لئونه دومین کارگردان برتر وسترن ایتالیایی بود. در «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon a Time…in Hollywood) به این موضوع اشاره شده است. «جانگوی» کوربوچی یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای آن دوران است. وسترنهای انقلابی بعدی او، «مزدور» (The Mercenary) و «رفقا» (Companeros)، مفرح و پرحاشیه هستند. اما این فیلم «سکوت بزرگ» (Il grande silenzio) محصول ۱۹۶۸ شاهکار اوست.
در آن فیلم یک جایزه بگیر به نام سایلنس (با بازی ژان لویی ترنتینیان) ظاهر میشود که فقط سایر جایزه بگیرها را شکار میکند. پس از حملهای در کودکی که باعث کشته شدن خانوادهاش شد و او قادر به صحبت کردن نبود، سایلنس وظیفه دفاع از یک جامعه کوهستانی صلح آمیز در یوتا را در برابر یک زمیندار حریص که یک گروه مخصوصا بدجنس از جایزه بگیرها را فرستاده است، بر عهده میگیرد تا مردم را از زمین بیرون کند. لوکو (با بازی کلاوس کینسکی)، جایزه بگیر بد اصلی، هرگز کسی را نمیکشد، مگر اینکه خودشان ابتدا اسلحه بکشند. میدانید، برای اینکه کارش را قانونی جلوه دهد. این دقیقا همان روشی است که سایلنس از آن استفاده میکند. بنابراین میتوانید تنش را بهگونهای تصور کنید که هیچکدام از مردان، دیگری را نمیکشند.
«سکوت بزرگ» یکی از تلخترین وسترنهایی است که تا به حال ساخته شده است، به ویژه به دلیل فضای پر از برف خیره کنندهاش. طبق گفته کاکس در ترانه توصیفی «جو کید»، ایستوود علاقهمند بود که فیلم را به زبان انگلیسی بازسازی کند، اما هرگز محقق نشد. با این وجود، جنبههای زیباییشناختی فیلم در «جو کید» ظاهر میشود، بدون اینکه چیزی شبیه به ابهامات اخلاقی عمیق و مضامین در مرکز آن باشد.
«جو کید» معروف ایستوود، یک جایزه بگیر سابق است که یک بارون زمینخوار (با بازی رابرت دووال) او را استخدام میکند تا یک انقلابی مکزیکی (با بازی جان ساکسون) را که در حال موعظه برای اصلاحات ارضی است، ردیابی کند. محیط یک شهر کوهستانی است که به گیرایی محیط برفی سکوت بزرگ نیست، اما قطعا یادآور همان فضا است. ایستوود یک کلاه لبه پهن، یک شال و یک تپانچه خودکار به جای یک هفت تیر معمولی دارد. همه اینها دقیقا همان پوشش سایلنس هستند. اما جو کید فقط یک آدم است، بدون هیچ گونه پیشینه یا انگیزههای پنهانی. اکشن خوبی وجود دارد، اما تقلیدی کم رنگ (به معنای واقعی کلمه) از یک فیلم ایتالیایی بسیار بهتر است.
با این حال، این خود ایستوود بود که همه چیز را جمعآوری کرد. او فیلمی را کارگردانی میکند که تمام زیباییشناسی و لحن خود را مدیون وسترن ایتالیایی است، اما بیتردید آمریکایی است. «ولگرد دشتهای مرتفع» (High Plains Drifter) همان تعریف وسترن گوتیک است، به همان اندازه که در مورد ماورالطبیعه (شاید) باشد تا در مورد بازی با سلاح است. این دومین فیلمی بود که او بعد از «میستی را برایم پخش کن» و به عنوان اولین وسترنش کارگردانی کرد. این یک داستان انتقامجویانه است بدون اینکه یک شخصیت واقعا اصلاحپذیر در میان آنها باشد.
ایستوود نقش یک هفتیرباز ناشناس را بازی میکند که به یک شهر کوچک معدنی مرزی میرسد. سه مرد سرسخت بلافاصله شروع به آزار و اذیت او میکنند و او به راحتی آنها را میکشد. سپس کلانتر به او پیشنهاد شغلی میدهد که او رد میکند. به نظر میرسد آن مردانی که او کشته است، محافظ اجیر شده شهر در برابر سه قانونشکنی بودهاند که به تازگی از زندان آزاد شدند. آن قانون شکنان کلانتر سابق شهر را به طرز وحشیانهای به قتل رساندند. غریبه میآموزد که مردم شهر، قانونشکنان را مخصوصا برای کشتن کلانتر استخدام کردهاند، زیرا معدن آنها در زمینهای دولتی مخفی شده است. آنها سپس جنایتکاران را لو میدهند و حالا از مجازات میترسند. غریبه کار «محافظت» از شهر در برابر آدم بدها را بر عهده میگیرد، اما او نقشه انتقام خود را در سر دارد.
بنابراین، تعدادی تم جالب در «ولگرد دشتهای مرتفع» وجود دارد. جوهر زیادی که در طول سالیان در شکلگیری ماهیت شخصیت ایستوود صرف شده است. آیا او برادر کلانتر کشته شده است؟ روح مرد؟ فقط مقداری خشم انتقامجویانه؟ هرگز کاملا واضح نیست و واقعا هم مهم نیست. آنچه اهمیت دارد، تکنیکهای فیلمسازی نامتعارفی است که ایستوود به کار میبرد، از دوربین دستی گرفته تا تدوین دیوانهوار و برداشتهای دور و نزدیک بینهایت. این همچنین ممکن است کمترین قهرمانی در میان تمام «قهرمانان» وسترن ایستوود باشد، که یک ایده بسیار اروپایی وسترن است.
اما یکی از اولین کارهایی که او در فیلم انجام میدهد تجاوز جنسی به یک زن است. به طور روایی نشان میدهد که چگونه شهر از ترسوهایی تشکیل شده است که کنار میایستند و این اتفاقات را تماشا میکنند. اما این یک لحظه بیدلیل وحشیانه است، حتی وقتی آن را در سال ۲۰۲۰ تماشا میکنیم.
هر سه این فیلمها به بازنگری وسترن آمریکایی اشاره میکنند که در پی رونق وسترن ایتالیایی آغاز شد. ایستوود در حالی که ظاهرا هرگز دوست نداشت در سه فیلم برای سرجو لئونه کار کند، همیشه به تاثیر او بر کارگردانی خودش اذعان داشته است. این سه فیلم دقیقا در آستانه سینمای جدید آمریکا هستند، با مضمون و محتوای قویترشان، اما برای رسیدن به آن نقطه به فشاری از سوی ایتالیا نیاز داشتند.
منبع: nerdist