۶ رمان پرفروش از نشرهای چشمه و ثالث
هر فرد کتابخوانی حداقل برای یکبار هم که شده مسیر کتابخوانیاش از انتشارات چشمه و ثالث عبور کرده است. نشر چشمه و ثالث یکی از بزرگترین و فعالترین موسسات در زمینهی چاپ و نشر کتاب هستند که تاکنون آثار متعددی را در زمینههای مختلف منتشر کردهاند. نشر چشمه فعالیتش را از سال ۱۳۶۴ به مدیریت سید حسن کیائیان موسوی آغاز کرد و نشر ثالث از سال ۱۳۷۵ به مدیریت محمدعلی جعفریه شروع به فعالیت نموده است.
در ادامهی این مطلب ۶ مورد از پرفروشترین کتابهای این دو نشریه را به اختصار معرفی کردهایم.
۱. کافه پیانو
کتاب کافه پیانو اثر روزنامهنگار و نویسندهی ایرانی، فرهاد جعفری است که اولین بار سال ۱۳۸۶ توسط نشر چشمه منتشر شد. این کتاب تقریبا پس از گذشت ۲ سال برای بیست و پنجمین مرتبه و تاکنون بیش از پنجاه بار تجدید چاپ شده است.
جعفری در مصاحبهای دربارهی علت موفقیت این کتاب میگوید: «از منظر داستانی، طرز نوی روایت و شخصیتپردازی و فضاسازیهای کمتر دیدهشده و خط روایی صاف و مستقیمش. از منظر ادبی، لحن و زبان و نثر متمایزش. از منظر جامعهشناختی، تعلق داشتن به طبقه متوسط و طرح دغدغهها و آرزوهای امروز این طبقه. از منظر جنسیت، برخوردار بودن از سه شخصیت اصلی زن از سه نسل مختلف (گلگیسوی دهه هفتادی، صفورای دهه شصتی و پریسیمای دهه پنجاهی) و از منظر سیاسی طرح و پیشنهاد یک جامعهی دیگرپذیر و متساهل.»
داستان کتاب از جایی شروع میشود که نویسنده عقاید و نظراتش را دربارهی لباس و کفش خوب و تاثیر آن بر انجام کارهای بزرگ بیان میکند. شخصیت اصلی کتاب خود نویسنده است و داستان بهصورت اولشخص و با لحن و نثری روان روایت میشود. زمان داستان بهصورت خطی پیش نمیرود و بخشی از زندگی جعفری و دخترش «گل گیسو» در دوران طلاقش از همسرش «پری سیما» را روایت میکند. جعفری پس از ورشکستگی در شغل قبلیاش، کافهای به نام کافه پیانو که با تم پیانو طراحی شده، افتتاح کرده تا با درآمدش بتواند مهریهی همسرش را بدهد.
هر فصل از کتاب ماجرایی مربوط به یکی از مشتریهای کافه و اتفاقاتی است که در زمان کوتاهی مثلا در حد یک روز برای نویسنده رخ میدهد. برخی از شخصیتهایی که در داستان حضور پیدا میکنند، تاثیری در روند داستان ندارند و ناگهان ناپدید میشوند و سوالات زیادی را در ذهن خواننده ایجاد میکنند.
در بین شخصیتهای کتاب، دختری مرموز نیز حضور پیدا میکند که در ساختمانی چندطبقه روبهروی کافه پیانو زندگی میکند. او تلاش دارد توجه صاحب کافه را با پوشیدن لباسهای زیبا و کارهای مختلفی که از پنجرهی آپارتمانش انجام میدهد، به خودش جلب کند. اوج داستان زمانی آغاز میشود که این دختر به کافه پیانو رفته و از صاحب کافه درخواست میکند که یک روز در هفته در این کافه اجرا داشته باشد و صاحب کافه با فکر به اینکه این کار ممکن است درآمد کافه را افزایش دهد، این پیشنهاد را قبول میکند و این شروع اتفاقهایی در داستان خواهد شد.
طرح داستان، صحبتها و دیدگاه صاحب کافه از مسائل بسیار جالب و لذتبخش است و همین ویژگیها باعث شد که این رمان در زمان کوتاهی بتواند به یکی از پرفروشترین آثار ادبیات فارسی تبدیل شود.
در قسمتی از کتاب کافه پیانو میخوانیم:
«اینکه آدم از خودش یک کافه داشته باشد از خیلی جهات خوب است . دستکم به این دلیل که هر چه قدر دل خودش بخواهد توی ترکاش شکر میریزد. اما اینکه هی باید حواست پیش مردم باشد که مبادا دارند دنبالت میگردند تا سفارش بدهند و پیدایت نمیکنند و تو حواست یک جای دیگری است حالا پیش لوزههای گل . گیسو یا پایاننامهی زنت _ از آن چیزهاییست که یک حالگیری اساسی ست. طوری که حقیقتا آدم در میماند. که بالاخره بهتر است آدم از خودش کافهای داشته باشد یا بهتر است به همان کافهی لجن در مال دیگران بسازد؟»
۲. مغازهی خودکشی
کتاب «مغازهی خودکشی» با عنوان انگلیسی «The Suicide Shop» اثر کاریکاتوریست، فیلمنامهنویس و رماننویس فرانسوی، ژان تولی است که سال ۱۳۸۶ توسط نشر چشمه منتشر شد. این کتاب تاکنون به بیست زبان زندهی دنیا از جمله زبان فارسی ترجمه شده است .تولی درواقع ایدهی این رمان را در حین تحقیق برای کتابش دربارهی زندگی شاعر فرانسوی ورلن به ذهنش رسید.
تولی در این کمدی سیاه خوانندگان را با خانوادهی مدرن آدامز به نام تواچه آشنا میکند که فروشگاهی منحصربهفرد به نام مغازهی خودکشی را اداره میکنند. دنیایی که داستان در آن اتفاق میافتد با بارانهای اسیدی مکرر و کبوترانی که اگر بر فراز مناطق خاصی در شهر پرواز کنند میمیرند، کمی پسا آخرالزمانی است. فنآوری پیشرفتهای مانند تلویزیون سهبعدی وجود دارد که در آن گویندهی اخبار دقیقا در کنار شماست و میتوانید او را لمس کنید. مردم ناامید هستند و تنها به دنبال وسیلهای برای پایان دادن به زندگی رقتانگیز خود میگردند و آن را در مغازه کوچکی به نام مغازهی خودکشی مییابند.
میشیما و همسر وظیفهشناسش، لوکریس یک کسبوکار خانوادگی را راهاندازی کردهاند که برای یک هدف طراحی شده و آن «مرگ» است. آنها برای مشتریان خود انواع امکانات و تجهیزات لازم برای پایان دادن به زندگیشان را فراهم میکنند.
درواقع کارکنان مغازهی خودکشی در دنیایی بسیار افسرده که اکثریت مردم ارادهی زندگی را از دست دادهاند، دقیقا آنچه را که برای پایان دادن به زندگی نیاز است به آنها میفروشند. آنها میتوانند طیف وسیعی از سموم مخصوص را تولید میکند یا طناب مناسب را برای سقف ارتفاعی شما توصیه کنند یا تفنگهای ساچمهای با آبنبات سیانور را برای خرید به شما پیشنهاد دهند. شعار فروشگاهشان که روی سردر مغازهی آنها نیز نوشتهشده این است که « آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید!»
میشیما و لوکریس دو فرزند به نامهای وینسنت و مرلین دارند که نامشان از خودکشیهای موفق افراد مشهور گرفته شده است و هرکدام از ناراحتیهای روانی خاص خود رنج میبرند. وقتی کوچکترین پسرشان، آلن به دنیا میآید متوجه میشوند که او شبیه بقیه نیست. آنها هر کاری که میتوانند انجام میدهند تا او را به یک بدبختی آبرومندانه هدایت کنند اما او فضای تیرهوتار آنجا را با جایگزین کردن سیبهای سالم بهجای سیبهای سمی و کند کردن تیغهای تیز شده، تجارت خانوادگیشان را خراب میکند.
خانواده او را مجبور میکند که اخبار بد تلویزیون را تماشا کند تا روحیهاش را تضعیف کنند، اما او با تماشای خبر هواپیمای حامل دویست و پنجاه مسافر که سقوط کردهاند و دویست و چهلوهفت کشته داشته، فقط تعداد بازماندگان را به یاد میآورد و ابراز خوشحالی میکند.
درواقع آلن با خوشحالی تلاش خانوادهاش برای ترویج خودکشی را خراب و با ادامهی داستان خوشبینی و عشق آلن بهتدریج به اعضای خانوادهاش سرایت کرده و کمکم هدف مغازه را زیرورو میکند؛ وینسنت که از میگرنهای وحشتناک و کابوسهای وحشتناک رنج میبرد، یاد میگیرد که احساسات تاریک خود را به آثار هنری هدایت کند که درد او را کاهش دهد و مادام تواچه استعداد خود را در مهارت آشپزی فراتر از زهر کشف میکند.
یک انیمیشن بر اساس کتاب لذتبخش و تفکر برانگیز مغازهی خودکشی، سال ۲۰۱۲ به کارگردانی پاتریس لاکونت ساخته شد.
در قسمتی از کتاب مغازهی خودکشی میخوانیم:
«خیلی از مردم آماتورند. میدونید، از هر صد و پنجاه هزار نفری که دست به خودکشی میزنند، صد و سیوهشت هزار نفر شکست میخورند. اغلبشون علیل میشن و میافتند روی ویلچر، از ریخت و قیافه میافتند، ولی ما… اینطوری نیستیم. ما خودکشی رو تضمین میکنیم. اگه نمردید، پولتون رو پس میدیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمیشید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدفتون. در ضمن همونطور که همیشه میگم، شما فقط یک بار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.»
۳. هیچ دوستی بهجز کوهستان
کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان اثر نویسنده و روزنامهنگار کرد ایرانی، بهروز بوچانی است که سال ۱۳۹۸ توسط نشر چشمه منتشر شد. این اثر شرح زندگینامهای از سفر خطرناک بهروز بوچانی به جزیرهی کریسمس، زندانی شدن او در بازداشتگاه مهاجرت دولتی استرالیا در جزیرهی مانوس و روایتی ویرانگر از بیتفاوتی جهان به رنج پناهندگان است. نویسنده از روششناسی فلسفی و روانکاوانهای برای بررسی تفسیر سیاسی و روایت تاریخی استفاده میکند و اسطورهها و فولکلور کردی، ایرانی و مانوسی از روایت حمایت میکنند.
این کتاب توسط پنج نویسنده برجستهی استرالیایی بهعنوان یکی از بهترین کتابهای سال ۲۰۱۸ شناخته شد. این اثر غنیترین جایزهی ادبی استرالیا، جایزهی ویکتوریا برای ادبیات و همچنین جایزهی ویکتوریا برتر برای آثار غیرداستانی را که توسط مرکز ویلر ۳۱ ژانویه ۲۰۱۹ اعطا شد، دریافت کرد. بوچانی با بیان اینکه این جایزه یک پیروزی است، گفت: «این جایزه نهتنها برای ما بلکه برای ادبیات و هنر و مهمتر از همه پیروزی برای بشریت است. این یک پیروزی در برابر نظام است.»
بهروز بوچانی با کلماتی کوبنده و در عین حال فهیم و شاعرانه، خواننده را به سفری صمیمی از ترس درونی و بقا میبرد که چارهای جز رها کردن خانهی خود و به خطر انداختن زندگیاش در جستجوی زندگی بهتر ندارند. این کتاب نمونهای بینظیر از قدرت بیان فرهنگی بهعنوان مقاومت در برابر بیعدالتی است.
کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان بر روی یک تلفن همراه با استفاده از واتس اپ نوشته شده و بهعنوان هزاران فایل PDF از جزیرهی مانوس خارج شده است. این کتاب توسط دانشیار افتخاری گروه فلسفهی دانشگاه سیدنی، امید توفیقیان از فارسی به انگلیسی ترجمه شده است.
بوچانی معتقد است که ظلم تصادفی نیست، بلکه هدفمند است و برای منزوی ساختن و ایجاد اصطکاک بین زندانیان طراحی شده که منجر به ناامیدی و شکست روحی میشود.
کتاب بینظیر هیچ دوستی بهجز کوهستان را همهی کسانی که به داستانهای زمان ما اهمیت میدهند باید بخوانند. این کتاب به ما یادآوری میکند که مهم نیست برای چه خدایی که دعا میکنیم، چه جایی که به دنیا آمدهایم یا جایی که خانه میخوانیم چقدر با یکدیگر متفاوت هستیم، ما کلمات، زبان و ادبیات مشترک داریم.
در قسمتی از کتاب هیچ دوستی بهجز کوهستان میخوانیم:
«در یک گوشه ماشین، زوجی سریلانکایی با بچه کوچک چندماههشان نشسته بودند، در میان اینهمه مسافر ایرانی و گرد و عراقی، بودن یک خانواده سریلانکایی سؤالبرانگیز بود. زن به طرزی دلپذیر زیبا بود؛ با چشمانی به سیاهی شب و سینههایی پر از شیر. بچهاش را بغل گرفته بود و همسرش تمام حواسش به آنها بود و شانههای زن را یکبند نوازش میکرد تا احساس غریبگی نکند. مرد سعی داشت به زنش بفهماند که کنار اوست و اجازه نمیدهد حضورش را یکلحظه از خاطر ببرد. در تمام طول مسیر فکر و ذکر مرد همین بود؛ خواه این را با نوازش محکم شانههای زن نشان میداد، خواه با بغل کردنش هنگام بالا و پایین رفتنهای کامیون عصبانی، اما زن تمام هموغمش بچه کوچکشان بود.»
۴. حرمسرای قذافی
کتاب «حرمسرای قذافی» با عنوان انگلیسی «Gaddafi’s Harem» اثر روزنامهنگار، خبرنگار جنگ و خبرنگار مجلهی لوموند، آنیک کوژان است که سال ۱۳۹۷ توسط نشر ثالث و به ترجمهی بیژن اشتری منتشر شد. آنیک کوژان موارد سوءاستفاده از قدرت را در طول رژیم قذافی در لیبی (دورهای بیش از ۴۰ سال) مستند میکند. او که توسط لوموند برای نوشتن در مورد نقش زنان در جریان انقلاب لیبی در سال ۲۰۱۱ منصوب شد، داستان عمیقتری را کشف کرد که او را بارها و بارها به کشور لیبی بازگرداند.
معمر قذافی در زمان رژیم خود مدعی بود که محافظ حقوق زنان است. با اینحال، در محدودهی خانههای متعدد خود، هزاران زن جوان را در معرض بردگی جنسی قرار داد، جایی که آنها نه جرات فرار از آن را داشتند و نه به زبان میآوردند. در کشوری که رابطهی جنسی خارج از ازدواج غیرقانونی است و تجاوز جنسی تابو است، صحبت در مورد این بیعدالتیها نهتنها به قربانی آسیب میرساند، بلکه در ظاهر باعث آبروریزی خانوادهی فرد نیز میشود.
کوژان این معضل را با داستان تلخ و باورنکردنی یک دختر جوان به نام ثریا نشان میدهد؛ نیمهی اول این کتاب روایت زندگی ثریا است که درست پس از ۱۵ سالگیاش از تقدیم یک دستهگل به قذافی در هنگام بازدید از مدرسهاش هیجانزده بود. روز بعد، سه زن از کمیتهی انقلاب او را به بازدید از اردوگاه نزدیک خود بردند. ثریا را غسل دادند، آرایش کردند و به اتاقخواب قذافی تحویل دادند. قذافی در طول پنج سال بعد، مکررا به ثریا تجاوز کرد و او را مورد آزار قرار داد و او را مجبور به کشیدن سیگار، نوشیدن الکل، مصرف کردن کوکائین و … کرد.
نیمهی دوم کتاب که توسط نویسنده روایت میشود، داستان گستردهتر رژیم فاسد و جنسی قذافی در لیبی را از طریق مصاحبه با طیف گستردهای از دیگر لیبیاییهای آسیبدیده روشن میکند. او با بررسی سکوت فرهنگی سنتی لیبی در مورد تجاوز جنسی، منابع ناشناس را پیدا میکند که توصیفات دلخراش استفاده قذافی از تجاوز به عنف بهعنوان یک سلاح سیاسی را تأیید کرده و درنتیجه باعث رسوایی قربانیان و خانوادههای آنها میشود.
حتی پس از مرگ قذافی و فروپاشی رژیم او، این زنان لیبیایی هستند که مورد ناسزا قرار گرفتن خانوادههایشان، نادیده گرفته شدن توسط دولت و جامعهی بینالمللی و زندگی در شرمساری شده و همچنان رنج میبرند. کوژان مشتاقانه خواهان عدالت برای زنان و خانوادههایی است که زندگی آنها توسط رژیم قذافی ویران شده است. بسیاری از وقایع توصیف شده دردناک و تکاندهنده هستند و ارائهی آنها شبیه شهادتهای دادگاه است؛ واقعی، تلخ و گهگاهی خفه شده.
در قسمتی از کتاب حرمسرای قذافی میخوانیم:
«همان سالی که دوازدهساله شدم، پدرم اعلام کرد که ما حالا باید به شهر سرت، که مابین بنغازی و طرابلس و بر کرانه دریای مدیترانه واقعشده، نقلمکان کنیم. او میخواست به زادگاهش، به پدرش مردی فوقالعاده سنتی با چهار زن و همینطور به برادران و اقوامش نزدیکتر باشد. در لیبی اوضاع اینطوری است دیگر، هر عضو خانواده میکوشد تا آنجا که ممکن است به زادگاهش نزدیک باشد چون از قرار معلوم اینطوری از حمایت محکم و بیقیدوشرط اقوام و خویشاوندانش بهرهمند میشود. ما در بنغازی هیچ ریشهای، یا به عبارتی هیچ قوموخویشی نداشتیم درنتیجه احساس بچههای پتیم را داشتیم.»
۵. دوست باهوش من
کتاب «دوست باهوش من» با عنوان انگلیسی «My Brilliant Friend» یک شاهکار مدرن از یکی از تحسینشدهترین نویسندگان ایتالیا، النا فرانته است که سال ۱۳۹۹ توسط نشر ثالث و به ترجمهی سودابه قیصری منتشر شد. این کتاب بلافاصله پس از انتشار با استقبال زیادی روبهرو شد و جزو لیست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار گرفت. این اثر همچنین در لیست بهترین رمانهای منتشرشدهی نشر ثالث نیز قرار دارد.
رمانهای فرانته را با آثار نویسندهی صاحبنام نروژی کناسگور مقایسه میکنند، زیرا هر دو نویسنده را میتوان با موشکافی فراواقعیشان مشخص کرد. این رمان فوقالعاده اولین قسمت از مجموعهی «رمانهای ناپلی» است که دوستی، زندگی، شادی و تراژدی را با پسزمینهی خشونت و مشکلات ترسیم میکند.
کتاب دوست باهوش من داستانی غنی و قدرتمند از دوستی و رقابت شدید بین دو دختر به نامهای النا و لیلا است. درواقع این کتاب زندگی این دو دوست را از کودکی تا بزرگسالی و پیری دنبال میکند.
داستان در دههی ۱۹۵۰ در محلهای فقیرانه اما پر جنبوجوش در حومهی ناپل آغاز میشود. با بزرگتر شدنشان در این محیط ناسالم، دو دختر یاد میگیرند که پیش از هر کس یا هر چیز دیگری به یکدیگر تکیه کنند. همانطور که آنها رشد میکنند، مسیرهای آنها بهطور مکرر از هم جدا و باز به هم نزدیک میشود. آنها تجسم ملتی هستند که دستخوش تغییرات مهمی است.
درواقع فرانته از طریق زندگی این دو زن، داستان یک محله، یک شهر و یک کشور را روایت میکند که به شیوههایی تغییر میکند که بهنوبهی خود، رابطهی بین دو شخصیت اصلی داستان را نیز دگرگون میکند.
در قسمتی از کتاب دوست باهوش من میخوانیم:
«وقتی هنوز بچهای و دنیا را زیاد تجربه نکردهای، خیلی سخت است که در دل فاجعه، آن را بفهمی و درک کنی، شاید حتی نیاز به آن را احساس نکرده باشی. بزرگسالانی که منتظر فردایند، در زمان حالی حرکت میکنند که همان دیروزیا پریروز با حداکثر یک هفته گذشته است. آنها نمیخواهند در مورد بقیهاش فکر کنند. کودکان معنای دیروز یا پریروز یا حتی فردا را نمیدانند، همهچیز دالان» است، خیابان همین است، در ورودی همین است، پلهها همین است، این مادر است، این پدر است، این روز است و این شب است. کوچک بودم و بهواقع، عروسکم بیش از من میفهمید. با او حرف میزدم و او هم با من حرف میزد. صورت و چشمانی پلاستیکی داشت.»
۶. آخرین انار دنیا
کتاب «آخرین انار دنیا» با عنوان انگلیسی «The Last Pomegranate of the World» اثر رماننویس، شاعر و نظریهپرداز اندیشمند کرد عراقی، بختیار علی است که سال ۱۳۹۶ توسط نشر ثالث و به ترجمهی آرش سنجابی منتشر شد. بختیار علی یکی از معدود نویسندگانی است که میتواند شمارا وادار کند از واقعیتهای زشت اطرافتان غباری از تخیل بسازید و بهنوعی به نتیجهای خارقالعاده و در عین حال شگفتانگیز آمیخته با لذت و زیبایی برسید.
درواقع در کتاب آخرین انار دنیا، افسانه و تخیل با واقعیت دردناک در هم میآمیزند و شخصیتها پیمانهای عشق و دوستی خود را زیر درخت انار دفن میکنند. بختیار علی میگوید: «ما نمیتوانیم فاجعهی سیاسی و بحران وجودی انسان را از هم جدا کنیم. بحران سیاسی درنهایت یک بحران فلسفی و اخلاقی است و همه فریادهای سیاسی بهنوعی بیانگر بحران وجودی انسان است و نمیتوان بر این بحرانها و مصیبتها فائق آمد بدون اینکه از همهی سمومی که حوزهی سیاسی تولید کرده است عبور کرد.»
در کتاب آخرین انار دنیا مظفر الصباحی، یک مبارز بیستویکساله پس از فداکاری برای دوست همرزمش یعقوب السینوبر، که اکنون رهبر انقلاب است، از زندان آزاد میشود. تنها درخواست مظفر از یعقوب این بود که از فرزند خردسالش ساریاسی مراقبت کند، اما یعقوب این کار را نکرد. هنگامیکه مظفر سفر خود را آغاز میکند و به دنبال پسرش میگردد، متوجه میشود که سه نفر هستند که نام سریاسی الصباحی دارند. یکی مرده، دیگری در زندان و سومی غیرقابل تشخیص سوخته است. او در سفر خود برای یافتن سه ساریاسی که نشاندهندهی زندگی نسل جوان هستند، آشنا میشود.
کتاب آخرین انار دنیا روایتی فلسفی صوفیانه است که درد، خشونت، بیعدالتی و مصیبتهای مردم کرد را از طریق عشق، دوستی و فداکاری، پیمانها و وعدههایشان نشان میدهد. همانطور که بسیاری از نویسندگان و منتقدان کرد معتقدند، این رمان یک اثر ادبی متفاوت است که در آن تصاویر شفافی از وضعیت بشر معاصر مانند جنگ، یتیمخانه، زندگی طبقات مختلف اجتماعی، تضادها و همچنین بحران هویت انسان وجود دارد.
در قسمتی از کتاب آخرین انار دنیا میخوانیم:
«یکی از آنها لاولاو سپید و دیگری خواهر بزرگترش، شادریای سپید، است. پسر همراه جریان آب به پنجره آنها میرسد و میگوید: «عصر بخیر، اسم من محمد دل شیشه است و سیلاب مرا آورده اینجا، میتوانید پنجرهتان را برایم باز کنید؟» الاولاو سپید پنجره را باز میکند و به محمد دل شیشه میگوید: «بفرمایید.» نمیداند که همراه باز کردن پنجره دروازه طوفان بزرگی را به روی زندگی خویش گشوده است، محمد دل شیشه وارد میشود، جز گلدانی نقرهای و اناری شیشهای و مجموعهای کلید و مدال چیز دیگری همراهش نیست. محمد دل شیشه از همان ابتدا مطمئن است که سروکارش با عشقی دشوار و افلاطونی است، به آن دو نگاه میکند که موهایشان روی فرش کشیده میشود و به اشیا میپیچد و موج میاندازد و آرام میشود.»
خلاصه ی گذاشته شده از «آخرین انار دنیا» کل داستان را لو داده و کسی که این مطلب را مطالعه کرده ممکن است از لذت خواندن کتاب محروم شود. آخرین انار دنیا را باید بدون هیچ پیش زمینه ای خواند تا بشود از آن لذت کافی را برد. ضمناً ترجمه مریوان حلبچه ای از این کتاب عالی است و همچنین شنیدنش به صورت صوتی با صدای فوق العاده بهرام ابراهیمی می تواند آن را به یکی از به یاد ماندنی ترین کتاب های صوتی شنیده شده تبدیل کند.