سلبریتیها مهم هستند؛ خاستگاه مفهوم سلبریتی و تاثیر آن بر زندگی ما
در رمان خود یعنی «تصویر دوریان گری» (۱۸۹۱)، اسکار وایلد با نیش و کنایه میگوید: «تنها یک چیز در دنیا بدتر از دربارهی تو حرفزدن است و آن چیز، دربارهی تو حرفنزدن است». وقتی وایلد این عبارات را مینوشت، در اوج شهرت خود بود و در ابتدای رسوایی عاشقانه که او را بدنام کرد. او که به خاطر نثر تحریکآمیز و خودجلوهگریاش به همان اندازه که مورد تحقیر و اهانت قرار میگرفت، تحسین نیز میشد، جای تعجب نداشت که وایلد توجه عموم را با رابطهی عاشقانهی بحثبرانگیزش با لورد آلفرد داگلاس و دفاع پر شور و حرارت او در دادگاه از «عشقی که جرات به زبان آوردن نامش را ندارد»، به خود جلب میکرد. این اولین بار نبود و آخرین بار هم نخواهد بود که شخصیت خودنمای وایلد، شهرت حرفهای او را تحت تاثیر قرار میداد. او که یکی از غیرعادیترین، کاریزماتیکترین و شناختهشدهترین شخصیتهای زمان خود بود، بیش از هر کسی از امتیازات بر سر زبان بودن بهره برد و از مخاطراتش عذاب کشید. مخلص کلام اینکه: وایلد قدرت سلبریتیبودن را میدانست.
و آن چیست؟ چرا ما وایلد را به عنوان یک سلبریتی به حساب میآوریم ولی دانشمند پرآوازهای مثل آیزاک نیوتون را نه؟ سلبریتی دقیقا چه کسی است و آن کسی که ما میشناسیم، دقیقا چه زمانی به وجود آمد؟ سلبریتی با دیگر اقسام شناختهشدهبودن مثل شهرت یا معروفیت چه تفاوتی دارد؟
- چرا استفاده از صدای سلبریتیها در انیمیشن دیگر خیلی جذاب نیست؟
- از موسیقی پاپ تا خاندان گوچی؛ لیدی گاگا ستاره متولد شده است (پرتره یک بازیگر)
سلبریتی خودش را از دیگر اشکال اقبال عمومی متمایز میکند، به این دلیل که بر شخصیت فرد متمرکز است. در کمال به ظاهر جاودانهی آنها، سلبریتیها به ما پیشنهاد میکنند تا از این دنیا فرار کنیم، سرگرممان میکنند، به ما خوشی میدهند یا کمکمان میکنند تا درد خود را ابراز کنیم. در کاستیهای انسانی خود، آنها نواقص خود ما را به ما یادآوری میکنند، حسی از تعلق را در ما پرورش میدهند و به ما یادآوری میکنند که تقلا و مبارزه در یک کلام، حالتی از تجربهی انسانی است. سلبریتیها بازتابی از فردیت ما هستند و به ما نشان میدهند که ما چه کسی هستیم و به علاوه ما را با این توهم، سحر و جادو میکنند و به ما نشان میدهند که میخواهیم چه کسی باشیم.
واژهی شهرت (Fame) که از واژهی لاتین Fama گرفته شده است، نخستین بار در منظومهی حماسی انهاید ویرژیل برای روم، به عنوان الههی شایعات و منتشرکنندهی اخبار دیده شد که از بالهایش و دهانهای بسیار خود، برای گفتن و نشر اخبار استفاده میکرد.
بر سر ریشهی سلبریتی همواره بحث و جدل وجود دارد به این دلیل که تعاریف متفاوت و بسیار زیادی از این عبارت وجود دارد. این موضوع به امری رایج بدل شده است که به جای شهرت و یا اصطلاحاتی نظیر این، از لفظ سلبریتی استفاده کنیم اما با استفاده از این واژهها به جای هم، ما متون تاریخی را که در آن این اصطلاحات به کار رفتهاند، نادیده میگیریم. واژهی شهرت (Fame) که از واژهی لاتین Fama گرفته شده است، نخستین بار در منظومهی حماسی انهاید ویرژیل برای روم، به عنوان الههی شایعات و منتشرکنندهی اخبار دیده شد که از بالهایش و دهانهای بسیار خود، برای گفتن و نشر اخبار استفاده میکرد. واژه شهرت در زبان فرانسهی قدیم و انگلیسی میانه به شکلی عبور کرد که در قرن سیزدهم بر برآورد عمومی از یک فرد و در قرن چهاردهم بر تحسین عمومی یک فرد دلالت میکرد.
شهرت که به عنوان عبارتی همراه با اعمال قهرمانانه و اقدامات شایستهی قهرمانان کاریزماتیک و مردان برزگ در نظر گرفته میشد، تبدیل به بیان حالتی شد که برای عدهی نادری کاربرد داشت: افرادی به مانند اسکندر کبیر، شارلمانی، مارکو پولو، افلاطون، ارسطو، لئوناردو داوینچی، ژان دارک و دیگر چهرههایی از این قبیل. اما شهرت، خواهر ناخوانده و فاسد و بدگمانی را پشت پردهی معنی مخفی کرده بود و آماده بود تا در فرصتی، آن را وارد صحنهی نمایش بکند: «بدنامی». در طول زمان، فهرست بلندبالایی از حاکمان ظالم، جنایتکاران و بدکاران از نرون، کالیگولا، آتیلا، جسی جیمز و مارکوس دو ساد تا راسپوتین و ماتا هاری و چارلز منسون، بر سر جلب توجه عمومی، با افراد مورد تکریم و احترام در رقابت بودند. با انتشار روایتهایی که یک جامعه را تحریک میکند و آنها را میترساند و وجه تاریک انسان را مجذوب خودش میکند، بدنامی به شکل عظیمی در خیال جمعی خودش را نمایان کرد. به مانند آدمهای مرتد، منحرف و دغلکار، ابرشرورهای بدنام، به کالبد وحشت روحی تازه دمیدند و به بیانی از زهرخند تبدیل شدند.
اما واژهای که از شهرت و بدنامی مبهمتر است و حالتی دو پهلو دارد، سلبریتی است که از لغت لاتین celebrem گرفته شده است، واژهای که بر هر دو مفهوم بزرگداشت و ازدحام (بهتر است بگوییم از سر و کله بالا رفتن) یک فرد دلالت دارد. شهرت میتواند به فردی به خاطر کارهای خوبش و نیز به خاطر موقعیت موروثیاش اعطا شود. ملکه مشهور بود صرفا به این خاطر که ملکه است. با تکیه بر معیاری که یک بررسی موشکافانهی بیرونی است، با این حال، سلبریتی این تقابل و دوسویگی را مابین اعتبار و جامعه را نمایندگی میکند که واگذاریاش را بیشتر به فرآیندی از جنس مذاکره شبیه میکند تا اختصاص صرف آن. بر خلاف شهرت و نیکنامی که بیشتر بر احترام و تکریم اشاره دارد، سلبریتی تبدیل به واژهای پرکاربرد در قرن ۱۸ شد و بدگمانی و تردید را بیدار کرد. این مفهوم برای حقانیت تلاش کرد و علیه منتقدان افراط و بیمایگی جنگید. سلبریتی به طرقی بنیاد گذاشته شد و به میان آمد که شهرت از آنها به دور بود. شهرت به فردی برجسته و قابل توجه نیاز داشت، در حالی که سلبریتی مخاطبانی قضاوتگر میطلبید.
در حالی که معنی شهرت شکل گرفت و جا را برای دیگر مفهوم مقابلش یعنی بدنامی باز میکرد، کمتر به یک عمل مشخص ارتباط داشت و بیشتر مربوط به یک فرد معین بود و یا اقلا به یک طرز تفکر مشخص از یک فرد. در قرن نوزدهم، شخص مشهور، برای توانایی متنقاض خود که هم استثنایی باشد و هم قابل تقلید، ارزش قائل بود و نه تنها به وسیلهی دستاورد یا تولد خلق میشد، بلکه تبلیغات هم در این امر نقش داشت. با برتری دادن نمایش فردیت شخص بر معنی آن و با در نظر گرفتن اینکه چگونه یک فرد مشهور توسط جامعه دیده میشود، سلبریتی به مانند شهرت و بدنامی، همچنین به چهرهی معروف اشاره دارد که برای او تصویر و هویت، سبک و دوام آن چهره، به شکلی جداییناپذیر درهم تنیده شدهاند.
با این حال وقتی که شهرت این نشانهها را به دست آورد، چه چیزی آن را از سلبریتی تمیز داد؟ برای مثال چه چیزی جان استوارت میل، چارلز داروین و فلورانس نایتینگیل را از لورد بایرون، فرانتس لیست و توماس ادیسون یا سارا برنارد متمایز میکرد؟ همگی این چهرهها در قرن نوزدهم از افراد شناختهشده بودند و همه از آنها سخن میگفتند اما با این حال اسامی گروه اول به همان اندازهی اسامی گروه بعدی، توجه رسانه را به خود جلب نمیکردند، همان اندازه از ارزشگذاری و کالاشدن را ترویج نمیکردند (ستایش محصول، رواج تصویر و و امضاهایشان) و به همان اندازه فرهنگهای شخصیتی را سرایت نمیدادند. گروه قبلی، پیروان و مریدانی داشتند، گروه بعدی طرفدار داشتند. گروه قبلی به گفتوگو دعوت میکردند، گروه بعدی موجب مجادله میشدند. گروه قبلی توجه را به سوی خود جلب میکردند، گروه بعدی برای آن زندگی میکردند. تفاوت مابین سلبریتی و شهرت تبدیل به یک درجهبندی شد به جای اینکه در قسم آن باشد.
ادیسون به معنای واقعی کلمه جهان را روشن کرد، حال آن که بایرون، لیست و برنارد تحسین افراد را به ترتیب در ادبیات، موسیقی و تئاتر برانگیختند. بر خلاف بسیاری از معاصران این افراد که به همان اندازه موفق بودند که برخی از آنها، دیر زمانی است که از یادها رفتهاند، آنها فعالانه باور عمومی را توسعه دادند و تا آنجا که میتوانستند برای آن کس که هستند و آن کاری که انجام میدادند، جلب توجه میکردند. با خلق کردن و نمایش یک شحصیت، پرسونایی عمومی که یکتا بود اما به همان میزان از اهمیت، قابلیت تولید مجدد داشت، آنها خودشان را در زمان زندگی خود از دیگران متمایز کردند و حالت افسانهای پس از مرگ خود را تضمین کردند. به عنوان یک متقلب زبردست در مطبوعات عظیم رو به رشد و به عنوان افراد زیرکی که از خودشان طرفداری میکردند و حتی میتوان گفت که سرمایهدارانی نوظهور بودند، چهرههایی مثل ادیسون افسونگر، برنارد شگفتانگیز و بایرون جذاب و ستارهی راک حقیقی همعصرش، لیست، به همان میزان که تجسمی از سلبریتی امروزی بودند، در خلق آن نیز دست داشتند.
با اشاره به چنان مثالهایی، برخی از محققان محل تولد مفهوم سلبریتی را در قرن هجدهم و نوزدهم شناسایی کردند. آنها بر سر این موضوع استدلال و بحث میکنند که این دوره بود که نه تنها شخصیتهای استثنایی را به وجود آورد بلکه همچنین راه را برای ایجاد شرایط ساختاری ضروری برای توسعهی فرهنگ سلبریتیهای کاملا شناخته شده هموار نمود. اینها که در زمینهی جدیدی از بیوگرافی منعکس شدند، محبوبیت پرترهها، ازدیاد سرگذشتها و ظهور داستانهایی انسانمحور و اعلامیههای درگذشت افراد در در روزنامههای این دوره، مفهوم جدیدی از «خود» را پرورش داد که از شخص دفاع میکرد. با حوزهی عمومی در حال گسترش، جایی که افراد بیشتری بیش از گذشته میتوانستند بخوانند و در مباحثههای عمومی از طریق تجزیه سلسلهمراتب اجتماعی و سیاسی مستحکم و ریشهدار شرکت میکردند، هر شخصی (حداقل از حیث نظری) میتوانست آرزوی بزرگشدن را در سر بپروراند. مردان و زنان عادی، توسط نوآوریهای تکنولوژیک در این اقدام به میزان زیادی کمک شدند که راههای نوین ارتباطات را برمیانگیخت به مانند ظهور و معرفی چاپ در مقیاس عظیم و بازتولید تصاویر و همچنین به دست نیروهای سرمایهداری صنعتی که شهرسازی در مقیاس گسترده را کلید زدند و نیز کسب و کارهای مکانیزهشده و تجاریسازی تفریحات و اوقات فراغت را رواج دادند و اشکال و معیارهای جدیدی از وضعیت افراد را ایجاد کردند.
همان عصر مکانیزه و شهری که فرد را به بیگانگی تهدید میکرد، غربیهها را نیز بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کرد
شخصیتهای مشهور دیر زمانی است که در مراکز معمول اثرگذار مثل دادگاهها، سالنها و برجها شناخته میشدند و برای قرنها تندیس آنها در قالب حکاکیهای روی کتاب، مجسمهها، مدالها، سکه و مجسمههای سرامیکی بارها و بارها تولید شده است. اما این تصاویر عمدتا در میان افراد شاخص جریان داشت که میتوانستند از عهدهی حق کمیسیون خرید و جمعآوری آن برآیند. تولید مکانیزه، دسترسی به چنین تصاویری را همگانی کرد. در اواخر قرن ۱۹ ناظران ناشناس و مشتریان بیهویت (بر خلاف حامیان و دوستان نزدیک) با تصاویر افراد استثنایی و شاخص در کاریکاتورهای روزنامه، حضور بر روی ظروف چینی و پرترههای جیبی ارزانقیمت و بر روی کارتهای تصویری با سبکهایی خاص و پوسترهایی در اندازهی واقعی که در بولوارهای شهری به نمایش درآمدند و شاهراههای اصلی را به نقوش خود مزین کردند، مواجه شدند.
همان عصر مکانیزه و شهری که فرد را به بیگانگی تهدید میکرد، غربیهها را نیز بیش از پیش به یکدیگر نزدیک کرد، هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر دیداری. نه تنها به معنای واقعی کلمه آسان بود که دیده شوی، در خیابانها، در فضاهای جدید تفریحی و در فرهنگ بصری عکسها که همیشه در حال گسترش است و نیز روزنامهها، بلکه مشهورشدن نیز برای افراد آسان شد. چیزی که از گذر صافی رسانه عبور میکرد و اغلب توسط خود چهرههای معروف اداره میشد، تصویری که از این کارگزاران تبلیغاتی بیرون میآمد، به دقت آراسته میشد و نه تنها مقصود این بود که شخص را به درجهی بالاتر ترفیع دهند، بلکه شخصیتش را نیز ارتقا دهند. این شخصیت در عوض تبدیل به برندی میشد که از طریق آن فرد ناشناخته تبدیل به فردی مشهور برای جامعهای بزرگتر و حتی بسیار ناشناختهتر میشد.
شاید هیچ کس به اندازهی شومن آمریکایی پی تی بارنوم در پدیدهی خلق و تبلیغ و فراگیری شخصیتهای قرن ۱۹ استاد نبود. یک کارآفرین باهوش و یک مرد زیرک و فعال در عرضه تبلیغات، بارنوم از موزهها، سیرکها و مجموعهی نمایشی سیارش، استفاده کرد تا حرفهی افراد تازه واردی مثل «ژنرال تام انگشت شستی» و خوانندهی اپرا، جنی لیند را راه بیندازد، کسی که او به آن لقب بلبل سوئدی داده بود. به جای اینکه تنها بر روی استعداد تمرکز داشته باشد، بارنوم از قامت کوتاه تام بهرهبرداری کرد و فطرت شیرین و دلانگیز و برونگرای جنی لیند را به نمایش گذاشت. او سپس از رسانه و بازار استفاده کرد تا بازیگران روی صحنه را به افرادی تاثیرگذار در مقیاس بینالمللی یعنی سلبریتی تبدیل کند.
از طریق اشکال مختلف نمایندگی با واسطه، مخطبان دسترسی بیسابقهای به زندگی خصوصی و پنهان چهرههای معروف پیدا کردند. این دسترسی، آشنایی نادرست بین چهرهی معروف و مخاطبش را ترویج کرد که بعدا به سنگبنای فرهنگ سلبریتی امروزی تبدیل شد. در حالی که چهرههای معروف به شدت معروفیتشان افزوده میشد، آن هم به واسطهی روزنامهنگاری شایعهمحور و تبلیغات ساختگی و حمایت از کالاها و نیز به وسیلهی چرخش عظیم تصاویر و داستانشان، آنها به خودی خود به کالاهایی قابل فروش تبدیل شدند. در این نقششان مخطبان تنها شخصیت معروف را نمیشناختند، بلکه میتوانستند جزئی از او را بخرند، تصاحب کنند و مصرفش کنند.
قرن بیستم به وسیلهی رسانههای جمعی، سلبریتی را ورای تمامی انتظارات بزرگ کرد و به آن وسعت بخشید. هالیوود، سلبریتی را اختراع نکرد، بلکه صرفا تعداد بیشتری از آنها را به ما داد.
بسیاری از محققان به این نکته اشاره کردند که سلبریتی نیازمند مصرف است تا برای خاستگاهش در قرن بیستم دلیل بیاورد. با این حال، بسیاری از ویژگیهای اساسی فرهنگ سلبریتی در قرن نوزدهم بنا نهاده شدند. به تبلیغات لیندومینیای بانوم نگاه کنید (که ۱۰۰ سال پیش از عشق به گروه بیتلز یا همان بیتلمینیا است). محبوبیت جمعکردن و فروختن کارتهای پرتره و یا حمایت سلبریتیها از کالاهایی که روز به روز بر تعدادشان افزوده میشد، از چای و خردل گرفته تا لوازم آرایشی و بهداشتی و کرم مو، همگی همراه با رضایتنامهها و تصاویر شخصیتهای معروف شناختهشده است. با موقعیتیابی زادگاه سلبریتی در دورانی پیش از این، نقطهی مهمی از تحقیق در اواخر قرن بیستم پیش روی ماست که سلبریتی را به سینما مرتبط میکرد و آن را با ظهور ستارهی هالیوود همزمان میدانست. قرن نوزدهم صحنه را برای سلبریتی مدرن آماده کرد: قرن بیستم به وسیلهی رسانههای جمعی، سلبریتی را ورای تمامی انتظارات بزرگ کرد و به آن وسعت بخشید. هالیوود، سلبریتی را اختراع نکرد، بلکه صرفا تعداد بیشتری از آنها را به ما داد.
در حالی که محقق انگلیسی، ریچادر دایر در اثر ارزشمندش، «بدنهای بهشتی» (۱۹۸۷) روشن کرد که ستارهی هالیوود مخاطبانش را به دقت تسخیر میکند، به این دلیل که او چیزی نبود و در عین حال چیزی مثل ما بود:
به عنوان یکی از چهرههای افسانهای، چیزی که فیلسوف فرانسوی گای دوبور در اثر مشهورش «جامعهی نمایش» (۱۹۶۷) از آن به عنوان نمایشی فوقالعاده و شگفتانگیز از نوع بشر یاد میکند، ستارههای صحنه، به مردان و زنان عادی راه فراری از این دنیا را پیش پایشان گذاشتند، مدلی الهامبخش از یک زندگی و تسکینی زودگذر از تنشها و اضطرابهای مدرنیته.
تولید انبوه از طریق شرکتهای روابط عمومی، استودیوهای فیلمسازی و نشریات سرگرمی، ستارگان هالیوود را فریب میدهد تا جایگاهی ممتاز در تصویر جمعی به دست آورند و در سرتاسر جهان پخش شوند. آنها فانتزیهای افراد عادی را که میخواهند با آنها باشند، میخواهند شبیه آنها باشند و حتی برخی آنها میخواهند به معنای واقعی کلمه دقیقا عین آنها باشند، تغذیه میکنند. چه کسی دلش نمیخواست جای ستارههای پر زرق و برق قدیمی هالیوود مثل گرتا گاربو، الیزابت تیلور یا کلودت کولبرت باشد یا شهامت این را دارد که خودش را با حوریان دنیای مدرن مثل امیلی بلانت، مارگو رابی یا گل گدوت مقایسه کند؟ چه کسی امکانش را داشت از بازیگران جذاب نقش اصلی تقلید کند افرادی مثل راک هادسون، کری گرانت یا پل نیومن یا بتواند مثل ایدریس البا، دوین جانسون و رایان رینولدز مدال دلبری را بر سینه سنجاق کند؟
در حالی که بسیاری از ابرستارهها به نظر میرسد که دور از دسترس ما باشند، برخی از آنها در اصل بیشتر شبیه ما هستند. دختران جذابی که حقیقی به نظر میرسند مثل جنیفر آنیستون، ایمی شومر و مگ رایان و یا پسران خوب قابل اتکا مثل ویل اسمیت، کالین فرس یا رایان گاسلینگ، در ما این باور را ایجاد میکنند که شاید ما هم بتوانیم کیفیت معینی از یک ستاره را تصاحب کنیم. با پوشش رسانهای از زندگی شحصی آنها (از ازدواج و طلاق تا موفقیت و رسوایی؛ از چیزی که میخورند و جایی که خرید میکنند تا کسانی را که میشناسند) و توزیع تبلیغاتی عکسهای صمیمی، یادداشتهای شخصی و و افشاگریهای تکاندهندهی روزنامهها، ما یاد میگیریم که همهی این سلبریتیها فارغ از اینکه به چه میزان میدرخشند، در یک کلام شبیه ما هستند. آنها صرفا مردان و زنانی معمولی هستند که به وسیلهی شانس، ثبات و عزم و شرایطی ویژه، خودشان را به یک فرد یا یک چیز خاص تبدیل کردهاند.
چه کسی دلش نمیخواست جای ستارههای پر زرق و برق قدیمی هالیوود مثل گرتا گاربو، الیزابت تیلور یا کلودت کولبرت باشد یا شهامت این را دارد که خودش را با حوریان دنیای مدرن مثل امیلی بلانت، مارگو رابی یا گل گدوت مقایسه کند؟
با بررسی طرقی که پخش رسانهای بر توهم شناختهشدهبودن و معروفیت میافزاید، به خصوص در عصر اینترنت، محققانی که خاستگاه سلبریتی را در عصر هالیوود پیدا میکنند، بر این مسئله مهر تایید میزنند که چگونه رسانههای جمعی و فرهنگ سلبریتی یکدیگر را تولید میکنند. به خصوص بعد از فروپاشی سیستم استودیو در دههی ۱۹۵۰ میلادی، جایی که دیگر ستارهها از حیث قراردادی زیر بار منت یک شرکت خاص نبودند و نه دیگر به بخش روابط عمومی یک استودیو وابسته بودند، تولید صنعتی سلبریتی شدت پیدا کرد. در دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مجله People، برنامه Entertainment Tonight و تاک شوهایی مثل اپرا، ستارههای سینما و بازیگران تلویزیون، ورزشکاران و ستارههای پاپ، کمدینها و مدلهای لباس را به اخبار روزمره کشاندند. تا دههی ۱۹۹۰ همان قدر که تلویزیون کابلی به خانههای آمریکاییهای بیشتری راه پیدا میکرد، کانالها از ژانرهای جدید و تیپهای شخصیتی تازه استفاده کردند تا برند خودشان را بسازند و به این طریق آنها، فرصت را برای سلبریتی چند برابر کردند. بعد از این نقطه، آشپزهای سلبریتی، مشاروان اقتصادی، دکترها و قاضیها و همچنین افراد تازهبهدوران رسیده در برنامههایی در باب عاشقان دلخسته و مادران جوان خودرای تا بتهای موسیقی امیدوار به آیندهی خود، به رسانهی سرگرمکنندهی جهانی که روز به روز در حال گسترش است، چیزی به خوردش میدهند تا دربارهی آن صحبت کند.
به عنوان تمثالهایی آرمانی، نمادهایی بتمانند و دارای جایگاهی از حافظهی جمعی، سلبریتیها تمامی وجوه زندگی نوین امروزی را نمایان میکنند
در قرن بیست و یکم رسانه، دسترسی بیشتری به اطلاعات دربارهی چهرههای معروف را در اختیار مخاطبانش میگذارد (که به طرز فزایندهای آنی و بیدرنگ است) و بنابراین سلبریتی را تبلیغ میکند و دیدهشدن آنها زیاد و زیاد میشود و مفیدبودن آنها تصدیق میشود. سلبریتیهای دخیل در این انفجار اطلاعات نیز در مقابل برای شرکتهای رسانهای سودآوری دارد و حیات وبسایتها را با افزایش ترافیک وبسایت و تامین تعداد کلیک مورد نیاز تضمین میکنند. علاوه بر این، به وسیلهی رسانه، سلبریتی به عنوان یک کالای مشخص بستهبندی میشود: یک مبلغ، یک سرمشق، یک عاصی و آینهای برای وضعیت موجود که هم به دلال فرهنگی و هم به نیرویی اجتماعی در فرآیند بدل میشود. در این فرآیند، سلبریتی همزمان نقشی برای فانتزیهای جمعی و علایق فردی بازی میکند، او قوهی خیال افراد را تحریک میکند، همذاتپنداری با خودش را جرقه میزند، دسیسه را به عنوان سوژهای از کنجکاوی بیرون میکشد، به رغم دوری از مخاطبش با او ارتباط برقرار میکند و از استثناییبودن خود مجددا دفاع میکند حتی با این وجود که به نظر میرسد شبیه ماست.
چه با تلاش برای همراهی با خانوادهی کارداشیان باشد چه ترجیح بر دوری جستن از آنها، ما همچنان در دام سلبریتیها گیر افتادهایم
فرهنگ سلبریتی به دادن پاسخهای متناقض ادامه میدهد. از یک طرف گرفتار سیستمهای قدیمیتر تولید شهرت و درگیر با سیستم ستارهساز قرن بیستم، سلبریتی معاصر به مانند پیشینیان خود، اصالت و مصنوعیبودن را با هم قاطی میکند، توجه را به سمت افراد یکتا، متفاوت و با استعداد معطوف میکند و لحظههای زودگذر را ضبط میکند و تصویری آنی را از واقعیت اجتماعی به اشتراک گذاشتهشده را که به اندازهی خود سلبریتی زودگذر و شکننده است، ارائه میکند. به عنوان تمثالهایی آرمانی، نمادهایی بتمانند و دارای جایگاهی از حافظهی جمعی، سلبریتیها تمامی وجوه زندگی نوین امروزی را نمایان میکنند. از طرف دیگر، سلبریتیها تمسخر و حتی تحقیر و اهانت را نیز سبب میشوند. آنها خصومت و دشمنی و در کمترین حالت تردید را برمیانگیزند. با بازخوانی انتقاد کوبنده و چپگرای مکتب فرانکفورت از صنایع فرهنگی استثماری که بعد از جنگ جهانی دوم در غرب ریشه دوانده است، تاریخدان و فرد محافظهکار سیاسی، دانیل بورستین در دههی ۱۹۶۰ به شکلی بدبینانه، سلبریتی را به عنوان اختراعی بیان میکند که هم مرتکب جرم میشود و هم حمایت میشود و توسط رسانهی جمعی بیمحتوا و دستکاریکننده، تغذیه میشود.
علاوه بر این، در عصر بازیگران تلویزیونی، اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی، شخصیتهای یوتیوبی، بلاگرها، ویدیوبلاگرها و اینستاگرامرها، به نظر میآید که هر کسی شاید به قول بورستین در نقل پیشگویانهاش، به خاطر معروفبودن، معروف شود. به راستی چه اینکه ما خودمان را افرادی بیتفاوت به حساب آوریم یا بینندگانی مشتاق، ادامهی این بحث که چه بدنهایی ارزش دارند، چه با تلاش برای همراهی با خانوادهی کارداشیان باشد چه ترجیح بر دوری جستن از آنها، ما همچنان در دام سلبریتیها گیر افتادهایم. چه دلمان بخواهد یا نخواهد، آن شخصیتهای شگفتانگیز که در هر لحظه تولید میشوند و تنها برای معروفبودن، معروف هستند، به خورد ما چیزی برای صحبتکردن میدهند.
اما قبل از همه چیز باید پرسید که ما چرا به چیزی یا کسی نیاز داریم که راجع به آن صحبت کنیم؟ همهی این چیزها ما را به کجا میبرد؟ شگفتزدگی ما از سلبریتیها چه چیزی را دربارهی چگونگی دید ما نسبت به خودمان آشکار میکند؟ شاید یک سلبریتی به ما کمک کند تا با این پرسشها مواجه شویم. در سخنرانی قبول جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای فیلم بیوگرافی جانی کش یعنی «سر به راه باش» (۲۰۰۵)، ریس ویترسپون گفت که او تنها سعی دارد که کار را جوری از آب دربیاورد که برای مخاطب معنی مشخصی داشته باشد. شاید سلبریتیها به این دلیل برای ما مهماند که مثل ویترسپون، همهی آن چیزی که ما میخواهیم، چیزی بیش از این نیست جز اینکه مهم باشیم.
منبع: Aeon
نخوندم