حمل رنج‌های دیگران؛ رفتاری محبت‌آمیز یا نمودی از آسیب‌های درونی؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه
حمل رنج‌های دیگران

انسان‌ها در طول زندگی با موانع بسیاری روبه‌رو می‌شوند و سختی‌های بسیاری را پشت سر می‌گذارند. گذر از رنج‌ها حیاتی و مواجهه با آن‌ها عموما اجتناب‌ناپذیر است. می‌توان گفت که در مسیر زندگی، شریک شدن غم‌ها با دیگران مهم‌ترین مکانسیم دفاعی در برابر تأثیرهای مخربی که به روح و روانمان وارد می‌کنند است.

صحبت کردن با دیگران درباره‌ی دغدغه‌ها و از سوی دیگر، گوش فرا دادن به ناراحتی‌های دیگران کاملا طبیعی و قابل درک است. اما گهگاه ممکن است خود یا دیگران را در مسیری یک‌طرفه‌ ببینیم که نمی‌توان هیچ توجیه منطقی یا پایان مثبتی برای آن متصور شد. در چنین شرایطی، معمولا سنگینی غم بقیه روی دوش یک نفر سنگینی می‌کند. این شخص معمولا کسی است که در ابتدا از روی خوش‌قلبی اقدام به کمک کرده و حالا به حمل‌کننده‌ی رنج‌ها و غم‌های دیگران تبدیل شده است.

در این مقاله از دیجی‌کالا مگ، ابتدا تمایل انسان به حمل رنج‌های دیگران را شرح می‌دهیم و سپس ضمن پرداختن به تأثیرهای پررنگ وقایع دوران کودکی در بروز این تمایل، تفاوت موجود میان اهمیت دادن و مراقب دیگران بودن را بیان می‌کنیم. در نهایت، ۵ راهکار واقع‌بینانه برای مقابله با این عادت مخرب ارائه می‌کنیم. با ما همراه باشید.

چرا تمایل به حمل رنج‌های دیگران داریم؟

حمل کردن رنج‌های دیگران معمولا به دو دلیل صورت می‌گیرد؛ شما در برهه‌ای رنجی مشابه کشیده‌اید یا اینکه به طور کلی در قبال حال روحی اطرافیانتان احساس مسؤولیت می‌کنید. هر دو دلیل معمولا تمایل‌های افرادی که «همدل» یا «مهربان» (empath) شناخته می‌شوند را توجیه می‌کنند. این افراد معمولا همان کسانی هستند که به گفته‌ی بقیه همیشه در دسترسند و از غم دیگران می‌کاهند.

افرادی که رنج‌های بقیه را حمل می‌کنند معمولا تمایزی میان اهمیت دادن به بقیه و حمل رنج‌هایشان قائل نمی‌شوند. از دید اکثر آن‌ها، این دو مفهوم به یک معنا هستند. برای همین وظیفه‌ی خود می‌دانند که در خدمت اطرافیانشان باشند و تا جایی که ممکن است، حتی به قیمت مایه گذاشتن از سلامت روحی خودشان، آن‌ها را تسکین دهند.

تمایز قائل نشدن میان این دو مفهوم، افراد همدل را در موقعیت‌های آسیب‌زای بسیاری در روابط مختلف قرار می‌دهد. اهمیت دادن به معنای مهر ورزیدن است. وقتی به کسی اهمیت می‌دهید، با او احساس هم‌دردی می‌کنید و غم او را غم خود می‌دانید. این باعث می‌شود که در عین محترم شمردن مرزهای خودتان، رفتارهای محبت‌آمیزی از خود بروز دهید.

در سوی دیگر، حمل کردن رنج‌های بقیه قرار گرفته است. وقتی خود را در این موقعیت قرار می‌دهید، اغلب سلامت روحی و حتی جسمی خود را فدا می‌کنید. نمودهای بارز این رفتار را می‌توان در افرادی دید که سعی می‌کنند زندگی کسانی را بهتر کنند که خود مایل به تغییر نیستند یا به خاطر داشتن احساس عذاب وجدان بیجا، روی رفتارهای مخرب بقیه سرپوش می‌گذارند. به طور خلاصه، تمایل به حمل رنج دیگران از ناتوانی در برقراری مرزهای منطقی در روابط نشأت می‌گیرد.

باید در نظر داشت که تمایل به حمل رنج‌های دیگران کاملا جدا از اهمیت دادن به آن‌ها نیست. اما زنگ خطر وقتی به صدا در می‌آید که اهمیت دادن از حد بگذرد و در این مسیر از سلامت روان خود غافل شوید.

ارتباط موجود میان دوران کودکی و بروز تمایل به حمل رنج‌های دیگران

پسربچه‌ای غمگین در راهرو نشسته است.

بعضی ممکن است تمایل به حمل رنج‌های دیگران را مرتبط با گرایش هم‌وابستگی (Codependency) در روابط بدانند، اما روان‌درمانگران فعال در حیطه‌ی مدل سیستم‌های خانواده‌ی درونی (Internal Family Systems یا IFS) نظر دیگری دارند. از دیدگاه آن‌ها، رفتارهای بیش از اندازه محبت‌آمیز ریشه‌ در نحوه‌ی شکل‌گیری هسته‌ی وجودی فرد در دوران کودکی دارد.

در چارچوب مدل سیستم‌های خانواده‌ی درونی، رفتارهای انسان با توجه به گروه‌ها و زیرگروه‌های متفاوت و متنوعی که سیستم روانیش را تشکیل می‌دهند بررسی می‌شوند. طبق این مدل، خودآگاه انسان از یک هسته‌ی وجودی تشکیل شده است که در صورت برقراری تعادل میان اجزایش می‌تواند به او در بقا یا خودمراقبتی کمک کند. این هسته‌ی وجودی در کودکی شکل می‌گیرد و در تمام برهه‌های زندگی فعالیت خود را به شیوه‌های مختلف ادامه می‌دهد.

باور کلی این است که همه‌ی انسان‌ها با هسته‌ی وجودی آرام، مهربان، با اعتمادبه‌نفس، کنجکاو، جست‌وجوگر، خلاق، شجاع و شفاف به دنیا می‌آیند. اگر در گذر زمان پاسخ به نیاز انسان به عشق، توجه و امنیت با غفلت، خشم، نادیده گرفتن و فقدان امنیت همراه باشد، ارتباط با این هسته‌ی وجودی کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود و سلامت روحی به خطر میفتد.

کودکان معمولا به بزرگ‌ترها در مراقبت کردن از آن‌ها و شکل دادن به شخصیتشان اعتماد می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند که جمله‌هایی همچون «تو دوست‌داشتنی و مهم هستی.» و «دنیا برای تو جای امنی است.» را از زبان بزرگ‌ترها بشنوند. زمانی که این اعتماد خدشه‌دار شود، ذهن کودکان آن‌ها را مقصر جلوه می‌دهد و به آن‌ها القا می‌کند که لایق دوست داشته شدن نیستند، وجودشان اهمیتی ندارد، از بقیه پست‌تر هستند و قرار است تنها بمانند.

رویکرد IFS این باورها و احساس‌های منفی ناشی از داشتن تجربه‌های تلخ در کودکی را «رنج» می‌نامد. اگر ماهیت این رنج‌ها به چالش کشیده نشود، کودکان آن‌ها را تا بزرگسالی با خود حمل می‌کنند. در چنین شرایطی بخش‌هایی از مغز که وظیفه‌ی خودمراقبتی را بر عهده دارند فعالیت خود را تشدید می‌کنند تا شخص را از سنگینی بار این رنج‌ها برهانند. این روند به صورت ناخودآگاه صورت می‌گیرد و نوعی تلاش برای بقا محسوب می‌شود.

محبت یا مراقبت؟

دو نفر با هم هم‌دردی می‌کنند.

کودک در نهایت بزرگ می‌شود و طرز فکرش به گونه‌ای شکل می‌گیرد که حمل رنج‌های بقیه را وظیفه‌ی خود می‌بیند. این باعث می‌شود که مرز میان محبت و مراقبت غیرقابل تشخیص شود. از دیدگاه IFS، مفهوم محبت ورزیدن در پدیده‌ی اهمیت دادن نهادینه شده است، در حالی که حمل رنج‌های دیگران نوعی اقدام مراقبتی برای مقابله با دردی است که در کودکی به روح و روان انسان وارد شده است.

گاهی تمایل به مراقبت از دیگران در برابر رنج‌هایشان از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می‌کند. این روند معمولا تا جایی ادامه می‌یابد که یک نفر از حمل این رنج‌ها خسته شود. در IFS این رنج‌ها را «رنج‌های موروثی» می‌نامند. این نوع رنج‌ در افرادی یافت می‌شود که پدران و مادرانی داشته‌اند که برای مقابله با دشواری‌هایی که در کودکی متحمل شده بودند (مانند بردگی، فقر، مرگ، قحطی) به حمل رنج‌های دیگران روی آورده بودند.

آیا شما هم حمل‌کننده‌ی رنج‌های دیگران هستید؟

پرسیدن سؤال‌هایی زیر از خودتان می‌تواند به شما کمک کند که دید شفاف‌تری نسبت به رفتارهایتان در مواجهه با دیگران پیدا کنید.

  • هنگامی که کسی به احساس‌های شما لطمه وارد می‌کند، با رعایت احترام، رنجش خاطر خود را به اطلاع او می‌رسانید یا برای پیشگیری از ناراحت شدنش حرفی به زبان نمی‌آورید؟
  • اگر جرأت ابراز ناراحتی خود را پیدا کنید و با واکنش منفی طرف مقابل مواجه شوید، احساس عذاب وجدان به شما دست می‌دهد؟
  • آیا مایل به پذیرفتن مسؤولیت‌های بدیهی که اطرافیانتان از زیر بار آن‌ها شانه خالی می‌کنند هستید؟
  • آیا فکر می‌کنید که به زبان آوردن نیازهایتان بقیه را معذب یا ناراحت می‌کند؟
  • آیا بیش از حد برای حل کردن مشکل‌های دیگران وقت می‌گذارید؟
  • آیا وقتی که کسی مشکل خود را با شما در میان می‌گذارد، خود را موظف به حل کردن آن می‌دانید؟

اگر پاسخ شما به سه تا (یا بیشتر) از این سؤال‌ها مثبت است، به احتمال زیاد تمایل شدیدی به حمل رنج‌های دیگران دارید.

اگر از حمل کردن رنج‌های دیگران خسته شده‌اید، به خود حق بدهید و بدانید حالا که این نقش را به مدتی طولانی برای دیگران ایفا کرده‌اید، لازم نیست تا ابد در همین نقش باقی بمانید. مرزگذاری در روابط منطقی است. بالا بردن میزان آگاهی از دغدغه‌های موجود در محیط اطراف و نپذیرفتن رنج‌ها و احساس‌هایی که کنار آمدن با آن‌ها بسیار دشوار است ایرادی ندارد. گاهی وقت‌ها کاری به‌سادگی «نه» گفتن می‌تواند تغییرهای بسیار مثبتی در نحوه‌ی زندگی کردنتان ایجاد کند و امنیت از دست رفته را به شما بازگرداند.

۵ راهکار برای مقابله با تمایل به حمل رنج‌های دیگران

زنی در آینه به خود نگاه می‌کند.

در ادامه ۵ راهکار برای مقابله با تمایل شدید به حمل کردن رنج دیگران معرفی می‌کنیم.

۱. مرزگذاری به‌جا و منطقی را فراموش نکنید

اولین قدم برای سبک کردن بار رنج‌های دیگران برقراری مرزهایی است که به شما کمک می‌کنند نقاط قوت خودتان را پیدا کنید. تعریف کردن مرزهای دقیق و مشخص برای تضمین سلامتی هر رابطه‌ای الزامی است. باید یاد بگیرید که مرزها مانند چند سپر بزرگ جلوی ورود کنترل‌نشده‌ی احساس‌های منفی به زندگی‌تان را می‌گیرند.

مدت زمانی را به تحلیل و نقد جنبه‌های منفی رفتارهای همدلانه‌تان اختصاص دهید و روی وجهه‌هایی که جا برای تغییر دارند تمرکز کنید. گاهی لازم است رفتارهای دیگران با خودتان را با دقت ارزیابی کنید. آیا آن‌ها هم به همان میزانی که شما برایشان وقت و انرژی می‌گذارید به شما اهمیت می‌دهند؟ پاسخ به این سؤال تکلیف خیلی چیزها را روشن می‌کند!

۲. کمبودهای احساسی خود را بشناسید

بسیاری از ما درک جامعی از احساساتمان و محرک‌هایشان نداریم. زندگی کردن در دنیایی که بر پایه‌ی ارائه‌ی دائمی واکنش‌های مختلف بنا شده و احساس‌ها در آن حکمرانی می‌کنند، گهگاه ما را به حاشیه‌های غم می‌راند. دلیل این حاشیه‌نشینی هم این است که احساس‌ها باید در اصل به جای حکمرانی، ما را در مسیر زندگی راهنمایی کنند. بنابراین، هر چه میزان درکمان را از آنچه حس می‌کنیم بالاتر ببریم، این واقعیت ملموس‌تر می‌شود.

احساس‌های خود را شناسایی و عنوان‌گذاری کنید و بر اساس میزان ارزشی که برایتان دارند، آن‌ها را اولویت‌بندی کنید. به خاطر داشته باشید که این روند زمان‌بر است، اما در انتها دید بهتری نسبت به اهمیت نیازهایتان به شما ارائه می‌کند.

۳. میزان آگاهی خود را افزایش دهید

بسیاری از ما به صورت ناخودآگاه رنج‌های دیگران را حمل می‌کنیم چون اصلا متوجه تأثیرهای مخرب بیش از حد اهمیت دادن نیستیم. هر چه بار رنج دیگران بر دوش شما سنگین‌تر شود، کیفیت زندگی‌تان کمتر می‌شود. بنابراین، بالا بردن میزان آگاهی از اهمیت رنج‌های بقیه و سلامت روحی خودتان می‌تواند مسیر را برای مرزگذاری مؤثرتر هموار کند.

خلوت کردن با خود برای مدتی کوتاه در طول روز می‌تواند به افزایش میزان آگاهی کمک کند. راهکارهایی همچون مدیتیشن، یوگا و خاطره‌نویسی می‌توانند شما را به واقعیت وجودی‌تان نزدیک‌تر کنند و به شما کمک کنند تا سلامتی‌تان را اولویت اول خود قرار دهید.

۴. حمل رنجی که نمی‌توان با آن کنار آمد را نپذیرید

با اینکه حمل رنج دیگران وظیفه‌ی شما نیست، ممکن است گهگاه در مواجهه با شخصی که برایتان بسیار عزیز است آن را وظیفه‌ی خود ببینید. در چنین موقعیت‌هایی به خاطر داشته باشید که توانایی‌های شما برای مدیریت احساس‌‌ها محدود است و نمی‌توانید در آن واحد در خدمت خود و دیگران باشید.

مهربان باشید و ابراز محبت کنید، اما مراقب باشید که ظرف وجودتان را از رنج‌های دیگران لبریز نکنید. روی برگرداندن از بعضی‌ها در شرایط سخت، دشوار و معذب‌کننده است، اما اگر خودتان در شرایط روحی مناسبی نباشید، احتمال آسیب زدن بیشتر از التیام بخشیدن است. اگر نمی‌توانید رنجی را به دوش بکشید، محترمانه مسؤولیت حمل آن را نپذیرید. اگر شخصی را می‌شناسید که می‌تواند به فرد آسیب‌دیده کمک کند، او را معرفی کنید.

۵. در مسیر درست حرکت کنید

شما فقط می‌توانید مسیر زندگی خودتان را مدیریت کنید. حل کردن مشکل‌های بقیه و برطرف کردن دغدغه‌های عاطفی آن‌ها بر عهده‌ی شما نیست. پرورش طرزفکرهای ابرقهرمانانه در نهایت فقط به خودتان آسیب می‌زند و باعث بروز توقع‌هایی از جانب دیگران می‌شود که درک آن‌ها برای شما بسیار دشوار خواهد شد. به یاد داشته باشید که همه‌ی ما در وهله‌‌ی اول مسؤول رسیدگی به کمبودهای خودمان هستیم و نهایت کاری که می‌توانیم برای دیگران انجام دهیم کمک کردن در حد توانایی‌هایمان است، نه حمل کردن رنج‌ها و دردها به هر قیمتی.

حرف آخر

به خاطر داشته باشید که بسیاری از ما انسان‌ها در طول زندگی نوعی بار احساسی را به دوش می‌کشیم. همدلی و حمایت از هم‌نوعان در مسیر زندگی حرکتی پسندیده است، اما باید در نظر داشت که هر کدام از ما در وهله‌ی اول مسؤول روشن کردن مسیر پیش روی خودمان هستیم.

نخستین قدم در مسیر بهبود، تشخیص این است که از بین رنج‌هایی که حمل می‌کنیم، کدام متعلق به خودمان و کدام متعلق به دیگران است. قدم مهم بعدی درک این است که برای مراقبت کردن از بقیه و همدلی با آن‌ها، در ابتدا باید با خود مهربان باشیم.

این مطلب فقط جنبه‌ی آموزش و اطلاع‌رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه‌های این مطلب حتما با یک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیه‌ی رفع مسؤولیت دیجی‌کالا مگ را بخوانید.

منابع: Psychologytoday, Medium



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. گلناز

    راستش این مقاله خیلی بدرد من خورد چون تمام این ویژگیها رو دارم کار از کار گذشته حس دلسوزی و مسئولیت پذیری من تا حدی رسیده که وقتی گربه ای می خواد از وسط خیابون رد بشه جلوی ماشین ها رو می گیرم تا جون سالم به در ببره اما در عوض هیچ کس فکر من نیست

  2. سامان

    بسیار از این مقاله پرمغز متشکرم
    و ممنون

    1. متشکر از توجه شما. خوشحالم که این مقاله براتون مفید واقع شده.

  3. Hossein

    من تا یکی دو سال پیش غمخوار همه بودم و افسردگی شدید داشتم ولی از وقتی که به دیگران اهمیت نمیدم زندگیم رو روال افتاده. یه نصیحت واسه هیشکی تره اضافی خورد نکنید و محبت بی جا رو کنار بذارید. حالا اگه وقت کردید به کسی که کمک نیاز داشت و در توانتون بود کمک کنید و اگه هم کمک نکردید به درک اسفل السافلین، مشکل اونه نه شما.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X