آیا کاراواجو، نقاش بزرگ ایتالیایی اعتراف خود به قتل را هم نقاشی کرده بود؟
میکلآنجلو مردیسی دا کاراواجو از نقاشان حیرتانگیز و نابغهی دوره باروک به شمار میرود، دورهای از هنر که مشاجرههایی عمیق، میان عینیگرایی و ذهنیگرایی را در قلب تاریخچهی خود حفظ کرده است. کاراواجو برای شیوهی برخوردش با نور در نقاشی، زندگی شخصی غمانگیزش و همچنین قتل یک مرد، شهرت بسیاری دارد.
هنر و قتل شاید دو تعریف متفاوتی تلقی شوند، اما در ارتباط با کاراواجو به طرز عجیب و غیرقابل درکی در یکدیگر تنیدهاند. نظم و ترتیب اجزا و تناسبات نقاشیای با عنوان، سر بریدن سنت جان باپتیست (The Beheading of St. John the Baptist) یک استدلال عقلانی بر مبنای تجربهای عینی را در خود جای داده است؛ اثری که گویی اعتراف قتلی را به تصویر میکشد.
کاراواجو انقلابی در به کار گیری، تکنیک کیاروسکورو (سایه روشن) ایجاد کرد. در این روش، نور عنصری مهم در برجسته کردن سوژهها و تمرکز بر کادربندی مرکزگرایانه به حساب میآید و درخشش نور باعث میشود که چهرههای مهم داستانی که در دل اثر وجود دارند با ترکیببندی حسابشدهای از پسزمینه خود را جدا کنند. درواقع در ارتباط با کارهای او، احساس پنهان شدهی درون سایهها، بازتابی از خلق و خوی طوفانی خود نقاش است.
در مه ۱۶۰۶ میلادی، کاراواجو با رانوچیو توماسونی بر سر شرطبندی در یک بازی، درگیر میشود. بسیاری از شواهد و مدارک حاکی از این است که کاراواجو، رانوچیو توماسونی را به قتل رساند و درنهایت حکم اعدام برای او صادر شد. پس از این حادثهی تلخ، او اوایل در املاکی متعلق به کولونا پنهان شد و در زندگی خود به طور متداوم درگیر پارانویای اعدام و دستگیری بود. کاراواجو در این دوران هرگز تمرکز خود را بر هنر از دست نداد و بیشتر شاهکارهای او مانند شام در عمواس (Supper at Emmaus) و مهمتر از همه، سر بریدن سنت جان باپتیست (The Beheading of St. John the Baptist) در همین زمان فرارهای پیدرپی خلق شدند.
برداشت این نقاش دوره باروک از رنجهای انسانی غالبا تیره، خشن و بیپروا بود. اما با وجود این تعریف و نگاه، بیشتر صحنههای سر بریدن در آثارش به یک تراژدی و حس دراماتیک نزدیک است تا خشنونت. در تصویر آثارش، قتل با ظرافتی عجیب دیده میشود و تماشاگران این کشتار، وحشتزده بدن مجروح را چنگ زدهاند.
این امر به شکل شگفتانگیز نسبت با دیگر تصاویر از سر بریدنهای وحشتناک در تاریخ هنر، مانند «جودیت سر بریدن هولوفرنس» اثر آرتمیزیا جنتیلسکی یا «بازگشت جودیت» اثر ساندرو بوتیچلی، بسیار متمایز و منحصربهفرد است. بدین منظور، میتوان از کاراواجو به عنوان یک هنرمند مولف در نمایش قتلها یاد کرد.
در تابلوی رنگ روغن، سر بریدن سنت جان باپتیست که متعلق به سال ١۶٠٨ است؛ سوژه به صورت مرگبار و خوفناکی، مجروح به تصویر کشیده شده و برخی باور دارند کاراواجو از این طریق قصد داشته اثبات کند که توماسونی را به قتل نرسانده و اتفاقا او شانس زنده ماندن داشته است. این معنی در تفسیر اثر چندان کامل نیست، اما قطعا با خونی که از گردن سوژه فوران میکند، واقعیت نیز تعریفی دیگر دارد.
خونی که بر زمین جاری است، نشان میدهد که این عمل قابل بازگرداندن نیست. این تنها نقاشی از ١٠۵ اثر کاراوجو محسوب میشود که امضای شخصیاش بر آن ترسیم شده است. از آنجایی که امضا نه در پسزمینه یا گوشههای کار، بلکه در خون حک شده، همین باعث شد تا محققین بر این باور برسند که میکلآنجلو مردیسی دا کاراواجو به جرم خود برای انجام یک قتل، اعتراف کرده است.
منبع: Faroutmagazine