نقدها و نمرات فیلم «ایندیانا جونز و گردانه‌ سرنوشت»؛ جدال نهایی (جشنواره‌ کن ۲۰۲۳)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
نقد فیلم ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت

پنجمین و آخرین قسمت از فیلم‌های محبوب و مهیج «ایندیانا جونز» در میان تعداد بی‌شماری از تماشاچیان، روز گذشته ۱۸ می ۲۰۲۳ (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲) در هفتادوششمین دوره‌ جشنواره‌ کن و در بخش خارج از مسابقه به نمایش درآمد. هریسون فورد، بازیگر اصلی و خوش‌نام مجموعه‌ی ایندیانا جونز، در اولین اکران جهانی‌ فیلم، به خاطر دریافت جایزه‌ی نخل طلای افتخاری از مدیر جشنواره، تیری فرمو بسیار احساساتی شد.

فیلم «ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت» (Indiana Jones and the Dial of Destiny) به کارگردانی جیمز منگولد، در سال ۱۹۶۹ می‌گذرد. ایندیانا جونز باستان‌شناس و ماجراجوی آمریکایی که قرار است با سرنوشت خودش در این قسمت مواجه شود، در پس‌زمینه‌ی یک مسابقه‌ی فضایی قرار می‌گیرد. جونز از این واقعیت ناراحت است که دولت آمریکا نازی‌های سابق را برای کمک به شکست اتحاد جماهیر شوروی در رقابت برای رسیدن به فضا به خدمت گرفته است. دخترخوانده‌اش، هلنا شاو (با بازی فیلی والر بریج)، او را در این ماجرا همراهی می‌کند. در همین حال، یورگن وولر (با بازی مدس میکلسن)، یکی از اعضای ناسا و نازی سابق که درگیر برنامه‌ی فرود بر روی ماه بود، مایل است جهان را به جایی بهتر (از نظر خودش) تبدیل کند.

نقد فیلم ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت

«ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت» که اولین قسمت از این مجموعه است که اسپیلبرگ آن را کارگردانی نکرده و تنها در تهیه‌کنندگی اجرایی آن دست دارد، امتیاز ۵۱ از ۱۰۰ را در متاکریتیک بدست آورد و بالاترین امتیاز را (۸۰ از ۱۰۰) از سوی امپایر آنلاین و توتال فیلم دریافت کرد. این فیلم به طور کل با دو نظر مثبت و هشت نظر متوسط تا حدودی موفق ظاهر شد. منتقدان بازی هریسون فورد را که حالا دهه‌ی ۸۰ زندگی خود را پشت سر می‌گذارد ستودند و از کارگردانی منگولد تقدیر کردند.

امپایر- جان ناگنت

امتیاز: ۸۰ از ۱۰۰

از میان تمام شخصیت‌های نمادینی که فورد در سال‌های اخیر در آن‌ها ظاهر شده است، به نظر می‌رسد ایندیانا جونز، استاد باستان‌شناسی که هرگز زیاد نگران کثیف شدن دست‌هایش نست، تنها نقشی است که او از بازی در آن لذت می‌برد. در پنج اجرای فورد در این نقش، ما شاهد شخصیتی مهربان، خشن و تا حدودی طناز هستیم و تماشای بازگشت دوباره‌ی او با آن کلاه و کت چرمی لذتی وصف‌ناپذیر است.

به عنوان اولین ماجراجویی که اسپیلبرگ آن را کارگردانی نکرده است، تمام نشانه‌های قسمت‌های قبل وجود دارد. تمام جزییاتی که طرفداران این مجموعه دوست دارند حفظ شود، مانند گنجینه‌های باستانی، یک سیستم مبتکرانه و غارهای تو در تو، نقشه، و تعداد زیادی نازی آماده برای درگیری، همه و همه در این قسمت هم به چشم می‌خورند. اما اندوه و حسرتی هم هست، مردی که زمانش به پایان می‌رسد، و حالا در حال بازنگری ویرانه‌های زندگی‌‌ای است که پشت سر گذاشته. لحنی که گاهی برای این نوع فیلم‌های پرفروش ناخودآگاه غم‌انگیز به نظر می‌رسد.

«ایندیانا جونز» مجموعه‌ای است که همیشه به سمت فانتزی میل کرده. اسپیلبرگ و لوکاس آن را به عنوان ادای احترام به سریال‌های محبوب دهه ۱۹۴۰ خود تصور کردند و این پایان جسورانه به راحتی جای خود را در این فرضیه باز می‌کند. نکته‌ی مهم این است که ایندی به عنوان یک شخصیت صادق نمایش داده می‌شود. در پایان، به نظر می‌رسد که این فیلم به هیچ وجه نه درباره‌ی ثروت و شکوه، بلکه درباره‌ی یافتن جایگاه هرچند کوچک خود از تاریخ بود. که در نهایت ایندی، به هر طریقی، آن را پیدا کرده است.

جدال نهایی ایندی با سرنوشت، پایانی تلخ دارد که ممکن است در بینندگان دودستگی ایجاد کند، اما اگر در این ماجراجویی به او بپیوندید، یک خداحافظی درخور احترام با مقبره‌دزد محبوب سینما کرده‌اید!

ایندیپندنت- جفری مکنب

امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰

فورد در فیلم «گردانه‌ی سرنوشت» همچنان سرپا و با قدرت ظاهر می‌شود، اما خود فیلم نامنظم و بسیار ناهموار است. به طرز امیدوارکننده‌ای با یک سکانس اکشن در اواخر جنگ جهانی دوم شروع می‌شود که در آن به نوعی با استفاده از جادوی جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری، ایندیانا به عنوان یک مرد جوان در حال درگیری با نازی‌ها نشان داده می‌شود. این زمانی است که او برای اولین بار با یورگن وولر خبیث (با بازی مدس میکلسن) روبرو می‌شود. این پیش‌درآمد دقیقا همان چیزی است که از ماجراجویی ایندیانا جونز انتظار دارید؛ تعقیب و گریز، انفجار و یک سکانس مبارزه‌ی حماسی، آن هم روی قطاری در حال حرکت.

سن فورد در این فیلم نادیده گرفته نمی‌شود. در واقع، این یکی از چشمه‌های جذاب طرح است. سن، ایندیانا جونز را حتی بیشتر از چهار فیلم قبلی، بدخلق و بدقلق کرده است. به دردها، کهولت و استقامت رو به کاهش او اشاره‌های مداومی می‌شود. در یک مرحله از او به عنوان یک «دزد مقبره» یاد می‌شود. با این وجود، او هنوز هم از صخره بالا می‌رود و آن تازیانه‌ی قدیمی گاوچرانی را با سبک و سیاقی که نسل‌های زیادی از طرفداران عاشق آن شده‌اند به صدا در می‌آورد.

این فیلم شامل یک سری تعقیب و گریز و نزاع است که با پیچش‌های داستانی نامحتمل‌ به هم مرتبط می‌شوند. این صحنه‌ها اغلب بسیار مبتکرانه ساخته شده‌اند. جیمز منگولد که وظیفه‌ی کارگردانی را به جای استیون اسپیلبرگ بر عهده گرفته است، سرعتی خارق‌العاده را برای فیلم در نظر می‌گیرد.

به طور کلی، فیلم متزلزل است. به طور همزمان به جهات مختلف کشیده می‌شود. از یک طرف، دست بر روی نوستالژی می‌گذارد و قصد حفظ میراث جونز را دارد. از سوی دیگر، مانند قسمت‌های قبل، یک ماجراجویی قدیمی با شخصیت‌پردازی‌های عمدا گسترده است. برخی از اپیزودها آگاهانه و کنایه‌آمیز هستند، در حالی که برخی دیگر به طرز دردناکی ساده‌انگارانه به نظر می‌رسند.

طرفداران فرنچایز هنوز هم چیزهای زیادی برای لذت بردن از این فیلم پیدا خواهند کرد. ایندیانا و هلنا با حشرات درگیر، و از بال هواپیما آویزان می‌شوند. صحنه‌هایی از غواصی در اعماق دریا و سکانس‌هایی در غارها وجود دارد. با این حال، فیلمنامه‌ی جز باترورث، جان هنری باترورث و دیوید کوپک، گاهی اوقات شبیه ترکیبی از عناصر فیلم‌های قدیمی‌تر به نظر می‌رسد که با تصاویر پراکنده کنار هم قرار گرفته‌اند. در حلقه‌ی پایانی، فیلم کاملا به پوچی می‌گراید. هریسون فورد هنوز هم قهرمان است. او هرگز نه اخم خود را کنار می‌گذارد و نه سرسختی‌اش را. او حتی ضعیف‌ترین صحنه‌ها را با قاطعیت و طنزی خشک بازی می‌کند. سن به هیچ وجه نمی‌تواند او را از توانایی‌هایش بازدارد. این پایان خوبی برای فرنچایز است.

ورایتی- اوون گلیبرمن

امتیاز: ۵۰ از ۱۰۰

«ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت» قطعه‌ای پرشور اما در نهایت نسبتا شادی‌بخش از یک نوستالژی است. این پنجمین قسمت از مجموعه‌ی «ایندیانا جونز» است، و اگرچه باز هم اکشن بی‌امان خود را حفظ کرده است، اما به ندرت تلاش می‌کند تا با صحنه‌های مبتکرانه‌ی «مهاجمان صندوق گمشده» (Raiders of the Lost Ark) مطابقت داشته باشد (چه رسد به اینکه بالاتر از آن قرار گیرد). چگونه می‌تواند؟ «مهاجمان»، مسلما تاثیرگذارترین بلاک‌باستر ۴۵ سال گذشته است، حتی بیشتر از «جنگ ستارگان».

اسپیلبرگ و لوکاس هنوز به‌عنوان تهیه‌کننده‌های اجرایی در این فیلم حضور دارند، اما اسپیلبرگ در «گردانه‌ی سرنوشت» سکان کارگردانی را به جیمز منگولد می‌سپارد، که عمدتا یک درام‌نویس با استعداد جریان اصلی بوده است. او در «گردانه‌ی سرنوشت» ماهرانه کارگردانی می‌کند، اما چندان چشم‌گیر نیست.

«گردانه‌ی سرنوشت» حداقل مجموعه را به سمت و سوی جدیدی سوق می‌دهد، زیرا اولین فیلم «ایندیانا جونز» است که بر اساس واقعیت تاثیرگذار عصر هریسون فورد ساخته شده است. او اکنون یک ۸۰ ساله‌ی سرحال، هنوز خوش تیپ و لاغر، با موهای خاکستری و صدایی آرام‌تر و روان‌تر و همچنین بدنی ورزیده است که حالا متین‌تر به نظر می‌رسد.

سفر در زمان، در «ایندیانا جونز و گردانه‌ی سرنوشت»، واقعا یک استعاره‌ی ناخودآگاه است، زیرا این فیلمی است که می‌خواهد به گذشته برگردد و رابطه‌ی عاشقانه‌ی ما را با نقش تعیین‌کننده‌ی هریسون فورد در فیلم‌های اکشن مستحکم کند. حداقل به صورت انتزاعی، دقیقا بر اساس معیارهای احساسی یک پایان تاثیرگذار، این کار را انجام می‌دهد، اما تنها این نکته را یادآور می‌شود که حتی اگر ویژگی‌های اکشن قسمت‌های گذشته را دوباره روی صحنه ببرید، بازگرداندن آن هیجان بسیار سخت‌تر خواهد بود.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما