نقدها و نمرات فیلم «بازگشت به خانه»؛ فرار از زخمهای قدیمی (جشنواره کن ۲۰۲۳)
کاترین کورسینی پس از آخرین حضور خود در بخش رقابتی جشنوارهی کن با فیلم «جدایی» (The Divide) در سال ۲۰۲۱، امسال با فیلم «بازگشت به خانه» (Homecoming) به شهر ساحلی برگشته است. این فیلم دربارهی زن سیاهپوست ۴۰ سالهای به نام خدیجه (با بازی آیساتو دیالو سانیا) و دو دختر او است که به جزیرهی کرس برمیگردند تا در فصل تابستان برای یک خانوادهی ثروتمند کار کنند بعد از اینکه پانزده سال پیش این جزیره را به خاطر شرایط و اتفاقاتی مرموز ترک کرده بودند. فیلم حول دو دختر خانواده و تجربهی اولین رابطهی عاشقانهشان میگذرد که با وقوع حوادث مختلفی، چیزهایی را دربارهی خودشان و گذشتهی خانوادهی خود درمییابند.
نخستین حضور کورسینی، این کارگردان فرانسوی، در جشنوارهی کن به سال ۲۰۰۱ و با فیلم «بازپخش» (Replay) برمیگردد جایی که او در بخش رقابتی این جشنواره حضور داشت و پس از این حضور با احتساب امسال او سه بار دیگر در این جشنواره حضور داشته است و در سال ۲۰۱۲ با فیلم «سه جهان» نامزد دریافت جایزهی بخش نوعی نگاه شده است.
تولید این فیلم با برخی حواشی پیرامون رسواییهای اخلاقی نیز همراه بوده است که جنجالیترین آن به حضور دو بازیگر خردسال در یک سکانس عاشقانه مربوط میشود. سکانسی که در فیلمنامهی ارسالی به کمیسیون هنرهای نمایشی کشور فرانسه برای کسب تاییدیه وجود نداشته اما کارگردان بنا بر صلاح دید خود این سکانس را به فیلم اضافه کرده که این موضوع دردسرآفرین شده است تا جایی که کورسینی مجبور به حذف این سکانس برای کسب جواز حضور در بخش رقابتی کن شد. کورسینی معتقد است که حرفهایی که در این باب زده میشود، کاملا مغرضانه است و ابدا صحت ندارد و او تمام تلاش خود را کرده تا بازیگران خردسال در امنیت کامل بازی خود را انجام دهند.
جدول امتیاز منتقدان حاضر در جشنواره نشان میدهد که آنها جدیدترین فیلم کورسینی را اثری متوسط ارزیابی کردهاند و این فیلم در مجموع توانسته است تا دو ستاره از مجموع چهار ستاره را از دست منتقدان دریافت کند. منتقدان بازیهای این فیلم توسط سه نقش اصلی آن را ستودهاند و نوید ظهور دو ستارهی آیندهداری را میدهند که در نقش دو خواهر خانواده ظاهر شدهاند اما به نظر میرسد کورسینی تنها با تبعیت از قالب موفق فیلم تعطیلاتی، قصد داشته تا فضایی ملودرام با ریشههای نژادی را ترسیم کند اما خطوط متعدد واگرای داستانی به یک منزل نمیرسند و این فیلم به وعدههای خود عمل نمیکند و توخالی از آب در میآید.
گاردین – پیتر بردشاو
به رغم وجود نقشآفرینیهای صمیمی و همدلانه و تصویربرداری دوستداشتنی و چشمنواز، چیزی در فیلم جدید کاترین کورسینی وجود دارد که به طرز عجیبی توخالی و سطحی است و قرار است ظاهرا در آن تابستان دراماتیک برخی اکتشافات شخصی تراژیک را به ما نشان دهد که به شکلی ناموزون با یک عاشقانهی دوران تعطیلات که در عکسها سراغ داریم، در یک زمان رخ میدهد.
برای خدیجه بازگشت به خانه عذابآور است و فیلم با نشاندادن نمایی از گذشته از سه عضو خانواده که آمادهاند تا سوار کشتی شوند و خدیجه که تماسی دریافت میکند و او را حسابی به هم میریزد و اینها همه حکایت از عزم او برای خروج از جزیره است، شروع میشود اما دلایل او برای خروج از جزیره و اتفاقاتی که برای پدر خانواده میافتد، به شکلی رضایتبخش و با جزئیاتی احساسی بیان نشدهاند. برای من فیلم هیچگاه به وعدهی ضمنی خود مبنی بر نشاندادن وقایع درونی زندگی خدیجه عمل نمیکند و اینکه این مکان و بازگشت به خانه چه معنیای برای او دارد.
چیزی که به جای آن فیلم ارائه میکند، نشاندادن اتفاقات ملوردارم است، میانپردههایی عاشقانه که همه جا رد پایش پیدا است، یک اقدام به خودکشی واقعا عجیب و غریب و یک سکانس مهمانی که مصرف مادهی روانگردان سبب میشود که به ناچار آمبولانس سر صحنه ظاهر شود. بازیها بسیار قوی هستند و رابطهی خواهرانهی بسیار خوبی بین دختران خدیجه در جریان است اما این دو خواهر سزاوار داستانی بودند که باید بیش از این به آن پرداخته میشد و پرمایه میبود.
اسکرین دیلی – جاناتان رامنی
کورسینی و نویسندهی همکارش نایلا گیگه به خوبی از پختن این خوراک احساسی که به آرامی جا میافتد، برآمدهاند آن هم با اتکا به تجربه، احتیاط و درجهی خوبی از ریزهکاری روایی. اثری محکم و بیتکلف همراه با تصویربرداری گرم و صمیمی از مناظر که کمک میکند تا بازیها باورپذیر و چشمگیر باشند.
کورسینی که بیشتر به خاطر کارکردن با نامهای بزرگ شناخته میشود، بازیهای خوبی از نقشهای اصلی خود میگیرد از جمله مادر احساسی و مرموز داستان با بازی دیالو سانیا که هنوز هم به پایان متزلزل زخم روحی که در گذشته خورده است، فکر میکند. بازی هر دو خواهر خیرهکننده و کاملا گیرا است، با بدخلقیها و مهربانیها و شوخیهای که بین این دو شخصیت جریان دارد.
جای تعجب نیست که در نقطهی اوج داستان و در مهمانی نوجوانان دو خواهر به شکلی موثر به جای هم بازی میکنند و اگر کورسینی با تمرکزی که بر روی اجزای روایی و جو حاکم بر ماجرا دارد، نمیتوانست این سکانس را مدیریت کند، زیادی پیش پا افتاده میشد. اما بعد از این سکانس، درام فیلم از نفس میافتد، با نماهایی از گذشته همراه با صدای خدیجه که فیلم را از اوج به پایین پرت میکند و اینجاست که فیلم به طرز عجیبی تسلط خود بر روایت داستان را از دست میدهد و همانند آن اعتماد به نفس خود در نقاط عجیب ماجرا را نیز به کلی میبازد جایی که تلاش میکند با تلنگرهای احساسی و نواهای پیانو از شوپن و چایکفسکی ما را به ادامهی دیدن فیلم ترغیب کند.
ورایتی – گای لاج
قالب داستانی فیلم «بازگشت به خانه» حالت استانداردی دارد؛ خانوادهای که پس از سالها و بعد از تجربهی زخم روحی عمیق که به روشنی علت آن بیان نمیشود، به جایی برمیگردند که آن را خانه مینامند جایی که حقایق پنهان آشکار میشود و نزاعهای تلخ در تابستانی که به نظر دلپذیر میآید، به اوج خود میرسد اما برای همهی رازها و دروغهایی که روایت صریح و بیپردهی کاترین کورسینی را شکل میدهند و یک فیلم دائما کنجکاویبرانگیز را میسازند، جذابترین تنشهای آن معمولا از چیزهایی آغاز میشود که کاراکترها از آن با خبر هستند حتی اگر با صدای بلند این موضوع را تصدیق نکنند.
فیلم با سکانسی که مادر خانواده وحشتزده در تاکسی نشسته است آغاز میشود با دو دختر خردسال در بغلش به سوی مقصدی نامعلوم و ناگهان ۱۵ سال به جلو پرت میشویم و خانواده را در کشتی و در حال بازگشت به سمت جزیرهی مدیترانهای میبینیم. دختر بزرگ مشتاق یافتن قطعات گمشدهی خاطرات کودکی خود و دختر کوچک بیتفاوت نسبت به این امر. تفاوتی که به خط گسل روابط این خانواده تبدیل میشود و بعدا باعث ترکخوردن بنای آن و خدیجهای که مجددا دوست همسر خودش را ملاقات میکند و تلاش او برای دوری خود و فرزندانش از خانوادهی همسرش که درگذشته است.
اگر فیلمنامهی کورسینی و گیگه با تدابیری این خطوط واگرای داستانی را به هم نزدیک میکرد، فیلم تبدیل به لپتاپی بدون رمز عبور میشد که خیلی سریع اطلاعات خود را در معرض دید همه میگذارد. بازیهای فوقالعاده از سه عضو خانواده سبب میشود که روایت قالببندیشدهی فیلم انسانی به نظر برسد. بازی مادر که به شدت از نظر روحی آسیب دیده و کنترل خود بر روی فرزندان و آگاهی پیرامونشان را از دست داده است، به فیلم گرمایی اساسی اما عاری از احساس میدهد اما او بیشتر توجه فیلم را به سمت فرزندان خود واگذار میکند.
فیلم کورسینی اغلب بدون تعارف به مشکلات ناشی از نژادپرستی میپردازد که این زنان بیشتر اوقات بر حسب عادت آن را تحمل کردهاند که اغلب به گره کور بیزاری از خود منتهی میشود و از طرفی به شکلی ماهرانه از خشمهای کوچکی صحبت میکند که آنها نمیتوانند مستقیما با آن مبارزه کنند؛ یک تعریف همراه با تملق بسیار از یک ولینعمت سفیدپوست که به یک توهین تحقیرآمیز تبدیل میشود یا زلزدن یک غریبه از بالکن. خطوطی ناگفته و نامرئی از رد و پذیرش در فیلم «بازگشت به خانه» ترسیم میشود که بعضی وقتها در درون واحد خانواده است. هیچ جا مثل خانه نیست اگر بتوانی بفهمی که خانه دقیقا کجاست.
هالیوود ریپورتر – جوردن مینتزر
فیلمهای کاترین کورسینی معمولا دربارهی مسائلی بنیادی صحبت میکنند که بازیگران قوی به خوبی آن را پشتیبانی میکنند اما برخی از آثار او عملکرد بهتری دارند. فیلم «بازگشت به خانه» کورسینی یکی از بهترین فیلمهای او پس از گذشت مدتی طولانی است که بازیگران خود را به سوی نقشآفرینیهای سخت و مهیج هدایت میکند و داستانهایی را روایت میکند که میتواند همزمان تاریک و روشن باشند آن هم خیلی بیدردسر و با استادی تمام موتور محرک این فیلم، دو استعداد نوظهور فوقالعاده است؛ سوزی بمبا و استر گوهورو که در نقش دو خواهر ظاهر شدهاند که پس از غیبتی طولانی به زادگاه خود در جزیرهی کرس برمیگردند و چیزهای زیادی را دربارهی خود میفهمند.
به طرق گوناگونی فیلم «بازگشت به خانه» از قالب سنتی فیلم تعطیلاتی تبعیت میکند، چیز که فرانسویها که به نظر میرسد بیش از هر ملیت دیگری در دنیا به تعطیلات میروند، در آن به درجهی استادی رسیدهاند. فیلمنامه به شکلی بینقص مابین کاراکترها در جریان است و خط داستانی مجزای آنها را تعقیب میکند در حالی که بیشتر وارد گذشتهی جمعی و تراژیک خانواده میشود.
عنصر نژادی به جزئی مهم از این فیلم تبدیل میشود اما کورسینی تلاش کرده است تا این عنصر به نقطهی کانونی فیلم تبدیل نشود و فیلم در نهایت ماجرای خانوادهای را روایت میکند که میخواهند از دست غمی بزرگ فرار کنند و وقتی مسئلهی نژاد خودی نشان میدهد، آن را به شکل نظرات یا مشاهداتی پیش پا افتاده میبینیم.
فیلم همیشه نگاه موشکافانهای ندارد و مثل بقیهی آثار کارگردان، روی خط ملودرام پس و پیش میشود اما از طرفی بیتردید تکاندهنده نیز هست چه تصویر دو خواهری باشد که بزرگ میشوند و به آرامی از خانواده فاصله میگیرند و چه مادر خانواده که اشتباهات بزرگی را که در گذشته مرتکب شده است، قبول میکند.
کورسینی به شکلی بینقص آن سیاق طبیعتگرایی را در این فیلم پیاده میکند با تصویربرداری ژان لاپوآری که از فضای جزیره نهایت بهره را میبرد و بدون اندکی اغراق به شکلی طبیعی احساسات را به تصویر میکشد. این مهم البته عمدتا به دلیل حضور دو بازیگری است که نقش دو خواهر را بازی میکنند که در عین بیتفاوتی میتوانند ویرانگر باشند و بازی دیالو سانیا در نقش مادر که همیشه بهترین کار را برای فرزندانش انجام نداده است. هر سه فرد به فیلم جان میدهند که در نهایت چیز جدیدی زیر نور خورشید نیست اما مثل شروع تازه است.