نقدها و نمرات فیلم «روی علفهای خشک»؛ آیا همه باید قهرمان باشند؟ (جشنواره کن ۲۰۲۳)
فیلم «روی علفهای خشک» (About Dry Grasses) جدیدترین اثر کارگردان خوشنام ترک نوری بیلگه جیلان، ۱۹ می ۲۰۲۳ (۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲) در هفتادوششمین دوره جشنواره کن اکران شد. این بار چندم است که جیلان در جشنواره کن حضور پیدا میکند و پیش از این در سال ۲۰۰۲ برای فیلم «اوزاک» (Uzak) برندهی جایزهی بزرگ هیئت داوران، در سال ۲۰۰۸ برای فیلم «سه میمون» (Three Monkeys) برندهی جایزهی بهترین کارگردانی، در سال ۲۰۱۱ برای فیلم «روزی روزگاری در آناتولی» (Once Upon a Time in Anatolia) برندهی جایزهی بزرگ هیئت داوران و در سال ۲۰۱۴ برای فیلم «خواب زمستانی» (Winter Sleep) برندهی نخل طلا شده بود.
فیلم «روی علفهای خشک» داستان یک معلم به نام سامت (با بازی دنیز جلیلاغلو) را روایت میکند که درگیر حواشی و مشکلاتی در محل کارش میشود. مشکلاتی که مربوط به رابطهی او با شاگردانش و به خصوص یکی از آنها به نام سویم (با بازی ایچه باگچی) است. او به انحطاط اخلاقی محکوم میشود و همین موضوع و درگیریاش با مدیر مدرسه تمام رفتار و زندگی شخصی او را زیر سوال میبرد.
این فیلم ۲.۹ ستاره از ۱۲ منتقد جشنواره دریافت کرده است و بسیاری بازی نقش اول فیلم دنیز جلیلاغلو را ستودند. «روی علفهای خشک» توانست با ۸ نقد (۷ نقد مثبت و یک نقد میانه) در متاکریتیک امتیاز ۸۰ از ۱۰۰ را دریافت کند.
اسکریندیلی- لی مارشال
امتیاز: ۹۰ از ۱۰۰
جیلان کارگردان کنایهای است؛ عاشق شخصیتهایی است که از صحنهای به صحنهی دیگر جنبههای جدید و گاه متناقض خود را آشکار میکنند. فیلمهای او آمیزهای از درام چخوفی با تمثیلی از دولت ترکیه است. «روی علفهای خشک» تمام این ویژگیها را دارد، اما درک آن هم به طرز عجیبی دشوار است. داستان این فیلم حول یک شخصیت مرکزی پیچیده میچرخد؛ یک معلم هنر دبیرستانی بدبین و دغلباز که خلا معنوی و اخلاقیاش به تدریج در یک سری از تصاویر هنری استادانه آشکار میشود. سرنوشت فیلم به این بستگی دارد که آیا تماشاگران آن را آزاردهنده، جذاب یا حتی فوقالعاده پستمدرن بدانند.
دنیز جلیلاغلو نقش سامت را بازی میکند، معلمی که در مدرسهی هنر در روستایی واقع در آناتولی تمشغول تدریس است. مشخص میشود که معلمان دولتی در ترکیه، حداقل در ابتدای شروع فعالیت حرفهای خود، امکان انتخاب محل تدریس را ندارند. سامت، که بیصبرانه در انتظار بازگشت به استانبول است، در روزهای آخر ماموریت چهارسالهاش در دهکدهای است که مستقیما از زمینهای خشک زمستانی به استپ تابستانی ختم میشود و به سختی میتوان در آنجا سرسبزی و طراوتی یافت.
سامت از همهجا بیخبر به آزار جنسی یکی از شاگردانش محکوم میشود. ما هم از قبل میدانیم که اتفاقاتی افتاده است. سامت عاشق یکی از شاگردان زیبایش به نام سویم (با بازی ایچه باگچی) میشود. این به وضوح نوعی تایید برای شایعهای است که سامت با آن مواجه شده، که به تدریج جنبهی شریر، خودکامه و انتقامجویانهاش آشکار میشود، چیزی که در رابطهی او با نورای (با بازی مروه دیزدار)، معلمی که پای خود را در یک حملهی تروریستی از دست داده نیز پیدا است.
در فیلم «روی علفهای خشک» و در پسزمینهی مدفون در برف و یخ، شکافها و خلاهایی را میبینیم؛ سایهی تروریسم، تفنگی که در روستا به اهتزاز در میآید، مبارزه برای استقلال کردستان، مردانی که بیشتر به نحوهی اتهام اهمیت میدهند تا درستی یا نادرستی آن. در «روی علفهای خشک» با بازی درخشان جلیلاغلو، در نقش یک نیهیلیست احساساتی طرفیم، که البته، در جریان یکی از آن صحنههای طولانی بحثهای ایدئولوژیک عمیق که جیلان در آن تخصص دارد، به نورای شکاک میگوید که تماما طرفدار نظم در جامعه است.
تنها هنر قابل تحسینی که از این معلم میبینیم، مجموعهای از تصاویر نسبتا زیبا از ساکنان استپ آناتولی است. آیا این تصاویر برای انسانسازی مردی که مجموعهای از تضادها است ثبت شدهاند؟ در یک صحنهی گیجکننده که دیوار چهارم را میشکند، به نظر میرسد که خود جیلان با بالا بردن دستانش پاسخ میدهد و میگوید «من را جستجو کن، هنر تماما ساختگی است، تصمیم خودت را بگیر.» این پاسخ ممکن است برای هر بینندهای مفید یا کافی نباشد، به خصوص پس از ۱۹۷ دقیقه تحمل تماشای یک فیلم.
هالیوود ریپورتر- لزلی فلپرین
امتیاز: ۵۰ از ۱۰۰
کارگردان ترک، نوری بیلگه جیلان، به بررسی دوگانگیهای فراوان زادگاهش- شهر/ روستا، سکولاریسم/دین، فردگرایی/سنت و غیره- در جدیدترین فیلمش «روی علفهای خشک»، در جشنوارهی کن، که حول معلمان مدرسه در یک جامعهی روستایی دورافتاده میچرخد، ادامه میدهد. جدیدترین اثر او هم مطابق با فرم دیگر فیلمهایش مانند «خواب زمستانی» برندهی نخل طلای ۲۰۱۴ و «درخت گلابی وحشی» (The Wild Pear Tree) که در سال ۲۰۱۸ در رقابتها شرکت داشت ساخته شده است. فیلم علیرغم موقعیت مکانی آناتولی معاصر، مانند اقتباسی از رمانهای قرن نوزدهمی روسی با ایدههایی که مورد علاقهی اگزیستانسیالیستهای میانه قرن بیستم بود به نظر میرسد که تا حد زیادی فراموش شدهاند و جیلان با نگاهی تازه به آنها بازمیگردد.
فیلمنامه توسط خود جیلان، همسر و همکار مکرر او ابرو جیلان و آکین اکسو نوشته شده است. با این حال، فیلمنامه بهرغم حجم عظیمی از گفتگوها و بحثهای فلسفی که ارائه میکند، بهطور مشخصی مبهم است. این فیلم عمدا به سبکی ناموزون، با کاتهای ناگهانی و زوایای منحنی تکاندهنده تدوین شده است.
تمام اینها فقط باعث میشود که قضاوت ما راجع به سامت، معلم ضدقهرمان بدجنس و منفور فیلم که توسط سیستم آموزشی ملی به دهکدهای دورافتاده فرستاده شده است، سختتر شود. آیا او را به عنوان وسیلهای برای استهزا طنزآمیز دربارهی نگرش حامیانهاش نسبت به مردم محلی میبینیم؟ یا قرار است او را قربانی بدرفتاری شاگردش سویم ببینیم که تقریبا باعث اخراج او با اتهامات جنسی میشود؟ شاید قرار باشد ما کمی از فرضیهی اول و کمی از فرضیهی دوم انتخاب کنیم و سامت را شخصیتی عمیقا معیوب و جایزالخطا ببینیم که در زمانهی غریبی زندگی میکند. اما برداشت بینندگان بسیار متفاوت خواهد بود و بینندگان زن احتمالا فرضیهی اول را بیشتر میپسندند.
پس از نقطهی اوج دراماتیک، فیلم به سمت منطقهای قابل پیشبینی سرازیر میشود و در نهایت در باتلاق غلیظی از پرحرفی و ژرفای احتمالی که در پایان با صداگذاری بیان میشود فرود میآید. اما حداقل جلوههای بصری خوب هستند، و جیلان از مناظر پوشیده از برف و زوایای باز بیشترین و بهترین استفاده را میبرد.
ورایتی- گای لاج
امتیاز: ۹۰ از ۱۰۰
آیا همه باید قهرمان باشند؟ این سوالی است که سامت، معلم هنر سی و چند ساله در گرمای یک مشاجرهی شدید با معلم همکارش و دوست دختر احتمالیاش نورای میپرسد، که در مورد چگونگی یا میزان وظیفهی هر فرد در قبال کمک به جامعه اختلاف نظر دارند. این یک بانگ آشنا از یک قهرمان مرد در فیلمی از کارگردان ترک نوری بیلگه جیلان است، حتی اگر به صورت مستقیم و واضح در فیلم بیان نشده باشد. «روی علفهای خشک»، نهمین فیلم بلند، کند اما آرام و فریبندهی او، آخرین اثر برای بررسی حق انسان، خوبی یا بدی، خودخواه بودن، ضدقهرمان بودن، عطش توجه و انزوا به یک اندازه است.
پرحرفی و فراوانی دیالوگ به طور خاص به امضای فیلمسازی جیلان تبدیل شده است که گهگاه تاثیری منفی دارد. اما در حالی که دو فیلم موفق قبلی او به نوعی مقالهگونه حرافی میکردند، «روی علفهای خشک» با مدت زمان مشابه، رمانگونه به نظر میرسد. هر بخش، یک درس اخلاقی بحثبرانگیز، یک مثلث عاشقانهی متناقض و یک آناتومی ظالمانه از مردمگریزی است.
«روی علفهای خشک» یک فیلم جیلانی در شلوغترین و شیطنتآمیزترین حالتش است، کارگردانیاش سخاوت و کنجکاوی را به نمایش میگذارد که دفاع فیلمنامه از زندگی فردگرایانه، حتی انزواطلبانه، به هر قیمتی که برای خوشبختی فرد باشد را رد میکند. جیلان نشان میدهد که تمام ملالت و بیزاری از درون شخص سرچشمه نمیگیرد و همچنین از سیستمهای اجتماعی و دولتی انتقاد ضمنی میکند که انرژی و ایدهآلهای کارمندان دولت را با چیزی به نام کمک به همنوعان و فرزندان آسیبپذیر از بین میبرد. ذرهای هم از این احساس وجود دارد که همه چیز برای سامت رنج کشیده تمام نشده است، که در مونتاژهای زیبای تصاویر ثبت شده توسط خودش به آن اشاره میکند، تصاویری که با دقت از مناظر اطراف و چهرههایی که او ادعا میکند از آنها متنفر است گرفته.
عالی