نقد فیلم «توری و لوکیتا»؛ منظرهی دلخراش مهاجرت (جشنوارهی کن ۲۰۲۲)
برادران داردن این بار با «توری و لوکیتا» قدم به جشنوارهی سینمایی کن گذاشته بودند. فیلمی که سراغ سوژهی مهاجرت و تلاش برای به دست آوردن پول رفته است، موضوعی که این روزها به یکی از مسائل مورد توجه در اقصی نقاط جهان بدل شده است.
این فیلم که توانست در شب اهدای جوایز، جایزهی ویژهی ۷۵ سالگی جشنوارهی کن را به دست آورد، ماجرای یک خواهر و برادر به نام لوکیتا و توری را روایت میکند. این دو در کشور بلژیک زندگی میکنند و لوکیتا در تلاش است تا با جورکردن مدارک، بتواند اجازهی اقامت در این کشور را دریافت کند آن هم با توسل به اینکه خواهر توری است و شاید به این وسیله بتواند ماموران ادارهی مهاجرت را راضی کند، اما کاشف به عمل میآید که این دو در اصل از دو کشور متفاوت هستند و خواهر و برادر نیستند و پیوندی دوستی مابین آنها چنان مستحکم است که بالاتر از ارتباط خونی است. فیلم در ادامه کشمکش و سختیکشیدن و استیصال این دو را برای به دست آوردن اندکی پول به تصویر میکشد که سبب میشود تا این دو از یکدیگر دور بیفتند.
ژان پیر و لوک داردن که از سال ۱۹۷۸ فعالیت فیلمسازی خود را آغاز کردهاند، تاکنون دو بار برای فیلمهای «روزتا» در سال ۱۹۹۹ و «بچه» در سال ۲۰۰۵ برندهی نخل طلای کن شدهاند اما جوایز کن برای این برادران تنها به این دو مورد ختم نمیشود و آنها توانستهاند جایزهی بهترین فیلمنامه، جایزهی بزرگ و جایزهی بهترین کارگردانی را از آن خود کنند و به نوعی محبوب این جشنواره هستند.
«توری و لوکیتا» جدیدترین ساختهی این دو برادر نیز بازخورد مثبتی از منتقدان دریافت کرده است. این فیلم در وبسایت راتن تومیتوز امتیاز ۹۵ از ۱۰۰ را گرفته است و معدل امتیازات این فیلم در وبسایت متاکریتیک، ۷۴ از ۱۰۰ است که نشان میدهد منتقدان تا حدود زیادی این فیلم را دوست داشتهاند. وقتی نوبت به ساختن فیلمهایی میرسد که گزارشی تند و دردناک از فرهنگ آرمانی پول ارائه میکنند، کارگردانها هیچگاه از ارائهی چنین آثاری خجالتزده نشدند و روایت داردنها از این برادر خردسال کاردان و خواهر رنجدیدهاش، چالش دلخراش مهاجرت برای رهایی از بدبختی و امید واهی آزادی را به تصویر میکشد.
اسکریندیلی – جاناتان رامنی
تا قبل از پاتوق معمولشان، شهر «سره» در بلژیک که شهری مخروبه است، بعید بود که آثار برادران داردن بتواند احساس و نگاهی به کلی متفاوت داشته باشد اما با گذر سالها، آنها توانستهاند استعداد خود را با حفظ رویکرد نسبت به سینما و جهان نشان دهند. این در حالی است که برخی از فیلمهای آنها از طراوت و تازگی آثار شاخص آنها به دور افتاده است و فیلم اخیرشان «توری و لوکیتا» نشان میدهد که سینمای آنها به شکل چشمگیری تجدید قوا کرده است. تکاندهنده، متعهد و با حلقهای مصمم از واقعیت که سخت روی آن تحقیق و پژوهش شده است. این فیلم لااقل از زمان ساخت فیلم ۲۰۱۱ آنها «بچهای با دوچرخه» بهترین فیلمشان بوده و شاید بتوان گفت یکی از بهترین آثار در کارنامهشان. روایتی که از حیث شخصیتی تر و تمیز است و بازیهای تاثیرگذاری از نقشهای اصلی آماتور گرفته شده و به نظر میرسد داستان این خواهر و برادر مهاجر به یک موفقیت آشکار برای این دو برادر باسابقه تبدیل شده است.
فیلم شروعی باشکوه دارد، با کلوزآپی طولانی بر روی شخصیت لوکیتا که نه تنها روایت او و برادرش را جا میاندازد بلکه زمینهای برای نمایش شکنندگی این زن جوان که با بیرحمی مواجه شده است، فراهم میکند که حملات عصبیاش نقشی کلیدی در روایت داستان بازی میکند. از طرفی پابلو شیلز در نقش توری با آن صدای نحیف و سلوک همواره جدیاش، بازی درونگرایانهای از خود ارائه میدهد که مثل الماس درخشان و سختجان است، تصویری از مقاومت و تاب و تحمل او و از سوی دیگر جوئلی امبوندو استیصال رو به فزونی شخصیت لوکیتا را ترسیم میکند که نکاتی احساسی با خود به همراه دارد، گرچه به مانند تمامی فیلمهای برادران داردن، لفاظیهای سانتیمانتال پیش پا افتاده وجود ندارد و شاید یکی از نقاط به یاد ماندنی این فیلم، زمزمهی آهنگی ایتالیایی توسط این خواهر و برادر است، نوایی لذتبخش که موجی از فیض و سرور را با خود می آورد که میخواهید به آن چنگ بزنید قبل از آن که همه چیز رو به سیاهی بگراید.
ورایتی – اوون گلایبرمن
«توری و لوکیتا» جدیدترین فیلم به نویسندگی و کارگردانی ژان پیر و لوک داردن، درست همانند «مثلث غم» روبن اوستلوند، بیانیهای باشکوه است، اما این فیلم دربارهی بخش مقابل و طیف اقتصادی فرسودهی جامعه است. برادران داردن که روی ژانر درام به مثابهی مستندی تغزلی با دقت تامی کار کردهاند، مخاطبان خود را روی چرخ همستر توری و لوکیتا نگه میدارند، به شیوهای که هم دلخراش و هم جذاب است. ما لحظه به لحظه با حملات روزانهی شخصیت ها برای جفت و جور کردن مقدار کافی پول مواجه میشویم، پولی که گویا تنها چیزی است که فیلم میخواهد راجع به آن حرف بزند. اما داردنها اندکی از شدت و حدت ریاضت انسانی نمیکاهند. آنها هم تصدیق میکنند و هم از قبول این سر باز میزنند که پول همهی زندگی است و یا اقلا زندگی به آن وابسته است.
برای هر کسی که آنقدر خوشبخت است و پول کافی دارد و این فیلم را تماشا میکند، این تلاش مایوسانه و دیوانهوار توری و لوکیتا برای به دست آوردن پول، مثل یک فیلم تریلر شما را شارژ میکند و مثل یک سیلی آبدار، سرحالتان میآورد. قلب تپندهی فیلم زمانی گشوده میشود که لوکیتا به اجبار به مکان کشت مواد مخدر میرود و داردنها با به تصویرکشیدن او در این ناکجاآباد، یکی از پرتعلیقترین و نابترین آثار کارنامهی فیلمسازی خود را ساختهاند. در ۸۸ دقیقه از زمان نمایش این فیلم، «توری و لوکیتا» با قدرت جان میگیرند بدون آن که بیش از اندازه در شروع خود جا بزند. روایتی که کسی شاید تصور کند ویتوریا دی سیکا دارد دربارهی عصر نابرابری اقتصادی سخن میگوید.
گاردین – پیتر بردشاو
برادران داردن به رقابتهای کن بازگشتهاند که طی دههها در آن افتخارآفرین بودهاند اما پویایی آثار این دو با گذر سالها برای من کمتر شده است و گاهی مشکلاتی با سادگی و باورپذیربودن داستان وجود دارد، با وجود همهی تحقیقاتی که روی فیلمنامه انجام شده است.
با وجود این، من به تپش ایدهآلگرایی، پافشاری و نیروی درونی این فیلم واکنش مثبتی نشان میدهم. داستانی ساده از نابرابری و ظلم در میان مردم حاشیهنشین و بیبهره در قلب اروپای غربی. با در نظر گرفتن اینکه سینما بیشتر خلق طعنه و انتقاد و تصویر بیتفاوتیهاست، داردنها بر این باور هستند که سینما باید دارای معنی باشد و دنیای واقعی را تحت تاثیر قرار دهد.
ولی با همهی این تفاسیر، یک نوع بیحاصلی در زبان دراماتیک فیلم وجود دارد و باید اعتراف کنم که یک نوع خودسری در انتخاب نیمه خودکار برادران داردن برای رقابتهای کن وجود دارد. آیا این دو برادر تبدیل به گوریلهای کمر نقرهای جشنوارهی کن شدهاند؟ برگزیدگان دائمی برای حضور در کارزار رقابت که بر اساس سابقهی خوبشان به این مسابقات راه مییابند، نه بر مبنای آثار خوبشان در زمان حال. شاید. همانطور که گفتم، سادگی و وضوحی در این فیلم وجود دارد که دید مثبتی نسبت به آن دارم و برادران داردن بازیهای درخشانی از نقشهای اصلی جوان خود گرفتهاند.
هالیوود ریپورتر – لزلی فلپرین
«توری و لوکیتا» احتمالا غمگینترین فیلم از دو برادر نویسنده، کارگردان و تهیهکننده ژان پیر و لوک داردن است که تا به امروز ساختهاند. اما در حالی که شاید آثار قبلی آنها اقلا با ذرهای از آرامش، امید یا بخشندگی به پایان میرسید تا بر سیاهی رئالیسم و جامعه نفوذ کند، این بار فیلم برادران بلژیکی آن پایان و تشویق را با خود ندارد.
خوشبینانهترین چیزی که میتوانی دربارهی فیلم بگویی، این است که تراژدی که فیلم با بیرحمی به سمتش میرود و همواره در پسزمینه مثل قطاری که سرعت میگیرد، شنیده میشود، همهی آن شخصیتهایی را که در انتها عاشقشان میشویم، به کلی ریشهکن نمیکند.
این فیلم شاید احساسیترین ساختهی برادران داردن باشد که ما را درگیر خود میکند، تراژدی آشکار در اعلاترین درجهی ممکن که حول مدار قهرمانانی میچرخد که کاملا شایستهی آن همدلی، همدردی و تمامی همهایی است که ما داریم. در این فیلم هیچ گناه یا ابهام اخلاقی موجود نیست. شاید فکر کنید که این فیلم خوراک پخشکنندگان است اما دریغ از حضور بازیگران نامی و بیمیلی مخاطبان نسبت به دیدن داستانهایی دربارهی مهاجران ساکن در منطقهی اروپای غربی که شاید فروش آن به یک پخشکننده را سختتر کند نه آسان که این خود تراژدی دیگری است.
تنش در این فیلم هیچگاه شما را رها نمیکند و ماجراجوییهای اندک فیلم سبب میشود که اندکی تسکین یابیم و اگر غیر از این بود، نباید از یاد ببریم که فیلم به شکلی غیرقابل انکار دلخراش میشد. اما این فیلم به زیبایی از پس کار برمیآید درست مثل یک تلهموش هوشمندانه که بر سر راه خودش قرار داده و تک به تک جزئیات و بازیها، با مهارتی استادانه به اجرا در آمدهاند.