نقد فیلم «سه هزار سال حسرت»؛ افسون بیاثر جورج میلر (جشنوارهی کن ۲۰۲۲)
«سه هزار سال حسرت» جدیدترین ساختهی جورج میلر که او را با فیلمهای «مکس دیوانه» میشناسیم، کمدی درامی با مایههای فانتزی تاریک است که جمعهی گذشته، به عنوان یکی از فیلمهای خارج از مسابقهی جشنوارهی کن ۲۰۲۲ به نمایش درآمد.
این فیلم که اقتباسی از داستان کوتاه «غولی در چشم نایتینگیل» نوشتهی ای. اس. بایت است، داستان یک پژوهشگر داستانشناسی به نام آلیتیا (با بازی تیلدا سوینتون) را روایت میکند که برای شرکت در کنفرانسی در باب تخصص خود، به شهر استانبول سفر میکند. گشت و گذار او در بازار استانبول و خریدن یک بطری کهنه، او را با غولی اسیر در بطری (با بازی ایدریس آلبا) همسخن میکند و فیلم، نمایشگر گفتوگوی این دو شخصیت در اتاق هتلی در کشور ترکیه و بررسی اتفاقات پیشآمده برای غول قادر و در عین حال عاجز فیلم است.
نخستین بار در سال ۲۰۱۸ و پس از موفقیت قسمت دوم «مکس دیوانه» بود که میلر اعلام کرد فیلم بعدی خود را جلوی دوربین خواهد برد. قرار بود تصویربرداری این فیلم در جولای ۲۰۱۹ و در کشورهای انگلیس، ترکیه و استرالیا انجام شود که به دلیل پاندمی کرونا و اثرات دامنگیر آن تا نوامبر ۲۰۲۰ به تاخیر افتاد. کارگردان ۷۷ سالهی استرالیایی که تجربهی ۵۰ سال فعالیت در عرصهی سینما را یدک میکشد، این بار خلاف زمینهی موضوعی آثار محبوب خود سراغ داستان جن و پری رفته است، چیزی که علاقهی وافری به آن دارد.
میلر ساخت ۱۳ فیلم بلند را در کارنامهی خود دارد و توانسته یکبار برای انیمیشن «خوش قدم» جایزهی بهترین کارگردانی را از آن خود کند اما برای فیلم تحسینشدهی «مکس دیوانه: جادهی خشم» تنها دو نامزدی نصیبش شد و دستش از اسکار کوتاه ماند.
اما بازگشت میلر پس از ۷ سال به پردهی نقرهای، با وجود بازی گرفتن از دو ستارهی توانا و نمایش در رویداد مهمی مثل کن، چندان با استقبال مواجه نشده است. این فیلم در وبسایت راتن تومیتوز، نمرهی ۶۸ از ۱۰۰ را گرفته و و میانگین نمرهی منتقدان در وبسایت متاکریتیک نیز عدد ۵۷ از ۱۰۰ را نشان میدهد که عملکردی متوسط برای این کارگردان باسابقه به حساب میآید. بررسی نظرات منتقدان نشریات مطرح نیز نشان میدهد که جورج میلر نباید خلاف آن تم سبع و وحشی «مکس دیوانه» فیلم میساخت و برآورده کردن صرف آرزوی مخطبان پر و پا قرص، حقهای است که کارگر نیفتاده است و مخاطبان قطعا انتظار فیلم «فیوریوسا» را که پیش درآمدی بر سری «مکس دیوانه» است، با عطش و نگرانی بیشتری خواهند کشید.
اسکریندیلی- تیم گریرسون
امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰
داستانی دربارهی داستانها و روایتی رمانتیک دربارهی راز نهفتهی عشق، «سه هزار سال حسرت» پیرو جورج میلری است که در این سن و سال، به جولان خیالاتش آزادی عمل بخشیده است، اما نتیجهی کار تناسبی با ویژگی ذاتی چنین ماجراهایی ندارد. این فیلم جاهطلبیهای سابق میلر را در خود ندارد و به سختی میتوان از شور و شوق در این فیلم سراغی گرفت و این داستان جن و پری به ظاهر هیجانانگیز، با تفسیری اجتماعی و محکی بزرگسالانه از عواقب و نتایج طلب داشتن ارتباط تکمیل میشود اما حماسهی اپیزودیک و دائما درگیر این فیلم به جای اینکه ما را مسحور خود کند، ناامید و دلزده میکند.
حضور دو ستاره در نقشهای اصلی، یقینا جلب توجه میکند گرچه آنهایی که به فیلمهای «مکس دیوانه» میلر عشق میورزند، به زودی به این قضیه پی میبرند که جدیدترین اثر او سه هزار کیلومتر از آن فیلمهای اکشن خشن با خوی وحشی فاصله دارد اما وقتی که در سینمای ماجراجویی و داستانی فیلمی مثل «همه چیز، همه جا، به یکباره» مخاطبان خود را پیدا میکند، این مخلوط بیقید و بند از عشق و افسانه هم میتواند جایی در دل سینماروها برای خود باز کند.
گرچه میلر با برخی از عوامل فنی که به فیلم تحسینشدهی «جادهی خشم» سر و شکل داده بودند، مجددا همکاری کرده است اما این سکانسها به جای اینکه با استادی و قریحهی ناب ساخته شده باشد، بیشتر به نظر میرسد که به زور و با زحمت بسیار از کار درآمده است. به علاوه، «سه هزار سال حسرت» کم کم شروع به تکراری شدن میکند، آن هم با برگشتن مکرر به نقطهی روبهروشدن ایدریس البا و تیلدا سوینتون در اتاق هتل و تکرار هربارهی نقاط اصلی داستان. با اینحال، این فلشبکها هدف بزرگتری دارد و آن هم این است که نیاز ما به داستان و روایت را بررسی میکند و این موضوع را نشان میدهد که چگونه میتوان از نمود بیفرم و قاعدهی زندگی، معنی درونی آن را بیرون کشید.
جلوههای این فیلم غالبا گیرا و برجسته است و بازی ایدریس البا در نقش شخصیتی قدرمند اما عاجز که به نظر میرسد تا ابد در یک بطری گیر افتاده است، آن حس و نیروی فراواقعی جن و غول را به خوبی منتقل میکند اما برای کارگردانی که فیلمهایش روندی روبهجلو، خشن و سریع دارد، «سه هزار سال حسرت» اندکی پرت و پلا و ورقلمبیده به نظر میرسد. فکرکردن به این دلگرمکننده است که مرد پشت فرمان فیلمهای «مکس دیوانه» که جنون انسانی آمیخته با فلزات را به تصویر میکشد، به همان اندازه در باورش پرشور و حرارت است که عشق میتواند همه چیز را تسلیم خود کند اما آخرین فیلم او که شاید از قدرت داستانها الهام گرفته است، به خودی خود داستانی میخکوبکننده و جذاب در بطنش ندارد.
ورایتی- پیتر دبروج
امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰
بعضی فیلمها آرزوی این را دارند که معنی حقیقی زندگی را کشف کنند. این فیلم هم در پی آن است تا معنی فیلمها را به تصویر بکشد، جایی که کارگردان جورج میلر قصد دارد تا همهی فرمولهای مربوط به داستان را کشف کند و رمز آن را بشکند. این کار، لقمهای بزرگتر از دهان برای هر کارگردانی است اما داریم دربارهی جورج میلر صحبت میکنیم. آدمی که کارگردانی فیلمی مثل «مکس دیوانه: جادهی خشم» را که نمونهی اعلای فیلم اکشن است، در کارنامهی خود دارد، دیگر میخواهد چکار بکند؟ شاید میلر از طریق این اقتباس نامتعارف رمانتیک از داستان ای. اس بایت، میخواهد داستان عاشقانهی کاملا اصیلی که عاری از کلیشههای همیشگی است، ارائه کند.
اما این روزها مخاطبان به حقههایی که کارگردانها در آثار بیارزش خود سوار میکنند، آگاهی دارند و بزرگترین دستاورد فیلم هم این است که خیال ما را از آن خود بکند و آن را برای دو ساعت بعدی پیش خود نگه دارد و ما را از پیشبینی اینکه چه چیزی قرار است بعد از این سرمان بیاید، باز دارد. فیلمی که جلوهها و طراحی صحنه مصنوعی بر آن چیرگی دارد و چگونه میلر به این تن داده است؟ چه زیباییشناختی میلر را دوست داشته باشید یا نه، اساسا او علاقه دارد که خلاف حرکت آب، راه برود و چیزی را که اغلب کارگردانان از آن به عنوان سلیقهی خوب یاد میکنند، به کلی رد کند.
«سه هزار سال حسرت» در لحظهای فرا میرسد که راویان داستانهای امروزی پا را فراتر از قالبهای سنتی و تاریخ گذشته میگذارند. جوری که سریال «عروسک روسی» به ژانر «روز گرندهاگ» دوباره سامان داد یا اینکه فیلم «همه چیز، همه جا، به یکباره» کتاب قانون مالتیورس را از نو نوشت. شاید مخاطبان دلزده این را تحسین کنند که چگونه چرخش خلاقانه و خودآگاهانهی میلر به سمت فیلم جادویی باید اینگونه باشد یا شاید هم خودشان را در حالتی پیدا کنند که میپرسند که چرا کسی با دانش آلیتیا نمیتواند داستانی دلچسبتر از این را روایت کند، وقتی که افسانهی جوزف کمپل خیلی قبلتر از میلر امتحانش را پس داده است.
گاردین- زان بروکس
امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰
آرزوی جادویی طرفداران «مکس دیوانه» را برآورده کن و آنها یک فیلم جدید از جورج میلر را احضار میکنند. این شاید چیزی است که طرفداران فیلمهای میلر از زمانی که «مکس دیوانه: جادهی خشم» در سال ۲۰۱۵ با بیابان های برهوت و سوزان به نمایش درآمد و بعد از آن ناپدید شد و دیگر خبری از آن نبود، خواستارش بودند. شاید الان که دعاهایشان مستجاب شده است، میلر خودش را به جشنوارهی کن رسانده تا فیلمی را به نمایش درآورد که خودش از آن با نام «یک ضد مکس دیوانه» یاد میکند، فانتزی به سبک شبهای عربی با پرچانگیهای بسیار.
میلر که خودش استاد داستانشناسی است، عاشق این است که داستانها را تا سر حد استخوانهایش، عریان کند و قسمتهای مختلف آنها را بازیافت کند تا چیز جدیدی از آن بسازد، کسی که انیمیشنهای مثل «بیب: خوکی در شهر» و «خوشقدم» را نیز در کارنامه دارد اما با اینحال حاشیهی این فیلم بر متن آن میچربد و این فیلم آمده که جاهطلب باشد و به نظر میرسد بیریا و خوشقلب است، اما با گستاخی خلاف حرکت آب حرکت میکند و میلری که این روزها در ۷۷ سالگیاش به سر میبرد، سرخوش از موفقیتهای کارنامهی ۵۰ سالهی خود، توانسته جواز این را به دست آورد که هر چیزی که دلش میخواهد بسازد، در هر موقع و زمانی و به ریش طرفدارانی که طالب فیلمهای جنگی جادهای بیشتر هستند، بخندد.
هالیوود ریپورتر- دیوید رونی
امتیاز: ۴۰ از ۱۰۰
اگر فکر میکنید که «سه هزار سال حسرت» طعمی بهشتی مابین سختیها و فضای خشن فیلم «مکس دیوانه: جادهی خشم» و پیش درآمد آن یعنی «فیوریوسا» است که به زودی تصویربرداریاش شروع میشود، به نظر منطقی میآید و فکر میکنم با عقل جور در میآید که در کارنامهی فیلمسازی میلری که یک مجنون باهوش است، این فیلم هم جایی برای خودش داشته باشد، کارگردانی که هموارهی علاقهی وافری به داستان جن و پری داشته است آن هم اغلب به وجه تاریک این داستانها با ساختن انیمیشنهایی مثل «بیب: خوکی درشهر» و یا حتی «خوش قدم».
اما فیلمهایی با زمینهی موضوعی نزدیک به «سه هزار سال حسرت» که تفکربرانگیز مینماید چنان بر فریب و ماندگاری پافشاری میکنند که هضمش برای آدم سنگین است. این فیلم اساسا یک گفتوگوی طولانی مابین یک پژوهشگر داستانگویی و یک غول زندانی در بطری است. مخاطبان مشتاق داستانهای جن و پری شاید با دیدن این فیلم افسون شوند و یا انعکاسی از عشق و آرزو با چاشنی پرحرفی در آن پیدا کنند.
اما مشکل من با این جنس از سینما در انتخاب آگاهانهی این نوع فیلمسازی است، جایی که فیلمسازان ما دربارهی نقش اساسی داستانگویی در این دنیای سرد و بیعاطفه، ژستی پیروزمندانه به خود میگیرند. وجود دو بازیگر درخشان در کالبد نقشهای اصلی این فیلم امتیازی برای فیلم به حساب میآید اما به شخصه در تلاشم تا عمق بیشتری از احساسات در گفتوگوی مابین این دو نفر را پیدا کنم.
برداشت میلر از داستان ای. اس بایت وجوه فمینیستی نولای او را تلطیف میکند، آن هم به خاطر حضور جادو در فیلمی قصهگو. اما داستانها حضوری بسیار مینیمال در فیلم دارند که به نوعی نقشهی میلر را نقش بر آب میکند. در پایان باید گفت که داستان جن و پری جورج میلر چیزی جدید را به این دنیا اضافه نمیکند.