نقد فیلم «نوستالژیا»؛ آواره میان گذشته و آینده (جشنوارهی کن ۲۰۲۲)
«نوستالژیا» ماریو مارتونه، قصهی بازگشت مردی است که ۴۰ سال ترک از وطن خود به دور بوده است و پس از گذشت سالها، تصمیم میگیرد تا به زادگاه خود، شهر تاریخی ناپل ایتالیا بازگردد. ناپلی که از گذشته تا به امروز تغییری نکرده است، اما دیگر با او غریبه است و بار دیگر باید فرزند گمشگتهی خود را به آغوش بکشد.
«نوستالژیا» یکی از فیلمهای حاضر در جشنوارهی کن ۲۰۲۲ بود که توانسته رضایت منتقدان را جلب کند. این فیلم از میان ۶ نقد در وبسایت متاکریتیک امتیاز ۷۵ از ۱۰۰ را گرفته است و در وبسایت راتن تومیتوز نیز از میان ۱۱ رای، امتیاز ۹۱ از ۱۰۰ را اخذ کرده است. منتقدان بازی فاوینو و تصویربرداری اثر و ترسیم فضای شهری ناپل را ستودهاند اما به نظر میرسد «نوستالژیا» همچون عنوانش، در دور باطل انتخاب میان گذشته و حال گیر افتاده است و گاها درامی را ارائه میکند که چندان قانعکننده و جذاب نیست.
مارتونه پس از گذشت ۲۷ سال برای بار دوم پا به جشنوارهی کن گذاشته است و فیلم «نوستالژیا» او روایتی از سرگردانی میان گذشته و حال است. پیرفرانچسکو فاوینو در نقش اصلی این فیلم ظاهر شده است، مردی که تنها تا ۱۵ سالگی در ایتالیا زندگی کرده است و اکنون دیگر حتی زبان ایتالیایی را هم به خوبی حرف نمیزند و به هیچ وجه متعلق به ناپل نیست.
اسکریندیلی – لی مارشال
ماریو مارتونه بعد از ۲۷ سال دوری از جشنوارهی کن، این بار با فیلمی بازگشته است تا زیر پوست تاریک شهر زادگاه خودش را کنکاش کند. مارتونه فیلمی پرحرارت و عصبانی ساخته است که پر از اتمسفر و فضا و بازیهای عالی است، اما به عنوان یک درام، هیچگاه باورپذیر یا گیرا نیست.
مخاطبانی که مشتاق گذراندن ساعاتی در زیر نور تپندهی بزرگترین شهر جنوب ایتالیا هستند، سرشار از وسعت و گستردگی این فیلم خواهند شد اما «نوستالژیا» شاید بعد از نخستین اکران خود در کن، برای پخش و نمایش گستردهتر با مشکل مواجه شود. پیرفرانچسکو فاوینوی همیشه تماشایی در نقش مردی ظاهر میشود که در اواسط دههی ششم زندگی خود، به ناپل بازمیگردد تا ظاهرا با مادر خود کمی وقت بگذراند اما به زودی درمییابیم که قرار است با شیاطینی از گذشتهی خود گلاویز شود.
لحظات دیدار او با مادرش یکی از تاثیرگذارترین سکانسها در این فیلم هستند که به لطف ظرافت و زیبایی است که بازیگر کهنهکار نقش مادر آئورورا کواتروکی به نقشآفرینی خود داده است. با گذشت زمان و به تدریج، «نوستالژیا» خود را به عنوان داستانی بین یک مرد و شهر عیان میکند که مابین رستگاری و تباهی سرگردان است. تصویربرداری چیرهدستانهی فیلم که کار دست پائولو کارنرا است و تصویربرداری سریال «گومورا» را نیز در کارنامه دارد، با حساسیت خاصی این طبیعت دوگانه را با نور و سایه نشان میدهد و هر دو مقولهی نیروی عظیم زندگی و آرزوی مرگ با زیستن در یک محله را پیش چشم میآورد اما این اتمسفر و نیروی نمادین آخرین فیلم مارتونه، با بهایی نصیبمان میشود.
ما هیچگاه کاملا با فلیچه به عنوان یک کاراکتر ارتباط نمیگیریم و او شبیه صندوقچهی اسرار است که باید رمز قفل آن را پیدا کرد و نیاز ناگهانی او به اصلاح گذشته و عزمش برای دیدار با دوستی قدیمی که به قلب تاریکی ریونه سانیتا تبدیل شده است، هیچ وقت به درستی درک نمیشود و یا توضیح داده نمیشود. مارتونه داستان ارواح معاصری را خلق کرده است که در مورد ناپل امروزی، چیزهای زیادی برای گفتن دارد، داستانی که احتمال دارد بعدا متوجه شویم که فلیچه یک روح است و کل داستان، رویای تبدار مردی نوستالژیزده است که هرگز به خانهی خود بازنگشت اما این موضوع آزاردهندهای برای مخاطبان است که درگیرشدن کامل آنها با فیلم را به امری دشوار تبدیل خواهد کرد.
ورایتی – گای لاج
شهرهای زادگاهمان وقتی ترکشان میکنیم، زود فراموشمان میکنند. حتی اگر بعضی آدمهایی که ترکش کردهاند، این کار را نکنند. معماری و جوامع میتوانند با اندکی هشدار یا توجه ما به خاطرات و رفتارمان تغییر کنند. وقتی دوباره به خانه بازمیگردی که بر خلاف ضربالمثلهای رایج، یقینا میتوانی، چیزهایی که به یاد داری، باید مجددا برای تو تعریف شوند. حتی پیادهراههایی که پیش از این به ردپاهای تو عادت داشتند، باید دوباره از نو ساخته شوند. برای فلیچه، یک ترک وطن کردهی بیهدف و سرگردان که پس از غیبتی ۴۰ ساله به ناپل بازمیگردد، آن چیزی که او از زادگاهش میشناسد به آرامشی نمیدهد بلکه زندگی جدید و نو که از ارواح عبور کرده است، او را تا اینجای کار کشانده است. پس «نوستالژیا» عنوانی انتقادی برای این نمایش تغزلی زمخت ماریو مارتونه است. فیلمی که به ما میگوید باید گاهی به عقب برگردی اما بهتر است که مثل همیشه رو به جلو حرکت کنی و خلاف عادت عمل نکنی.
بر خلاف قهرمان فیلم خود، مارتونه به سختی میتواند از شهری به دور باشد که پیتزایش شهرتی عالمگیر دارد و سندیکای جنایی کامورا که کمتر خوشایند است، لرزه به اندام میاندازد. سینمای او به شکلی فزاینده با بافت فرهنگی و تاریخی شهر عجین شده است و اگر کارهای اخیر مارتونه پرطمطراق یا کدر است و محدود به مخاطبان محلی است، «نوستالژیا» مرثیهوار این روند را معکوس میکند و حتی خودش را با تمام وجودش وقف خیابانهای کثیف ناپل میکند.
با ابروهای همیشه درهم، فاوینو انتخابی مناسبی برای این فیلم است که به شکلی مقاوم و با سکوت، دلسوزانه است اما از طرفی قادر است که در فضای شهری ناآرام و شلوغ و پر از سایه ذوب شود. فضای نمادین و احساساتبرانگیز در «نوستالژیا» در مسیری کاملا متفاوت از روایتهای جغرافیایی قدم برمیدارد که با خیابانهای شهر همراه است و از شروع تا پایان سبع و خشن خود بار دیگر تماشاگران را در کوچههای ناپولیتن سرگردان میکند.
گاردین – پیتر بردشاو
فیلم ماریو مارتونه به زیبایی تصویربرداری و ساخته شده است و بر لبهی چیز خاصی تلو تلو میخورد و اگر نمیتواند به طور کامل به آن دست پیدا کند، دست آخر در جایی پایان میپذیرد که بیشتر وقتها، نوعا جنایت محور است که هنوز هم خیلی خوب است. ناپل در اینجا شگفتانگیز است، گرچه با شهری که پابلو سورنتینو در «دست خدا» به تصویر میکشد، به کلی متفاوت است.
فاوینو بازی معرکهای در این فیلم دارد و این اثر، اندیشهی نوستالژی را آن گونه که در عنوان فیلم آمده است، به چالش میکشد. این تنها نوستالژی نیست که غیرواقعی و رویاگونه است و یا حتی دیگر گذشته آن طور که با عینک خوشبینی به آن نگاه میکردی، نیست. در واقع هیچ گذشته و حالی وجود ندارد. ناپل قدیم و ناپل امروز یکی است و برای فلیچه ترسها و عاشقانههای او هیچ وقت او را ترک نکردند یا حتی آنقدرها تغییر نکردند. فیلمی ارزشمند، عمیق و باوقار.
هالیوود ریپورتر – لویا گیارکیه
درام دمدمیمزاج ماریو مارتونه «نوستالژیا» تغییری برای کارگردان یا بهتر است بگوییم بازگشتی برای او محسوب میشود. فیلمهای اول این کارگردان که واگوییهایی از جنگ و بوی خون بودند، به خاطر سبک متمایز و وضوح اخلاقیشان ستایش شدند اما پروژههای اخیر مارتونه که با روایتهای تاریخی و گزافهگوییهایی بسیار همراه است، کمتر از آثار پیشین مورد توجه قرار گرفت.
در «نوستالژیا» که اقتباسی از نویسندهی اهل ناپل ارمانو رئا است، شاهد بازگشت مارتونه به برخی از جلوهگریها هستیم که سبب شده تا درامی تریلرگونه و سرراست ارائه دهد. این فیلم با مدت زمانی ۲ ساعته میتوانست بهتر از این باشد اما هنوز هم به یمن بازیگران خوب، کارگردانی شجاعانه و تصویربرداری جسورانه، ثابت میکند که فیلمی جذاب است و حتی میتواند مخاطبانی در خارج از ایتالیا نیز برای خود دست و پا کند.
محدودیتهای این فیلم کلیدی بر تاثیرگذاری آن است و بیوگرافی پیچیدهای نیست که با زندگی یا اندیشههای یک شخصیت مهم ایتالیایی کشتی بگیرد. مارتونه تصویری دردناک از دوری مادر و فرزند ارائه میکند که سبب میشود تا بخشی از انگیزههای فلیچه برای بازگشتش را بفهمیم اما این تمام ماجرا نیست و با فلشبکهایی به گذشته، دیگر دلیل بازگشت او برملا میشود. این فیلم با اشتیاقی بسیار موضوع اصلی خود را احاطه میکند و عاشقانهها و خطرات آن را بررسی میکند اما در نقطهای معین، مبهم و ناخوشایند حس میشود، انحرافی از تحقیق تقریبا بینقص مردی که با گذشتهاش دست به یقه میشود.
بشدت مورد انتظار پیرفرانچسکو فاوینو بازیگر دوست داشتنی من در فیلم فرشتگان و شیاطین عالی بوده