نقد فیلم «مادر و پسر»؛ تلاشی نافرجام برای حفظ بنیاد خانواده (جشنوارهی کن ۲۰۲۲)
«مادر و پسر» (Mother and Son) که با نام فرانسوی «یک برادر کوچک» شناخته میشود، جدیدترین ساختهی لئونور سرائیل کارگردان ۳۶ سالهی فرانسوی است. او که پیش از این با اولین فیلم خود «زن جوان» جایزهی دوربین طلایی کن را در سال ۲۰۱۷ به دست آورده بود، بار دیگر به بخش مسابقهی اصلی کن قدم گذاشته است.
همانطور که از عنوان فیلم میتوان فهمید، داستان فیلم دربارهی مهاجرت مادری با دو پسرش از کشور ساحل عاج به شهر پاریس در اواخر دههی ۱۹۸۰ است. آنها خوشبینانه به این کشور قدم گذاشتهاند تا بلکه تغییری در زندگی خود بدهند و مادر با پیداکردن کار در هتل به عنوان خدمتکار، سعی در تغییر اوضاع دارد اما سوال اصلی اینجاست که آیا او موفق به انجام کار میشود یا مادرانگی، هویتی تحمیلشده است که او از پس آن برنمیآید؟
این فیلم که در سه پرده و داستان ۲۰ سال از زندگی این خانوادهی رنجکشیده را نشان میدهد، توانسته نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند. «مادر و پسر» از میان ۵ نقد منتشرشده در وبسایت متاکریتیک، امتیاز ۷۳ از ۱۰۰ را کسب کرده است این در حالی است که امتیاز این فیلم از میان ۱۰ رای منتشرشده در وبسایت راتن تومیتوز ۷۰ از ۱۰۰ که نشان میدهد نمایش این فیلم در کن با اقبال عمومی مواجه شده است. منتقدان تلاش تصویربردار هلن لورات و آنابل لنگرون در نقش مادر را ستودهاند، مادری که به دور از آن کلیشههای همیشگی شخصیتی همیشه فداکار است، کسی در تلاش است تا به عنوان شخصیتی با تمامی نقایصش، لااقل برای بقا بجنگد اما گاهی اوقات او خودش را در اولویت اول قرار میدهد و فرزانداش به دست فراموشی سپرده میشوند.
اسکریندیلی – وندی آید
حماسهای خانوادگی که در سه پرده روایت میشود، «مادر و پسر» با داستانی به مدت دو دهه، ورود کاراکتر رز (با بازی آنابل لنگرون) و دو پسرش را از ساحل عاج به پاریس در اواخر دههی ۸۰ میلادی نشان میدهد. روایتی پراکنده از سوی جوانترین پسر که الان به سن بزرگسالی رسیده است و نامش ارنست است، کمابیش سه فصل داستان این فیلم را به هم گره میزند که از زاویهی دید هر یک از این سه کاراکتر تعریف میشود که با رز شگفتانگیز و به شکل سرسختانهای کاریزماتیک آغاز میشود.
حضور چشمگیر لنگرون در فیلم و شخصیت جذاب اما به شکل فریبندهای پرحرف رز، پردهی اول نیرومندی را برای فیلم رقم میزند. به محض اینکه تمرکز از روی او به سمت پسرانش ژان و ارنست منحرف میشود، غیبت رز شدیدا احساس میشود و در فصل اول است که روح سرکش نخستین فیلم تحسینشدهی کارگردان «زن جوان» مشهودترین است. با این حال «مادر و پسر» گرچه بخشی از انرژی خود را با هویداشدن خود از دست میدهد، هنوز هم بررسی پیچیده و احساسی از تنشهای در حال تغییر یک خانوادهی مهاجر است و اگر لنگرون گاهی اوقات تعادل فیلم را برهم میزند، عمدتا به این دلیل است که کیفیت ستارهبودن او در هر فریم از این فیلم که ظاهر میشود، به روشنی قابل مشاهده است.
با زوایای دید متعدد و مدت زمان طولانی خود، این فیلم قدمی روبهجلو برای جاهطالبی لئونور سرائیل به حساب میآید، ولی با آن جرقهی پیشراننده و مثل فشفشهی فیلم اول همخوانی ندارد. اما هنوز هم فیلم با کیفیتی است و به زیبایی توسط هلن لورات تصویربرداری شده است و احتمالا یکی از انتخابهای خوب برای پخشکنندگان آثار هنری خواهد بود خصوصا آنهایی که روی داستانهایی که توسط زنان هدایت میشود و توسط زنان کارگردانی شده است، متمرکز هستند.
ورایتی – گای لاج
کسی که در تمام عمرش تنها در یک کشور زندگی کرده است، نمیتواند کاملا آن ازهمپاشیدگی ذاتی و عجیب مهاجرت به عنوان یک خانواده را درک کند. برای مدتی والدین و بچهها با هم متحد و در سرگردانی با یکدیگر برابر هستند، اقتدار بزرگسالان فعلا اثری ندارد چون که همه اعضای خانواده سردرگم هستند و راه خود را کورکورانه به سمت فرهنگ، جغرافیا و حلقههای اجتماعی جدید پیش گرفتهاند. نهایتا همگی جا پای خود را پیدا میکنند و نقشهای سنتی دوباره سر جایش برمیگردد و خانوادهی پایدار به روال خودش ادامه میدهد مگر در موقعی که چنین رخ ندهد، همانطور که در دومین فیلم خوشساخت اما غمانگیز لئونور سرائیل به تصویر کشیده شده است، پرترهای بیاحساس، دلخراش و صبورانه از مادری مجرد، سرسخت و دو پسر آسیبپذیرش که در فرانسه ساکن شدهاند و این فیلم نشان میدهد که چگونه تجربهی مهاجرت میتواند یا گره بین والد و فرزند را محکم کند یا آن را برای همیشه از هم باز کند.
دومین فیلم سرائیل آن کیفیت فمینیستی فیلم تحسینشدهی اول او یعنی «زن جوان» را در خود حفظ میکند، قهرمان زنی که ایدهآلیزه نشده است اما دیدگاه اجتماعی این اثر گسترده و فراگیرتر است. فیلمنامهی سرائیل آن تفسیر ضمنی اقتصادی اجتماعی در مقیاسی ملی را در اثر خود جا داده است گرچه با فراستی که دارد، از نمادهای رک و بیپرده در شخصیتهای آشکار و مشخص خود پرهیز میکند.
شخصیت مادر در این فیلم به شکل چهرهای فداکار و شریف تصویر نشده است، بلکه به عنوان آدمی بیقرار، بذلهگو و به شکلی باورکردنی عادی و ناقص به تصویر کشیده شده است تا با آن ساحتار قهرمان فیلم اول سرائیل تطابق داشته باشد. او که والدی شوخ و مهربان است، از اینکه خود را گاهی در اولویت قرار دهد، ابایی ندارد خصوصا وقتی پای خواستههای طبیعی او در میان باشد.
فیلمسازی سرائیل که اینبار هوشیارانه و خویشتندارانهتر شده است، با همان گرما عمل میکند، با تصویربرداری دوستداشتنی و واضح هلن لوارت که هیچگاه اجازه نمیدهد زیبایی چندگانه چهرههای زنگزده و در حال تغییر را درهم بکشند و شاید هیچ تصویر پیشپاافتاده یا شدید تکاندهندهای در فیلم موجود نباشد جز مجموعهای از ظروف دردار که تا لبه پر است با خورشت و برنجهایی که مادر از کیسهی حمل بیرون کشیده است و به کودک خونسرد به عنوان راهی برای صلح میدهد. طعمی از خانه، گرچه شاید دیگر مثل قبل نیست.
گاردین – پیتر بردشاو
در این جا با گونهای از فیلم دربارهی بلوغی دردناک و پیچیده طرف هستیم یا شاید تعمقی دربارهی بلوغ به عنوان چیزی که در حقیقت هیچ وقت اتفاق نمیافتد. این فیلم آن خط خیالی را که دوران کودکی و بزرگسالی، تجربه و بیگناهی و حال و گذشته را جدا میکند، بررسی میکند.
پسری مادر مجرد خود را به یاد میآورد: علایق و سرکشیهای او، دوست پسرهایش که الان میتواند اینها را ببیند اما آن موقع نمیتوانست. او و برادرش سختترین شرایط تربیتی را با او تجربه کردهاند، به عنوان مهاجرانی از ساحل عاج در فرانسهی ۱۹۹۰. روایتی است که با ملاقات مادر و پسر به عنوان دو بزرگسال پایان مییابد گرچه شاید این دو نتوانند هیچ وقت یکدیگر را به این شکل ببینند. شما هیچگاه نمیتوانید تصمیم بگیرید که این لحظهی بزرگسالی برای بخشش است یا اتهام یا بار سنگین سکوتی که عشق آن را تحمیل کرده بود سرانجام سر باز کرده است.
رز زنی است که با دو پسرش برای زندگی به پاریس آمدهاند و در آپارتمان تنگ و خفهی یکی از اقوام ساکن شدهاند اما از همان ابتدا رز با رفتارهای طعنهآمیز و با ناسپاسی و منش شاهزادهوار خود رنجش خاطر به بار می آورد برای مردی به ظاهر خوب اما از خود راضی که به شکلی معجزهآسا او و دو پسرش را قبول کرده است اما رز با مردان سفیدپوستی قرار میگذارد که سر کار آنها را میبیند. یکی از آنها تیری است، مردی بالغ و باملاحظه که رز پسرانش را پیش او میبرد تا با هم در روآن زندگی کنند. اما از همان ابتدا این خانوادهای از هم پاشیده است؛ تیری برای مدتی طولانی بیرون از خانه است و رز هم در پاریس کار میکند.
داستان رز، دربارهی کسی است که در این فکر است که آیا باید سر و سامان بگیرد، با مردی که به عنوان شوهرش او را تامین کند یا علیه کل این اندیشه عصیان کند. پسران او همچنان در این فکر هستند که چگونه ممکن است آنها سر و سامان بگیرند، چه جایی برای آنها وجود دارد به خصوص وقتی که وضعیت رز این چنین نامعلوم است. آیا رز آنها سر کار گذاشته یا ناامیدشان کرده است یا بهترین کار خود را به عنوان فردی ناقص که لااقل خودش را به عنوان کسی نمایش داده است که میخواهد نجات پیدا کند، انجام داده است؟
وقتی آنها بچه هستند، رز به آنها میگوید که گریه نکنید و یا باید فقط در ذهن خود گریه کنند اما آنها بر این نظر هستند که رز اشتباه میکند. اما آیا علنیکردن احساسات چیزی است که فقط فرانسویهای مرفه طبقهی متوسط میتوانند از عهدهاش برآیند؟ فیلم وجود ارنست و ژان را در حالی پی میگیرد که دربارهی چنین مشکلات مشابهی گفتوگو میکنند. این کشمکش موازی به وجود خود ادامه میدهد و شجاعت بیادعای هر سه تکاندهنده است.
هالیوود ریپورتر – لویا گیارکیه
«مادر و پسر» لئونور سرائیل ضربات تکاندهندهای دارد، اما در تقلا برای جاگذاشتن اثر احساسی خود است. ماجراجویی مادر و پسرانش که از ساحل عاج به فرانسه سفر میکنند، نشانههای معمول پروژههای دیگر را در خود ندارد، که اغلب کارگردانان سفیدپوست در تلاش برای خوارکردن افراد سفیدپوست هستند اما فیلم تسلیم برخی کلیشههای ناخوشایند میشود.
اجرای عالی لنگرون در نقش مادر به شخصیتی که به راحتی میتوانست تبدیل به آدمی غمگین شود، شادابی میبخشد. رهآورد لنگرون در حرکاتی است که دارد و با زمانبندی که مو لای درزش نمیرود، به اجرا درمیآورد. «مادر و پسر» دربارهی خانواده است، دربارهی اینکه چه معنی دارد یک مادر باشی، بک فرزند باشی اما از طرفی دربارهی مهاجرت و پیکاری اجتنابناپذیر است و تنش مابین آن تعاریفی که ما دربارهی مهاجرت اتخاذ میکنیم و مواردی که بر روی ما منعکس میشود. این نوع از جستوجو دربارهی هویتهایی که به ما تحمیل میشود، حتی اگر مناسب ما نیستند، نیازمند قدرت و علاقهی بیشتری بود از آن چیزی که «مادر و پسر» در نهایت در اختیار ما قرار میدهد.