آیا میتوان به سریال «دکستر: نخستین گناه» امیدوار بود؟
خبر تولید سریال «دکستر: نخستین گناه» -یا «گناه اصلی»- (Dexter: Original Sin) با بازخوردهای ضدونقیضی روبهرو شده است. برخی از طرفداران هیجانزده هستند، زیرا هر فرصتی برای بازگشت به دنیای «دکستر» را ارزشمند میدانند، در حالی که برخی دیگر گیج شدهاند یا حاضر نیستند به این مجموعه فرصت دوبارهای بدهند. با توجه به پایانبندیهای ضعیف سریال اصلی و دنبالهی کوتاه آن (دکستر: شروعی تازه)، احتمال اینکه این سریال جدید هم پایانی ناامیدکننده داشته باشد چقدر است؟ بنابراین میتوان گفت فشار زیادی روی «نخستین گناه» وجود دارد، مجموعهای که نه تنها باید برداشت درستی از آن شخصیت قاتل مشهوری که میشناسیم و دوستش داریم ارائه دهد، بلکه باید حرفهای تازهای برای گفتن داشته باشد و در این میان، ضعفهای دو نسخهی پیشین را هم رفع کند.
رابطه اصلی دکستر همیشه با مسافر تاریکِ اوست
دکستر مورگان (مایکل سی. هال) یک قهرمان نیست. ممکن است در جریان سریال اصلی و «شروعی تازه»، گاهی اوقات طرف او را بگیریم، اما این به خاطر خوب بودن او نیست، بلکه به این دلیل است که تا حدودی با کارهای بدی که انجام میدهد موافقیم؛ اما در دنیای واقعی، هرگز مسیر او را در پیش نمیگیریم زیرا اخلاقیات به ما اجازه نمیدهد که چنین کارهایی بکنیم. با این حال، دکستر به عنوان یک جامعهستیز، قطبنمای اخلاقی ندارد و نمیتواند روابط عمیقی برقرار کند و این نیازها و انگیزههای درونی او هستند که این خلاء را پر میکنند. همه اینها از طریق «مسافر تاریک» (Dark Passenger) او آشکار میشود، نام مستعاری که او برای گرایش و علاقهی شدید خود به قتل و آدمکشی انتخاب کرده است.
در سریال «دکستر» شخصیتهای زیادی وجود دارند و به نظر میرسد بیشتر آنها برای «نخستین گناه» برمیگردند، اما مهم است به خاطر داشته باشیم که اگرچه برخی از آنها برای دکستر مهم هستند، رابطه اصلی او همیشه باید با مسافر تاریکش باشد. از آنجایی که مسافر تاریک تجسم تمام ویژگیهای منفی او به عنوان یک جامعهستیز و قاتل زنجیرهای است، همیشه در پسذهن او حضور دارد. این مسافر تجسم عینی هم پیدا میکند، در سریال اصلی به شکل پدرخواندهاش، هری مورگان (جیمز رمار)، و در «شروعی تازه» به شکل خواهرخواندهاش، دبرا مورگان (جنیفر کارپنتر). این دو شخصیت برای او اهمیت ویژهای دارند زیرا نقشی محوری در نحوه برخورد او با نیازهایش -و در نتیجه شکلگیری خودِ مسافر تاریک- داشتهاند. اما از آنجایی که شرایط روانی دکستر به او اجازه نمیدهد دلبستگی عمیقی برقرار کند، بر این باور است که اطرافیانش هم نمیتوانند روابط معناداری با او داشته باشند. شاید این روابط برای اطرافیان او مهم و ارزشمند باشد (برای مثال، خواهرش دبرا که حاضر است جان و آیندهاش را هم فدای برادرش کند)، اما هرگز برای دکستر اینطور نیست، و انتظار داشتیم با توجه به شخصیت او، هرگز هم نباشد.
اما چیزی که سریال اصلی و «شروعی تازه» در انتها فراموش کردند این بود که مسافر تاریک همیشه باید در مرکز ذهن دکستر باشد. قابل درک بود که او آن را برای مدتی در «شروعی تازه» پنهان نگه دارد، اما وقتی بیرون میآید، دیگر نمیتوان آن را پنهان کرد. در عوض، کاری که هر دو سریال انجام دادند، تمرکز بر روابط دکستر با شخصیتهای دیگر مانند دبرا و پسرش هریسون (جک آلکوت) بود. وقتی این اتفاق افتاد، جوهره «دکستر» محو شد و دیگر یک سریال روانشناختی در مورد گوشههای تاریک طبیعت انسان نبود، بلکه به یک درام خانوادگی در مورد مردی تبدیل شد که از قضا یک قاتل زنجیرهای هم هست.
در حالی که هری، دبرا و هریسون ممکن است برای زندگی عادی دکستر مهم باشند، اما این شخصیت واقعی او نیست. شاید اون بتواند نقش یک مرد خانواده را بازی کند و حتی اینگونه به نظر برسد که با آدمهای زندگیاش روابط عمیقی دارد، اما در حقیقت، او از لحاظ عاطفی قادر به این کار نیست. برای او، این روابط مکانیسمی برای بقاء است، و اینکه بتواند خودش را فرد دیگری جلوه دهد و به دام قانون نیفتد. دکستر در نهایت یک قاتل خونسرد است و نه چیزی دیگر، به همین دلیل است که در ابتدای «شروعی تازه»، بعد از سالها سکوت، مسافر تاریک را دوباره حس میکند تا جایی که دیگر نمیتواند جلوی خودش را برای کشتن مت کالدوِل (استیو ام. رابرتسون) بگیرد.
سریال «دکستر: نخستین گناه» باید شجاعت به خرج دهد
این حقیقت که مسافر تاریک دکستر در سریال اصلی به شکل پدرخواندهاش، هری مورگان ظاهر میشود، برای داستان -و هر دو شخصیت- معنای ویژهای دارد. هری کسی است که دکستر را به فرزندی قبول و قانون «کد هری» را اختراع کرد و به او آموزش داد: مجموعه قوانینی که دکستر برای ارضای نیازهایش باید پیروی کند، این قوانین همچنین به او کمک میکنند تا آدم بکشد اما این کار را در ساختار درستی انجام دهد تا نه دستگیر شود و نه آدم بیگناهی را به قتل برساند. سریال اصلی حدود ۱۰ سال پس از مرگ هری آغاز میشود، در دورهای که دیگر دکستر با مسافر تاریکش احساس راحتی میکند اما او بیتردید مسیر آسانی را طی نکرده است تا به چنین نقطهای برسد.
در «دکستر»، فلشبکهای زیادی از دوران نوجوانی شخصیت اصلی وجود دارد که در آنها میبینیم با غرایزش مبارزه میکند و نمیتواند با موقعیتهای عادی کنار بیاید. در آن برهه از زندگیاش، مسافر تاریک همچنان در حال شکلگیری بود، چون پسرک تحت راهنمایی و آموزشهای هری قرار داشت. او برای اینکه شغلی پیدا کند که به وی اجازه میدهد نیازهایش را برطرف کند و در عین حال به کد هری پایبند باشد، به دانشکدهی پزشکی رفت. پس کد هری برای شکلگیری مسافر تاریکی که در دکستر میبینیم، ضروری بوده است. بعد از مرگ دبرا، لایهی دیگری هم به این شخصیت پیچیده اضافه میشود، به همین دلیل است که در «شروعی تازه» مسافر تاریک او نه هری، بلکه به شکل دبرا خودش را نشان میدهد.
«نخستین گناه» با بازگشت هری مورگان همراه خواهد بود که این بار زنده است و به جای جیمز رمار، کریستین اسلیتر نقش او را بازی میکند. قصهی سریال در سال ۱۹۹۱ اتفاق میافتد، در روزهایی که دکستر (این بار با بازی پاتریک گیبسون) دانشجو بوده و در اداره پلیس میامی به عنوان کارآموز فعالیت میکند. بنابراین او همچنان در ابتدای مسیر قرار دارد و هویتش به عنوان یک قاتل زنجیرهای در دورهی شکلگیری است.
طبق خط زمانی سریال، هری مورگان تا سال ۱۹۹۶ که مچ دکستر را در حال تکهتکه کردن یک جسد میگیرد، و بعد از آن با مصرف بیش از حد دارو اوردوز میکند، همچنان زنده است. پس این پنج سال (بین ۱۹۹۱ الی ۱۹۹۶)، برای دکستر حیاتی است زیرا نحوهی رام کردن مسافر تاریکش را یاد میگیرد و متوجه میشویم که چرا این مسافر به شکل پدرش، هری درآمده است.
اما مهم است که «نخستین گناه» بیش از حد تلاش نکند تا شبیه «دکستر» اصلی بشود. اخیرا اخبار زیادی در مورد انتخاب بازیگران منتشر شده که نشان میدهد سازندگان میخواهند اکثر شخصیتهای سریال اصلی را بازگردانند؛ این بدین معناست که آنها بیشتر نگران این هستند که این پیشدرآمد آشنا به نظر برسد تا اینکه واقعا یک داستان تازه را روایت کند. این سریال باید درباره تبدیل شدن دکستر به یک قاتل زنجیرهای باشد، نه روزهای اولش در اداره پلیس میامی؛ پس دستوپنجه نرم کردن او با مسافر تاریک باید در کانون توجه قرار بگیرد و اولویت اصلی سریال باشد.
«دکستر» تاکنون دو بار پایان ناامیدکننده داشته است
به نظر میرسد چالش اصلی سازندگان «دکستر»، پایان آن باشد. تا اینجا هر دو سریال پیشین در ارائهی یک پایان خوب و جلب رضایت طرفداران شکست خوردهاند. البته هیچ راه درستی برای پایان دادن به یک سریال مانند «دکستر» وجود ندارد، اما تماشاگران انتظار چند پایان خاص را داشتند که هیچکدام رخ نداد، در عوض سازندگان بدترین انتخابهای ممکن را داشتند. دکستر یک قاتل روانپریش است، و ممکن است ما او را دوست داشته باشیم، اما او همچنان باید برای تمام کارهای وحشتناکی که انجام داده، تاوان پس بدهد. متاسفانه، هم سریال اصلی و هم «شروعی تازه» در این زمینه محافاظهکاری به خرج دادند، گویی نگران بودند که او به شکل یک آدم خیلی بد عرضه نشود.
با توجه به اینکه سریال «دکستر: نخستین گناه» یک پیشدرآمد است، احتمالا این مشکل در آن وجود نخواهد داشت. ما از قبل میدانیم که پس از پایان «گناه نخستین» چه اتفاقی خواهد افتاد، اما همچنان سریال برای اینکه بتواند طرفداران را راضی کند، به یک داستان خوب نیاز دارد و باید روی مرز باریکی میان آشنا بودن و نوآوری قدم بزند. مخاطبان، دکستر را دوست دارند زیرا تاریکترین زوایای طبیعت انسان -و اینکه این تاریکی چگونه در افرادی مانند او آشکار میشود- را بررسی میکند. این نوع نگاه احتمالا در «نخستین گناه» هم وجود خواهد داشت، بنابراین میتوانیم خوشبین باشیم که برداشتی قابل قبول از قاتل مشهور دنیای تلویزیون ارائه میدهد.
منبع: collider