۲۰ کتاب که جهان را تغییر دادند؛ از رمان فانتزی «ارباب حلقهها» تا کتاب فلسفی افلاطون
قرنهاست که مطالعهی کتاب یکی از سرگرمیهای بشر است. اهل کتاب ساعتها در میان صفحات کتابها غرق میشوند و از آنها تاثیر میگیرند. برخی از کتابها راهی برای دستیابی و تأثیرگذاری بر گروههای بزرگی از مردم دارند. آنها میتوانند دانش را در زمینههای گوناگون به اشتراک بگذارند. بعضی اوقات کتابی آنقدر مهم و تاثیرگذار است که دیدگاه مردم جهان را عوض میکند. ۲۰ کتابی که در این مطلب معرفی میشوند همین کار را در حوزههای مختلف انجام دادهاند و انسانها را وادار کردهاند به رویدادها و اتفاقات از دریچهای متفاوت نگاه کنند.
۱- جمهور
سایمون بلکبرن در سال ۲۰۰۶ در کتاباش با نام «جمهور افلاطون: بیوگرافی» نوشت: «اگر هر کتابی دنیا را تغییر دهد، جمهور بیشک مقام اول را به دست خواهد آورد.» افلاطون در این اثر ایدههایش دربارهی جامعهی کامل، تعریف و اهمیت عدالت و… را به تفصیل شرح داده است. با وجود اینکه در سال ۲۰۰۱ «جمهور» به عنوان بزرگترین اثر فلسفی شناخته شده انتخاب شد اما جولیان باگینی سردبیر مجلهی فیلسوفان معتقد است تقریبا همهی مواردی که افلاطون در این کتاب اشاره کرده اشتباه است.
در بخشی از کتاب «جمهور» که با ترجمهی فواد روحانی توسط نشر علمی فرهنگی منتشر شده، میخوانیم:
«- من، خردمندترین انسان هستم، چون یک چیز را می دانم و آن این است که هیچ نمی دانم.
– هدف از تعلیم و تربیت، این است که به ما یاد بدهد به چیزی که زیباست، عشق بورزیم.
– یا باید چیستی چیزی که دنبالش هستیم را بفهمیم و یا حداقل خودمان را از بند توجیهی رها کنیم که به ما می گوید چیزی که نمی دانیم را می دانیم.»
۲- هنر جنگ
کتابی دربارهی جنگ تاکتیکی در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح برای امروز مفید است؟ بدون شک پاسخ مثبت است. رسالهی ۱۳ فصلی که سان تزو دربارهی استراتژیهای جنگی نوشته در همه چیز مثل ورزش، سیاست و نبردهای بزرگ کاربرد دارد. اثر سان تزو که بیشتر فلسفی است تا آموزنده و میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار داده همزمان میتواند برای ژنرال ارتش و مدیر فروش شرکتی بزرگ مفید باشد.
در بخشی از کتاب «هنر جنگ» که با ترجمهی مهدی سمسار توسط نشر جامی منتشر شده، میخوانیم:
«- اگر هم دشمن را می شناسی هم خودت را، از نتیجه ی صد جنگ هم نباید هراسی داشته باشی. اگر خودت را می شناسی اما دشمن را نه، برای هر پیروزی که به دست می آوری، شکستی نیز خواهی خورد. اگر نه دشمن را می شناسی و نه خودت را، در همه ی نبردها شکست خواهی خورد.
– جنگجویان فاتح، ابتدا به پیروزی می رسند و سپس به میدان جنگ می روند، در حالی که جنگجویان مغلوب، ابتدا به جنگ می روند و سپس به دنبال پیروزی هستند.»
۳- ۱۹۸۴
«تنها سه کشور اوشینیا، اوراسیا و ایستیشیا در جهان وجود دارد که همیشه در حال نزاع با یکدیگرند. در کشور اوشینیا، جامعه به سه طبقه کارگر، اعضاء عادی حزب و اعضای رده بالا تقسیم شدهاند که باید از برادر بزرگ یا رئیس حزب اطاعت کنند. نوشتن در این کشور ممنوع است و آزادیهای فردی و انسانی محلی از اعراب ندارند. تنها موضوع مهم حزب است.»
توصیفات فوق برایتان آشنا نیست؟ کمی فکر کنید. بله درست حدس زدید. تکههایی از رمان ۱۹۸۴ است.
اورول در این رمان با الهام گرفتن از کتاب «جمهور» افلاطون که جامعهی آرمانیاش را در آن شرح میدهد، آرمانشهری غرق در تباهی و سیاهی را نشان میدهد که در آن ناتوانی و نادانی انسان فضلیت است. اما وینستن اسمیت، شخصیت اصلی رمان که فردی انقلابی، متفکر و از اعضاء عادی حزب است، تلاش میکند به کمک دختری که جولیا نام دارد، شان انسانها را حفظ کرده، عشق و دوستی را به جامعه بازگرداند و آرمانشهر برادر بزرگ را نابود کند.
در بخشی از رمان «۱۹۸۴» که با ترجمهی کاوه میرعباسی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«پاهای وینستون در زیر میز بی اختیار حرکت می کردند، از جایش تکان نخورده بود، ولی در فکر داشت می دوید، با جمعیت بیرون همراه بود و از شادی فریادهای کرکننده سر می داد. دوباره به تصویر برادر بزرگ نگاه کرد. غولی که جهان را در چنگ داشت! صخره ای که لشکریان آسیا بیهوده خود را به آن می کوبیدند! او می اندیشید که چگونه ده دقیقه پیش، فقط ده دقیقه پیش هنگامی که هنوز نمی دانست اخبار رسیده از جبهه ها حاکی از پیروزی یا شکست است، قلبش همچنان سرشار از ابهام و احساسات متناقض بود.»
۴- ریشهها
چه آن را رمانی تاریخی بدانیم یا به گفتهی الکس هیلی نویسندهاش اتوبیوگرافی بنامیم، «ریشهها» بعد از انتشار در سال ۱۹۷۶ اهل کتاب و مطالعه را به تاریخ و تبارشناسی آمریکایی آفریقاییتبارها علاقهمند کرد. کتاب قصهی پسری اهل گامبیا به نام کونتا کینته را روایت میکند که در دههی شصت میلادی دزدیده و به آمریکا برده میشود. جایی که او و فرزندانش رنج بردگی را تحمل میکنند.
با آنکه ادعای نویسنده دربارهی آنکه رمان را بر اساس زندگی اجدادش نوشته زیر سوال رفت اما اقتباسی موفق از کتاب که به سریالی هشت قسمتی و پربیننده تبدیل شد فروش و محبوبیت «ریشهها» را بیشتر کرد.
در بخشی از رمان «ریشهها» که با ترجمهی علیرضا فرهمند توسط نشر امیرکبیر منتشر شده، میخوانیم:
«آرافانگ نام اجداد موریتانیای پدربزرگ نوزاد را که از زبان کیراپا کینته پیر شنیده بود، یکییکی خواند. نامها بزرگ و بسیار بودند و به دویست باران پیش میرسیدند. انگاه جالیبا بر طبلها کوفت و همه تحسین و احترام خود را به چنین تبار محترمی به جا آوردند. در آن شب هشتم، در پرتو ماه و ستارگان، اومورو، تنها، با پسرش آیین نامگذاری را به پایان رساند. کونتای کوچک را در بازوان نیرومندش گرفت و به بیرون دهکده رفت.»
۵- خاطرات آن فرانک
آن فرانک دختر نوجوانی که همراه اعضای خانوادهاش در خانهی یکی از اقوام پنهان شده بود خاطرات روزانهاش از زندگی زیر سایهی هولوکاست را نوشت. او، مادر و خواهرش بعد از دو سال زندگی مخفی و نوشتن آخرین یادداشت در روز اول آگوست ۱۹۴۴ دستگیر شدند. آن به اردوگاه کار اجباری برگن – بلسن فرستاده شد و بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس درگذشت. تنها فردی که جان سالم به در برد پدرش بود که بعد از پایان جنگ در سال ۱۹۴۷ یادداشتهای دخترش را منتشر کرد که تاکنون بیش از ۳۰ میلیون نسخه فروخته است.
«خاطرات آن فرانک» یکی از پرفروشترین کتابهای غیرداستانی جهان الهامبخش بسیاری از چهرههای شناخته شده – ملاله یوسفزی برنده جایزه صلح نوبل و نلسون ماندلا – بوده است. آنها معتقدند «خاطرات آن فرانک» نماد بیش از یک میلیون کودک یهودی است که در هلوکاست جانشان را از دست دادند.
در بخشی از «خاطرات آن فرانک» که با ترجمهی شهلا طهماسبی توسط نشر کتاب پارسه منتشر شده، میخوانیم:
«من باور ندارم که جنگ را فقط سیاستمداران و سرمایه داران به وجود آورده اند، به هیچ وجه، آدم های عادی به همان میزان مقصرند وگرنه مدت ها پیش علیه جنگ شورش می کردند! انسان ها نیاز به تخریب و ویرانی دارند، میل به نابودی، به کشتار و به انهدام در بشر وجود دارد و تا زمانی که بشریت دستخوش یک دگردیسی نشود، جنگ ها ادامه خواهند یافت و هر آنچه با دقت و زحمت بنا شده، کاشته شده و پیشرفت کرده نابود خواهد شد تا دوباره از نو ساخته شود.»
۶- ایلیاد
به گفته کریس مکی استاد مدرسهی ادبیات کلاسیک دانشگاه لاتروب «ایلیاد» شعری بلند دربارهی جنگ تراوا در قرون هفتم و هشتم پیش از میلاد مسیح نخستین اثر ادبیات اروپایی است. هومر عناصر تاریخ کهن شفاهی را در این اثر به تصویر کشید، به شکلگیری فرهنگ یونان کمک کرد، شیوهی عبادت مردم را تغییر داد و از خدایان و قهرمانانی گفت که هزاران سال بعد از سروده شدن باقی ماندهاند.
در بخشی از کتاب «ایلیاد» که با ترجمهی سعید نفیسی توسط نشر هرمس منتشر شده، میخوانیم:
«هرمس گفت: زئوس به تو دستور می دهد تا زیباترین این سه تن را انتخاب کنی. پاریس هم چنان که سرش را تکان می داد، گفت: فکر نمی کنم کار من باشد. من در مقامی نیستم که چنین تصمیمی بگیرم. ترجیح می دهم دست به چنین کاری نزنم. پاریس می دانست که هر تصمیمی بگیرد، باعث خشم بازندگان خواهد شد. از این رو لبخندی زد، سیب زرین را در دست گرفت و گفت: من این سیب را سه قسمت می کنم و هر قسمت را به یکی از آنان می دهم. هرمس پافشاری کرد: پاریس، این راه حل نیست.»
۷- ارباب حلقهها
اگر از طرفداران سریالهای اسکریم ((Skyrim، گیم آو ترون (Game of Thrones) یا دراگون ((Dungeons and Dragons هستید باید از جی آر.آر تالکین تشکر کنید. تالکین نویسندهی بریتانیایی با نوشتن و انتشار رمان سه جلدی «ارباب حلقهها» – ادامهی بزرگسالانهی رمان هابیت – ژانر فانتزی را دگرگون کرد.
داستان حماسی سه جلدی تالکین – «یاران حلقه»، «دو برج» و «بازگشت پادشاه» – در سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ منتشر شد. گرچه این کتاب کوتوله، الف یا جادوگر را اختراع نکرد، اما جنبش جدیدی به راه انداخت.
به گفته جان گارث نویسندهی کتاب «جهان جی. آر.آر» ژانر فانتزی در بازاریابی کتاب جدی گرفته نمیشد. افسانهها به نوعی با جنگ جهانی اول از بین رفته بودند اما تالکین تصمیم گرفت داستان پریان را از مرگ نجات دهد. کار او این بود که شخصیتهای داستانهای پریان را به قهرمانهای جذاب تبدیل کرد.
بعد از انتشار «ارباب حلقهها» ناشرها کتابهای فانتزی را روانه بازار کردند که با استقبال عظیم اهل کتاب مواجه شد. گارث میگوید: «محبوبیت عظیم رمانهای فانتزی باعث شد شخصیتها و قهرمانان قصهها وارد بازیهای کامپیوتری شوند و محبوبیت رمانها چند برابر شوند.»
در بخشی از رمان «ارباب حلقهها» که با ترجمهی رضا علیزاده توسط نشر روزنه منتشر شده، میخوانیم:
«- همه در طول زندگی شان در چنین موقعیت هایی قرار می گیرند؛ ولی تصمیمش با ما نیست، تنها تصمیمی که می توانیم بگیریم این است که از زمان مان درست استفاده کنیم… در این دنیا نیروهای دیگری هم به غیر از نیروهای شیطانی وجود دارد… به خاطر همین بود که «بیلبو» توانست حلقه را پیدا کند، که در این صورت «قسمت» بود که حلقه به دست تو برسد. این فکر دلگرم کننده ا ست.
– زیاد مشتاق نباش که به خاطر ترس از امنیت به اسم عدالت مردم را به مرگ محکوم کنی. حتی خردمند هم نمی تواند فرجام کار را ببیند.
– تصمیم گرفتن دست خودمان نیست. تنها چیزی که باید درباره اش تصمیم بگیریم این است که با روزگاری که نصیب ما شده است، چه بکنیم.»
۸- تفسیر خواب
زیگموند فروید بیش از یک قرن پیش با نوشتن این کتاب، برای «تفسیر خواب» و رؤیا که پیش از آن موضوع حدس و گمانهای عوامانه و سطحی بود، پایه و روشی علمی و نظاممند فراهم کرد و گامی بزرگ در زمینهی جستوجوی علمی در ذهن انسانی و فهم پدیدهها و مسائل ذهنی برداشت.
او در شروع کتاب پیش از ارائهی نظریهاش یعنی تلقی خواب دیدن بهمنزلهی تحقق آرزو، سابقهی تحلیل علمی رؤیاها را به تفصیل بررسی کرد که آن نیز نمونهای از کار دقیق پژوهشگرانه و ارجشناسی تلاشهای دیگران به شمار میآید. فروید خوابها را بزرگراهی به درون ناخودآگاه میدانست و عالمان پس از او نیز مثل او از این بزرگراه برای راه یافتن به جهان پیچیدهی ذهن انسان بهرهها بردند.
او وجود ذهن ناخودآگاه را مطرح کرد که خود را از طریق رویاها بیان میکند. امروزه نظریات فروید در مورد هدف و اهمیت رویاها به دقت بررسی و تجزیه و تحلیل شده و بسیاری از محققان آن را پایه و اساس روانکاوی مدرن و تفسیر خواب میدانند.
در بخشی از کتاب «تفسیر خواب» که با ترجمهی شیوا رویگریان توسط نشر مرکز منتشر شده، میخوانیم:
«ما عقیده داریم که روح انسان برای ایجاد فکر، دو قوه دارد. قوه ی دوم دارای این مزیت است که هرچه را می سازد، وجدان بی درنگ درک می کند. در سر حد این دو قوه، آنجا که قوه ی اولی به قوه ی دومی می پیوندد، یک غربال نقادی وجود دارد که افکار باید از آن بگذرد. آنچه نباید وارد وجدان شود از غربال نمی گذرد و به جا می ماند. افکار باقیمانده را که غربال نقادی وا می زند، افکار پس رانده می نامیم. ولی در مواقع خاصی در ضمن خواب، عمل نقادی سست شده، فعالیت دو قوه از راه عادی منحرف می شوند و قسمتی از افکار پس رانده ی خود را به وجدان می رساند.»
۹- جنس دوم
گرچه سیمون دوبووار نویسنده و نظریهپرداز فرانسوی خود را فیلسوف نمیدانست، اما «جنس دوم» اثر پیشگامانهی او که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد یکی از تاثیرگذارترین متون اگزیستانسیالیستی است.
این اثر کاوشی است در رفتار جامعه با زنان و افسانهها و تصورات نادرست دربارهی هنجارهای جنسیتی، تمایلات جنسی و… را زیرسوال میبرد. عصارهی سخن دبووار در این کتاب آن است که هر فرد صرف نظر از جنسیت حق تعیین سرنوشت دارد و باید بتواند آزادانه زندگی کند.
«جنس دوم» ابتدا در دو جلد منتشر شد و برخی از فصولش در مجلهی زمان مدرن که دوبووار با همکاری موریس مرلوپونتی و ژان پل سارتر منتشر میکرد منتشر شد. نسخهی انگلیسی این اثر در سال ۱۹۵۳ منتشر و در سال ۱۹۶۶ توسط واتیکان ممنوع شد اما راه را برای انتشار آثار مشابه هموار کرد.
کتاب دوبووار که روزنامهی نیویورکتایمز آن را خالق فمینیسم مدرن توصیف کرد نظر دنیل واترز فیلمنامهنویس را جلب کرد. او در سال ۱۹۸۹ در گفتوگویی گفت: «فکر میکنم نوشتهی دوبووار الهامبخش فیلمنامهنویسان شد.»
در بخشی از کتاب «جنس دوم» که با ترجمهی قاسم صنعوی توسط نشر توس منتشر شده، میخوانیم:
«زن بودن برای من چه معنایی داشته است؟ تا چهل سال تمام وانمود می کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان گونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی دانستم. من، من بودم.»
۱۰- فرانکشتاین
داستان اصلی «فرانکشتاین» تقریبا به اندازهی خود رمان مشهور است. در سال ۱۸۱۶، مری ولستون کرافت گادوین و همسر آیندهاش پرسی بیش شلی تابستان را با لرد بایرون و جان پولیدوری در سوئیس گذراندند. داستان از این قرار است که در عصری بارانی، بایرون گروه را به مسابقهی داستان ارواح دعوت کرد. گادوین پس از دورهی ابتدایی از بلوک نویسنده، ایدهای را مطرح کرد که او را به عنوان برندهی اصلی تثبیت میکرد. او در ۱۸ سالگی نوشتن رمانی را شروع کرد که قهرماناش هیولایی بود که از اعضای بدن ساخته شده بود. بعد از برگزاری جشن تولد ۲۰ سالگی نویسنده کتاب منتشر شد. مری شلی به عنوان خالق یکی از نمادینترین شخصیتهای ادبیات علمی تخیلی و ژانر وحشت شناخته میشود.
در بخشی از رمان «فرانکشتاین» که با ترجمهی فرشاد رضایی توسط نشر ققنوس منتشر شده، میخوانیم:
«از روزی که عزمم را برای رفتن به این سفر جزم کردم شش سال میگذرد. همین حالا هم خوب به یاد دارم آن لحظهای را که خودم را وقف این مخاطره عظیم کردم. اول بدنم را به سختیها عادت دادم. چند بار با صیادان نهنگ راهی دریای شمال شدم؛ به خواست خود تن به سرما، گرسنگی، تشنگی و بیخوابی دادم؛ روزها اغلب بیش از ملوانهای عادی میکوشیدم و شبها مینشستم به مطالعه ریاضیات و نظریات پزشکی و آن شاخههایی از علوم طبیعی که بیش از همه به کار دریانوردی مکتشف میآید. دو بار به خواست خودم در کشتی صید نهنگی که به گروئنلند میرفت وردست ملوان ایستادم و خودم را از احترامات رایج محروم کردم.»
۱۱- برباد رفته
اولین و تنها رمان مارگارت میچل که در سال ۱۹۳۶ منتشر شد بر خلاف انتظار در شش ماه نخست بیش از یک میلیون نسخه فروخت و جایزهی معتبر پولیتزر را در سال ۱۹۳۷ دریافت کرد. امروز نیز «برباد رفته» یکی از محبوبترین آثار در میان اهل مطالعه است. کتاب مجموعهای از اتفاقات و رویدادهای جنگ داخلی آمریکا را به تصویر کشیده است. اما منتقدان معتقدند دفاع کتاب از بردهداری و کوکلوسکلانها – سازمانهای همبسته در ایالات متحده آمریکا که پشتیبان برتری نژاد سفید، یهودستیزی، نژادگرایی، ضدیت با آئین کاتولیک، بومیگرایی و نفرت نژادی هستند.- نادرست است.
سارا چرچول نویسندهی کتاب «خشم آینده: برباد رفته» معتقد است مارگارت میچل در اثر هزار صفحهایاش بردهداری را کاری بیاهمیت جلوه داده است. شبکهی تلویزیونی HBO در سال ۲۰۲۰ برای مدتی فیلمی که بر اساس این رمان ساخته شده را از فهرست آثارش خارج کرد.
در بخشی از رمان «برباد رفته» که با ترجمهی پرتو اشراق توسط نشر ناهید منتشر شده، میخوانیم:
«- اسکارلت، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ی ظرفی را با حوصله ی زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته، همان است که اول داشته ام.
– در هنگام سقوط و اضمحلال یک تمدن، درست به همان اندازه ی روزگار رونق و آبادی آن، می توان پول به دست آورد، با این تفاوت که در هنگام سقوط، با سرعت بیشتری می توان این کار را انجام داد.
– ما ایل کله شق و سرسختی نیستیم. هنگامی که طوفان سهمگینی درمی گیرد، فوق العاده انعطاف پذیر می شویم؛ چون می دانیم انعطاف پذیر بودن برای ما مفید است. داد و فریاد راه نینداز. لبخند بزن و با زمانه بساز.»
۱۲- دنکیشوت
«دنکیشوت» نجیبزادهای است که در دورانی که شوالیهگری دیگر رونقی ندارد میخواهد بساط پهلوانی علم کند. قصد او این است که به اوهام و تخیلات خود که در نتیجهی خواندن داستانهای پهلوانی در ذهن او خانه کرده است، صورت واقعیت بخشد. با آنکه توان آن ندارد که مگسی را از خود براند، زره میپوشد و کلاهخود بر سر میگذارد و زوبین در دست و شمشیر بر کمر بر اسبی ناتوانتر از خود سوار میشود و در جستوجوی حوادث و ماجراهای پهلوانی سربهدشت و بینان میگذارد. اما واقعیتهای زندگی کجا و اوهام و فکرهای او کجا. «دنکیشوت» بیهدف نیست و افکار و آرمانهای عالی دارد، ولی چون واقعیتها با او سر یاری ندارند و زندگی با اندیشههای او جور در نمیآید، به جنگ واقعیت میرود. او با همراهی خدمتکارش سانچو پانزا به سفرهایی طولانی میرود و در میانهی همین سفرهاست که اعمالی عجیب و غریب از او سر میزند. او که هدفی جز نجات مردم از ظلم و استبداد حاکمان ظالم ندارد، نگاهی تخیلی به اطرافش دارد و همهچیز را در قالب ابزار جنگی میبیند.
لیونل تریلینگ منتقد ادبی معتقد است همهی داستانهای منثور تحتتاثیر دنکیشوت هستند. اما تأثیر سروانتس به حوزههای ادبی محدود نمیشود. کارول بی. جانسون کارشناس سروانتس در یک سخنرانی گفت ارزشمندترین اکتشافات روشنفکران جهان در متن سروانتس پیشبینی شده است.
عقل گرایان قرن هجدهم دریافتند که سروانتس با نوشتن حماسهی «دنکیشوت» حس خوب و یکپارچگی اجتماعیشان را پیشبینی کرده بود. اما رمانتیکهای قرن بعد معتقد بودند سروانتس شرایط دشوار آنها را پیشبینی کرده بود.
در بخشی از رمان «دنکیشوت» که با ترجمهی محمد قاضی توسط نشر ثالث منتشر شده، میخوانیم:
«پس از فراغ از این مهم به سراغ مرکب خویش رفت. با آنکه حیوان پوست و استخوان، بیش از گوشت و جان داشت و ظاهر وی غمانگیزتر از اسب گونلا بود به نظر چنین آمد که نه بوسفال اسب اسکندر و نه بابیهکا Babiéca اسب سید، هیچ یک با اسب او قابل قیاس نبودهاند. چهار روز هم به نشخوار کردن اسامی در مغز خود پرداخت تا ببیند چه اسمی به اسبش بدهد و در این باره با خود میگفت: درست نیست که اسب چنین پهلوان نامدار که ذاتا حیوانی اصیل است نام مشهوری نداشته باشد. لذا کوشید تا نامی برای اسبش بیابد که برساند حیوان قبل از ورود به دنیای پهلوانان سرگردان چه بوده است و اکنون چیست. از طرفی عقل حکم میکرد که چون صاحبش تغییر وضع داده بود او نیز تغییر اسم دهد و نامی باشکوه و پر طمطراق متناسب با موقعیت جدید و حرفه تازهای که از این پس پیشه میکرد بر گزیند.»
۱۳- شهریار
رسالهی نیکولو ماکیاولی دربارهی چگونگی به دست آوردن و حفظ قدرت که در اوایل قرن شانزدهم نوشته شد اغلب در چند جملهی کلیدی خلاصه میشود: «هدف وسیله را توجیه میکند.» و «بهتر است از او بترسند تا دوست داشته شوند.» اما هیچیک از آنها در متن کتاب نیامده است.
آنچه ماکیاولی در مورد اولی میگوید این است: از آنجا که «مردم همیشه تحت تأثیر چیزی هستند که به نظر میرسد و آنچه از آن حاصل می شود، یک رهبر میتواند برای حفظ قدرت از هر وسیلهای استفاده کند.» دولت همیشه صادق در نظر گرفته خواهد شد. در مورد عشق و ترس، نویسندهی رساله میگوید چون ترسیدن و دوستداشتن فرمانروا سخت است «اگر یکی از این دو وجود نداشته باشد، ترس از او بسیار ایمنتر از دوست داشتن است.»
این موارد، نشاندهندهی عملگرایی ماکیاولی است که به شدت با ایدهآلیسم نظریهپردازان سیاسی آن دوران متضاد است. نویسندهی رساله در «شهریار» دیدگاه تازهای به جهان سیاست معرفی کرده است.
شخصیتهای فاضل «شهریار» کسانی هستند که برای تصرف و حفظ قلمرو خارجی هر کاری حتی به قیمت ارتکاب بزرگترین جنایتها انجام میدهند.
در بخشی از کتاب «شهریار» که با ترجمهی داریوش آشوری توسط نشر آگاه منتشر شده، میخوانیم:
«یکی از اشتباهاتی که ممکن است برای شهریاران به آسانی رخ دهد، موضوع چاپلوسان است که شهریار باید خیلی باهوش و خوشبخت باشد تا بتواند آن ها را بشناسد و در انتخاب دوستان باید که بسیار مهارت داشته باشد. عده ی این افراد در دربارها بسیار است و از آن جایی که فرد شیفته و علاقه مند به چیزهایی است که به خودش مربوط است و همواره خود را به واسطه ی آن ها فریب می دهد، چنین پادشاهانی به ندرت می توانند از شر چاپلوسان ایمن بمانند و اگر بخواهند خود را ایمن نگاه دارند، باز معایب دیگری پیدا خواهد شد.»
۱۴- فرهنگ لغات زبان انگلیسی
ساموئل جانسون و دستیارانش در لندن جمع شدند و بعد از هفتهها کار شبانهروزی توانستند چهل هزار مدخل جمعآوری کرده و نسخهای ابتدایی «فرهنگ لغات زبان انگلیسی» را منتشر کنند.
گرچه جانسون به عنوان پدر فرهنگ لغت انگلیسی شناخته میشود ولی او اولین کسی نبود که فرهنگ لغت نوشت. به گفتهی لیندا ماگلستون استاد تاریخ زبان انگلیسی در دانشگاه آکسفورد کار جانسون فرهنگنویسی را به کاری مهم تبدیل کرد.
فرهنگنویسان قبلی به دنبال حفظ شکل فعلی زبان بودند و هدفشان این بود که بیتوجه به نحوهی استفادهی تودهی مردم از کلمات زبان را ثابت نگه دارند. گروهی از کتابفروشان به جانسون مراجعه کردند تا چنین کتابی تهیه کند. اما جانسون فرهنگ لغات توصیفیتر نوشت. او بعد از مطالعهی مجموعهای غنی از متون ادبیات کلاسیک و عامه – از آثار شکسپیر تا نامههای مردم – لغات را استخراج و در کتاباش منتشر کرد. امروز میتوان برخی از حاشیهنویسیهای او هنگام نوشتن «فرهنگ لغات زبان انگلیسی» را در برخی کتابها دید.
کار جانسون فوق العاده ظریف است. ریشه، معانی، املا و زمینهی استفادهی کلمات را در دسترس قرار داد.
۱۵- ثروت ملل
کتابهای کمی هستند که میتوانند جامعه را تعریف کنند. «ثروت ملل» کتاب آدام اسمیت اقتصاددان برجستهی بریتانیایی که اقتصاد را تشریح کرده بعد از انتشار در سال ۱۷۷۶ سروصدای زیادی به راه انداخت. اسمیت سه اصل اساسی رفاه مالی یک کشور را در آزادی تجارت، تقسیم کار و داشتن مالکیت شخصی میدانست. او معتقد بود ثروت صرفا ذخیرهی پول نقد نیست، بلکه در محصولاتی است که در بازاری رقابتی خرید و فروش میشوند. ایدهای که با احتکار، تفکر مرسوم آن دوره، در تضاد بود.
اگر اسمیت و کتاب «ثروت ملل» نبود کسی از اصول اساسی اقتصاد کلاسیک حمایت می کرد؟ در حالی که مورخان دربارهی سوءبرداشتهایی که از این اثر شده بحث میکنند «ثروت ملل» منبع اصلی سیستم اقتصاد بازار آزاد است.
۱۶- قصههای برادران گریم
قصهها و افسانههای برادران گریم درختچههای سبزآبی یکی از جشنوارههای دائمی بر بالای قلهی دنیا است. آتش جان شریف همنوای دو برادر و راهنمای شبهای آیندگان که با کوششهای بسیار پا گرفت. برادرانی که سالیان بسیار را در کنار هم سپری کردند تا بتوانند قصهها و افسانههایی را که بهصورت شفاهی، نسل به نسل، منتقل میشد روی کاغذ بیاورند و تا همیشه جاودانهشان کنند. برادران گریم سالها با عشق و سختیهایش سفر کردند تا اصیلترین روایت از قصهها را بیابند.
روش کار دقیق، ظرافت و هشیاری برادران گریم در تلاش برای رنگ آبروی بشریت و نه برای بزرگنمایی ملت یا کشوری خاص، در تاریخ ادبیات ثبت شد. قصهها به جامهی زبانهای جهان بهسیر و گشت درآمدند. «قصههای برادران گریم»، فتحباب شناخت فرهنگهای عامه نیز بود. دو برادر با کار منضبط و وفادارانه، انسان آفتابی و انسان هر دم دیگرشونده را زیباترین موجود جهان شمردند. از جسم سوزانشان که لحظهلحظه ضعیف میشد، نه فقط در گردآوری قصهها و افسانهها بلکه در هر زمینهی ادبی – زبانشناسی که به آن میپرداختند، بیمرگی را از خاکستری، به آفتاب کشیدند. آنها قصهها را بازماندهی اسطورههای کهن میدانستند و معتقد بودند که میتوان به کمک قصهها خدایان و پهلوانان اساطیر را بازسازی کرد.
در بخشی از کتاب «قصههای برادران گریم» که با ترجمهی هرمز عبداللهی، نسرین طباطبایی و بهزاد برکت توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«در روزگار قدیم، روزگاری که آرزو کردن هنوز کارساز بود، پادشاهی زندگی میکرد که دخترهایش همه قشنگ بودند، اما کوچکترین دختر چندان قشنگ بود که حتی خورشید جهاندیده هم وقتی به صورتش میتابید، از زیبایی او به شگفت میآمد. نزدیک کاخ شاه جنگلی بزرگ و انبوه بود، و زیر درخت زیزفون کهنسالی در آن جنگل، چشمهای میجوشید. هوا گرم میشد شاهزاده خانم کوچک به جنگل میرفت و کنار آن چشمه خنک مینشست؛ و وقتی حوصلهاش سر میرفت توپ طلایی را که به آنجا میبرد بالا میانداخت و میگرفت؛ این توپ بازیچه محبوبش بود. از قضای روزگار روزی توپ طلایی شاهزاده خانم به جای آنکه در دستهای کوچکش بیفتد، بر زمین پشت سرش پرت شد و غلتید و در آب افتاد. شاهزاده خانم توپ را با نگاه دنبال کرد، اما از نگاهش پنهان شد، چشمه هم گود بود، آنقدر گود که ته آن را نمیشد دید. دخترک زیر گریه زد، گریهاش بلند و بلندتر شد و بههیچ وجه آرام نمیگرفت.»
۱۷- همه چیز فرو میریزد
پیش از انتشار «همه چیز فرو میریزد» در سال ۱۹۵۸، داستان تهاجم اروپا به آفریقا و استعمارش تنها از نگاه سفیدپوستان روایت شده بود، اما اثر چینوآ آچهبه نویسندهی نیجریهای پاسخی بود به تصویرهای تقلیلآمیز و نژادپرستانهای که در قصههای اروپایی خوانده شده بود. در این رمان زندگی یکی از اعضای قبیلهی ایگبو را بعد از کشتن پسربچهای روایت میشود. «همهچیز فرو میریزد» یکی از اولین آثاری بود که تأثیر ویرانگر استعمار بر قارهی آفریقا را بررسی کرد.
کوام آنتونی آپیا فیلسوف مشهور «همه چیز فرو میریزد» را نقطهی آغاز رمان مدرن آفریقا نامیده است. او تاثیر آچهبه بر ادبیات آفریقا را مثل تاثیر شکسپیر بر نویسندگان انگلیسی یا پوشکین بر روس ها میداند.
در بخشی از رمان «همه چیز فرو میریزد» که با ترجمهی کامروا ابراهیمی توسط نشر افراز منتشر شده، میخوانیم:
«دوباره طبل به صدا درآمد و فلوت نواخته شد. اکنون در خانه ی اگواگو با حضور ارواح نیاکان، که تازه از دل خاک بیرون آمده و به زبان رمزگونه ی خود به هم سلام می کردند، غوغایی از صداهای لرزان فضا را پر می کرد: آرو ایام دو دو دو دوآی. خانه ی اگواگوها رو به جنگل بود. و از جمعیت فاصله ی زیادی داشت. مردم فقط پشت خانه را می دیدند و طرح ها و نقش ونگاری که زنان برگزیده و مخصوص در فواصل زمانی معینی روی دیوار کشیده بودند. این زن ها هیچ وقت توی کلبه را ندیده بودند. هیچ زنی ندیده بود. آن ها با نظارت مردها دیوارهای بیرونی را بعد از شستن رنگ زده بودند. اگر هم تصوری از درون کلبه داشتند، تصورات خود را پنهان می کردند. هیچ زنی هرگز درباره ی قدرتمندترین و سرّی ترین آئین های دینی قبیله چیزی نمی پرسید.»
۱۸- در جبههی غرب خبری نیست
جنگ رویدادی ویرانگر است. پدیدهای که تاثیرش تا انتهای زندگی هر یک از کسانی که به نحوی از انحا درگیرش شدهاند ماندگار است. هر کدام از افرادی که این عفریت زندگیسوز دامانشان را گرفته برای رها شدن دست به کاری میزنند. برخی خود را غرق کار میکنند، تعدادی از سرزمین جنگزده دور میشوند تا در جامعهی دیگر هویتی تازه بیابند و از شر کابوسها خلاص شوند. کسانی به کمک مخدر در توهمات سر میکنند. اما اشخاصی نیز هستند که با روایت کردن اتفاقاتی که بر آنها رفته ویرانگری و نکبت جنگ را به یادها میآورند.
اریش ماریا رمارک رماننویس آلمانی از جمله افرادی است که از جنگ داغ به دل دارد. او از خاطرات حضورش در جنگ اول جهانی ملاتی ساخته برای نوشتن اثری که باید آن را کیفرخواست جنگطلبان نامید.
او که در کنار پدر صحافاش رشد کرد و دلبستهی کتاب شد بعد از پایان تحصیلات متوسطه در سال ۱۹۱۶ در هجدهسالگی به جنگ فراخوانده شد و در طول حضور در جبهههای نبرد، غم بیماری مادر و از دست دادن دوستان بر سرش آوار شده بود.
دو سال حضور در جبههها، از دست دادن مادرش و مرگ دوست دیریناش تروسکه – که در رمان کاتچینسکی نامیده شده – بر اثر انفجار نارنجک تاثیر بسیاری بر او گذاشت.
بعد از پایان جنگ در سال ۱۹۱۸، آواراگی، دربهدری، بیکاری و زجر و ناامیدی را تجربه کرد اما ویران نشد. معلمی، رانندگی و روزنامهنویسی پیشه کرد و در سال ۱۹۲۹ در بحبوحهی مخالفت با ناسیونالیسم آلمان اولین رماناش را با نام «در جبههی غرب خبری نیست» منتشر کرد.
«پل» راوی ۱۹ سالهی قصه که تحتتاثیر تبلیغات معلماش همراه دوستان همکلاساش اسلحه به دست گرفته و جهان و زندگیشان را ویران میکند، خاطراتاش را از جبهه تعریف میکند.
او ده هفته در مرکز پادگان آموزش میبیند و به سرعت پی میبرد که آمال و آرزوهایش با واقعیت متفاوت است. راوی و دوستاناش درمییابند «یابوهای سیرک» هستند که تنها برای زورآزمایی، ادای وظیفه، فداکاری و پیشرفت کشور تربیت شدهاند. اما همهچیز در زیر اولین بمباران در سنگرها شکسته و قطعهقطعه میشود.
«پل» که به سختی از جبهه جان سالم به در برده جز ناامیدی، مرگ ، ترس و سطحینگری نصیباش نشده، هویتاش را از دست داده و به شبحی پیر، فرسوده و سرگردان تبدیل شده است.
اریش ماریا رمارک در اثر درخشاناش سرخوردگی، فقر، استیصال و درماندگی انسانهایی را به تصویر میکشد که قربانی ایدئولوژی و قدرتطلبی جنگافروزان شدهاند.
در بخشی از رمان «در جبههی غرب خبری نیست» که با ترجمهی رضا جولایی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«زمانی که آن ها هنوز داشتند می نوشتند و جمله می ساختند، ما خون و مرگ می دیدیم. زمانی که آن ها هنوز با صدای رسا نصیحت می کردند که خدمت به وطن بزرگ ترین خدمت هاست، ما خوب فهمیده بودیم که خوف مرگ از آن هم بزرگ تر است. با وجود این، نه تمرد کردیم و نه فراری شدیم و نه ترسیدیم. گفتن این اصطلاحات برای آن ها چقدر ساده و آسان بود. ما هم به اندازه ی آن ها وطنمان را دوست داشتیم. ما جانمان را کف دست گذاشتیم و به آب و آتش زدیم، اما توانستیم خوب را هم از بد تشخیص بدهیم. بله، یک دفعه چشم هامان بینا شد و همه چیز را دیدیم. دیدیم که از دنیای آن ها دیگر چیزی باقی نمانده و دیدیم که به طور ترسناکی، یکه و تنها هستیم و یکه و تنها باید گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم.»
۱۹- آیین دوستیابی
عنوان «آیین دوستیابی» ممکن است پیشپا افتاده به نظر برسد، اما کتاب دیل کارنگی که مجموعهای از سخنرانیهای او دربارهی افزایش اعتمادبهنفس است نظر میلیونها نفر از علاقهمندان کتابهای روانشناسی را جلب کرده و دهههاست که آنها را تحت تاثیر قرار داده است. کارنگی در این کتاب راهکارهای به نظر سادهای – لبخند بیشتر، حرف زدن کمتر و شنونده بودن – برای افزایش اعتمادبهنفس ارائه کرده که بر هزاران نفر تاثیر گذاشته و زندگیشان را متحول کرده است. وارن بافت میلیارد و انساندوست آمریکایی و چارلز منسون مالک شرکت هواپیمایی ویرجین از جمله مشاهیری هستند که مفتخر به حضور در سخنرانیها و مطالعهی کتاب کارنگی هستند.
در بخشی از کتاب «آیین دوستیابی» که با ترجمهی مهناز بهرنگی توسط نشر شبگیر منتشر شده، میخوانیم:
«اگر بتوانید پیش بینی کنید که چه موضوعی بیش از همه به قلب شنونده تان نزدیک است و درباره ی آخرین پیشرفت ها در آن حوزه صحبت کنید در این صورت افراد از این که شما تا چه اندازه به مسائل مهم زندگی آن ها اشراف دارید، شگفت زده می شوند و دوست دارند ساعت ها با شما صحبت کنند. این هنر سازگار کردن خود با افرادی است که می خواهید آن ها را تحت تاثیر قرار دهید.»
۲۰- مانیفست کمونیست
بعد از آنکه شبح کمونیسم اروپا را فرا گرفت، کارل مارکس و فریدریش انگلس پس از بررسی و کاوش در نظریهی سیاسی کمونیسم کتاب «مانیفست کمونیست» را در سال ۱۸۴۸ دربارهی ارتباط تغییرات اجتماعی با مبارزات طبقاتی منتشر کردند.
این اثر چهار بخشی که توسط دو جوان سی ساله نوشته شده ادعا میکند تاریخ تمام جوامع چیزی نیست جز مبارزهی میان طبقات اجتماعی. مشهورترین سند در ادبیات سیاسی جهان، کمونیسم را تنها راه رسیدن به برابری و عامل دست به کار شدن طبقهی کارگر و زحمت کش یا پرولترویا میداند. خواندن این کتاب برای کسانی که قصد دارند درک بهتری از جهان سیاست داشته باشند ضروری است.
درو فلانگان استادیار تاریخ و مدیر برنامه تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه پیتسبورگ معتقد است «مانیفست کمونیست» سندی است از زمانی که احتمالات جدید بیش از پیش واقعیتر به نظر میرسیدند.
در بخشی از کتاب «مانیفست کمونیست» که با ترجمهی مسعود صابری توسط نشر طلایه پرسو منتشر شده، میخوانیم:
«کمونیستها هیچگونه منافعی جدا و منفک از کل پرولتاریا ندارند. استنتاجات تئوریک کمونیستها به هیچ وجه مبتنی بر ایدهها یا اصولی نیست که این یا آن مصلح جهانی نوخاسته کشف و یا اختراع کرده باشد. کمونیستها، بطور عمومی، صرفا مناسبات واقعی موجود را بیان میکنند؛ مناسبات ناشی از مبارزهی طبقاتی موجود و جنبش تاریخیای که درست در برابر چشمان ما در شرف وقوع است.»
منبع:mentalfloss