۱۲ کتاب شبیه «شبهای روشن» داستایوفسکی که باید بخوانید
فئودور داستایوفسکی، نویسندهی نامدار روسی، به عقیدهی منتقدان زیادی بهترین نویسندهی داستانی در دنیای ادبیات است و بهنظر میرسد با نگاهی به آثار او میتوانیم به این نتیجه برسیم که «شبهای روشن» احتمالاً محبوبترین اثر او از نظر خوانندههای ایرانی و یکی از پرفروش کتابهای سالهای اخیر بوده. داستانی که مانند دیگر آثار داستایوفسکی راوی بینامی دارد و نحوهی روایت آن از دید اولشخص است. راوی مرد جوانی است که تنهایی در سنپترزبورگ زندگی میکند، با زن جوانی آشنا و عاشقش میشود اما این عشق ناکام میماند. داستانی در ظاهر ساده اما پر از مفاهیم عمیق، از ایثارگری در عشق گرفته تا توصیف دقیقی از ذات تنهایی، موجب شده خوانندههای زیادی بعد از خواندن این کتاب بخواهند با داستانی دیگر جای خالی آن را پر کنند؛ پیدا کردن کتاب مثل شبهای روشن، و هر شاهکاری ادبی دیگری، چالشبرانگیز است و شاید هرگز نتوان جایگزین تمام و کمالی برای آن پیدا کرد اما فهرستی تهیه شده از آثاری که جذاب، عمیق و تأثیرگذار هستند، مانند شبهای روشن.
لازم به ذکر است که اصولاً بهترین جایگزین کتابی که دوست داریم، از میان دیگر آثار همان نویسنده پیدا میشود. با نگاه به کارنامهی فئودور داستایوفسکی، که شامل سیزده داستان بلند، سه نوولا و هفده داستان کوتاه میشود، میتوانیم یکی از آنها را انتخاب کنیم؛ مفاهیمی که در شبهای روشن آمده، خصوصاً مسئلهی تنهایی، در دیگر کتابهای داستایوفسکی هم پررنگ هستند. برای پیدا کردن کتاب شبیه شبهای روشن میتوان از میان «قمارباز»، «جنایت و مکافات»، «برادران کارامازوف»، «یادداشتهای زیرزمینی»، «ابله» و دیگر آثار بلند و کوتاه دیگر داستایوفسکی، کتاب بعدی را برای مطالعه انتخاب کنیم.
۱- «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» (The Metamorphosis)
- سال انتشار: ۱۹۱۵
- امتیاز گودریدز: ۳.۹ از ۵
اثر در این نقطه شروع میشود که گرگور سامسا صبحی چشم باز میکند و میبیند به حشرهای عظیمالجثه تبدیل شده. آغاز عجیب و حتی خندهدار این اثر هر خوانندهای را به خواندن باقی داستان تشویق میکند. گرگور در تلاش است تا با وضعیت جدیدش کنار بیاید زیرا گمان میکند این تبدیل موقت بوده و بهزودی به شکل انسانی برمیگردد. همانگونه به پشت دراز کشیده و نمیتواند از جای خودش بلند شود، به زندگی و شغلش بهعنوان یک فروشنده فکر میکند. با تغییر ناگهانی گرگور خانوادهاش دیگر ثبات مالی ندارند. آنها گرگور را در اتاقش زندانی میکنند و گرگور در تنهایی خودش شروع میکند با هویت جدید و بدن تازهاش کنار بیاید. خواهر گرگور تنها عضو خانواده است که حاضر میشود برایش غذا بیاورد اما متوجه میشود گرگور تنها غذاهایی را مصرف میکند که فاسد شدند.
ممکن است ناگهان مردی متوجه شود که قادر به کار کردن نیست، در همین لحظه فرصت مناسبی شده تا دستاوردهای گذشتهاش را مرور کند و فراموش نکند، بعدها که موانع برداشته شود، مجبور است بیشتر و مفیدتر از قبل کار کند.
بهنظر میرسد کافکا با تغییر ماهیت گرگور در تلاش بوده تا انسانی را در شرایط متفاوت توصیف کند، از انزوا و تنهایی بگوید و به تغییرات روانیای بپردازد که افراد در مواجهه با فشارهای اجتماعی متحمل میشوند. با آنکه موضوع و ژانر کتاب متفاوت است اما اگر دنبال کتاب شبیه شبهای روشن هستید، یکی از بهترین گزینهها باشد.
۲- «بیگانه» اثر «آلبر کامو» (The Stranger)
- سال انتشار: ۱۹۴۲
- امتیاز گودریدز: ۴ از ۵
اینکه در همان ابتدا راوی داستان، مورسو، اعلام میکند که مادرش به تازگی مرده اما نسبت به این مسئله کاملاً بیتفاوت است موجب شده این کتاب یکی از عجیبترین و تکاندهندهترین جملات آغازین را داشته باشد. مدتی از تشییع جنازهی مادرش میگذرد و مورسو مرتکب قتل میشود. روایت به دو بخش تقسیم میشود، با دید اولشخص قبل و بعد از قتل را تعریف میکند: «جایی خوانده بودم که آدم در زندان بالاخره زمان را گم میکند. اما وقتی این را خوانده بودم خیلی معنایش را نفهمیده بودم. نفهمیده بودم چهطور روزها میتوانند در آنِ واحد هم کوتاه باشند هم طولانی. بیتردید طولانی برای گذراندن، اما آنقدر کشدار که دستآخر با هم قاطی میشوند و دیگر اسم ندارند.»
این اثر برای ارائهی دیدگاه کامو، نشان دادن فلسفهی پوچگرایی و اگزیستانسیالیسم، بهخصوص در فصل پایانی آن، سالیان سال است که مورد تحسین منتقدان قرار میگیرد. اثری که در نوع خود چنان منحصربهفرد و متفاوت است که شاید نتوانیم آن را به اثر دیگری تشبیه کنیم اما این کتاب خواننده را به فکر فرو میبرد، همانگونه که شبهای روشن درگیرکننده است پس شاید بتوان گفت این کتاب شبیه شبهای روشن است.
حتی نمیتوانست بداند که زنده است چون مثل مردهها زندگی میکرد. شاید بهنظر دست من خالی میآمد. اما من از خودم مطمئن بودم، مطمئن از همهچیز، خیلی مطمئنتر از او، مطمئن از زندگیام و مطمئن از مرگم که بهزودی سراغم میآمد. بله، این همهی چیزی بود که داشتم. اما دستکم درست همانقدر که این زندگی مرا در چنگش داشت من هم این زندگی را در چنگ داشتم. حق داشتم، هنوز هم حق دارم، همیشه حق داشتم.
۳- «مرگ ایوان ایلیچ» اثر «لئو تولستوی» (The Death of Ivan Ilyich)
- سال انتشار: ۱۸۸۶
- امتیاز گودریدز: ۴.۱ از ۵
ایوان ایلیچ زندگی بیدغدغهای دارد، مثل دیگران عمری را صرف بالا رفتن از پلههای ترقی اجتماعی کرده، همسری دارد که از او توقعات زیادی دارد، به تازگی مقامی کسب کرده و دیگر بر کارش متمرکز میشود. روزی دچار حادثهای میشود و پهلویش آسیب میبیند. تا مدتی درد را تحمل میکند تا آنکه همسرش او را مجاب میکند به پزشک مراجعه کند. پزشک تشخیص میدهد که بهزودی خواهد مرد. ایوان ایلیچ در حین درک و پردازش اینکه او هم مانند همهی انسانها خواهد مرد، کمکم افسرده میشود. سعی میکند بر کارش متمرکز شود تا حواس خودش را پرت کند اما متوجه میشود هیچ دستاوردی جلوی راه مرگ را نخواهد گرفت.
پیوسته همان رنج تحلیلناپذیر را به تنهایی تحمل میکرد و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی میاندیشید. «یعنی چه؟ آیا بهراستی باید مرد؟» و ندای درونش جواب میداد: «بله، حقیقت است و باید مرد.» میپرسید: «ولی آخر اینهمه رنج برای چیست؟» و ندا جواب میداد: «دلیلی نیست! برای هیچ!»
پذیرش مرگ که در نهایت متنهی میشود به شناخت ماهیت غیرقابل پیشبینی زندگی و حس گذرای شادی در لحظهی مرگ، از درونمایههای این کتاب است. چنین محتوایی موجب میشود کتاب شبیه شبهای روشن تأثیرگذار باشد.
۴- «نامه به پدر» اثر «فرانتس کافکا» (Letter to His Father)
- سال انتشار: ۱۹۱۹
- امتیاز گودریدز: ۴ از ۵
مجموعهای از نامههایی که کافکا برای پدرش نوشت اما هرگز به مقصد نرسیدند. نامهها با جملات زیر آغاز میشوند: «پدر بسیار عزیزم، تازگی پرسیدی چرا بهنظر میرسد از تو میترسم. هیچوقت نمیدانستم چه پاسخی بدهم، شاید به این دلیل که بهراستی ترس بخصوصی در من برمی انگیزی و شاید باز به این دلیل که این ترس شامل جزئیات بیشماری میشود که نمیتوانم تکتک آنها را بسنجم و بهطور شفاهی بیان کنم. اکنون هم که میکوشم با نامه پاسخت را بدهم، باز هم پاسخی ناکامل خواهد بود زیرا حتی هنگام نوشتن، ترس و پیامدهایش، رابطهی من و تو را مخدوش میکند و اهمیت موضوع از حافظه و درک من پا فراتر میگذارد.»
نامه به پدر یکی از مهمترین نمونههایی در ادبیات است که به موضوع خاطراب مخرب و آسیبزا در کودکی پرداخته. نویسنده در سفری به گذشته و در دل تراماهایش دلایل بیگانگی و خصومت پدر و پسر را تحلیل کرده. متنی چنان صادقانه که به آن میگویند معروفترین اعتراف دنیای ادبیات. از آنجایی که ناداستان است شاید وجه اشتراکش با شبهای روشن کم باشد اما این اثر تکاندهنده و تلخ و عمیق است و از این جهت این کتاب شبیه شبهای روشن از آب درآمده.
۵- «نه آدمی» اثر «اوسامو دازای» (No Longer Human)
- سال انتشار: ۱۹۴۸
- امتیاز گودریدز: ۴ از ۵
داستان در قالب سه دفترچه، که متعلق به شخصیت اصلی اوبا یوزو است، روایت میشود که زندگیاش از اوایل دوران کودکی تا اواخر دههی بیست سالگیاش را پوشش میدهد. اوبا یوزو مردی آشفته است که قادر نیست خود حقیقیاش را برای دیگران آشکار کند، پس زیر لایهای از شوخیهای بیمعنی پنهان میشود و در نهایت به مشروبات الکی رو میآورد و درگیر اعتیاد میشود.
دازای با نوشتن نه آدمی موفق شده درگیری مردی با مسئلهی هویت، بیماری روانی و انتظارات و توقعات اجتماعی را روایت کند. با اوبا یوزو جنبههای تاریکتر تجربیات انسانی نشان داده میشوند و خواننده را به چالش میکشد تا با شیاطین درونی و نقابهایی که به چهره میزنیم مقابله کنیم. کتاب یادآوری میکند چقدر اصالت و ارتباطات واقعی اهمیت دارند، آن هم در دنیایی که اغلب انسانها به ظواهر سطحی بیشتر اهمیت میدهند تا به حقایق درونی.
از آنجا که پیش آنها اعتمادبهنفسی برای بودن و صحبت کردن نداشتم، دردهای تنهاییام را در صندوق سینه مهر و موم میکردم. خاکشان میکردم تا نکند فاش شوند. ادای آدمهای خوشبین را درآوردم و عاقبت از خود تلخکی تراز اول ساختم.
۶- «تصویر دوریان گری» اثر «اسکار وایلد» (The Picture of Dorian Gray)
- سال انتشار: ۱۸۹۰
- امتیاز گودریدز: ۴.۱ از ۵
داستان از هنرمندی به اسم باسیل هالوارد شروع میشود که مشغول کشیدن پرترهای از دوریان گری است و شیفتهی زیبایی او شده. دوریان از طریق باسیل با دوست دیگری، لرد هنری، آشنا میشود و شیفتهی جهانبینی لذتگرایانه او میشود؛ هنری معتقد است زیبایی و رضایت نفسانی تنها ارزشهایی در زندگی هستند که باید پیروی آنها بود. هنری به دوریان میفهماند که زیبایی از سر جوانیاش بهزودی محو خواهد شد و آن پرتره همواره جوانتر و زیباتر از خود دوریان باقی میماند. دوریان آرزو میکند که جای خودش، پرتره پیر و زشت شود و آرزویش به حقیقت میپیوندد. پرترهی دوریان پیر میشود و خودش زندگی آزادانه، مملو از تجربیات غیراخلاقی را پیش میگیرد و تکتک گناهانش بر روی چهرهی پرتره، به شکل سایه یا خطوطی بر روی صورت، ثبت میشود.
گناه چیزی است که اثر خودش را روی صورت گناهکار باقی میگذارد. نمیشود پنهانش کرد. مردم گاه از شرارتهای مخفیانه صحبت میکنند. اما چیزی به اسم شرارت مخفیانه وجود نداره. اگر مردی شرور باشه و گناهی مرتکب بشود آثارش در گوشههای دهان، اطراف پلکها و حتی روی رنگ دستهایش آشکار خواهد شد.
این اثر به بررسی قدرت هنر و رابطهی میان هنرمند و سوژهاش میپردازد و از زیبایی و جوانی و خودشیفتگی و روابط مخرب حاصل لذتگرایی روایت میکند. نه در خود موضوع، اما در پیچیدگی محتوا کتاب شبیه شبهای روشن است.
۷- «سقوط» اثر «آلبر کامو» (The Fall)
- سال انتشار: ۱۹۵۶
- امتیاز گودریدز: ۴ از ۵
سقوط از زبان راوی داستان ژان باپتیست کلامنس روایت میشود که داستان زندگی خودش را طی پنج روز برای غریبهای ناشناس بازگو میکند. در تلاش است در جهانی پوچ و بیمعنی ارزشی پیدا کند، ماهیت گناه و بیگناهی را بررسی میکند و به ازخودبیگانگیای که پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمده، میپردازد.
کامو مکاشفهای دارد در باب گذر انسان از جهل سعادتمند به سوی ریاکاری خودخواهانه و در نهایت به سمت قضاوت خود و کسب آگاهی.
آیا من نیز باید مانند بسیاری از سرشناسهای معاصر بالای منبر بروم و به انسانیت لعن و نفرین بفرستم؟ این کار خیلی خطرناک است! شبی، روزی، صدای قهقهه بیخبر بلند میشود. حکمی که به دیگران دادهاید، برمیگردد و درست به صورتتان میخورد و آسیب میزند. بنابراین چه باید کرد؟ پیش خود فکر کنید. و خب، من کشف کردم؛ راهحل هوشمندانه این است که همانطور که منتظر رسیدن اربابان با ترکههایشان هستیم، مثل کپرنیک شویم و استدلال را وارونه کنیم تا پیروز شویم. چون بیآنکه خود را محاکمه کنیم نمیتوانیم دیگران را محاکمه کنیم. باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید.
۸- «رنجهای ورتر جوان» اثر «یوهان ولفگانگ فون گوته» (The Sorrows of Young Werther)
- سال انتشار: ۱۷۷۴
- امتیاز گودریدز: ۳.۷ از ۵
مردی جوان به اسم ورتر عاشق همسر دوستش، شارلوت، میشود. از آنجایی که ورتر بیشتر از منطق به احساسات خود بها میدهد، ناتوانیاش در رها کردن زنی که دوستش دارد، باعث میشود مدام فکر پایان دادن به زندگیاش ذهنش را پر کند.
رنجهای ورتر جوان به سلامت روان و مسئلهی افسردگی میپردازد. ورتر عاشق زنی شده که متاهل است و به نامههایی که دوستش برای کمک به او فرستاده بیاعتنایی میکند. کتاب شبیه شبهای روشن عشقی یکطرفه را روایت میکند اما برخلاف آن، جای تمرکز بر ایثار در عشق به خطرات افسردگی پرداخته.
زندگی در چشم برخی آدمها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست میدهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را میبینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی میبینم هدف همهی سختیها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت است، یا وقتی میبینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهش بر توهم و تسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشماندازهایی زیبا میآراید.
۹- «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات» (The Bell Jar)
- سال انتشار: ۱۹۶۳
- امتیاز گودریدز: ۴.۱ از ۵
استر گرینوود، دانشجویی که رویای شاعر شدن را دارد، و زنی باهوش، زیبا، بسیار بااستعداد و موفق است که برای گذراندن دورهی کارآموزی به نیویورک میرود. اما متوجه میشود ذوقی برای کار کردن ندارد و مانند دیگران، زندگی در شهری بزرگ برایش هیجانانگیز نیست. بهمرور و شاید برای آخرین بار در حال فرو رفتن به عمق مشکلاتش است. در این اثر مخاطب به درون ذهن در حال نابودی استر غرق میشود، به حدی که جنون و دیوانگی این شخصیت، کاملاً ملموس و حتی منطقی و عقلانی جلوه میکند.
حباب شیشه، تنها رمان سیلویا پلات است و بهنوعی زندگینامهی خودش محسوب میشود، هرچند به صورت داستانی نوشته شده. حباب شیشه کاوشی در تاریکترین و مخوفترین بخشهای ذهن بشر است.
وقتی از من پرسیدند میخواهم چه کاره شوم، گفتم نمیدانم. عکاس گفت: «اوه، مطمئناً میدانی.» جیسی با زیرکی گفت: «او میخواهد همهچیز باشد.»
۱۰- «چند نامه به شاعری جوان» اثر «راینر ماریا ریلکه» (Letters to a Young Poet)
- سال انتشار: ۱۹۲۹
- امتیاز گودریدز: ۴.۳ از ۵
فرانتس کاپوس، شاعری تازهکار و سربازی در آکادمی ارتشی، برای شاعر معروف تعدادی از شعرهایش را میفرستد و در نهایت نامهنگاریهای آنها آغاز میشود. راینر ماریا ریلکه در اولین نامه درخواست کاپوس برای نقد شعرش را رد میکند و بیان میکند هیچکس نمیتواند به کاپوس کمک کند، جز خودش. ریلکه طی نامههایش به کاپوس یاد میدهد یک شاعر چگونه باید احساس کند، عشق بورزد و به دنبال حقیقت بگردد، پیشنهاد میکند برای درک دنیایش باید تجربه کند و با عالم هنر همراه شود.
این اثر کاوشی عمیق در هنر و تجربیات بشری است؛ نامههایی جاودانه از نصیحتهایی برای شاعران مشتاق که بر اهمیت خودشناسی، صبر و قدردانی تأکید دارند. این کتاب شبیه شبهای روشن میتواند برای خواننده تأملبرانگیز باشد.
اگر زندگی روزمرهات حوصلهسربر بهنظر میرسد، به زندگی خرده نگیر. خودت را سرزنش کن، به خودت بگو آنقدری شاعر نیستی که زیباییهای زندگی را فرا بخوانی؛ زیرا که برای خالق فقری در کار نیست.
۱۱- «مرشد و مارگریتا» اثر «میخائیل بولگاکاف» (The Master and Margarita)
- سال انتشار: ۱۹۶۷
- امتیاز گودریدز: ۴.۳ از ۵
مرشد و مارگریتا متشکل از دو بخش جدا از هم و در عین حال، بهم مرتبط است؛ یکی در دههی ۱۹۳۰ مسکو میگذرد، شیطان در نقش پروفسوری ظاهر میشود و کوروویف، خدمتکاری با لباس عجیبوغریب، همراهیاش میکند. از دیگر شخصیتها میتوان به بهیموث، گربهای سیاه، و آزازلو، که قاتل است، اشاره کرد. بخش دیگر کتاب در اورشلیم باستان روایت میشود.
مرشد و مارگاریتا به تقابل میان خیر و شر میپردازد، شکنندگی انسان را به تصویر میکشد، از دین میگوید و به برتری عشق بر همهچیز تأکید دارد. اثری خارقالعاده که خواندنش برای هر خوانندهای تجربهای جذاب خواهد بود.
«سؤالی که درگیرم کرده این است که اگر خدا نباشد، چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم میدهد؟» بزدومنی با عصبانیت در پاسخ این سوال کاملاً بیمعنی گفت: «انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.» خارجی به آرامی جواب داد: «ببخشید، ولی برای آنکه بتوان حاکم بود باید حداقل برای دوره معقولی از آینده برنامهی دقیقی در دست داشت. پس جسارتاً میپرسم که انسان چطور میتواند بر سرنوشت خود حاکم باشد در حالیکه نه تنها قادر به تدوین برنامهای برای مدتی به کوتاهی مثلاً هزار سال نیست بلکه حتی قدرت پیشبینی سرنوشت فردای خود را هم ندارد؟
۱۲- «گذشتهی رازآلود» اثر «دانا تارت» (The Secret History)
- سال انتشار: ۱۹۹۲
- امتیاز گودریدز: ۴.۱ از ۵
داستان قتلی در دانشگاه، که قربانی آن همان خط اول هویتش فاش میشود. راوی داستان، ریچارد پاپن، وارد دانشگاه میشود و همراه پنج دانشجوی دیگر در کلاسهای جولیان مورو شرکت میکند با عقاید تکاندهنده او آشنا میشوند. آموزههای استادشان این شش دانشجو را با روشی از تفکر و زندگی مواجه میکند که در نهایت منجر به رد شدن آنها از مرزهای اخلاقی میشود و به سمت فساد و خیانت میلغزد و در انتها به قتل میانجامد.
قتل در ابتدا فاش میشود و خواننده شاهد روندی است که قاتلین در پیش میگیرند تا آنکه در نهایت دوباره برگردد سر صحنهی قتل. روایتی پر از جزئیات در ظاهر معمولی اما شگفتانگیز از شهوت و ظلمت و وسواس در وجود انسانها در یکی از درخشانترین آثار ادبی جهان.
یادتان میآید پیش از این چی گفتیم؟ اینکه چگونه چیزهای وحشتناک و مخوف، بعضی اوقات زیباتریناند؟ ایدهای کاملاً یونانی است و بسیار پرمغز. زیبایی همان وحشت است. هر چه زیبا بنامیم، در مقابلش به لرزه درمیآییم. برای روح افرادی چون یونانیها و خود ما چهچیزی هولناکتر و زیباتر از از کفدادن اختیار است؟ رهایی از زنجیرهای وجود برای لحظاتی، در هم کوبیدن خویشتنهای فناپذیرمان. ائوریپیدس از ماینادسهای میگوید: سرها عقب، گلوها رو به ستارگان، «بیشتر شبیه آهو تا انسان»، برای آزادی صرف!
منبع: دیجیکالا مگ