۵ کتاب درخشان با راوی دوم شخص
روایت دومشخص به ندرت در ادبیات داستانی استفاده میشود. پیادهسازی این نوع از روایت برای نویسندهها یک چالش ادبی دشوار به شمار میآید، ضمن اینکه خواندن کتابی که مدام «تو» را خطاب قرار میدهد برای مخاطب به تجربه عجیبی تبدیل خواهد شد، اینکه این تجربه عجیب خوب باشد یا بد، به هنر نویسنده و گیرایی داستان بستگی دارد. درمجموع کمتعداد بودن کتابهایی که روایت دومشخص دارند جای تعجب ندارد، از طرح داستان گرفته تا شخصیتها و دیالوگنویسی، همه و همه تحت تأثیر این زاویه دید قرار خواهند گرفت. بنابراین هر داستانی را نمیشود با روایت دومشخص تعریف کرد و استفاده از این تکنیک ادبی شرط و شروط به خصوصی دارد.
اگر سری به بخش ادبیات داستانی کتابفروشیها بزنید و یکی از رمانها را تصادفی بیرون بکشید، به احتمال بسیار زیاد آن رمان از زاویه دید اولشخص یا سومشخص روایت شده. همانطور که پیشتر گفتیم رمانهایی که زاویه دید دومشخص دارند عملاً نایاباند. در داستانهایی که با زاویه دید دومشخص روایت میشوند نویسنده شما را به طور مستقیم با داستان همراه میکند، آن هم با کشاندن خود شما به داستان. به این معنا که پروتاگونیست داستان همیشه با ضمیر «تو» خطاب میشود. شخصیت اصلی شخصیت منحصر به فرد خودش را دارد، لزوماً قرار نیست با او همذاتپنداری کنید، اما زاویه دید دومشخص و ضمیر «تو» ارتباطی بین داستان و مخاطب برقرار میکند که در زاویه دید اولشخص و سومشخص به وجود نمیآید. طوری که شما داستان را متصور میشوید و در ذهن خود پیش میبرید تغییر میکند، به نوعی روایت دومشخص به شما امکانِ زندگی کردن در داستان را میدهد و شما را درست در همان موقعیتی قرار میدهد که پروتاگونیست در آن قرار دارد؛ یک تجربه عمیق و همهجانبه که تنها به وسیله این روایت منحصر به فرد ممکن میشود.
اما مانند هر تکنیک ادبی دیگری اجرای درست روایت دوم شخص از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. استفاده ماهرانه از زاویه دید دومشخص نیاز به درک عمیقی از ماهیت انسان دارد، وگرنه آنطور که باید و شاید روی خواننده تأثیر نخواهد گذاشت. در ادامه ۵ کتاب درخشان با زاویه دید دومشخص را به شما معرفی میکنیم.
۱. خاکستر و خاک
- نویسنده: عتیق رحیمی
- انتشارات: چشمه
- ژانر: واقعگرا
عتیق رحیمی یکی از مهمترین نویسندگان معاصر افغانستان است که هم به فارسی و هم به فرانسوی مینویسد. رمان کوتاه «خاکستر و خاک» اولین بار در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و ما را با پیرمردی به نام دستگیر آشنا میکند. روستای محل سکونت دستگیر در افغانستان به دست نیروهای شوروی بمباران شده و خانواده دستگیر کشته شدهاند. حالا دستگیر به همراه نوهای که به خاطر بمباران شنواییاش را از دست داده، در راه معدن زغال سنگ است تا خبر کشته شدن خانواده را به پسرش بدهد، بیآنکه بداند پسرش طاقت شنیدن این خبر را دارد یا نه؟
«خاکستر و خاک» رمان کوتاهی است که به وسیله گفتوگوهای ذهنی دستگیر و توصیفات زندهای که از افغانستان ارائه میدهد، به خوبی این کشور جنگزده را برای مخاطب به تصویر میکشد، اما نه آن تصویری که معمولاً در اخبار یا فیلمهای هالیوودی میبینیم و با صفتهای منفی عجین شده، بلکه تصویری که در خود تاریخ دارد و چهرهای انسانی به مردمان جنگزده افغانستان میدهد.
روایت دومشخص در «خاکستر و خاک» اشارهای به سبک اغلب شعرهای فارسی دری است. این ویژگی کتاب میتواند برای مخاطبی که با گویش افغانستانی زبان فارسی آشنا نیست آزاردهنده باشد، هرچند با وجود واژهنامهای که در انتهای کتاب آمده مخاطب ایرانی مشکل چندانی نخواهد داشت. ترکیب زبان و زاویه دید دومشخص در رمان «خاکستر و خاک» باعث شده داستان با وجود حجم کوتاهی که دارد، به سرعت مخاطب را به شخصیت دستگیر نزدیک کند و خوانندگان را به اعماق ذهن این پیرمرد داغدار ببرد.
۲. باشگاه مشتزنی (Fight Club)
- نویسنده: چاک پالانیک
- مترجم: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
- ژانر: تریلر روانشناسی
«تایلر یک شغل پیشخدمتی برایم پیدا میکند و بعد تفنگی در دهانم میچپاند و میگوید که اولین قدم برای رسیدن به جاودانگی مردن است.» (ترجمه پیمان خاکسار.)
در سال ۱۹۹۶ وقتی کتاب منتشر شد، اولین جملهای که خوانندگان این شاهکار با آن روبهرو میشدند، جمله فوق بود. «باشگاه مشتزنی» برای نسلی نوشته شده که با تلویزیون بزرگ شد و به همین علت به طور مداوم با مفاهیمی مثل معنا، مردانگی، مصرفگرایی و هویت درگیر بود. مطمئناً اولین و مهمترین قانون باشگاه مشتزنی چیزی نیست جز «درباره باشگاه مشتزنی لام تا کام حرف نمیزنی!»، اما برای کند و کاو در روایت دومشخص داستان مجبوریم این قانون را نقض کنیم.
اگر رمان را خوانده باشید، ممکن است از حضور آن در فهرست ۵ کتاب درخشان با روایت دومشخص تعجب کنید، چرا که بخش اعظم کتاب به صورت اولشخص نوشته شده. اما تکرارهای مکرر صحنههای داستان به صورت دومشخص، که نویسنده آنها را همخوانی خطاب میکند، «باشگاه مشتزنی» را به یکی از بهترین نمونههای اجرای زاویه دید دومشخص تبدیل کرده. عملکرد بخشهای همخوانی کتاب مشابه عملکرد یک گروه کر یونانی است. همخوانیها مضمونهای اصلی رمان را منعکس میکنند و خواننده را به عمق داستان میکشانند. هنگام خواندن بخشهای همخوانی شما در مقام مخاطب، صرفاً ناظر گفتوگوی دو شخصیت نیستید، بلکه شما به یکی از طرفین مکالمه تبدیل شدهاید. به نوعی داستان شرایط شما را مانند شرایط شخصیتهای داستان میبیند؛ شما هم درست مثل شخصیتهای داستان در یک جامعه مدرن و مصرفگرا گرفتار شدهاید و روزی چالشها و مشکلات آنها را تجربه خواهید کرد.
علاوه بر اینها پیادهسازی پیچش داستانی مشهور «باشگاه مشتزنی» بدون استفاده از تکنیکهای روایت دومشخص شاید به خوبی آنچه امروز هست، نمیبود. در سال ۱۹۹۹ یک اقتباس سینمایی از «باشگاه مشتزنی» منتشر شد و نام کتاب را حتی بیشتر از قبل سر زبانها انداخت.
۳. لباسهای غواص خالی افتاده (The Diver’s Clothes Lie Empty)
- نویسنده: وندلا ویدا
- ژانر: تریلر روانشناسی
پروتاگونیست بینام داستان زنی است که در بازدید از کازابلانکا داراییها و اوراق خود را گم میکند. هرچه پروتاگونیست در صدد اصلاح شرایط قدم برمیدارد، ماجرا عجیبوغریبتر میشود. رمان «لباسهای غواص خالی افتاده» به مفاهیمی مانند هویت، خودآگاهی و آزادی میپردازد.
شخصیت اصلی داستان بینام است. راوی او را با ضمیر «تو» خطاب میکند و حتی دیالوگهای باقی شخصیتهای داستان هم طوری نوشته شده تا هرگز اسم پروتاگونیست را به زبان نیاورند. توصیفاتی که از زندگی پروتاگونیست میخوانیم به این صورت در کتاب آمده: «تو با بورسیه در یک مدرسه دخترانه گرانقیمت تحصیل کردی.» با جلوتر رفتن داستان به وضوح میبینیم چرا نویسنده از زاویه دید دومشخص استفاده کرده. با «تو» خطاب کردن قهرمان داستان، رمان درواقع از مخاطب میپرسد اگر در موقعیت پروتاگونیست قرار داشت، چه میکرد؟
شخصیت اصلی بارها هویتش را عوض میکند که این امر به یک کشمکش درونی ختم خواهد شد؛ کشمکش برای جدا کردن خود حقیقی از خود ساختگی. در «لباسهای غواص خالی افتاده» به اهمیت واقعی نامها پی میبریم. رمان ما را وادار میکند با این سؤال مهم روبهرو شویم: در نامها چه چیزی وجود دارد که آنقدر اثرگذار است؟ رمان همچنین به این سؤال میپردازد که آیا انسان میتواند شخصیت خود را تغییر دهد یا خیر؟
عنوان کتاب «لباسهای غواص خالی افتاده» به یکی از شعرهای مولوی شاعر بزرگ ایرانی اشاره دارد؛ امری که نشاندهنده ریشههای هویتی خود کتاب است. از قرار معلوم این رمان هنوز به فارسی ترجمه نشده.
۴. منظومه سرزمین بیحاصل (The Waste Land)
- نویسنده: تی. اس. الیوت
- مترجم: حسن شهباز
- انتشارات: علمی و فرهنگی
- ژانر: شعر
از «سرزمین بیحاصل» سروده تی. اس. الیوت به عنوان بهترین نمونه از شعر مدرن و مدعی عنوان بهترین شعر انگلیسیزبان قرن بیستم یاد میشود. شاهکار الیوت آنقدر تاثیرگذار واقع شده که سطر آغازینش را حتی کسانی که آن را تا به حال نخواندهاند، میشناسند: «آوریل بیرحمترین ماه است». از لابهلای انبوه تصاویر شکستهای که شعر الیوت در ذهن مخاطب میسازد میتوان بیشمار مضمون و مفهوم بیرون کشید، اما مضمونهایی که معمولاً به آنها در فهرستهای مختلف اشاره شده عبارتند از: تکه تکه شدن، سرخوردگی، بیهوده و بیجهت به نظر رسیدن جهان پس از جنگ جهانی اول، مرگ و تولد دوباره.
الیوت در شعر «سرزمین بیحاصل» به طور مداوم در حال تغییر دادن زاویه دید است، به همین علت از زاویه دید دومشخص استفاده میکند تا مکمل زوایای دید دیگر شعر باشد. در بخشهای اول، چهارم و پنجم این شعر شاهکار از زاویه دید دومشخص استفاده شده.
ایمی هیوم که در گذشته در دانشگاه اوهایو مشغول بود، این موضوع را مطرح کرده که استفاده از زاویه دید دومشخص در «سرزمین بیحاصل» این شعر مدرن را به یک شعر حماسی تبدیل کرده؛ شعری حماسی که قهرمانش مخاطب است. در سرزمین بیحاصل نمادین الیوت هیچ قهرمانی وجود ندارد، همه شخصیتهایی که آنجا میبینیم نقطه نظرات و راهنماییهای خود را ارائه میدهند، بدون آنکه کنشگر باشند. به نوعی استدلال ایمی هیوم میتواند درست باشد. بخشهایی از شعر که به طور مستقیم مخاطب را خطاب قرار میدهد، از جمله بخشی که «تو» را ریاکار خطاب میکند، قرار است شما را به درون «سرزمین بیحاصل» بکشاند. اگر واقعاً مخاطب را قهرمان این سرزمین حساب کنیم، این شعر شباهت زیادی به شعرهای حماسی دیگر پیدا خواهد کرد. با این وجود در آن سرزمین بایر هیچ پیر دانایی برای راهنمایی شما نیست و باید مسیر خود را از حرفهای ضدونقیض شخصیتهای دیگر پیدا کنید.
جالب است بدانید تی. اس. الیوت هرگز درباره معنای شعر «سرزمین بیحاصل» توضیح نداد و تصمیم گرفت مخاطبان را با تفسیرهای شخصی خود تنها بگذارد.
۵. رومئو و/یا ژولیت (Romeo and/or Juliet)
- نویسنده: رایان نورث
- ژانر: تراژدی
با توجه به نادر بودن روایت دومشخص به احتمال زیاد اغلب خوانندگان تنها از چند منبع با این نوع روایت و زاویه دید آشنا شدهاند. یکی از این منابع میتواند مجموعه کتابهای «مسیر داستان را انتخاب کنید» باشد. کتاب «رومئو و/یا ژولیت» را رایان نورث در سال ۲۰۱۶ منتشر کرد، کتابی که به مخاطب اجازه میدهد یکی از مشهورترین داستانهای ادبیات انگلیسی را به دلخواه خود تغییر دهد و به پایان متفاوتی دست پیدا کند.
«رومئو و/یا ژولیت» با زاویه دید دومشخص روایت میشود و در عین حال مخاطب به طور مداوم تصمیماتی میگیرد که روی نحوه پیشرفت داستان تأثیرگذارند. بدین ترتیب مخاطب در یک داستان کلاسیک تغییرات اساسی ایجاد میکند و عواقب تصمیمی که گرفته را در صفحات بعدی میخواند. اگر به این سبک کتابها علاقهمندید، بدانید و آگاه باشید که هر تصمیمی بگیرید، احتمالاً باز هم در پایان «رومئو و/یا ژولیت» میمیرید. تصمیمهای شما هرچه هم که باشد، به هر حال داستان رومئو و ژولیت یک تراژدی است.
منبع: BIG THINK