گشت و گذار در ایران و جهان با ۱۰ سفرنامه‌ی خواندنی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۶ دقیقه

سفرنامه اثری است که مخاطب را در دل داستان، به سفری تاریخی،‌ سودمند،‌ آموزنده یا هیجان‌انگیز می برد و اطلاعات ارزشمندی در اختیارش می‌گذارد.

سفرنامه‌نویسی یکی از سبک‌های ادبی است که در آن شخصی که به سرزمین‌های دیگر سفر کرده، دیده‌ها، شنیده‌ها، تجربیات، رخدادها و احساساتش را درباره‌ی آن سرزمین‌ها برای آگاه کردن دیگران می‌نویسد.

نویسندگان این گونه‌ی ادبی از جنبه‌ی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی،‌ منطقه‌ای که به آن سفر کرده‌اند را  بررسی کرده و باب آشنایی مخاطب را با آن دیار باز می‌کنند. اوضاع و احوال جامعه، موقعیت جغرافیایی، آب و هوا، زبان و گویش اهالی، آداب و رسوم ملی و مذهبی، بناهای تاریخی،‌ بزرگان و نام‌آوران هر دیار و عجایب و ناشناخته‌های مناطق مختلف،‌ از جمله مواردی هستند که سفرنامه‌نویسان به آن‌ها می‌پردازند.

چنین است که سفرنامه‌ها را دقیق‌ترین و واقعی‌ترین آثار برای شناخت گوشه و کنار جهان می‌دانند. در این نوشتار سعی شده ده سفرنامه‌ی مشهور و معتبر که توسط نویسندگان ایرانی و خارجی نوشته شده‌اند، معرفی شوند.

۱. سفرنامه‌ی ناصر خسرو

ناصر خسرو قبادیانی بلخی، شاعر،‌ حکیم،‌ فیلسوف و جهانگرد ایرانی، در سال ۴۳۷ هجری قمری و در پی انقلاب فکری، سفری را از مرو (شهری باستانی در خراسان) به قصد زیارت خانه‌ی خدا آغاز و پس از هفت سال، در بلخ به پایان می‌رساند.

ناصرخسرو در طول سفر، در سرزمین‌های گوناگونی مثل ترکیه امروزی، آسیای صغیر (آذربایجان وگرجستان و ارمنستان و…)، شام (سوریه امروزی)، طرابلس، فلسطین، بیروت، بیت‌المقدس، جزیره‌العرب (شبه‌جزیره عربستان)، مصر، تونس، سودان و عراق اقامت کرد.

او با نثر و زبانی ساده و روان گزارشی از راه‌ها، توقف‌گاه‌ها، معماری و تاریخ و جغرافیای شهرها و روستاها، آداب و رسوم، معیشت، آیین‌ها، عادات دینی و اجتماعی و اخلاقی ساکنان، نوع حکم‌رانی و سازمان‌های اداری شهرهایی که درآن‌ها توقف و اقامت کرده را روایت کرده است.

این اثر در کنار «سفرنامه‌ی مارکوپولو» یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این سبک ادبی است که به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است.

«سفرنامه‌ی ناصر خسرو» با تصحیح و ویرایش جعفر مدرس صادقی را نشر مرکز منتشر کرده است.

در بخشی از «سفرنامه‌ی ناصر خسرو» می‌خوانیم:

«- از مرداد ماه سنه خمس عشر و أربعمائه از تاریخ فرس به جانبه قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم، قحط بود و آن جا یک من نان جو به دو درهم می دادند. از آن جا برفتم، نهم محرم به قزوین رسیدم. باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیج چیز که مانع شود در رفتن راه نبود و قزوین را بستری نیکو دیدم باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارها خوب الا آنکه آب در وی اندک بود در کاریز به زیرزمیں. و رییس آن شهر مردی علوی بود و از همه صناعها که در آن شهر بود کفشگر بیشتر بود.

– شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفته چند خواهیم خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید.

– و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آن جا حاصل می شود. و گویند که کبرین نیز، مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن.»

خرید سفرنامه‌ی ناصر خسرو از دیجی‌کالا

۲. سفرنامه ابن بطوطه

ابن بطوطه‌ی مراکشی‌تبار، از بزرگ‌ترین و مشهورترین جهانگردان جهان اسلام و از مهم‌ترین سیاحان تاریخ بشر است که در جوانی، زمانی که تنها ۲۱ سال داشت، عزم سفر به دور دنیا کرد. این سفر دور و دراز، ۲۹ سال به طول انجامید و جوان مراکشی را به مردی ۵۰ ساله و دنیا دیده و یکی از نامدارترین جهانگردان جهان مبدل ساخت.

سفر ابن بطوطه در فاصله‌ی سال‌های ۷۵۴- ۷۲۵ هجری قمری اتفاق افتاد. در این مدت، او از بیشتر شهرهای مهم آن روزگار و بخش بزرگی از آسیا و آفریقا و قسمت کوچکی از اروپا – مصر، شام، فلسطین، حجاز، عراق، ایران، یمن، بحرین، ترکستان، بین‌النهرین، هند، چین، جاوه، شرق اروپا و آفریقا و مراکش – دیدن کرد.

خاطرات این سیاح مشهور از سفربه شهرهای خوزستان، شیراز، تبریز، اصفهان و خراسان از جمله خواندنی‌ترین بخش‌های سفرنامه‌ی او محسوب می‌شود. ابن بطوطه، سه برابر مارکوپولو، سیاح ایتالیایی،  سفر کرد و سفرنامه‌اش که به اختصار «رحله» نامیده می‌شود به چهل زبان ترجمه شده است.

«سفرنامه‌ی ابن بطوطه» با ترجمه‌ی محمد علی موحد را نشر کارنامه منتشر کرده است.

در بخشی از «سفرنامه‌ی ابن بطوطه» می‌خوانیم:

«روز پنجشنبه دوم ماه رجب سال ۷۲۵ به قصد حج و زیارت قبر پیغمبر (ص) که والاترین درود و سالم بر او باد، یکه و تنها از زادگاه خود طنجه بیرون آمدم. نه رفیقی بود که با او دمساز باشم و نه کاروانی که با آن همراه گردم. میل شدید باطنی و اشتیافی که برای زیارت آن مشاهد متبرکه ر اعماق جانم جایگزین بود مرا بدین سفر برانگیخت. دل بر هجران یاران نهادم و به سان مرغی که از آشیان خود جدا افتد از وطن دوری گزیدم. در آن هنگام پدر و مادر من در حال حیات بودند و دوری ما در یکدیگر سخت موثر بود. من بیست و دو سال داشتم… از مشاهدی که در بیرون شهر شیراز واقع شده شیخ صالح معروف به سعدی ست که در زبان فارسی سرآمد شاعران زمان خود بوده و گاهی نیز در بین سخنان خویش شعر عربی سروده است. مقبره سعدی زاویه ای دارد نیکو سرچشمه نهر معروف رکن آباد است و شیخ در آن جا حوضچه هایی از مرمر برآورده که برای شستن لباس می باشد. مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده پس از خوردن غذا در سفره خانه شیخ و شستن لباس ها مراجعت می کنند و من خود نیز چنین کردم. رحمت خدا بر او باد.»

خرید سفرنامه‌ی ابن بطوطه از دیجی‌کالا

۳. گلگشت در وطن

نام ایرج افشار با علم کتابشناسی این سرزمین عجین شده است. او که نویسنده، پژوهشگر، کتاب‌شناس، نسخه‌پژوه و ایران‌شناس برجسته‌ای بود در سفرنامه‌نویسی نیز تجربه‌ها کسب کرده بود. نخستین سفرنامه‌هایش را با عنوان «۲۰ شهر و هزار فرسنگ» در سال ۱۳۴۵ در مجله‌ی یغما منتشر کرد.

از میان ده‌ها سفرنامه‌ای که از ایرج افشار بر جای مانده،‌ کتاب «گلگشت در وطن» بیش از همه شناخته شد. نویسنده در این اثر سفرهایی که به نقاط مختلف ایران را داشته و آداب و رسوم، فرهنگ، آیین‌ها، ابنیه‌ی تاریخی، درختان کهنسال، نوع پوشش، ابزارهای بومی، سنگ‌نوشته‌ها و … را بررسی و مطالعه کرده را روایت می‌کند.

سفرنامه‌ی «گلگشت در وطن» که به قلم ایرج افشار نوشته شده را نشر اختران منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «گلگشت در وطن» می‌خوانیم:

«- سعادتی بود که قدرت‌الله روشنی از تهران آمده بود و در خانه‌ محمدخان برادرش مقیم بود. اسفراین شهری است قدیمی. زمانی بر سر راه قدیم خراسان به ری بود. خرابه‌های شهر بلقیس، نقارخانه، تپه منار، بند مهار، ویرانه‌های موجود در کوه سالوک، بقعه‌ منطقهی بیدو از یادگارهایی است از گذشته‌ی با اهمیت منطقه. از بیدواز در سیرت جلال‌الدین منکبرنی نام رفته و عارف بیدوازی از آنجا بوده است.

– خانه‌ها پشت بامی است با لبه‌های چوب‌پوش که در اصطلاح محلی آن‌ها را بورگین یا اشکزه می‌گویند. دیوارها چینه است. در اصطلاح این محل به آن وسبو گفته می‌شود. گذران مردم آنجا از باغداری خرما و مرکبات است. نام خرماها: کبکاب، شاهانی، چپ چپ، هلیالتی، خاسوی، قندی، مکتب، گنتهار و بریهی…

– در کتابخانه استاد شعرای سنتی خراسان، محمود فرخ قریب دویست و پنجاه نسخه خطی دیدم. اغلب دیوان شعرا و کتب ادبی و تاریخی بود. مشخص است که آنها را با ذوقی خاص و دیدی معین جمع‌آوری فرموده است. سفرنامه امین لشکر و سفرنامه اعتماد نظام و کنزالملوک شوشتری و رساله‌ای از عبدالله بهابادی از نسخه‌هایی است که نشانی از آنها را در کتابخانه دیگری ندیده بودم. رساله بهابادی مزیت دیگری هم دارد و آن اینکه به خط خود مولانا عبدالله است. یعنی صاحب حاشیه مشهور به ملاعبدالله…»

خرید گلگشت در وطن از دیجی‌کالا

۴. یک سال در میان ایرانیان

ادوارد براون، شرق‌شناس فقید بریتانیایی، در کتاب «یک سال در میان ایرانیان»، سفر پر ماجرایش به ایران در اواخر قرن نوزدهم را شرح داده است.

شهرت ادوارد براون خاورشناس، ادیب و سخن‌شناس برجسته‌ی بریتانیایی، مرهون آثار پژوهشی او در باب تاریخ ادبیات فارسی است. کتاب اطلاعاتی در باب احوال اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی ایرانیان مقارن انقلاب مشروطیت ارائه می‌دهد. نویسنده‌ی کتاب از حامیان سرسخت انقلاب مشروطه و مشروطه‌خواهان بود و از سیاست‌های استبدادی قاجار و هم‌چنین دولت انگلیس انتقاد می‌کرد. نکته‌ی مهم در این سفرنامه، توجه جدی مولف به روحیات و جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی ایرانیان است.

سفرنامه‌ی «یک سال در میان ایرانیان» با ترجمه‌ی مانی صالحی علامه را نشر اختران منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «یک سال در میان ایرانیان» می‌خوانیم:

«یکی از بارزترین خصوصیات ملت ایران، علاقه‌ی شدید آن‌ها به امور ماوراالطبیعه است. این علاقه‌ی شدید، فقط به طبقه‌ی خاصی محدود نمی‌شود و همه‌ی سطوح جامعه، از کاسب و چاروادار گرفته تا اهل ادب و دانشمندان را در بر می گیرد. بی‌اعتنایی به این واقعیت هنگامی که قصد شناساندن روحیات ایرانیان را داریم، اشتباه بزرگی است و موجب می‌شود که خواننده، درک صحیحی از خصوصیات ملی آنان پیدا نکنند.

ادیان رسمی، غالبا نظر موافقی نسبت به فلسفه و افکار باطنی ندارند و به خصوص دین اسلام بیشتر از سایر ادیان با این موضوع ناسازگاری نشان می‌دهد. بنابراین ممکن است به نظر برسد که در مملکت ایران، که از مهم‌ترین پایگاه‌های دین اسلام است، این گونه تفکرات چندان گسترش نیافته باشد، اما چنین نیست. سرزمین ایران همیشه در گذشته و حال، محل ظهور افکار و مذاهب گوناگون فلسفی و باطنی بوده است. از زمان مانی و مزدک در دوران کهن ساسانیان گرفته تا عصر حاضر که فرقه‌های بابی و شیخی ظهور کرده‌اند.

وقتی که در قرن هفتم، پیروان جنگاور پیغمر به دنبال تسخیر ایران، سلسله‌ی پادشاهان باستانی و دین رایج آنان را از میان برداشتند، در مدت چند سال، چنان تغییری در اوضاع مملکت پیدا شد که مشابه ان در تاریخ دیده نمی‌شود. در سرزمینی که قرن‌ها، سرودهای باستانی اوستا خوانده می‌شد و آتش مقدس افروخته مانده بود، روحانیان زرتشتی به ضرب شمشیر نابود شدند، کتب باستانی در شعله‌های آتش سوخت و از پیروان بی‌شمار دین کهن، کسی باقی نماند غیر از گروه کوچکی که به سواحل هندوستان گریختند. یا تعداد و نیز اندکی زرتشتیان وحشت‌زده و تحقیر شده، در نقاط دورافتاده‌ی یزد و کرمان.»

خرید یکسال در میان ایرانیان از دیجی‌کالا

۵. آسمان لندن زیاده می‌بارد

سفرنامه‌ی «آسمان لندن زیاده می‌بارد» روایت مسافران قاجاری به کشور انگلستان در صدسال پیش است. این مسافران از درباریان و مردم طبقه‌ی بالا جامعه هستند که در آن دوره به دلیل رونق وسایل حمل‌ونقل توانستد به کشورهای دیگر از جمله روسیه و اروپا سفر کنند. این مسافرها – میرزا صالح، میرزا فتاح ‌خان، حاجی ‌پیرزاده، ناصرالدین‌شاه، رضا قلی میرزا، ابوطالب خان، مظفرالدین شاه، حاج سیاح، عمادالسلطنه، ابوالحسن خان و صحاف باشی – در این سفر با زبان و فرهنگ‌ جدید آشنا می‌شوند و تصویرشان از شهر شلوغ و بارانی لندن را بیان می‌کنند.

سفرنامه‌ی «آسمان لندن زیاده می‌بارد با تصحیح علی‌اکبر شیروانی را نشر اطراف منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «آسمان لندن زیاده می‌بارد» می‌خوانیم:

«در لندن یک نفر حاکم ویا کلانتر هست که او را لاردمیار می‌گویند. شغل او این که در هر سال یک نفر باید کلانتر لندن بوده، بعد از انقضاء یک سال مجموع مردم در مکانی جمعیت کرده؛ ده نفریا بیشتر یا کمتر اسامی خود را نوشته که به منصب مزبور رسند و بعد از آن اهالی شهر هر کس آمده، اقرار نام خود را نوشته که فلان شخص را من انتخاب می‌کنم که لاردمیار شود و دیگری یک نفر دیگر را الی پانزده روز بعد از انقضاء روز مزبور.

هر یک از آن‌ها که مردم مایل به کلانتری او بوده، او را به منصب لاردمیاری منصوب می‌کنند و احدی از ارکان دولت را مدخلیت به انتخاب شخص مزبور نیست، مطلقاً اهالی شهر او را اختیار می‌کنند. بعد از اختیار آن درنهایت احترام او را و زن او را به خانه‌ی بزرگی که آن را منش هاوس می‌نامند برده و خانه‌ی ملوکانه‌ای است.

بعد از چندی لاردمیار مزبور مهمانی به اهالی شهر داده و برخی اوقات سه هزار نفر و بعضی‌اوقات چهار هزار نفر در سال قبل از آنجا از هر قبیل مردم کسبه در آنجا می‌روند و هرج‌ومرجی در آنجا می‌شود. بنده را میل به این آمده که طریق مهمانی او را دیده، شرحی به لاردمیار مزبور نوشته، رخصت نامه به جهت بنده به همراه نوکر خود فرستاده و بنده در لباس انگریزی به آنجا رفته، نه کسی بنده را شناخته و بنده هم سه ساعت در آنجا ماندم.

گاهی به دیدن رقص زنان و مردمان رفته و دمی به تماشای اشخاصی که از برای پارچه‌ی نان‌وآب لیمو و فقاعی انواع سعی نموده و از کثرت هجوم مردم در بالای یکدیگر ریخته متوجه شده و بعد مراجعت کردم. اخراجات یک سال لاردمیار مزبور زیاده از بیست هزار تومان می‌شود. این اخراجات را محض، از برای این می‌کنند. هر که تنها یک سال او را لارد نامند و جمعیتی به هم رسانده، بعد از انقضاء سال ایضاً دیگری را به منصب کلانتری اختیار و لاردمیار سایق مسمی به مستر فلان و یا آقا فلان اسم سابق خود می‌گردد- به جز لاردمیار، بیست‌وشش نفر دیگر.

در لندن بیست‌وشش محله است و هر کدام از محله‌ی مزبوریک نفر اولدرمن به کدخدایی آن محله مشغول و شغل آن‌ها این که هر کس خلاف قاعده کند کدخدای مزبور را اطلاع داده و به اطلاع او، شخص مقصر مزیور را به زندان فرستاده که بعد از آن قضات به تقصیر او رسند و موافق تقصیر او، او را تنبیه کنند.

در لندن هجده زندان در محلات ساخته‌اند که هر کدام ارباب مقصرین و خونیان و دزدان و طاغیان قرض‌داران را به اطلاع کدخدایان به زندان‌های مزبور فرستاده که بعد قضات شهر آن‌ها را به محکمه‌ی شرع آورده، امر آن‌ها را رسیده و هر کس را موافق تقصیر او سیاست کنند.»

خرید آسمان لندن زیاده می‌بارد از دیجی‌کالا

۶. عشق غریبه‌ها

از قدیم گفته‌اند برای شناخت امروز باید گذشته را واکاوی و مطالعه کرد. کتاب عشق غریبه‌ها مصداق این نقل‌قول است.

دویست سال پیش، پنج ایرانی که اعتقاد داشتند علم حتی اگر در شرق دور هم باشد باید به آن‌جا سفر و کسب فیض کرد و علوم روز را آموخت، آماده می‌شوند، به سوی اروپا حرکت می‌کنند و به بریتانیا می‌رسند. هدف‌شان یادگیری و کسب اطلاعاتی است که پس از بازگشت وطن را بسازند.

یکی از آن جوانان میرزاصالح شیرازی بود که نخستین روزنامه‌ی ایران – روزنامه کاغذ اخبار – را منتشر می‌کرد. او پس از بازگشت به کشور نوشتن سفرنامه‌هایی را آغاز کرد که تصویر دست اول و یگانه‌ای از فرنگ را پیش روی خوانندگان قرار می‌داد.

دو قرن پس از انتشار سفرنامه‌ها، نایل گرینف استاد مدرسه‌ی تاریخ دانشگاه کالیفرنیا، نگارش کتابی را آغاز کرد که پس از جمع‌آوری سفرنامه‌های میرزا صالح شیرازی و مطالعه‌ی آن‌ها بتواند بخش‌های ناقص نوشته‌های صالح شیرازی را کامل کرده و اثری تازه به دست دهد.

هم از این رو، استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا، سفرنامه‌ها را به دست گرفت و به جاهایی که میرزا صالح شیرازی رفته بود، سر زد، خیابان‌ها را از نزدیک دید، موزه‌ها و تک‌تک تابلوها را بازدید کرد، در غذاخوری‌ها نشست و سر فرصت غذاهایی که نام‌شان در سفرنامه آمده را سفارش داد تا بتواند با برقراری ارتباط میان گذشته و حال، ناداستانی خواندنی و جذاب را در دسترس علاقه‌مندان بگذارد.

سفرنامه‌ی «عشق غریبه‌ها» با ترجمه‌ی امیر مهدی حقیقت را نشر چشمه منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «عشق غریبه‌ها» می‌خوانیم:

«میرزا صالح سودای آموختن زبان انگلیسی را داشت تا به دانشی دست یابد که مخزنش به قول او در «مدرسه‌های آکسفورد» بود. او با مأموریتی پا به انگلستان گذاشته بود و هیچ‌چیز جز آن برایش معنی نداشت؛ شاهزادهٔ نایب‌السلطنه او و همراهانش را فرستاده بود تا برای حفظ ایران از گزند امپراتوری روسیه، که دو سال پیش‌تر استان‌های شمال‌غربی ایران را اشغال کرده بود، به کسب جدیدترین آموزه‌های علمی بپردازند. اهمیت این مأموریت برای میرزا صالح، که خود پسر یکی از مقامات دربار بود، به‌هیچ‌وجه پوشیده نبود. ایران با روسیه‌ای به‌ظاهر توقف‌ناپذیر شاخ‌به‌شاخ شده بود که، پیش از آن، امپراتوری عثمانیِ بسیار قدرتمندتر از ایران را شکست داده بود. ایران نه‌تنها فناوری لازم برای دفاع از خود را نداشت، بلکه عاجز بود از این‌که ائتلاف‌های سیاسی و سبْک و منش اروپاییان برای گفت‌وگو با همسایگانِ گاه متخاصم خود را بشناسد یا حتی درک‌شان کند. بریتانیا، هراسان از توسعهٔ قلمروِ روسیه در آسیا و مشکوک به جاه‌طلبی‌های ناپلئون، با پیشنهاد کمک به ایران در حوالی ۱۸۱۰، شماری از افسران خود را به این کشور فرستاده بود تا ارتش ایران را آموزش دهند. برخی از این افسران در مراحل پایانی جنگِ ناکامِ ایران با روسیه از ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳ در کنار سربازان ایرانی جنگیده بودند. قصه‌ای آشنا به نظر می‌رسد، اما در تصادفی عجیب از هم‌پوشانیِ تاریخ و ادبیات، در میان این افسران مردی دیده می‌شد که انگار از لابه‌لای ورق‌های رمان غرور و تعصب بیرون آمده بود: یک آقای دارسیِ واقعی (و نه دارسی رمان جین آستین). او کلنل جوزف دارسی (۱۸۴۸ ـ ۱۷۸۰) از رستهٔ توپ‌خانهٔ سلطنتی بود که در ۱۸۱۵ در گریت یارموت همراه با محصلان پا به ساحل گذاشت و آن‌ها را به جامعه‌ای معرفی کرد که خانم آستین درباره‌اش رمان می‌نوشت. هنگامی که آقای دارسی آموزش سربازان وظیفه را در کوه‌های شمال‌غربی ایران به پایان رساند و درصدد ترک ایران و آغاز سفری طولانی به سرزمین خود بود، عباس‌میرزای نایب‌السلطنه خِفتش کرد و، به‌رغم میل قلبی آقای دارسی، مجابش کرد که محصلان را تا انگلستان همراهی کند. آقای دارسی این موضوع را در نامه‌ای از دربار شاهزادهٔ نایب‌السلطنه در تبریز، خطاب به وزارت خارجه در لندن به‌ظرافت بیان کرده است: «شاه عالی‌جاه به من فرمان داده است که ملازم پنج تن از افراد ملت ایشان باشم و برنامهٔ تعلیمات‌شان در انگلستان را تدارک ببینم تا پس از آن بتوانند به دولت خود خدمت کنند.»

خرید عشق غریبه‌ها از دیجی‌کالا

۷. سیاحت‌نامه ایران‌ (سفرنامه شاردن)

ژان شاردن، جواهرفروش و جهانگرد فرانسوی در قرن ۱۷ میلادی و مقارن با حکومت پادشاهان صفوی، دو بار به ایران سفر کرد. سفر اول در سال ۱۶۶۵ میلادی اتفاق افتاد که با مشایعت یک بازرگان و به قصد هندوستان و با هدف تهیه جواهرات مدنظر پدر از آن کشور انجام پذیرفت.

در راه بازگشت، شاردن مدتی را در اصفهان ماند و با استقبال گرم و پذیرایی خوب شاه عباس دوم مواجه شده و لقب «تاجرشاه» را از او دریافت می‌کند. اقامت وی در ایران حدود پنج سال ادامه پیدا کرد (ماه‌های پایانی حکومت شاه عباس دوم و ابتدای سلطنت شاه سلیمان) و در این مدت، مسئولیت‌هایی چون بازرگان سلطنتی، به شاردن فرانسوی محول و جواهراتی برای شاه آماده شد.

پس از بازگشت به فرانسه، شاردن که احترام فراوانی از جانب مردم و شاه ایران دیده بود، به قصد تجارت دائمی با شرق و به ‌خصوص فارسی‌زبانان،‌ دوباره عزم سفر می‌کند. یک سال بعد در ۱۶۷۱ میلادی،‌ از راه ازمیر، قسطنطنیه و دریای‌ سیاه، بار دیگر رهسپار ایران شده و در ۱۶۷۳ میلادی به اصفهان می‌رسد.

در سفر دوم، حدود چهار سال و نیم از عمر شاردن در ایران گذشت و این بار، علاوه بر پایتخت صفویان (زمان پادشاھی شاه سلیمان صفوی) و اطراف‌اش، شهرهای دیگر ایران را نیز سیاحت کرد و دو سفر نیز به بندعباس داشت. در مدت اقامت در ایران، شاردن به زبان فارسی مسلط شد و  برای دربار صفوی جواهرات سلطنتی جمع‌آوری کرد. او خاطرات و گزارش‌هایش از ایران عهد صفوی و مردمان آن روزگار و تهران قدیم که شهرکی کوچک و کم‌اهمیت بود را در سفرنامه‌اش آورده است.

سفرنامه‌ی «سیاحت‌نامه ایران» با ترجمه‌ی اقبال یغمایی را نشر توس منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «سیاحت‌نامه ایران» می‌خوانیم:

«در هفده اوت سال هزار و ششصد و هفتاد و یک میلادی که درست پانزده ماه تمام بود که از هندوستان برگشته بودم، برای مسافرت مجدد به آن سرزمین، پاریس را ترک گفتم. در این سفر ثانوی، تصمیم گرفتم که شمن انجام امور تجارتی خویش به توسعه اطلاعات علمی و اجتماعی خود درباره مشرق زمین مشغول گردم. السنه و اداب و عادات، آیین و هنر  تجارت، تاریخ و بدایع و صنایع مردمان شرقی را بررسی کنم.

پس از مراجعت به فرانسه دریافتم که مذهبی که در ان پرورش یافته‌ام، مرا از هر گونه فعالیتی باز می‌دارد، به طوری که میبایستی یا تغییر مذهب بدهم، و یا از هر گونه ترقی و تعالی محروم بمانم، هر یک از این دو شق به نظرم سخت می‌نمود. چون انسان در اختیار آیین و عقیده مطلوب خویش آزاد نیست. لذا دیری نپایید که به فکر مراجعت به هندوستان افتادم، چون در این سرزمین نه لازم بود که تغییر مذهب بدهم و نه شغل بازرگانی را ترک بگویم، و بالنتیجه وضع متوسطی پیدا می‌کردم، زیرا در هندوستان تجارت به قدری شغل شایان توجهی است که حتی پادشاهان نیز علنا بدان اشتغال دارند. شاهنشاه شادروان فقید ایران طی فرمانمورخه سال هزار و ششصد و شصت و شش میلادی مرا به سمت بازرگان خاص خویش مفتخر فرموده، دستور داده بودند که قطعات متعددی از جواهرات قیمتی تهیه و تسلیم دربار همایونی کنم، و حتی طرح و ترتیب این گوهرهای گرانبها را شاهنشاه فقید به خامه خویش ترسیم کرده بودند.

بانو لسکو بازرگان معتبر و متمکن و عالیقدر و مشهور، و پدر مرحومم پیشنهاد کردند که در انجام سفارشات شاهنشاه با من شریک باشند. مسیو رزن از بازرگانان بسیار شریف لیون نیز که در سفر تجارتی سابق با هم شریک بودیم، وارد معامله شد. طی مدت چهارده ماه، دستور دادیم تمام ممالک ثروتمند اروپا را تفحص کنند تا احجار عالی و تراشیده را خریداری نمایند. همچنین دستور دادیم زینت آلات زرین و ابزار و اثاث سیمین، انواع و اقسام ساعات  نادر و نایاب برایمان جمع و جور کنند، دوازده هزار دوکای طلا هم به ایتالیا انتقال دادیم. شریک سفر من از طریق ژن، پیش از عزیمت من رهسپار لیورن گشت و من هم در اواخر اکتبر هزار و ششصد و هفتاد و یک میلادی از راه میلان، ونیز و فلورانس عازم شدم.

– کاروانسراها عبارت از ساختمان‌های مفصل و عظیمی است که برای اقامت مسافرین و عابرین به وجود آمده است. باید به طور کلی کتذکر شویم که در بلاد آسیا مثل طرق و شوارع اروپا اشخاص و افراد خارجی دیده نمی‌شود؛ و این موضوع معمول علل مختلف و متعددیست، از جمله این که شهرهای آسیا مثل بلاد اروپا به هیچ وجه کثیرالنفوس نمی‌باشند. در ایران کاروانسراهای شهرها و طرق و شوارع اقریبا کاملا مشابه همدیگر است و تنها فرقی که مشهود می‌باشد ان است که در شهرها این قبیل عمارات به طور کلی دو اشکوبه است. کاروانسرا عبارت از عمارت معظم و بزرگی می‌باشد که طرح بنای آن غالب اوقات به شکل مربع و شبیه اتاق خواب راهبین می‌باشد. سقف منازل را گنبدی به بلندی چهار یا پنج گام تشکیل می‌دهد و به طور کلی مساحت هر اتاقی بیشتر از هشت قدم مربع نمی‌باشد.»

خرید سفرنامه‌ی شاردن از دیجی‌کالا

۸. چین و ژاپن

نیکوس کازانتزاکیس یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ادبی یونان و جهان در قرن بیستم که رمان‌های درخشان «آزادی یا مرگ»، «زوربای یونانی»، «اخرین وسوسه مسیح»، «مسیح باز مصلوب» و … را نوشته سفرهای بسیاری به کشورهای آسیایی و اروپایی کرد و زمینه‌ی تدوین و نگارش سفرنامه‌هایی شد که بیانگر دیدگاه و نگرش او و نیز تصویر نسبتا گویایی از روحیات جمعی، آثار تاریخی و جلوه‌های تمدنی سرزمین‌هایی است که کازانتزاکیس به آنجا سفر کرده بود.

کتاب «چین و ژاپن» شرح سفر نویسنده‌ی یونانی به خاور دور در سال ۱۹۳۵ است که از سه بخش اصلی تشکیل شده است: بخش اول کتاب «شرح مشاهدات او از شهرها و مناظر ژاپن» است که بانگرسی روان‌شناسانه به بررسی روحیات جمعی و شوونات و حیات اجتماعی این کشور پرداخته و با بیانی ادیبانه ژاپن را در نیمه‌ی اول قرن بیستم به تصویر کشیده و تبعات و پیامدهای جنگ اول جهانی را بر این سرزمین مورد تامل و بررسی قرار داده است.

در مسیر راه رسیدن به ژاپن، گذار او به سنگاپور می‌افتد. برخورد با فرهنگ و سنت مردم در آن‌جا چنان او را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد که می‌گوید: مردم در اینجا دیگر گونه‌اند. چهره‌ی زمین تغییر کرده است. کازانتزاکیس از شهرهای کوبه، اوساکا، نارا، کیوتو، توکیو، کاماکورا دیدن می‌کند.

در بخش دوم کتاب نیر نتیجه‌ی بازدید این ادیب و متفکر یونانی از کشور چین و نتیجه‌ی نگرش عالمانه‌ی او به مهد تمدن کنفوسیوسی است. در این بخش نیکوس کازانتزاکیس با نگاهی به آداب و سنت‌های مردم چنین که ریشه در تاریخ و تمدن آن‌ها دارد، میهمانی چینی‌ها، خرافه‌پرستی چینی‌ها و شیوه‌ی نگرش آن‌ها به مرگ را مورد توجه قرار می‌دهد. هم‌چنین دیدگاه و اطلاعات او نسبت به زن چینی در فصلی تحت عنوان «سیرسه زرد» جمع شده است.

در مجموع می‌توان گفت گرچه «چین و ژاپن» شرح مشاهدات سفر مولف در دو مقطع زمانی متفاوت به این دو کشور است، اما تنها گزارش یک سفر نیست، بلکه گنجینه‌ای از فرهنگ و تاریخ این دو سرزمین را با زبانی ادیبانه و نگاهی رمانتیک پیش روی خواننده می‌گذارد.

سفرنامه‌ی «چین و ژاپن» با ترجمه محمد دهقانی را نشر نی منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «چین و ژاپن» می‌خوانیم:

«بامدادن وارد کوبه شدیم. ابرهای روشن بهار آسمان را پوشیدند. هوا نمناک بود و بوی ذغال می‌داد. خانه‌های چوبی کوتاه و، درست به درازای آن‌ها، آسمان‌خراش‌های سربه‌فلک کشیده با علایم و بیرق‌های عظیم ژاپنی. و همه‌جا، از باراندازها تا بن کوه، دودکش‌های بلند دود می‌کرد.

دو صدا در اندرون من غوغا می‌کردند.

– خدای من، چه زشت. بنگر که چگونه هوای بهار با دود کثیف شده است، و تا کجا جذام تمدن غربی بر چهره پاک و خندان ژاپن، این گیشای ملت‌ها گسترده است. یک شاخه شکوفان در جهانی که پرنده مقدس، قلب انسان، می‌تواند بیارامد و آواز بخواند باقی نخواهد ماند.

صدای دیگر، بی‌رحم و با تمسخر، فریاد می‌زد: خاموش. دست از فریاد بردار. با آنچه ناگریز است جدال مکن، بکوش زیبایی راست و صریح واقعیت جدید را دریابی. اگر می‌خواهی در این جهان بردگی آزاد بمانی، تابع ضرورت باش.

نم‌نم باران شروع شد. آسمان تیره گشت، و کشتی از کارگران ژاپنی با آن جلیقه‌های ضدآب‌شان زود پر شد. آرام و خاموش در کار بودند و بارها را به سرعت خالی می‌کردند، بی‌هیچ حرکت اضافی، مردان آفتاب‌سوخته، نیرومند، کوتاه با جشمان رخشان و هماره در گردش. با خود اندیشیدم: چه زود این باربران زرد می‌توانند روزی پاریس، لندن و نیویورک را خالی کنند.

با شتاب خیابان‌های اصلی و آمریکایی‌ماب را به قصد کوچه‌پس‌کوچه‌های دورافتاده ترک می‌کنم… نفس عمیقی می‌کشم…فانوس‌های کاغذی لائوسی این‌جا در هر مغازه کوچک آویزان است. رقص غریب نور… در این نور رنگارنگ چهره بشاش مردمان می‌درخشد. پیادهروها آراسته است به اسباب‌بازی، میوه، کیمونو، صندل چوبی، کلوچه، تخم‌مرغ پخته، تخم خربزه، نخودچی… در یک کوچه باریک و دنج، درختی شکوفان. و در پس آن یک معبد چوبی ریز و کهن. چوبک‌های عود در جلو معبد می‌سوزد و بر یک سنگ برپا ایستاده قدیمی این حرف‌ها نوشته شده است: آه، این‌جا کوزونکی با ایمان آرمیده است.»

خرید کتاب چین و ژاپن از دیجی‌کالا

۹. خانم! فردا کوچ است

سفرنامه‌ها منابع ارزشمند اطلاعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند. از گزارش‌های موجود چنین برمی‌آید که اندکی از سفرنامه‌های ایرانی را زنان نوشته‌اند. موضوعی که از تاخیر در سوادآموزی آن‌ها حکایت دارد. همین تعداد معدود و محدود سفرنامه‌ها هم عمدتا توسط همسران پادشاهان یا خوانین و صاحب منصبان و به طور کلی طبقات بالای اجتماعی نوشته شده‌اند. سفرنامه‌های وقارالدوله و بی‌بی نریم بختیاری نمونه‌هایی از این دست است.

سفرنامه‌ی «خانم! فردا کوچ است» یکی از دو سفرنامه‌ی سکینه‌سلطان ملقب به وقارالدوله است. این سفرنامه در دوره‌ی ناصری با نثری ساده و روان و بسیار نزدیک به سبک و سیاق نگارش امروزی نوشته شده و هیچ‌گونه پیچیدگی در ساخت و بافت عبارت‌های سفرنامه دیده نمی‌شود.

تجزیه و تحلیل، سبک‌شناسی، توجه به اماکن جغرافیایی و تاریخی و مذهبی، توجه به آداب و رسوم و مسائل فرهنگی مردم مناطق مختلفریال وضعیت راه‌ها و حمل و نقل، داد و ستد، نوع غذا و معیشت مردم، خلعت دادن مهتران به کهتران و ده‌ها نکته‌ی دیگر را می‌توان در سطرسطر این سفرنامه خواند.

سفرنامه‌ی «خانم! فردا کوچ است» با ویرایش و تدوین زهرا صالحی‌زاده را نشر اطراف منتشر کرده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «خانم! فردا کوچ است» می‌خوانیم:

«(پنج‌شنبه، سیزده جمادی‌الثانیه، منزل یازدهم. صبح چهار ساعت از دسته گذشته، وارد کنگاور شدیم. کوچه و بازار، همه چیز دارد. جای خوبی است. راه دیشب هم همه صاف بود. مهتاب شب سیزدهم معرکه می‌کرد. حیف؛ کسانی که باید همراه باشند، نیستند که این شب‌های مهتاب را زنده کنند. ان‌شاءالله قسمت همه بشود این سفر را بیایند و به سلامتی این شب‌ها را ببینند. این‌جاها از طهران ارزان‌تر است. هیچ چیز چندان گران نیست اما خانه چقدر گران است. این صاحب‌خانه‌ها چقدر پول می‌گیرند. شنیدم که پست‌خانه دارد. فرستادم ببینم اگر می‌شود یک کاغذی بدهم. می‌گویند پست، دیروز رفته. کرایهٔ زیاد بدهید تا کاغذ را نگاه بداریم، روزِ بیست بدهیم. من هم دادم به امید خدا. یا می‌دهند یا که پول گرفته‌اند و کاغذ را هم نخواهند داد. الان حاجی عباس آمده، می‌گوید از کرمانشاهان به آخر خاک عرب و عجم خیلی راه‌دزد، زوارها را لخت کرده. زیاد وحشت کردم. خدا همه را محافظت فرماید ان‌شاءالله. همانا دزد نزند به خوبی بگذریم. حاکم کنگاور ساری اصلان پسر ساری اصلان قدیم است. نگذاشت چاروادار شب بار کند. صبح حرکت کردیم.

جمعه، چهاردهم جمادی‌الثانیه، منزل دوازدهم. صبح سوار شده به راه افتادیم. از کوچه باغات زیاد گذشتیم تا به صحرا افتادیم. راه‌ها خیلی باصفا بود. این راه امروز خیلی شباهت به راه جاجرود داشت. سه ساعت که راه رفتیم، یک چشمهٔ آبی بود. آن آب کم‌کم صحرا را شبیه به صحرای لار کرده، چند جا قره‌چادری‌ها چادر زده بودند. یک سربالایی، سرپایینی هم داشت ولی راه خوبی بود. تا شش ساعت از دسته گذشته، به باغات صحنه رسیدیم. صحنه باغ اشجار زیاد دارد. چشمه و آب زیاد دارد. یک رودخانهٔ بزرگ هم دارد.»

خرید کتاب خانم فردا کوچ است از دیجی‌کالا

۱۰. چادر کردیم رفتیم تماشا

صد سال پیش وقتی وسایل ارتباط جمعی فراگیر نبودند، سفرنامه رسانه‌ی مهمی به حساب می‌آمد. عیار هر سفرنامه را هم نه تنها مسیر و مقصد و ماجراها بلکه دقت سفرنامه‌نویس تعیین می‌کرد. اگر عده‌ی معدودی را که در دوره‌ی قاجار برای فراگیری علوم جدید از ایران دور شدند کنار بگذاریم، می‌توانیم مسافرانی که دل به جاده می‌زدند را در جزو اشراف‌زادگان همراه دربار، سیاحانی که هدف‌شان دیدن دنیا بود و مومنانی که استطاعت مالی داشتند و عازم سفر حج و عتبات می‌شدند قرار داد. در این میان سهم زنان فقط سفرهای زیارتی بود.

«چادر کردیم رفتیم تماشا» سفرنامه‌ی عالیه خانم شیرازی هم‌زمان با حکومت ناصرالدین شاه نگاشته شده است. در بخش اول نویسنده در مورد شروع سفرش از کرمان، رفتن به بمبئی و سختی‌ها و ماجراهای سفر حج و عتبات می‌نویسد. در بخش دوم با پایان سفر حج و رسیدن به تهران نوع نگارش سفرنامه تغییر می‌کند. در تهران نویسنده مدتی طولانی در دربار ناصری تصویر خواننده از وضعیت حاکمیت در آن دوره را کامل می‌کند.

سفرنامه‌ی‌ «چادر کردیم رفتیم تماشا» با پژوهش رسول جعفریان توسط نشر اطراف منتشر شده است.

در بخشی از سفرنامه‌ی «چادر کردیم رفتیم تماشا» می‌خوانیم:

«امروز که روز یکشنبه است از بافت صبح سوار شدیم، با حالت تب و ضعف سرکار خانم. خداوند ان‌شاءالله شفایی کرامت فرماید. یک ساعت به غروب مانده وارد کشکوئیه شدیم ولی احوال سرکار خانم خیلی منقلب است. والله من که حالتی برایم باقی نمانده. الهی خداوند شفای عاجلی کرامت فرماید.

امروز که روز دوشنبه است سه ساعت به غروب سوار شدیم از کشکوئیه و شش ساعت از شب رفته وارد ده‌سرد یکی از بلوکات دشتاب شدیم. ولی با چه حالت، الهی خداوند نصیب کافر نکند. الهی خداوند را به حرمت انبیاء و اولیا قسم می‌دهم که به زودی شفای عاجلی کرامت فرماید.

صبح که از خواب بیدار شدیم، احوال سرکار خانم خیلی بد شد. امروز که سه‌شنبه است به این واسطه در ده‌سرد لنگ کردیم. اهل این ده به واسطهٔ ظلم و تعدی ابوالفتح‌خان پارسال فرار کردند، ده را لم‌یزرع گذارده‌اند. باغ‌های ایشان بی‌صاحب مانده. پارسال ملخ خورده بود، امسال هم ملخ زیادی در باغستان آن‌ها ریخته. خداوند محافظت فرماید. نه نان پیدا می‌شود، نه کاه و نه جو. چاره‌ای هم نداریم به جز ماندن. فردا هم با حالت مأیوس خیال مراجعت به کرمان داریم. خداوند ان‌شاءالله هیچ بنده‌ای را از درگاه خودش مأیوس نکند که بد دردی است. الهی به زودی زود شفای عاجلی کرامت فرماید. اول ظهر امروز الحمدلله رب العالمین خانم بنای عرق را گذاردند تا صبح.»

خرید کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا از دیجی‌کالا

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما