۸ کتاب برتر درباره چهرههای سیاسی ایران
تاریخ معاصر ایران جزیی از زندگی ایرانیها شده. آنها با بررسی، زیرورو و واکاوی کردناش میخواهند بدانند چه از سرشان گذشته. به این دلیل عاشق مطالعهی سرگذشت و بیوگرافی مردان سیاست هستند. به همین دلیل در سالهای اخیر تالیف و ترجمهی بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران رونق گرفته.
ایران تاریخ پرفرازونشیبی دارد. در دستکم دو سدهی اخیر مردم ایران رویدادها، اتفاقات و حوادث زیادی را دیده و سختیهای زیادی تجربهکردهاند. با فقر، فشارهای گوناگون قدرتهای بزرگ استعماری، تجاوز به مرزها، از دست رفتن هزاران متر از اراضی کشور، تعصب، نادانی و ندانمکاری دستوپنجه نرم کرده، تحولات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی متعددی را پشت سر گذاشتهاند و سیاستمداران زیادی را دیدهاند که در سیاست این سرزمین به اوج رسیده و تقدیس شده یا به حضیض افتادهاند. اهل سیاست هرچه باشند، در سرزمینی که سیاستورزی بیپدر و مادر دانسته شده، صابون تهمت، افترا، بیحیثیتی، خیانت، زندان و جان دادن را بهتن زده و وارد میدان شدهاند، شایستهی شناخته شدن و بهیاد آوردن هستند. در ادامه با ۸ اثر از بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران آشنا میشوید.
۱- تراژدی تنهایی؛ دربارهی محمد مصدق
محمد مصدق، نخستین رهبر آزادیخواه خاورمیانه، یکی از شناختهشدهترین رجال سیاسی تاریخ کشور، نخستوزیر ایران در فاصلهی هشت اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ تا بیستوپنج تیر ماه ۱۳۳۰ و بیستویکم تیر ماه ۱۳۳۱ تا بیستوهشتم مرداد ماه ۱۳۳۲، از حامیان نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت بود.
او که در خانوادهای فرادست بزرگ شد، والی شیراز بود، به مخالفت با کودتای سوم اسفند ماه ۱۲۹۹، نخستوزیری و سلطنت رضاشاه پرداخت و تبعید شد. به تعبیر اهل نظر، سیاستمداران، مورخان و روزنامهنویسان برجسته – محمد حسنین هیکل – الگوی جمال عبدالناصر و سالوادور آلنده بود، جلال و جبروت امپراطوری بریتانیا را به سخره گرفت.
در طول نزدیک به هفتادسالی که از کودتای بیستوهشتم مرداد سال ۱۳۳۲ میگذرد، نویسندگان و روزنامهنویسان ایرانی و خارجی مقالات، گزارشها، رسالهها و کتب بسیاری دربارهی علل و چرایی بروز کودتا و سقوط دولت مصدق نوشته و منتشر کردهاند، ولی همواره جای کتابی موثق، معتبر، قابل اتکا و علمی که به زندگی و شخصیت این رجل ایرانی بپردازد خالی بود.
کتاب «تراژدی تنهایی» اثر کریستوفر دو بلگ، زندگینامهی سیاسی محمد مصدق است. نویسندهی کتاب که انگلیسیمردی است که با بانویی ایرانی وصلت کرده، پس از مدتی پی برد که بسیاری از ایرانیها شخصیت اصلی کتاب را یکی از مهمترین نمادهای سرزمینشان میدانند. او که از بریتانیا متنفر بود، در همهی زندگی تلاش کرد تا دخالتهای دولت این کشور در امور ایران را افشاء کند.
دو بلگ دستبهکار شد تا زندگینامهای معتبر، موثق و قابل استناد از مصدق بنویسد. نویسنده در این اثر پانزده فصلی، با استفاده از انبوهی منابع فارسی و فرنگی و همچنین اسنادی تازهیاب از زندگی شخصی و حرفهای او، شرحی مفصل و پرجزئیات ارائه میدهد از فرازونشیبهای یک عمر سیاستورزیهای مصدق در کسوتهایی مختلف، عمری که عمدهاش در مرکز بحرانها گذشت و هر گامش پا گذاشتن از آتشی به آتش دیگر بود.
در بخشی از کتاب «تراژدی تنهایی / زندگینامهی سیاسی محمد مصدق» یکی از بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران که با ترجمهی بهرنگ رجبی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«زیاد گریه می کرد، گاهی غش هم می کرد. با عصا راه می رفت و مدام از درد معده و سردرد گلایه داشت. وقتی ارنست گراس، سفیر آمریکا در سازمان ملل، به همراه ورنون والترز، در هتلی در نیویورک به دیدنش آمدند روی تخت دراز کشیده بود و حال حرف زدن نداشت.»
۲- قبله عالم؛ دربارهی ناصرالدینشاه
این اثر به قلم عباس امانت، استاد رشتهی تاریخ دانشگاه ییل، ۲۰ سال اول سلطنت ناصرالدینشاه را دربرمیگیرد. کتاب از ۹ فصل، موخرهای چهل صفحهای و کتابشناسی ۵۰ صفحهای تشکیل شده است.
در فصول ابتدایی این اثر که یکی از بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران است با شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران در اواخر قرن هجدهم میلادی و چگونگی آغاز سلسلهی قاجاریه آشنا میشویم. درمییابیم ناصرالدینمیرزا کودکی و نوجوانی سختی داشته، از تنهایی رنج میبرده و تا دوازدهسالگی فقط به زبان ترکی حرف میزده. با ملکجهان مادر ولیعهد که به «مهدعلیا» مشهور بوده، آشنا میشویم. او شاعرپیشه، خوشخط و مستقل بود. با تدبیر و حیله مردان را به زانو درمیآورد و در به قدرت رسیدن پسرش نقش اساسی ایفاء کرد.
در بخش دیگر کتاب با نحوهی تربیت ناصرالدینمیرزا آشنا میشویم. ولیعهد ازیکطرف تحت تاثیر مادام گلساز معلم فرانسوی و ازسوی دیگر تحت تعلیم ملاباشی (محمود نظامالعلما) بود.
بخشهای سوم و چهارم به ماجرای تاجگذاری ناصرالدینمیرزا و رابطهاش با امیرکبیر، صدراعظماش، میپردازد. روایت نویسندهی این اثر از مطلع شدن ولیعهد از مرگ پدر با چیزی که در کتاب «امیرکبیر و ایران» آمده، متفاوت است. عباس امانت میگوید روسها خبر را به ناصرالدینمیرزا دادند اما فریدون آدمیت انگلیسها را عامل باخبری ولیعهد میدانست.
تصویری که کتاب از امیرکبیر ارائه داده عاری از جانبداری، اسطورهسازی و قهرمانپروری است. نویسنده نقاط ضعف و قوت امیرنظام را به روشنی بیان کرده است. میرزا تقیخان ازیکطرف توصیهی شاه دربارهی جدا شدن از همسر و ازدواج با دختری دیگر را میپذیرفت، از سوی دیگر جلوی زیادهخواهیها و فساد شاه و اطرافیاناش میایستاد.
در بخشی از کتاب «قبله عالم» که با ترجمهی حسن کامشاد توسط نشر کارنامه منتشر شده، میخوانیم:
«وخامت اوضاع آذربایجان و نگرانی از سرنوشت ناصرالدین، میرزاتقیخان را برآن داشت که با کنسول بریتانیا صحبت کند و خواستار مداخله انگلیسی ها بشود. از اولین مدارکی که از تماس میرزا تقی خان با یک نماینده خارجی در دست است نه فقط سلیقه سیاسی او، و نیز تشخیصش در مورد نقش تعیین کننده قدرت های همسایه در امور داخلی ایران مشهود است، بلکه آرزوی درازمدت وی را نیز می توان خواند که می خواست ناصرالدین میرزا را وسیله ترفیع سیاسی خود قرار دهد.»
۳- در تیررس حادثه؛ دربارهی قوامالسلطنه
حمید شوکت نویسنده و تاریخنگار نامداری است. او که از نوجوانی، نیمهی دههی چهل شمسی، به ایالات متحده رفت، دبیرستاناش را هنوز تمام نکرده، عرقاش خشک نشده، به یکی از سازمانهای سیاسی دانشجویی پیوست. او همواره در انجام کارهای دشوار پیشقدم بوده و است.
یکی از کارهای دشواری که به سرانجام رساند، نوشتن بیوکرافی سیاسی احمد قوام دولتمرد، نخستوزیر و سیاستمدار ایرانی است. شوکت زندگی احمد قوام را از زمان پیش از مشروطه و زمانی که او به عنوان رئیس دفتر شاه به انقلابیون خبر میداد که در معرض دستگیری قرار دارند و باید مخفی شوند و نیز از هنگامی که فرمان مشروطیت به خط او نوشته شد، شروع میشود و در پایان حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به پایان میرسد. روزهایی که به گفتهی محمدعلی موحد، نویسنده و مترجم سرشناس، بهتر بود طوری پیش میرفت که قوام بر سر کار میآمد. چون هر راه حلی برای مسئلهی نفت در برابر جانشین مصدق میگذاشتند مسلما از آنچه در آخر کار ایران را مجبور به قبول آن کردند بهتر میبود. لب کلام شارح ملی شدن نفت ایران این است که اگر قوام بر سر کار میبود بیتردید مسئلهی نفت چنان حل میشد که کار به کودتای ۲۸ مرداد نمیکشید و تاریخ به گونهای دیگر رقم میخورد.
این شخصیت سیاسی چنان که نویسنده تصویر کرده در دو واقعهی تاریخی جنبش جنگل و غائلهی آذربایجان با تدبیر و زیردستی مسئله را با گفتوگو با مسکو و کمک گرفتن از مراجع بینالمللی حلوفصل کرد.
این اثر، یکی از بهترین کتابها درباره چهرههای سیاسی ایران، نمونهی درخشانی از نگاه دوباره به تاریخ و ومرور گذشته است. تصویر این سیاستمدار که سرشار از بدنامی است را دگرگون میکند و ناماش را بر میکشد.
در بخشی از کتاب «در تیررس حادثه» که توسط نشر اختران منتشر شده، میخوانیم:
«در آستانه ی دومین سالگرد کودتا، هنگامی که دیگر بازیگران صحنه در زندان زرهی، در گوشه ی پامنار و در مهاجرت مسکو به فرصت های از دست رفته می اندیشیدند، احمد قوام در سی ویکم تیرماه ۱۳۳۴ در تهران دیده از جهان فروبست. سه سال پیش از آن، دربار و حزب توده و آیت الله کاشانی و جبهه ملی، در تشریفاتی دامنه دار که بزرگداشت قیامی تاریخی نام می گرفت، در موجی از افترا و اتهام، نامش را به زشتی آلودند.»
۴- میعاد در دوزخ؛ دربارهی خلیل ملکی
خلیل ملکی یکی از شخصیتهای سیاسی ایران است که دربارهاش زیاد بدگویی شده است. سلطنتطلبها، استالینیستها، تودهایها، اعضای جبههی ملی و خیلی از احزاب دیگر تحقیرش میکردند و نادیدهاش میگرفتند. اما او برای برقراری سوسیال دموکراسی تلاش کرد. از دوستی، مدارا و تساهل و تسامح میگفت. عملگرا بود و برای مبارزه با استبداد و نیروهای جداییطلب طرفدار شوروی فعالیت کرد اما لعن و نفرین شد.
او در تبریز به دنیا آمد و زیر سایهی پدری طرفدار مشروطه رشد کرد. خشونت و هیجان انقلاب را دید و به شخصیتی محتاط، شجاع و سرسخت تبدیل شد.
حمید شوکت برای نوشتن زندگینامهی سیاسی ملکی که یکی از بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران است، از اسنادی که در آرشیوهای آلمان یافت استفاده کرد. آشنایی با مجلهی دنیا و گروه دکتر تقی ارانی بخش جدیدی در زندگی او گشود. ملکی در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم با افزایش زیادهخواهیهای شوروی بر خلاف سایر دوستان و همحزبیها رودروی رهبری حزب توده ایستاد.
با نگاهی کلی میتوان گفت «میعاد با برزخ / زندگی سیاسی خلیل ملکی» یکی از بهترین زندگینامههای سیاستمداران ایران دانست.
در بخشی از کتاب «میعاد با برزخ / زندگی سیاسی خلیل ملکی» که توسط نشر اختران منتشر شده، میخوانیم:
«با بینتیجه ماندن درخواست سفارت ایران در برلین و تلاش مرآت برای اخراج حامی و ملکی از آن کشور، اینبار حسین علا وزیرمختار ایران در پاریس وارد عمل شد و با لئوپولد فون هوش، سفیر آلمان در فرانسه گفتوگو کرد.»
۵- پرواز در ظلمت؛ دربارهی شاپور بختیار
پیش از انتشار زندگینامهی سیاسی شاپور بختیار به نام «پرواز در ظلمت» دو اثر دیگر «گفتوگوی حبیب لاجوری با شاپور بختیار» و «یکرنگی» زندگینامهی خودنوشت او در دسترس علاقهمندان قرار گرفته بود.
زندگینامهی سیاسی بختیار، یکی از بهترین کتابها درباره چهرههای سیاسی ایران، با مرور تاریخ ایل بختیاری و تاثیرش در تحولات دو قرن ایران شروع میشود. خانواده و محیطی که شاپور بختیار در آن رشد کرد معرفی شده. پدرش محمدرضاخان بختیاری لقب سردار فاتح را بعد از شرکت در فتح تهران در سال ۱۳۰۸ دریافت کرد.
فصل اول به ماجرای ترور او اختصاص یافته. فصل دوم به مرور تاریخ ایل بختیاری و تاثیرش در تحولات دو قرن ایران، معرفی خانواده، پدرش محمدرضاخان بحتیاری که لقب سردار فاتح را بعد از شرکت در فتح تهران در سال ۱۳۰۸ دریافت کرد و محیطی که در آن بزرگ شد، پرداخته.
فصل سوم دربارهی موضوعاتی چون دورهی دبیرستان بختیار در پاریس، شیفتگی او به پل والری و رسالهی دکترایش دربارهی دین و دولت در عصر باستان است.
در فصل چهارم به موضوعاتی چون مناصب اداری و مشاغل شاپور بختیار در ایران و نامزدی او در انتخابات دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی و معاونت او در وزارت کار پرداخته میشود.
فصل پنجم دربارهی حزب ایران و فعالیتهای بختیار در این حزب است. فصل ششم دربارهی موضوعاتی چون بختیار و نهضت مقاومت ملی و شکست این نهضت است.
در فصل هفتم به فعالیت بختیار در جبههی ملی دوم و نقش او در ماجراهای مربوط به آن پرداخته میشود.
در فصل پایانی که از مهمترین فصول کتاب است، به موضوعاتی چون ماجراهای منتهی به نخستوزیری بختیار، عملکردش در این دوران و تشکیل کابینه و برنامهی دولت او و… پرداخته شده است.
در بخشی از کتاب «پرواز در ظلمت / زندگی سیاسی شاپور بختیار» که توسط نشر اختران منتشر شده، میخوانیم:
«سرنوشت بختیار را در انقلاب ایران، با سرانجام کرنسکی، رئیس دولت موقت در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه مقایسه کردهاند. این مقایسه به رغم تفاوتهای آشکار میان آن دو چندان بیاساس نیست. کرنسکی در پی انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ به فرانسه گریخت، کتاب و خاطرات نوشت، بار دیگر بختش را آزمود و با برپایی تشکیلاتی سیاسی، سودای آزادی روسیه را در خاطر پرورد تا سرانجام از مسند صدارت بر کرسی استادی دانشگاه تکیه زد.»
۶- سیمای احمدشاه قاجار
در میانهی اختلافات و مذاکرات بین انگلیس و ایران بر سر قرارداد ۱۹۳۳، یک روز صبح نامهای روی میز سردبیر روزنامهی تایمز لندن قرار گرفته بود که از تمام کاغذها و نامههای ارسالی به روزنامه متفاوت بود. مبدا نامه از منطقهی هلندپارک لندن بود و چنین مطلعی داشت: «آقای سردبیر در انگلستان یک نوع وحشت غیر لازم ایجاد شده است که اگر دولت بریتانیای کبیر نظر دکتر مصدق را که مدعی است ملت ایران قرارداد نقت ۱۹۳۳ را که جبرا بر آنها تحمیل شده است هیچ وقت به رسمیت نمیشناسد به عنوان پایهی مذاکرات برای حل اختلاف قبول کند آن وقت سایر کشورهای نفتخیز خاورمیانه هم ممکن است به این اقدام دولت ایران تاسی و صنایع نفت خود را ملی کنند.» نویسندهی این نامه در میان محصلان و دانشجویان ایرانی ساکن انگلستان شناخته شده بود. دوستانش روزی را به یاد میآورند که حسین فاطمی، نخستوزیر دولت مصدق، در سفری به انگلستان به عیادت او در بیمارستانی در لندن آمد. دانشجوی ملیگرایی که در «باختر امروز» و «ایران ما» مینوشت و گاهی اوقات با یادداشتهایش در مجلات انگلیسی ناماش بر سر زبانها میافتاد، سید حسن تقیزاده سفیر ایران در انگلستان را مجبور کرد به او پیغام دهد: «به فلانی بگویید به جای این کارها فعلا تحصیلاتش را تمام کند، بعد شمشیر بکشد.» این دانشجو محمدجواد شیخالاسلامی، نویسندهی کتاب «سیمای احمدشاه قاجار» بود.
او که فرزند مشروطه بود و پدرش یکی از سردمداران نهضت مشروطه در زنجان بود این اثر را که یکی از بهترین زندگینامههای سیاسی سیاستمداران ایران است به صورت مقالات پیوسته در مجلهی یغما منتشر کرد و در آن گرفتن رشوه شاه قاجار از دولت انگلیس را مطرح کرد. او زندگی آخرین پادشاه سلسلهی قاجار را از زمان تولد تا انقراض این سلسله در اسفندماه ۱۲۹۹ تجزیه و تحلیل کرده. او بر خلاف خلقوخوی آراماش دوران زمامداری دشواری داشت. استاد نامدار مدرسهی علوم سیاسی دانشگاه تهران این اثر را در چهار بخش – تربیت دوران کودکی، از قرارداد ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۹، احمدشاه در فرنگ و بازگشت احمدشاه از فرنگ و سقوط وثوقالدوله – نوشته است.
در بخشی از کتاب «سیمای احمدشاه قاجار» که توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«آن دسته از مورخان ایرانی که آثار و عواقب پولپرستی احمدشاه را کم گرفتهاند، شاید به اسناد و مدارک معتبری که امروز در اختیار ماست دسترسی نداشتهاند، وگرنه اثرات این قسمت از کاراکتر او را در اعمال و افعال دوران سلطنتش آنچنان بیاهمیت تلقی نمیکردند که کردهاند.»
۷– بر بال بحران / زندگی سیاسی دکتر علی امینی
دکتر علی امینی دولتمرد استخواندار و نخستوزیر ایران در ابتدای دههی چهل شمسی سال ۱۲۸۴ در تهران به دنیا آمد. نوهی مظفرالدینشاه و از خاندان قاجار بود. او در بیست سالگی از نزدیگ سقوط سلسلهی قاجار را دید و برای ادامهی تحصیل به پاریس رفت. بالافاصله بعد از دریافت دکترای حقوق به ایران بازگشت و در کنار علیاکبر داور در دادگستری مشغول کار شد. معاونت گمرک و وزارت دارایی را تجربه کرد و در دولت قوامالسلطنه معاون نخستوزیر شد. در سال ۱۳۳۰ دکتر مصدق ادارهی وزارت اقتصاد را به او محول کرد. بعد از سقوط دولت مصدق در سال ۱۳۳۲ پادشاه امینی را به عنوان سفیر سیار منصوب کرد اما حسین علا او را به عنوان وزیر اقتصاد کابینهاش برگزید. در اولین سال دههی چهل شمسی، بعد از سه دههی حضور در عرصهی سیاست مامور تشکیل کابینه شد. وقتی از کار دولتی فاصله گرفت، روزها در دفتر مسجد فخرالدوله که متعلق به مادرش بود مینشست و از این طریق با دینباوران مرتبط بود. در روزهای منتهی به انقلاب رابط بین دولت و روحانیون بود. بعد از سقوط حکومت پادشاهی در پاریس زندگی کرد و درگذشت.
دست کم یک دهه بعد از مرگ این چهرهی شناخته شدهی سیاسی، پسرش ایرج امینی با استفاده از یادداشتهای روزانهی پدر که بین سالهای ۱۳۵۳تا چند هفته پیش از انقلاب نوشته بود، خاطراتی که در کیهان لندن منتشر میکرد و اسناد و مدارک دیگر زندگینامهی او را با نام «بر بال بحران» نوشت که به یکی از بهترین زندگینامههای سیاستمداران ایران تبدیل شد.
نویسنده در این اثر بیست و شش فصلی زندگی دکتر امینی را از بدو تولد تا لحظهی مرگ مرور و نقاط مهم – دوران وزارت، مقدمات زمامداری، کندی و ایران، سپهبد نیمور بختیار در واشنگتن، دکتر امینی و دانشجویان، دکتر ایمنی و روحانیون، اصلاحات ارضی، مشاور محمدرضا پهلوی، برنامه سوم و سفر دکتر امینی به اروپا، مشکل بودجه و استعفای دکتر امینی – آن را روایت کرده است. او معتقد است پدرش حاضر بود در جهت منافع ملی بدنامی را به وجیهالملگی ترجیح دهد.
در بخشی از کتاب «بر بال بحران / زندگی سیاسی دکتر علی امینی» یکی از کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران که توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«ایام طفولیت خوبی نداشتیمو با این که در انظار مردم در پارک امینالدوله که به دستور پدربزرگ بهوسیلهی معماران بلژیکی در زمینهای بایر آن زمان تهران بنا شده بود و حتی اثاثهی آن را از اروپا آورده بودند زندگی میکردیم، ولی داخل زندگی به عللی در فشار بودیم. پدرم بعد فوت پدرش فوقالعاده ناراحت بود. یک حالت بلاتکلیفی و بیتفاوتی نسبت به همهچیز پیدا کرده بود.»
۸- معمای هویدا
عباس میلانی مائوئیستی که در دوران شاه صابون بازجویی و زندان به تناش خورده، آزاد شده، تحصیل کرده و برای ادامهی تحصیل به ایالات متحده رفته، نامهای از دبیران دایرهالمعارف بریتانیکا دریافت کرد که از او میخواستند مقالهای دو هزار و پانصد کلمهای دربارهی امیرعباس هویدا بنویسد. میلانی مشتاقانه دستبهکار نوشتن شد تا زیر و بالای زندگی، دوران زمامداری، زندان و مرگاش را روایت کند. گمان میکرد خوب میشناسدش. اما هرچه جلوتر رفت و کاوید پی برد هویدای واقعی با چیزی که در ذهن ساخته متفاوت است. به این نتیجه رسید که باید تاریخ را از نو بخواند و بهنوبهی خود خانهتکانی تاریخی بکند. پس شروع کرد در کنار تهیهی مقالهای برای دبیران دایرهالمعارف بریتانیکا کتابی دربارهی نخستوزیر سیزده سالهی حکومت پادشاهی بنویسد. با بیش از ۱۳۰ نفر از دوستان، همکاران، قوم و خویشها و دشمنان هویدا ملاقات یا تلفنی مصاحبه کرد، هزاران صفحه سند را در آرشیوهای شخصی، دانشگاهی و دولتی جستوجو کرد تا «معمای هویدا» یکی از بهترین کتابها دربارهی چهرههای سیاسی ایران، را ابتدا به زبان انگلیسی و بعد از مدتی به زبان فارسی منتشر کند.
در بخشی از کتاب «معمای هویدا» که توسط نشر اختران منتشر شده، میخوانیم:
«هویدا بیشتر عمرش گرفتار چنبری گریزناپذیر بود. در یک سو مخالفان رژیم بودند و اغلب جزم اندیش و انعطاف ناپذیر بودند. در سوی دیگر شاهی بود که در پاییز پدرسالاری اش بیش از پیش خودرأی و خودکامه شده بود. انگار هویدا با آن خنده ی آرامی که بر چهره اش نقش بسته بود میگفت: بر هر دو تبارتان لعنت باد.»
منبع: دیجیکالا مگ