با مهمترین آثار فریدون مشیری آشنا شوید؛ شاعر زیباپسند و ستایشگر عشق
در دههی چهل شمسی که مقارن بود با دههی شصت میلادی، موج چپگرایی از اروپا به ایران وارد و توسط جلال آلاحمد و همفکرانش تبلیغ شد. به نظر آنها ادبیات و هنر متعهد، ابزاری برای جنگیدن، نقد بیپرده و هتاکی بود. بسیاری از هنرمندان، نویسندگان، شعرا و به طور کلی روشنفکری ایران پیرو این نوع ادبیات و مسلک بودند. اما معدودی از اهل ادب، فرهنگ و هنر، عاشق و شیدا و غزلخوان به دور از سیاست به کارشان ادامه دادند.
فریدون مشیری، شاعر و مسئول صفحات شعر و هنر مجلات روشنفکر و سپید و سیاه، یکی از آنها بود. او که با شعر «کوچه» جایی در دل جوانان و اهل مطالعه باز کرده بود در مطبوعات نیز بسیاری از شاعران جوان، همچون فروغ فرخزاد، را کشف و معرفی کرد. در این نوشتار پنج اثر فریدون مشیری را معرفی میکنیم:
بیوگرافی فریدون مشیری
مشیری پیشپای پاییز، نیمهی شهریور ماه سال ۱۳۰۵ در خیابان عینالدولهی تهران در خانوادهای اهل هنر، فرهنگ و صنعت چشم به جهان گشود. پدربزرگ پدریاش میرزا محمودخان مشیر، مخابرات غرب ایران را در عصر ناصری اداره میکرد. میرزا جواد موتمنالملک، نمایندهی دورهی اول مجلس شورای ملی و شاعر و ادیب، پدربزرگ مادریاش بود که «نجم» تخلص میکرد. فضلالله بایگان از پیشگامان تئاتر نوین ایران نیز داییاش بود. بالیدن در کنار آنها علاقه به هنر، فرهنگ و شعر را در جان کودک چشم روشن شعلهور کرد.
فریدون مقطع دبستان را در مشهد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای دارالفنون و ادیب تهران به اتمام رساند. عشق به ادبیات که آتشبهجانش زده بود، از پانزدهسالگی به وادی شعرش کشاند. ۲۸ ساله بود که نخستین دفتر شعرش را زیر عنوان «تشنهی طوفان» با مقدمهای از محمد علی شهریار و علی دشتی در سال ۱۳۳۴ منتشر کرد.
او که از نوجوانی با اکثر شاعران نامدار زمانه ارتباط داشت برخلاف آنها، به خصوص پس از ۲۸ مرداد، سیاسی نشد و در کنار فعالیت در وزارت پست، تلگراف و تلفن، در مطبوعات حضور داشت. گذارش به رادیو و شورای موسیقی و شعر افتاد و همراه با سیمین بهبهانی، عماد خراسانی و هوشنگ ابتهاج نقشی اساسی در پیوند دادن موسیقی و ادب فارسی ایفاء کرد.
مشیری که طبعی زیباپسند داشت و ستایندهی عشق بود، دو دهه پیش از مرگ اندک اندک تلخکام شد و به مضامین گزنده پرداخت. از رفتارهای عجیب افراد و سیاستمداران آزرده بود. باور داشت در نهاد هر انسان گرگی وجود دارد که باید مهارش کرد. در شعری که «گرگ» نامید، هشدار داد: « گفت دانایى که گرگى خیره سر / هست پنهان در نهاد هر بشر/ لاجرم جارى است پیکارى بزرگ / روز و شب مابین این انسان و گرگ / زور بازو چاره این گرگ نیست / صاحب اندیشه داند چاره چیست / اى بسا انسان رنجور و پریش / سخت پیچیده گلوى گرگ خویش / اى بسا زور آفرین مردِ دلیر / مانده در چنگال گرگ خود اسیر / هر که گرگش را دراندازد به خاک / رفته رفته مىشود انسان پاک / هر که با گرگش مدارا مىکند / خلق و خوى گرگ پیدا مىکند / هر که از گرگش خورد دائم شکست / گرچه انسان مىنماید، گرگ هست / در جوانى جان گرگت را بگیر / واى اگر این گرگ گردد با تو پیر / روز پیرى گرکه باشى همچو شیر / ناتوانى در مصاف گرگ پیر / اینکه مردم یکدگر را مىدرند / گرگهاشان رهنما و رهبرند / اینکه انسان هست این سان دردمند / گرگها فرمان روایى مىکنند / این ستمکاران که با هم همرهند / گرگهاشان آشنایان همند / گرگها همراه و انسانها غریب / با که باید گفت این حال عجیب.»
سرایندهی «کوچه»، یکی از مهمترین شعرای تاریخ ادبیات معاصر ایران، گرچه دامناش به سیاست نیالود اما وزنهای قابل اتکا در روشنفکری ایران بود و حضوری جدی و تاثیرگذار در ادبیات، موسیقی و روزنامهنویسی داشت. فقداناش دلگزاست و حس میشود.
در این نوشتار پنج اثر فریدون مشیری را معرفی میکنیم:
گناه دریا
این دفتر شعر را مشیری در سال ۱۳۳۵ سروده و شرایط آن روزها به خوبی در اشعار نمایان است. حال و هوای شعرها که در قالبهای غزل، مشنوی و دوبیتی سروده شدهاند، عاشقانه و مربوط به زندگی است.
در بخشی از دفتر شعر گناه دریا میخوانیم:
«چون بوم بر خرابه دنیا نشستهایم / اهل زمانه را به تماشا نشستهایم / بر این سرای ماتم و در این دیار رنج / بیخود امید بسته و بیجا نشستهایم / ما را غم خزان و نشاط بهار نیست / آسوده همچو خار به صحرا نشستهایم / گر دست ما ز دامن مقصود کوته است / از پا فتادهایم نه از پا نشستهایم / تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را / ما رخت خویش بسته مهیا نشستهایم / یک دم ز موجِ حادثه ایمن نبودهایم / چون ساحلیم و بر لب دریا نشستهایم / از عمر جز ملال ندیدیم و همچنان / چشم امید بسته به فردا نشستهایم / آتشبهجان و خندهبهلب در بساط دهر / چون شمع نیممرده چه زیبا نشستهایم / ای گل، بر این نوای غمانگیز ما ببخش / کز عالمی بریده و تنها نشستهایم / تا همچو ماهتاب بیایی به بام قصر / مانند سایه در دل شبها نشستهایم / تا با هزار ناز کنی یک نظر به ما / ما یک دل و هزار تمنا نشستهایم / چون مرغ پرشکسته، «فریدون» به کنج غم / سر زیر پر کشیده شکیبا نشستهایم.»
گزیده اشعار فریدون مشیری
دکتر شفیعی کدکنی، استاد برجستهی ادبیات فارسی دربارهی شعر فریدون مشیری میگوید: «مشیری میکوشد که شعرهایش را به طبقهی وسیعتری از جامعهی ما که اکنون حوصلهی جستوجو و کوشش برای گشودن رمزهای شعر شاعران تندرو و افراطی را ندارد و هنوز موازین پسندش، کم و بیش از شعر سنتی سرچشمه میگیرد، عرضه کند.»
در این اثر که گزیدهای از آثار پر برگ شاعر است، میتوان تلاش او برای برقراری ارتباط با سطوح گوناگون جامعه را تشخیص داد.
در بخشی از کتاب گزیده اشعار فریدون مشیری میخوانیم:
«بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد / به کوه خواهد زد / به غار خواهد رفت / تو کودکانت را، بر سینه میفشاری گرم / و همسرت را، چون کولیان خانه به دوش / میان آتش و خون میکشانی از دنبال / و پیش پای تو، از انفجارهای مهیب / دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد / و شهرها همه در دود و شعله خواهد سوخت / و آشیانها بر روی خاک خواهد ریخت / و آرزوها در زیر خاک خواهد مرد / خیال نیست عزیزم!… / صدای تیر بلند است و نالهها پیگیر / و برق اسلحه، خورشید را خجل کردهست! / چگونه این همه بیداد را نمیبینی؟ / چگونه این همه فریاد را نمیشنوی؟ / صدای ضجه خونین کودک «عدنی» است / و بانک مرتعش مادر «ویتنامی» / که در عزای عزیزان خویش میگریند / و چند روز دگر نیز نوبت من و توست / که یا به ماتم فرزند خویش بنشینیم / و یا به کشتن فرزند خلق برخیزیم! / و یا به کوه / به جنگل / به غار / بگریزیم!»
بازتاب نفس صبحدمان
این مجموعه که در دو جلد به طبع رسیده حاوی کلیات اشعار فریدون مشیری است. در جلد نخست آثاری زیر عنوان «تشنه طوفان»، «گناه دریا»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «از خاموشی»، «تازهها (گزینه اشعار)» و «مروارید مهر» منتشر شدهاند. در جلد دوم نیز علاوه بر اشعاری زیر عنوان «آن باران»، «از دیار آشتی»، «با پنج سخنسرا»، «لحظهها و احساس»، «آواز آن پرنده غمگین» و «تا صبح تابناک اهورایی» نوشتههایی از «علی دشتی»، «دکتر شفیعی کدکنی»، «استاد زرینکوب»، «سیروس آموزگار» و «س.ح.الهامی» دربارهی شاعر گردآوری شده است.
در بخشی از کتاب بازتاب نفس صبحدمان میخوانیم:
«ای عشق، سرشته همچو جانی با من / در جان و روان من روانی با من / همزاد توام که روز و شب در همه حال / همدل، همراه، همزبانی با من»
یادداشت س. ح. الهامی، سردبیر مجلهی روشنفکر:
«ده سال پیش با شعر مشیری آشنا شدم و حدود شش هفت سال پیش، با خودش. همکاری نزدیک من و مشیری در مجلهی روشنفکر، و همزبانی و درددلها و شعر خواندنهامان برای یکدیگر، بین ما نوعی همدلی و پیوستگی عمیق به وجود آورده که بیشک، بر عقیده و نظر من در مورد شعر مشیری، نیز، سایه انداخته است. اعتراف میکنم دوستی و همدلی من و مشیری به پایهای رسیده که هر وقت میخواهم از شعر مشیری حرف بزنم، نمیتوانم داور بیطرف باشم.
من، مشیری و صفا و صداقت او را دوست دارم و چون او را از نزدیک میشناسمف هر بار شعرش را میخوانم، همهی آن چیزهایی را که در مشیری شراغ دارم، در شعرش مییابم.»
از دریچه ماه
در تاریخ ادبیات ایران، با وجود این که بندبند جسم و جان بیشتر مردم از شعر ساخته شده، زیاد نبودند شعرایی که در زمان حیاتشان اقبال عمومی یافته باشند. مشیری یکی از شعرای خوشاقبال تاریخ شعر ایران است. روانی و زیبایی شعر مشیری برخاشته از خلقوخوی زیبا و انسانی او است که این خلق و خوی زیبا میراث گرانبهای بزرگان شعر ما در طول قرنهاست.
در این دفتر اشعار منتشر نشدهی شاعر گردآوری شده و در دسترس علاقهمندان شعر فارسی قرار گرفته است.
در بخشی از دفتر شعر از دریچه ماه میخوانیم:
«تفنگت را زمین بگذار / که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار / تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن / من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن / ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو – / تو ای با دوستی دشمن / زبان آتش و آهن / زبان خشم و خونریزی ست / زبان قهر چنگیزی ست / بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید / فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید / برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار / تفنگت را زمین بگذار / تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو / این دیو انسان کش برون آید / تو از آیین انسانی چه می دانی؟ / اگر جان را خدا دادهست / چرا باید تو بستانی؟ / چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را به خاک و خون بغلطانی؟ / گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی / و حق با توست / ولی حق را -برادر جان- / به زور این زبان نافهم آتشبار / نباید جست … / اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار / تفنگت را زمین بگذار…»
سه دفتر
در ده سالگی، شاعر، بعضی نکتهها و انشاهای مدرسه را به نظم در میآورد. بین دوازده تا پانزده سالگی، شعر را با عشق آغاز کرد و دفتری از غزلهای عاشقانه ترتیب داد. نخستین کتاباش زیر عنوان تشنه طوفان بیشتر حدیثنفس بود. کتاب دوماش، گناه دریا، حاصل دوران رنجها، سختیها و تلخکامیهای سالهای جوانیاش بود. مجموعهی بهار را باورکن، سال ۱۳۴۷، توسط انتشارات نیل به بازار آمد. این مجموعه فضاهای تازهتری را در خود دارد؛ بازتاب احساس هر انسان حساسی است از محیط اجتماعی، چهان هستی، از زندگی، عشق، مرگ و از سرنوشت انسان نابسامان و بالاخره از آنچه بر آدمی در این جهان میگذرد. شاعر در سال ۱۳۵۶ کتابی با نام از خاموشی منتشر کرد که به سرعت نایاب شد. کتاب مروارید مهر ، قسمتی از اشعار دریایی شاعر نیز در سال ۱۳۶۴ منتشر شدند. اما همهی اینها سالها نایاب بودند که زیر عنوان سه دفتر دوباره در پیشخان کتابفروشیها جای گرفتهاند.
در بخشی از کتاب سه دفتر میخوانیم:
«پر کن پیاله را / کاین آب آتشین / دیریست ره به حال خرابم نمیبرد / این جامها که در پی هم میشود تهی / گرداب میرباید و آبم نمیبرد / من، با سمندر سرکش و جادویی شراب / تا بیکران عالم پندار رفتهام / تا دشت پر ستاره اندیشههای گرم / تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی / تا کوچهباغ خاطرههای گریزپا / تا شهر یادها… / دیگر شراب هم / جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد / هان ای عقاب عشق / از اوج قلههای مهآلود دوردست / پرواز کن به دشت غمانگیز عمر من / آنجا ببر مرا که شرابم نمیبرد / آن بیستارهام که عقابم نمیبرد / در راه زندگی / با این همه تلاش و تمنا و تشنگی / با اینکه ناله میکشم از دل که: آب… آب… / دیگر فریب هم به سرابم نمیبرد / پر کن پیاله را»