۴ شاهکار‌ مشهور ادبی که شاید معانی عمیق‌تر عنوان‌‌هایشان را ندانید

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه

عناوین کتاب‌ها نقش مهمی در انتقال ماهیت متن دارند. عنوان‌های خوب اغلب مضامین اصلی، مولفه‌هایی از روایت یا پیام داستان را در برمی‌گیرند. عناوین کتاب‌ها می‌توانند معنای دوگانه داشته باشند، از ظرافت‌های زبانی استفاده کنند یا برای ایجاد لایه‌هایی از بینامتنیت از متون دیگر وام گرفته شده باشند. اهمیت عنوان کتاب‌ آن‌قدر زیاد است که مخاطب با درک معنای عمیق‌تر این عناوین با برداشت متفاوتی از داستان مواجه می‌شود.

اسکات فیتزجرالد مشهورترین رمان خود «گتسبی بزرگ» را طی کمابیش یک سال به پایان رساند. این موضوع برای نویسنده‌ای چون فیتزجرالد که به کند نوشتن شهرت داشت، غیرعادی بود. فیتزجرالد مانند بسیاری دیگر از نویسندگان مشهور تاریخ، اسیر کمال‌گرایی بود. کمال‌گرایی‌ای که از ناامنی نشأت می‌گرفت و به وسیله سوء مصرف نوشیدنی‌های الکلی تشدید می‌شد. فیتزجرالد می‌توانست چند روز را صرف فکر کردن حول یک جمله کند. او یک بار به ویراستار خود گفت: «نمی‌توانم اجازه بدهم این{کتاب} منتشر شود مگر اینکه سطحش به سقف توانایی‌های من رسیده باشد، یا حتی همان‌طور که گاهی اوقات احساس می‌کنم، از سقف توانایی‌های من عبور کرده باشد.»

شخصیت‌هایی مانند گتسبی با نگاه والایی که به خود دارند عملاً خودشان داستان‌شان را می‌نویسند، به همین علت نوشتن رمان «گتسبی بزرگ» برای فیتزجرالد دشوار نبود. در رابطه با این کتاب تنها چیزی که فیتزجرالد را به تکاپو انداخت انتخاب عنوان کتاب بود. عنوان‌های اولیه رمان «گتسبی بزرگ» شامل «در میان پشته‌های خاکستر»، «میلیونرها»، «به سوی وست اگ»، «زیر سرخ، سفید و آبی» و «معشوق بلندجهش» بودند. پس از این عنوان‌ها فیتزجرالد عنوان «تریمالکیو» را در نظر داشت که همسرش زلدا با آن مخالفت کرد. سپس فیتزجرالد به عنوان «گتسبیِ کلاه‌طلایی» رسید که آن هم به دلایلی نهایی نشد. سرانجام این نویسنده به عنوان «گتسبی بزرگ» رضایت داد و رمان با همین نام انتشار یافت.

ممکن است ناظر بیرونی بلاتکلیفی فیتزجرالد را نشانه ملانقطی بودنش بداند. اما این بلاتکلیفی صرفاً به علت آگاهی فیتزجرالد از اهمیت بالای عنوان کتاب است. یک عنوان خوب ضمن جذب خواننده‌های بیشتر به سمت کتاب، ماهیت متن را در خود منعکس می‌کند و به کل متن معنا می‌بخشد. اگر با این دیدگاه به سردرگمی فیتزجرالد نگاه کنید، متوجه خواهید شد علاقه‌اش به عنوان «تریمالکیو» از کجا نشأت می‌گرفته. عنوان «تریمالکیو» از نام یکی از شخصیت‌های ادبیات رومی گرفته شده که سرگذشتش با سرگذشت گتسبی بی‌شباهت نیست. تریمالکیو از زندگی به عنوان یک برده به یک تاجر خودساخته تبدیل می‌شود و این به نوعی منعکس‌کننده داستان غم‌انگیز خود گتسبی است. با این حال عنوان «گتسبی بزرگ» ضمن در بر داشتن مفهوم از فرش به عرش رسیدن، طنز و ابهام دل‌نشینی دارد که مخاطب را مجاب می‌کند صفحات این کتاب را ورق بزند.

عنوان‌های خوب هرگز از یک نوع نیستند، بلکه انواع و اقسام متفاوت دارند. برخی از عنوان‌ها توصیف‌کننده به شمار می‌آیند (مانند «آلیس در سرزمین عجایب» و «چهره مرد هنرمند در جوانی»)، برخی دیگر شاعرانه‌اند (مانند «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی»). زیبایی بعضی از عنوان‌ها هم در سادگی‌ آن‌ها نهفته است (مانند «جین ایر»، «دن کیشوت»، «برادران کارمازوف»)، اما نوع دیگری از عنوان‌ها وجود دارند که وقتی معنای پنهان و عمیق‌ترشان کشف می‌شود، اثرگذاری داستان روی مخاطب را دگرگون می‌کند. در ادامه با معرفی ۴ شاهکار ادبیات کلاسیک معنای عمیق‌تر عنوان‌های‌شان را به شما خواهیم گفت.

۱.‌ جنگ و صلح (Voina i mir)جنگ و صلح

  • نویسنده: لئو تولستوی
  • مترجم: سروش حبیبی
  • انتشارات: نیلوفر

در شاهکار ۱۲۰۰ صفحه‌ای لئو تولستوی، جنگ‌های ناپلئونی با دنبال کردن داستان گروهی از اشراف روسی روایت می‌شود. عنوان «جنگ و صلح» عنوان ساده‌ای به نظر می‌رسد، آن‌قدر مستقیم و کلی‌گرا است که مخاطب به تصور کردن یا حدس زدن موضوع داستان محتاج نیست. اما اگر از زبان روسی سر دربیاوریم درمی‌یابیم که واژه صلح به روسی (mir) به معنای جهان نیز هست. بنابراین عنوان روسی کتاب را (Voina i mir) می‌توان به «جنگ و جهان» نیز ترجمه کرد؛ یا حتی «جنگ و جامعه». اگر واقعاً منظور تولستوی جهان یا جامعه بوده باشد، نظریه دوگانگی درگیری و همکاری که اغلب منتقدان غربی برای معنا بخشیدن به این رمان به کار برده‌اند، زیر سؤال می‌رود.

این موضوع مناقشه‌برانگیز از دیرباز محل بحث و گفت‌وگو بوده است. کسانی که معتقدند عنوان کتاب اشتباه ترجمه شده بلشویک‌ها را مقصر می‌دانند و سرزنش می‌کنند. به عقیده آن‌ها بلشویک‌ها با دستکاری الفبای روسی باعث شدند واژه‌هایی مانند میر (mipъ) به معنای جامعه، دیگر کاربرد نداشته باشند و از دایره لغات مردم حذف شوند. آن دسته از افراد که معتقدند هیچ تفسیر بدی در کار نیست و عنوان کتاب همان «جنگ و صلح» است، به این حقیقت اشاره می‌کنند که تولستوی با وجود تسلط و اشرافش روی چند زبان دیگر، با ترجمه‌های مختلف عنوان کتابش هیچ مخالفتی نکرد. استدلال این دسته هم معقول است، وقتی همه ترجمه‌ها به جنگ به جای جهان یا جامعه اشاره دارند، در صورتی که منظور نویسنده واژه‌ دیگری بوده، تولستوی حتماً دخالت می‌کرد و ترجمه درست را به گوش مترجم‌ها می‌رساند. به احتمال بسیار زیاد تولستوی از هر دو تفسیر آگاه بوده و آن‌ها را پذیرفته بوده است.

کتاب جنگ و صلح اثر لی یو تالستوی انتشارات نیلوفر دو جلدی

۲. دنیای قشنگ نو (Brave New World)دنیای قشنگ نو

  • نویسنده: آلدوس هاکسلی
  • مترجم: سعید حمیدیان
  • انتشارات: نیلوفر

برخی از عنوان‌ها در نگاه اول آن‌قدر تازگی و اصالت دارند که نمی‌توان خلاقیت نویسنده را تحسین نکرد. اما در حقیقت بسیاری از چنین عنوان‌هایی از متون ماندگار قدیمی وام گرفته‌ شده‌اند. به عنوان یک نمونه از این‌ عنوان‌ها می‌شود کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» از ارنست همینگوی را نام برد که از عبارتی در کتاب جامعه «انجیل» وام گرفته شده. این موضوع درباره رمان دیستوپیایی «دنیای قشنگ نو» نوشته آلدوس هاکسلی نیز صدق می‌کند. هاکسلی عنوان کتابش را از نمایش‌نامه «طوفان» ویلیام شکسپیر وام گرفته. در «طوفان»، اولین صحنه پرده پنجم نمایش‌نامه، شخصیت میراندا در دیالوگی می‌گوید: «انسان چقدر زیباست! ای دنیای قشنگ نو / که چنین مردمانی داری!» ممکن است مخاطب عام پس از خواندن این دیالوگ سر تکان بدهد و بگوید دیالوگ قشنگی بود. اما نویسندگانی مانند آلدوس هاکسلی از همین عبارت‌ها عنوان کتاب‌شان را انتخاب می‌کنند.

میراندا در انزوای یک جزیره با پدرش بزرگ شده. در دیالوگی که پیش‌تر خواندیم هیجان او برای ملاقات با اشخاصی غیر از پدرش آشکار است، اما نکته اصلی‌ در خوش‌بینی ساده‌لوحانه میراندا در مواجهه او با مردم نهفته است. هاکسلی همین خوش‌بینی ساده‌لوحانه را در پروتاگونیست رمانش، جان منعکس کرده. جان که به اصطلاح یکی از وحشی‌ها به شمار می‌آید، وارد جامعه‌ای می‌شود که در نگاه نخست یک آرمان‌شهر تمام‌عیار به نظر می‌رسد. اما در حقیقت جان به دنیایی پا گذاشته که یک حکومت خودکامه اداره‌اش می‌کند؛ یک ویران‌شهر که رعایای خود را در بدو تولد طبقه‌بندی می‌کند، مردم را مجبور می‌کند دارویی به نام سوما بخورند و میل جنسی‌شان را از بین می‌برد و ده‌ها مورد دیگر. عنوانی مثل «دنیای قشنگ نو» جالب به نظر می‌رسد، اما وقتی می‌فهمیم از کجا وام گرفته شده، تازه به هوش و ذکاوت هاکسلی پی می‌بریم.

کتاب دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی نشر نیلوفر

۳. بر باد رفته (Gone with the Wind)برباد رفته

  • نویسنده: مارگارت میچل
  • مترجم: حسن شهباز
  • انتشارات: علمی فرهنگی

«بر باد رفته» سرگذشت دختری مزرعه‌دار است که می‌کوشد ثروت و موقعیت اجتماعی خانواده‌اش را بعد از جنگ داخلی آمریکا پس بگیرد. مناقشه‌های زیای درباره این کتاب وجود دارد، یکی از آن‌ها مسئله خوش و خرم نشان دادن جنوب برده‌دار است. عده‌ای به همین خاطر «بر باد رفته» را ستایش می‌کنند، در حالی که عده‌ای دیگر به تندی نقدش می‌کنند که چرا چنین چهره‌ای از برده‌داران ایالت‌های جنوبی به نمایش گذاشته؟ به هر حال قبل از همه این‌ بحث و جدل‌ها مارگارت میچل درگیر مناقشه‌ای با شخص خودش بود تا عنوان کتاب را انتخاب کند. گزینه‌های میچل برای عنوان کتاب شامل «فردا هم روز خداست»، «شیپورها آواز درستی می‌خوانند» و «در بخت ما نیست» (Not in Our Stars) می‌شد. (با کتاب «نحسی ستاره‌های بخت ما» نوشته جان گرین اشتباه نشود).

عنوان «بر باد رفته» حس نوستالژی را در مخاطب برمی‌انگیزد و به شیوه‌ای از زندگی اشاره دارد که پس از راهپیمایی شرمن در طول ایالت جورجیا ناپدید شد، یکی از مهم‌ترین حمله‌ها در جنگ داخلی آمریکا که به هدف نابودی زیرساخت‌ها و منابع ایالت‌های جنوبی به وقوع پیوست. مارگارت میچل عبارت «بر باد رفته» را از شعر ویکتوریایی ارنست داوسون که در سال ۱۸۹۴ سروده شده وام گرفت. حالا نکته آنجاست که خود داوسون هم این شعر را با نگاه به شعری از هوراس، شاعر رومی سروده: «من آن‌طور که در سلطنت سینارای خوب بودم، نیستم.» سینارای مذکور معشوقه سابق هوراس است. در هر حال همان‌طور که مشاهده کردید، عنوان کتابی که در سال‌های پس از جنگ داخلی آمریکا می‌گذرد، برمی‌گردد به ادبیات رومی و شاعری مانند هوراس. شاید عنوان‌ها سه کلمه بیشتر نباشند، اما مسیری که طی می‌کنند تا روی کتاب‌های شاهکاری چون «بر باد رفته» نقش بزنند، مسیری پر پیچ و خم به درازای تاریخ ادبیات است.

کتاب بر باد رفته اثر مارگارت میچل نشر علمی فرهنگی دو جلدی

۴. قلب سگی (Heart of a Dog)قلب سگی

  • نویسنده: میخائیل بوگاکف
  • مترجم: آبتین گلکار
  • انتشارات: ماهی

عنوان «قلب سگی» نیز مانند ۳ کتاب دیگری که در فهرست آمده‌اند، پیام یا مفاهیمی که در داستان ارائه داده را در چند کلمه فشرده کرده است. «قلب سگی» در سال ۱۹۲۵ نوشته شد، اما تا مدت‌ها در اتحاد جماهیر شوروی یک کتاب ممنوعه به شمار می‌آمد و تا سال ۱۹۸۷ سانسور شده بود. داستان درباره جراحی است که غده هیپوفیز و بیضه انسان را به یک سگ ولگرد پیوند می‌زند و باعث می‌شود به تدریج این سگ خصلت‌های انسانی پیدا کند. هرچه سگ خصلت‌های انسانی بیشتری پیدا می‌کند، ضدیت او با خالقش آشکارتر می‌شود. او بی‌ادبی و بدرفتاری می‌کند و حتی در حزب کمونیست (که جراح از آن نفرت داشت) مشغول می‌شود.

«قلب سگی» از نظریه شبه‌علمی اصلاح نژاد به تندی انتقاد می‌کند، موضوعی که کرملین در دوران اتحاد جماهیر شوروی به آن علاقه‌مند بود و بعدها آلمان نازی در جنگ جهانی دوم کوشید آن را به حد افراطی اجرا کند. رمان بولگاکف تلاش شوروی برای تبدیل شهروندان بورژوای خود به گونه‌ای جدید از انسان‌ها را به سخره می‌گیرد. او آن‌ گونه را انسان شوروی یا هومو سویتیکوس خطاب می‌کند؛ انسان شوروی با کنترل حکومت مطابقت دارد و با خستگی‌ناپذیری برای خیر جمعی کار می‌کند. همان‌طور که آزمایش جراح با شکست مواجه می‌شود (و سگی که به انسان تبدیل شده، انسان مزخرفی از آب درآمده)، آزمایش کرملین هم برای تبدیل شهروندانش به انسان شوروی شکست می‌خورد (به این معنا که شهروندان از کمونیسم هم برای رسیدن به منافع شخصی استفاده می‌کنند). بولگاکف نویسنده زیرک و باهوشی بود که همیشه می‌کوشید به نحوی از سانسور دوران استالین فرار کند، به همین علت ذکاوت و هوشمندی منحصر به فردی در داستان‌ها و به ویژه در عنوان‌های کتاب‌هایش دیده می‌شود.

کتاب قلب سگی اثر میخاییل بولگاکوف

 

منبع: BIG THINK



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X