فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار از بدترین تا بهترین
فیلمهای زندگینامهای -یا بیوگرافی- را دوست داشته یا از آنها متنفر باشید، تردیدی وجود ندارد که آکادمی اسکار به آنها عشق میورزد و این آثار اغلب برای موفقیت در جوایز اسکار -و بهطور کلی فصل جوایز- شانس بالایی دارند. ارائه برداشتی سینمایی از زندگی اشخاص مشهور یا تاریخی، فینفسه جذاب است اما گاهی اوقات نتیجهی نهایی به اندازهی فوقالعاده است که آکادمی را قانع کند تا جایزهی اصلی را به چنین فیلمی اهدا کنند. اما بهترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار کدامند؟
تا اینجا، ۲۱ اثر زندگینامهای توانستهاند جایزه اسکار بهترین فیلم را به خانه ببرند، البته باید یک فاکتور را هم در نظر گرفت، اصطلاح «زندگینامهای» را میتوان برای برخی از آثار تاریخی یا حماسیِ مبتنی بر واقعیت هم به کار برد زیرا در حقیقت این فیلمها -با اینکه در تئوری به ژانر دیگری تعلق دارند- هم بخشی از زندگی اشخاص واقعی را روایت میکنند. با وجود این، فیلمهای حماسی-تاریخی که شخصیت خیالی دارند را کنار گذاشتهایم، برای مثال «گلادیاتور» (۲۰۰۰) و «بن هور» (۱۹۵۹) به همین دلیل از این فهرست حذف شدهاند. در سوی دیگر، فیلمهایی همچون «شکسپیر عاشق» و «آمادئوس» تاریخ را تا حد زیادی تحریف کردهاند اما شخصیتهای آنها واقعی است.
۲۱- زیگفلد کبیر (The Great Ziegfeld)
- سال اکران: 1936
- کارگردان: رابرت زی. لنرد
- بازیگران: لوئیز راینر، میرنا لوی، ویلیام پاول، فرانک مورگان، فنی بریک، ویرجینیا بروس، رجینالد اوئن، ری بولگر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 70 از ۱۰۰
یکی از قدیمیترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار که این روزها کمتر کسی آن را به یاد دارد. «زیگفلد کبیر» از زندگی فلورانز زیگفلد جونیور، یکی از چهرههای افسانهای دنیای نمایش روایتی خیالی ارائه و موفقیتها و ناکامیهای این اسطورهی دنیای تئاتر را هم در کانون توجه قرار میدهد. به فیلم انتقادات زیادی وارد است و حتی در مقایسه با آثار سینمایی دوران خودش هم شاید حرفی برای گفتن نداشته باشد اما نکات مثبتی هم در آن به چشم میخورد. مانند بازی کمنظیر ویلیام پاول در نقش زیگفلد که خودنمایی، جاهطلبی و جذابیت انکارناپذیر این هنرمند را به مخاطب منتقل میکند و به ما اجازه میدهد تا پشتکار و عشق زیگفلد به برادوی را درک کنیم.
روایت فیلم هم در مجموع قابل قبول است و رابرت زی. لنرد (فیلمساز) با ظرافتی مثالزدنی فرازونشیبهای زندگی حرفهای و شخصی زیگفلد را به تصویر کشیده است. اما جایی که باید از فیلم دفاع کرد، طراحی صحنه و سکانسهای موزیکال است؛ در این لحظات «زیگفلد کبیر» میدرخشد و بیدلیل نبود که فیلم جایزه اسکار بهترین طراحی رقص را به خانه برد (این جایزه از سال ۱۹۳۸ از جوایز اسکار حذف شد). ضمن اینکه لوئیز راینر هم جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن را برای نقش آنا هلد دریافت کرد و او یکتنه به زیرمتن عاشقانهی فیلم عمق و جذابیت بخشیده است.
برای طرفداران آثار موزیکال و سینمای کلاسیک، «زیگفلد بزرگ» تجربهی سینمایی راضیکننده -اما نه خیلی ماندگار- است که به یکی از چهرههای جریانساز حوزهی تئاتر ادای دین میکند، البته که باید صبور هم باشید زیرا این فیلم به شدت طولانی است (حدود سه ساعت) و اگر صادق باشیم، احتمالا خود اعضای آکادمی اسکار هم چند سال بعد، از انتخاب «زیگفلد بزرگ» به عنوان بهترین فیلم سال پشیمان شدند.
۲۰- آرگو (Argo)
- سال اکران: ۲۰۱۲
- کارگردان: بن افلک
- بازیگران: بن افلک، برایان کرانستون، آلن آرکین، جان گودمن، آلن آرکین، کایل چندلر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
بن افلک در مقام کارگردان، در «آرگو» هرآنچه که طی سالها آموخته است را پیادهسازی میکند. فیلم برداشتی واقعی از یک رویداد تاریخی ارائه نمیدهد اما نقدی هجوآمیز بر صنعت فیلم است و همزمان، چالشهای پدری را روایت میکند که میخواهد به فرزندانش نزدیک شود. فیلم همچنین دربارهی آدمهایی است که با خلاقیت، کلید حل یک مشکل پیچیده را پیدا میکنند. افلک نقش تونی مندز را برعهده دارد، مامور سازمان سیا که باید شش آمریکایی را از یک کشور دیگر خارج کند. با توجه به شرایط سیاسی منطقه، ایالات متحده تصمیم میگیرد تا بهصورت رسمی وارد عمل نشود و این کار را مخفیانه انجام دهد. تونی مندز و تیمش، خود را اعضای یک گروه فیلمسازی کانادایی معرفی میکنند که در حال فیلمبرداری یک اثر سینمایی علمی-تخیلی به نام «آرگو» هستند و با هویتهای دروغین وارد کشور میشوند تا این آمریکاییهای محبوسشده را نجات دهند.
«آرگو» با اینکه یکی از بدترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار است اما از جنبهی فنی فیلم چندان بدی نیست، افلک از خلق تعلیق جعلی با بهکارگیری تکنیکهای تدوین یا تکانهای شدید دوربین خودداری کرده و تمرکز خود را بر روی حساسیتهای ایجاد شده از موقعیت قرار داده است. او با شخصیتهایش با احترام برخورد میکند، البته که در اعمال آنها اغراق نیز به چشم میخورد. با این حال، دلیل اصلی موفقیت «آرگو» در اسکار و کسب جایزهی بهترین فیلم سال، به احتمال زیاد سیاسی بوده است، فراموش نکنید که برندهی بهترین فیلم سال توسط میشل اوباما (همسر رئیس جمهور وقت) و مستقیما از کاخ سفید اعلام شد. فیلمها اما ارزش واقعی خود را در گذر زمان نشان میدهند و «آرگو» را در این زمینه باید شکستخورده بدانیم، فیلمی که حالا کمتر کسی آن را در یاد دارد. فیلمهای زندگینامهای اغلب برداشت کاملا درست یا وفادارانهای از واقعیت ارائه نمیدهند و «آرگو» هم از این مشکل رنج میبرد. فیلم در ایجاد تعادل میان کمدی و درام هم مشکل دارد و گاهی بلاتکلیف است که دقیقا میخواهد چگونه اثری باشد. «آرگو» جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین تدوین را هم کسب کرد.
۱۹- کتاب سبز (Green Book)
- سال اکران: 2018
- کارگردان: پیتر فارلی
- بازیگران: ویگو مورتنسن، ماهرشالا علی، لیندا کاردلیانی، اقبال طبا، سباستین مانیسکالو، برایان استپانک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
«کتاب سبز» فیلم واقعا خوبی است اما هنوز هم منتقدانی را پیدا میکنید که آن را سزاوار کسب جایزهی بهترین فیلم سال نمیدانند. فیلم داستان واقعی پیانیست جاز مشهور، دان شرلی را روایت میکند که در سال ۱۹۶۲ آماده میشود تا تور کنسرت جنوب خود را آغاز کند. تنها چیزی که او کم دارد، یک راننده و محافظ است، در نتیجه یک خلافکار خردهپای ایتالیایی-آمریکایی به نام تونی لیپ (ویگو مورتنسن) را استخدام میکند. این دو مرد هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند، شرلی از دنیای آدمهای فرهیخته است و در مقابل، تونی مردی کمسواد به حساب میآید که دیدگاههای محدودی نسبت به جهان دارد. با این حال، در طول این سفر، یک دوستی نامتعارف میان آنها شکل میگیرد.
فیلم با الهام از داستان واقعی سفر جادهای دان شرلی (ملقب به دکتر شرلی)، پیانیست آفریقایی-آمریکایی مشهور دههی ۵۰ و ۶۰ میلادی، و رانندهی او تونی والانگا ساخته شده است و نژادپرستی در پسزمینهی جنوب آمریکا در دههی ۶۰ میلادی را بررسی میکند. بازی درخشان ویگو مورتنسن در نقش تونی والانگا، از نقاط برجستهی فیلم است. او با ظرافتی ویژه، شخصیتی را به تصویر میکشد که تعصبات اولیهاش -که بیشتر ناشی از جامعه است- در طول قصه تغییر پیدا میکند. در نقطهی مقابل او، ماهرشالا علی را داریم که پرستیژ و آسیبپذیری یک هنرمند سیاهپوست را به بهترین شکل به نمایش میگذارد. ترکیب برندهی مورتنسن و علی، قلب تپندهی فیلم است که هر مخاطبی را میتواند احساسی کند.
اگر احیانا نمیدانید، نام فیلم به کتاب راهنمای سفر مخصوص شهروندان آفریقایی-آمریکایی در دوران اوج نژادپرستی در جنوب آمریکا اشاره دارد. فیلم از این بستر تاریخی، به عنوان چارچوبی نمادین استفاده میکند تا مشکلی که هنوز هم گریبانگیر آمریکا است را از زوایای تازهای بررسی کند. البته برخی از منتقدان به برداشت سادهی فیلم از نژادپرستی انتقاد کردند و این مقوله را پیچیدهتر میدانند؛ این نقدها و اینکه فیلم «شعارزده» توصیف میشود جای بحث دارد اما اینکه پیتر فارلی (فیلمساز) به موضوعاتی همچون دوستی، اهمیت تغییر نگرشهای اجتماعی، نژادپرستی و اتحاد پرداخته است را باید به فال نیک گرفت زیرا این مضامین تنها به جامعهی آمریکا خلاصه نمیشود. «کتاب سبز» جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل (ماهرشالا علی) و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را هم بهدست آورد.
۱۸- شکسپیر عاشق (Shakespeare in Love)
- سال اکران: 1998
- کارگردان: جان مدن
- بازیگران: گوئینت پالترو، جوزف فینز، جفری راش، کالین فرث، بن افلک، جودی دنچ، تام ویلکینسون،
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از ۱۰۰
مانند «کتاب سبز» و «تصادف» (۲۰۰۴)، انتخاب «شکسپیر عاشق» هم به عنوان بهترین فیلم سال سوالبرانگیز بود و هنوز هم بسیاری آن را سزاوار این جایزه نمیدانند؛ به یاد بیاورید که «نجات سرباز رایان»، «زندگی زیباست» و «خط باریک سرخ» رقبای آن بودند. با این حال، «شکسپیر عاشق» فیلم چندان بدی نیست و برداشت عاشقانهی آن از ویلیام شکسپیر ارزش تماشا دارد. جوزف فینز که در سالهای اخیر به یک بازیگر معمولی تبدیل شده و در فیلمهای بد بازی میکند، اینجا در نقش شکسپیر، طناز و کاریزماتیک ظاهر میشود. شیمی او و گوئینت پالترو در نقش ویولا هم فوقالعاده از آب درآمده است. پالترو هم سالها است که بازیگری را جدی دنبال نمیکند اما گوشهای از استعدادهای او را میتوانید در «شکسپیر عاشق» مشاهده کنید.
فیلمنامهی مارک نورمن و تام استاپارد، با الهام از آثار شکسپیر و بازیهای زبانی هوشمندانه وی نوشته شده است. دیالوگها به همین منوال، به اصطلاح «شکسپیری» هستند. از کنار بازی خوب بازیگران نقشهای مکمل هم نباید عبور کرد، خصوصا جودی دنچ در نقش ملکه الیزابت و جفری راش در نقش مالک تئاتر رز. حضور کوتاه دنچ به حدی خوب بود که او را جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای او به ارمغان آورد. به اینها، طراحی صحنه و لباس درجهیک را هم اضافه کنید که به دوران الیزابت نزدیک هستند و فضای واقعگرایانهای را ایجاد کردهاند. البته بدیهی است که فیلم برداشتی واقعگرایانه از زندگی شکسپیر ارائه ندهد و در آن تحریف و حتی سکانسهایی -و شخصیتهایی- به چشم بخورد که از ذهن خلاق سازندگان بیرون آمده است اما خوشبختانه «شکسپیر عاشق» اثری توهینآمیز محسوب نمیشود بلکه نامهی عاشقانهای است به میراث ماندگار شکسپیر و یک ادای دین تمامعیار به این نمایشنامهنویس استثنایی. با وجود این، تاریخ فراموش نخواهد کرد که «نجات سرباز رایان» برنده اسکار بهترین فیلم نشد.
۱۷- سخنرانی پادشاه (The King’s Speech)
- سال اکران: 2010
- کارگردان: تام هوپر
- بازیگران: کالین فرث، جفری راش، هلنا بونهام کارتر، گای پیرس، تیموتی اسپال، درک جاکوبی، جنیفر ایلی، مایکل گمبون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 88 از ۱۰۰
«سخنرانی پادشاه» داستان تاریخی مورد نظر خود را به بهترین شکل روایت میکند اما تقریبا اکثر منتقدان بر این باور بودند که «شبکه اجتماعی» دیوید فینچر اثر سینمایی منسجم و خوشساختتری است و باید جایزه اسکار بهترین فیلم را ببرد، اتفاقی که رخ نداد. این بدین معنا نیست که «سخنرانی پادشاه» را باید نادیده گرفت؛ فیلم داستان دوستی غیرمنتظرهی جورج ششم (کالین فرث)، پادشاه بریتانیا که در سخنرانیهایش لکنت میگیرد و متخصص گفتاردرمانی او، لیونل لوگ (جفری راش) را به تصویر میکشد. بازی کالین فرث در نقش جورج ششم، بینقص است؛ او کشمکشهای درونی پادشاهی که از لکنت زبان رنج میبرد را به بهترین شکل به تصویر میکشد. آسیبپذیری و ناامیدیای که او بهواسطهی مهارتهای بازیگریاش منتقل میکند، عمیقا تکاندهنده است و باعث میشود شما با این چهرهی سلطنتی همدردی کنید. بازی خوب فرث، او را صاحب جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد کرد و باید گفت که سزاوار این پیروزی بود.
«سخنرانی پادشاه» در دوران اکران با تحسین گسترده روبهرو شد و چهار جایزه اسکار -از جمله بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی- را از آن خود کرد. موفقیت فیلم گواهی بر توانایی آن در ایجاد تعادل میان وفاداری به تاریخ و روایت یک داستان پرکشش است. «سخنرانی پادشاه» بیتردید طرفداران فیلمهای تاریخی را راضی میکند و قصهی انگیزهبخش آن را هم خوب است که بشنویم؛ انسانی که برای هدف والاتر، باید سختیها را به جان بخرد تا از مشکل بهظاهر حلنشدنی عبور کند. «سخنرانی پادشاه» از آن فیلمهایی نیست که در تاریخ سینما ماندگار شود و هنوز هم مشخص نیست که چگونه «شبکه اجتماعی» را شکست داد اما ارزشش را دارد که دو ساعت از زندگی خود را صرف تماشای آن کنید.
۱۶- زندگی امیل زولا (The Life of Emile Zola)
- سال اکران: 1937
- کارگردان: ویلیام دیترله
- بازیگران: جوزف شیلدکات، پل مونی، گیل سوندرگارد، گلوریا هولدن، دونالد کریسپ، هنری اونیل، لوئیس کالهرن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از ۱۰۰
یکی از فیلمهای زندگینامهای کلاسیک برنده اسکار که دقیقا یک سال پس از «زیگفلد کبیر» این جایزه را بهدست آورد و در مقایسه با آن بیتردید فیلم بهتری است. «زندگی امیل زولا» همانطور که از نامش هم مشخص است، داستان زندگی یکی از تاثیرگذارترین چهرههای ادبی تاریخ فرانسه را به تصویر میکشد. فیلم با بازی درخشان پل مونی در نقش زولا، به کنکاشی تفکربرانگیز در باب صداقت هنری، ایدئولوژیهای سیاسی و جستجو برای عدالت تبدیل میشود. بازی پل مونی اولین برگ برندهی فیلم است، او اشتیاق نویسندهی نامدار به عدالت اجتماعی را به خوبی به تصویر میکشد. در کنار او، ویلیام دیترله (فیلمساز) هم موفق شده است تا دورهای واقعی از تاریخ را ترسیم میکند که با آشوبهای سیاسی و دگرگونیهای اجتماعی پیوند خورده بود. برداشت وسواسگونهی دیترله از روند تکامل زولا، از نویسندهای خوشآتیه به مدافع شجاع بیگناهان، جذاب و البته از جنبهی احساسی تاثیرگذار است.
فیلمنامهی «زندگی امیل زولا» هم جای تحسین دارد و تعادل خوبی میان زندگی شخصی و سیاسی امیل زولا برقرار میکند؛ از تلاشهای اولیهی او بهعنوان نویسندهای گمنام اما مستعد تا ایستادگی او در برابر یهودستیزی و مبارزه با فساد در ارتش فرانسه. ساختهی ویلیام دیترله با استقبال روبهرو شد و جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (جوزف شیلدکات) و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. تاثیرگذاری فیلم البته فراتر از بستر تاریخی آن است زیرا مضامین جهانشمولی همچون مسئولیتهای اخلاقی هنرمندان و نقش ادبیات در آگاهی اجتماعی هم در آن به چشم میخورد. «زندگی امیل زولا» شاید اگر در دورهی دیگر اکران میشد، هرگز نمیتوانست جایزه اسکار بهترین فیلم را بهدست بیاورد اما بر آثار زندگینامهای پس از خود تاثیر گذاشت و تماشای آن مخاطب مدرن را آزار نمیدهد.
۱۵- ارابههای آتش (Chariots of Fire)
- سال اکران: 1981
- کارگردان: هیو هادسن
- بازیگران: بن کراس، شریل کمپبل، پیتر ایگن، نایجل هیورز، ایان چارلسون، ایان هولم، جان گیلگد، آلیس کریج، استران راجر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 83 از ۱۰۰
«ارابههای آتش» شاید مشهورترین فیلم ورزشی تاریخ نباشد اما از آثار ماندگار و خاطرهانگیز این ژانر مهجور است؛ احتمالا بیشتر به دلیل موسیقی متن حیرتانگیز ونجلیس و چند سکانس حرکت آهستهی دویدن که هر کسی را هیجانزده میکند. البته نکات مثبت فیلم به همینجا ختم نمیشود. «ارابههای آتش» خود را به ژانر ورزشی محدود نمیکند و به مضامین دیگری همچون ایمان، هویت، و تلاش برای رسیدن به موفقیت هم میپردازد. قصه دربارهی دو دونده است که در دههی ۲۰ میلادی، خود را برای مسابقات المپیک آماده میکنند. استفادهی درست از اسلوموشن به نتایج درخشانی ختم میشود و اینجا میتوانید یک نمونهی کارآمد از آن را ببینید؛ در این لحظهها نه تنها احساس هیجان دارید بلکه ابعاد احساسی و معنوی تلاشهای دو شخصیت برای قهرمانی نیز به شما منتقل میشود.
و البته موسیقی متن ونجلیس است که فیلم را به اثری جادویی تبدیل میکند. ونجلیس فقید با ترکیب موسیقی الکترونیک و ارکسترال، چاشنی حماسه را به مسابقات را اضافه میکند و بر لحظات احساسی فیلم و ماندگاری آن تأثیر میگذارد. تم اصلی فراموشنشدنی «ارابههای آتش» همچنان با «پیروزی» مترادف است. فیلم فاکتورهای لازم برای موفقیت در فصل جوایز را داشت و در نهایت صاحب چهار جایزه اسکار شد، از جمله بهترین موسیقی متن و بهترین فیلمنامه. میراث ماندگار فیلم اما در تجلیل از دستاوردهای ورزشی بلکه یادآوری بزرگی روح انسان است که اگر بخواهد، میتواند با عبور از سختیها، هر رویایی را به حقیقت تبدیل کند. «ارابههای آتش» فیلم ساختارشکنی نیست اما به اندازه خوشساخت است که نظر شما را جلب کند، حتی اگر به آثار ورزشی علاقهای ندارید.
۱۴- شورش در بونتی (Mutiny on the Bounty)
- سال اکران: 1935
- کارگردان: فرانک لوید
- بازیگران: چارلز لوتن، کلارک گیبل، فرانکوت تون، موویتا کاستاندا، دونالد کریسپ، هنری استیونسون، اسپرینگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 96 از ۱۰۰
درباره شورش در بونتی تاکنون چندین فیلم ساخته شده است اما اثری که اغلب بهترین در نظر گرفته میشود، همانی است که جایزه اسکار سال ۱۹۳۵ را به خانه برد و نقشهای اصلیاش را چارلز لوتن و کلارک گیبل بازی میکنند. فیلم تلفیق جذابی از ژانرهای ماجراجویی و درام تاریخی است و از آنجایی که دربارهی آدمهای واقعی است، میتوانیم آن را یک فیلم زندگینامهای نیز در نظر بگیریم. ماجرای «شورش در بونتی» دربارهی قیام و سرکشی خدمه کشتی اچاماس بونتی است که سال ۱۷۸۹ بدون اجازه از نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا جدا شد. اعضای خدمه، کاپیتان کشتی (ویلیام بلای) و کسانی که حامی او بودند را از کشتی بیرون کردند و به جزایر تاهیتی گریختند. این اما تمام ماجرا نبود و انگلستان خیلی زود عملیات دستگیری شورشیان را آغاز کرد؛ عملیاتی که در نهایت به مرگ بیش از ۳۵ نفر ختم شد.
چارلز لوتون در نقش کاپیتان ویلیام بلای، یکی از بهترین شرورهای سینمای کلاسیک را به نمایش میگذارد. بلای اینجا یک زورگوی بیرحم است که نمیتوانید او را به راحتی از یاد ببرید؛ فرماندهای که حس ترس و نفرت را در شما زنده میکند. در مقابل او، کلارک گیبل دوستداشتنی را در نقش فلچر کریستین داریم، همان کسی که در مقابل بلای ایستاد و فرماندهی جدید کشتی شد؛ عملکرد گیبل مثل همیشه قابل تحسین است؛ فلچر کریستینِ او مردی است که میان که میان وفاداری به خدمه و انزجار از بیرحمی کاپیتان در کشمکش است. سکانسهای دریایی فیلم بیگمان از زمانهاش جلوتر است و اگر این روزها از «شورش در بونتی» کمتر صحبت میشود اما یکی از فیلمهای زندگینامهای سزاوار برنده اسکار بهترین فیلم بود. طرفداران آثار حماسی و کلاسیک، در «شورش در بونتی» چیزهای زیادی برای دوست داشتن پیدا خواهند کرد.
۱۳- یک ذهن زیبا (A Beautiful Mind)
- سال اکران: ۲۰۰۱
- کارگردان: ران هاوارد
- بازیگران: راسل کرو، جنیفر کانلی، ویوین کاردن، اد هریس، پل بتانی، آدام گلدبرگ، جاد هیرش، کریستوفر پلامر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۴ از ۱۰۰
«یک ذهن زیبا» قصهی زندگی جان فوربز نش (ریاضیدان برندهی جایزهی نوبل) را روایت میکند و نگاه نزدیکی به درونیات و زندگی شخصی این نابغهی ریاضی دارد. جان نش پس از اینکه به اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید دچار شد، به دلیل رفتارهای ضداجتماعی و توهمات خطرناک، جایگاه آکادمیک خود را از دست داد و آیندهاش در معرض نابودی قرار گرفت. ساختهی ران هاوارد، روزهای تاریک جان نش را در کانون توجه قرار میدهد اما به جای یک برداشت بدبینانه، قهرمان قصه به خودشناسی میرسد و تسلیم نمیشود. نش پس از اینکه با شیاطین درونش روبهرو شد، با مشکلات روانی مبارزه و در نهایت آزادی را تجربه میکند، بنابراین «یک ذهن زیبا» قصهای دربارهی جاهطلبی، مقاومت و مواجهه با موانع است؛ یعنی همان چیزهایی که آکادمی اسکار دوست دارد در فیلمها ببیند؛ در همین راستا برخی از منتقدان نسبت به کیفیت فیلم انتقاد داشتند و آن را بهترین گزینه برای تبدیل شدن به بهترین فیلم سال نمیدانستند.
نقطهقوت فیلم بازی راسل کرو در نقش جان نش است؛ او نبوغ و البته آسیبپذیری این ریاضیدان واقعی را به شکل ملموس به نمایش میگذارد. کرو بهراستی در نقش خود غرق شده است و سفر پرفرازونشیب فوربز نش از یک نابغهی دانشگاهی به مردی که با چالشهای بیماری روانی دستوپنجه نرم میکند، تنها بهواسطهی کرو است که جذابیت پیدا میکند. با اینکه انتخاب «یک ذهن زیبا» به عنوان بهترین فیلم سال با انتقاد همراه بود اما منتقدان در مجموع به آن واکنش مثبتی نشان دادند؛ ضمن اینکه جایزه اسکار بهترین کارگردانی را هم به خانه برد. ضعفهای فیلم بر کسی پوشیده نیست اما نمیتوان از کنار این واقعیت عبور کرد که درام پرکششی است و مخاطبان عادی را تحتتاثیر قرار میدهد.
۱۲- اسپاتلایت (Spotlight)
- سال اکران: 2015
- کارگردان: توماس مککارتی
- بازیگران: مارک رافلو، مایکل کیتون، ریچل مکآدامز، لیو شرایبر، جان اسلتری، استنلی توچی، لن کرییو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 97 از ۱۰۰
بسیاری از سینمادوستان شاید حالا فراموش کرده باشند که «اسپاتلایت» یکی از فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار است اما این اثر سینمایی حرفهای مهمی میزند و کیفیت قابلقبولی هم دارد. فیلم دربارهی تلاشهای شبانهروزی چند روزنامهنگار برای فاش کردن فساد سیستمیک کلیسای کاتولیک و تعارض آنها به کودکان است. توماس مککارتی (فیلمساز) البته تا حدودی محافظهکارانه عمل میکند اما حتی پرداختن به موضوعی که همه از صحبت کردن دربارهی آن طفره میروند فینفسه جای تحسین دارد. روزنامهنگاران در تحقیقات خود با این واقعیت تلخ مواجه میشوند که نهادهای قدرتمندی که ادعای حفظ ارزشهای اخلاقی را دارند، خودشان در انجام اعمال نفرتانگیز شریک بودهاند.
«اسپاتلایت» اما تنها بر سازوکارهای روزنامهنگاری -و اهمیت آن- تمرکز نمیکند، بلکه به تاثیرات مهم افشاگریهای بزرگ نیز میپردازد. فیلم تصویری تاثیرگذار از قربانیان ارائه میدهد و بر شجاعت آنها در علنی کردنِ این تجربیات سیاه و آسیبهای عمیق عاطفی که پشت سر گذاشتهاند تاکید میکند. از این نظر، فیلم فراتر از شخصیتهای روزنامهنگار میرود و دربارهی مسئولیتِ گستردهی جامعه برای حمایت از بازماندگان است. «اسپاتلایت» را میتوانیم نسخهی مدرن «همه مردان رئیسجمهور» (۱۹۷۶) بدانیم، از این جهت که یک قصهی واقعی را برمیدارد و از زاویه دید روزنامهنگاران آن را بررسی میکند؛ البته توماس مککارتی چاشنی تریلر و دلهره را هم به قصه اضافه کرده است. آیا «اسپاتلایت» بهترین فیلم سال ۲۰۱۵ است؟ احتمالا نه اما اثر سینمایی قابلدفاعی است.
۱۱- اشکها و لبخندها (The Sound of Music)
- سال اکران: 1965
- کارگردان: رابرت وایز
- بازیگران: جولی اندروز، کریستوفر پلامر، دوریس لوید، ریچارد هایدن، النور پارکر، پگی وود، شارمین کار، نیکولاس هاموند
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 83 از ۱۰۰
با اینکه اکثر سینمادوستان با «اشکها و لبخندها» آشنایی دارند اما شاید فراموش کرده باشیم که داستان آن از قلب واقعیت آمده است. بله، در دنیای واقعی همهچیز تا این اندازه دراماتیک و پرشور نبوده است اما کسی هم احتمالا ناگهان شروع به آوازخوانی نکرده است اما شخصیتهای اصلی فیلم همه واقعی هستند و «اشکها و لبخندها» را هم میتوانیم یک اثر زندگینامهای در نظر بگیریم. این فیلم شاید با قطعههای دلنشین و فضای رنگارنگش به یاد آورده شود اما درونمایههای تفکربرانگیزی دارد. البته «اشکها و لبخندها» در وهلهی اول، زبان جهانی موسیقی را جشن میگیرد. فیلم با اجرای نمادین جولی اندروز آغاز میشود و موسیقی را به عنوان ابزاری کارآمد برای بیان احساسات، برقراری ارتباط و التیام به کار میگیرد تا به ما یادآور شود که موسیقی چگونه میتواند حس زندگی را به شما منتقل، شکافها را پر و قلبها را به هم نزدیک کند.
ماریا (جولی اندروز)، تجسم استقامت و تحول است. او سفری را تجربه میکند که با رشد شخصی همراه است و او در این مسیر قدرت عشق را هم میآموزد. قلب تپندهی فیلم بیتردید نقشآفرینی نمادین جولی اندروز د است که برای او جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را به ارمغان آورد. اندروز، نقش یک سرپرست پرشور و مهربان را با چاشنیای از جذابیت و قدرت آوازخوانی منحصربهفرد خود به تصویر میکشد. موسیقیهای ساختهی ریچارد راجرز و اشعار ماندگار اسکار همرستاین دوم را هم نباید از یاد برد. «اشکها و لبخندها» نقطه عطف تاریخ سینمای موزیکال است که در میان فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار جایگاه ویژهای دارد؛ کافی است چند دقیقه از آن را تماشا کنید تا متوجه شوید چرا تا این اندازه محبوب است.
۱۰- خارج از آفریقا (Out of Africa)
- سال اکران: 1985
- کارگردان: سیدنی پولاک
- بازیگران: مریل استریپ، رابرت ردفورد، کلاوس ماریا براندایر، شین ریمر، گراهام کراودن، ریچل کمپسون، سوزانا همیلتون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 63 از ۱۰۰
فیلمی که فارغ از خوب یا بودن، تنها به خاطر دو ستارهی اصلیاش (استریپ و ردفورد) باید دیده شود. «خارج از آفریقا» میخواهد یک فیلم عاشقانه در ابعاد حماسی باشد و تا حد زیادی به هدف خود میرسد. فیلم براساس داستان واقعی نویسندهی دانمارکی، کارن بلیکسن (در فیلم با بازی مریل استریپ) ساخته شده است که اوایل قرن بیستم به آفریقا رفت تا آنجا زندگی کند و عاشق یک شکارچی به نام دنیس فینچ (رابرت درفورد) شد. از «خارج از آفریقا» هم این روزها کمتر صحبت میشود اما در دوران اکران، منتقدان و مخاطبان را تحتتاثیر قرار دارد و هفت جایزه اسکار هم بهدست آورد، از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری و بهترین موسیقی متن.
طبق معمول، فیلم کاملا به واقعیت وفادار نیست و روایتهای کارن بلیکسن در کتاب خاطراتش را با دقت دنبال نمیکند اما در مجموع تصویر قابلقبولی از بلیکسن، رابطهاش با آفریقا و عشق زندگیاش ارائه میدهد. «خارج از آفریقا» سفری سینمایی است که فراتر از مرزهای عشق و تراژدی قرار میگیرد و همانطور که بالاتر هم اشاره شد، به بازیهای درخشان استریپ و ردفورد مزین شده است. اگر کتابخوان هستید، بهتر است کتاب خاطرات بلیکسن را بخوانید اما طرفداران آثار عاشقانه تاریخی هم از این فیلم ساده اما دراماتیک لذت خواهند برد؛ احتمالا تا اینجا متوجه شدهاید که فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار حتی اگر بد هم باشند، ارزش یک بار تماشا را دارند.
۹- آخرین امپراتور (The Last Emperor)
- سال اکران: 1987
- کارگردان: برناردو برتولوچی
- بازیگران: جان لون، ژوان چن، پیتر اوتول، روچنگ یینگ، ویکتور وانگ، ریوئیچی ساکاموتو، هنری او
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 86 از ۱۰۰
یکی از ژانرهایی که آکادمی در طول دههها نشان داده است به آن علاقهی ویژهای دارد (حتی بیشتر از زندگینامهای)، حماسی است. بنابراین بدیهی بود که فیلمی همچون «آخرین امپراتور» بتواند به موفقیت برسد، اثری حدوداً ۳ ساعته که داستان خود را در چند برههی مختلف و به شکلی دراماتیک روایت میکند. البته «آخرین امپراتور» برناردو برتولوچی را در پشت دوربین دارد و فیلم خوشساختی هم به حساب میآید. اقتباسی از رمانی به همین نام، قصه دربارهی پویی، آخرین امپراتور کشور چین است؛ رویدادها از دوران کودکی او آغاز میشود و تا زندانی شدن و دورانی که بر تخت پادشاهی نشست را پوشش میدهد.
فیلم در اولین قدم، تحول هویت را بررسی میکند؛ پویی از معصومیت دوران کودکی عبور میکند تا اسیرِ دگرگونیهای سیاسی شود. در سوی دیگر، تقابل ارزشهای سنتی چین با غرب را داریم. زندگی پویی به استعارهای از تلاش چین برای آشتی میراثِ باستانیاش با الزاماتِ دنیایی در حالِ تغییر که به مسیر مدرنیته میرود تبدیل میشود. «آخرین امپراتور» تنها یک فیلم تاریخی زندگینامهای نیست بلکه مقولهی هویت، تغییرات فرهنگی و تأثیر انقلابهای سیاسی بر زندگی افراد را هم مورد بررسی قرار میدهد. فیلم برندهی ۹ جایزه اسکار شد و با اینکه طولانی است اما قصهاش را تا انتها جذاب روایت میکند.
۸- گاندی (Gandhi)
- سال اکران: 1982
- کارگردان: ریچارد اتنبرا
- بازیگران: بن کینگزلی، روهینی هاتانگادی، مارتین شین، برنارد هپتون، وینستون نتشونا، شین ریمر، جان ساویدنت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از ۱۰۰
مشابه «آخرین امپراتور»، «گاندی» هم یکی از فیلمهای زندگینامهای حماسی دههی ۸۰ میلادی است که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شده است. مهاتما گاندی شاید نیازی به معرفی نداشته باشد، او یکی از مشهورترین رهبران قرن بیستم است که اعتقاد داشت برای تحقق اهداف مثبت در جهان، هر فرد باید ابتدا در خود تغییر ایجاد کند. از مطالبات اصلی گاندی، مبارزه با استعمار بریتانیا بر هند بود. او به شکل معترضانه اما صلحآمیز مبارزه میکرد و در نهایت موفق به جلب توجه جهان به شرایط هند و آزادی این کشور شد. با همکاری معترضان هندی، او توانست خروج بریتانیا از هند را رقم بزند و در سال ۱۹۴۷ هند به یک کشور مستقل تبدیل شد. فیلم «گاندی» برداشتی جاهطلبانه و بزرگ از زندگی او است، از سالهای مبارزه تا ترور او در سال ۱۹۴۸.
مانند اکثر عناوین فهرست فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار، «گاندی» هم میخواهد بهواسطهی قصهی خود، پیامهای مهمی را مخابره کند و کاوشی تفکربرانگیز در زندگی و آرمانهای گاندی است؛ مردی که بدون خشونت توانست عدالت را اجرا کند. این فیلم هم البته بیش از حد طولانی است (کمی بیشتر از ۳ ساعت) و تماشای آن آسان نیست اما ارزشش را دارد که چنین زمانی را صرف آن کنید؛ زیرا دربارهی کسی که همهی زندگی خود را وقف مبارزه کرد تا صلح و آزادی را برقرار کند. «گاندی» ۱۱ نامزدی اسکار بهدست آورد و هشت جایزه را به خانه برد، از جمله بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد.
۷- مردی برای تمام فصول (A Man for All Seasons)
- سال اکران: 1966
- کارگردان: فرد زینمان
- بازیگران: پل اسکوفیلد، وندی هیلر، لئو مککرن، اورسن ولز، رابرت شاو، سوزانا یورک، نایجل داونپورت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از ۱۰۰
وقتی از فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار صحبت میکنیم، «مردی برای تمام فصول» بیگمان سزاوار توجه بیشتری است؛ فیلمی کمنظیر که متاسفانه در سالهای اخیر کمتر به آن توجه شده است. ماجراها دربارهی پیچیدگیهای اخلاقی و دسیسههای سیاسی پیرامون زندگی سِر تامس مور (مشاور هنری هشتم) است. فیلم که بر اساس نمایشنامهای به همین نام نوشتهی رابرت بولت ساخته شده، تاوان پافشاری بر آرمانها در مواجهه با توطئههای سیاسی را به ما نشان میدهد.
هر کسی که به قصههای سیاسی تاریخی علاقهمند است، از تماشای «مردی برای تمام فصول» هیجانزده میشود؛ با اینکه ایدهی اولیه را بارها دیدهایم اما این فیلم خود را از نمونههای مشابه متمایز میکند زیرا فیلمنامهی هوشمندانه و شخصیتهای چندبعدی و منسجمی دارد. بازیگران هم همگی عالی ظاهر شدهاند، بهویژه پل اسکوفیلد. قصه شاید برای چند قرن قبل باشد اما فرد زینمان (فیلمساز) آن را به اندازهای جذاب روایت کرده است که حتی از آثار سیاسی مدرن هم برای مخاطب قابل درکتر باشد. «مردی برای تمام فصول» در مجموع برندهی ۶ جایزه اسکار شد، از جمله بهترین کارگردان و بهترین بازیگر نقش اول مرد.
۶- شجاع دل (Braveheart)
- سال اکران: ۱۹۹۵
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: مل گیبسون، پاتریک مکگوئن، برندن گلیسون، سوفی مارسو، برنارد هورسفال، جیمز کازمو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
اهمیتی ندارد که «شجاع دل» به جای اسکاتلند، در کشور ایرلند ساخته شده است یا یک مرد استرالیایی نقش یک جنگجوی اسکاتلندی را بازی میکند، روایت تقریبا خیالی مل گیبسون از مبارز آزادیخواه ویلیام والاس، یک فیلم اکشن-حماسی مدرن طراز اول به حساب میآید که تا انتها نفسگیر باقی میماند و یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار است. گیبسون در مقام کارگردان و بازیگر، چنان عملکرد فوقالعادهای دارد که باورکردنی نیست؛ از تصاویر جذابی که از کوهها و دشتها ارائه میدهد تا نقشآفرینی دراماتیکش و سکانسهای نبرد آغشته به خون. بخشهای عاشقانهی فیلم اگرچه به ملودرام نزدیک شده است اما این نکته در رابطه با سکانسهای اکشن و خشونتبار آن صدق نمیکند، این لحظاتِ بیرحمانه به موسیقی متن جیمز هورنر نیز آراسته شدهاند تا تاثیرگذارتر باشند.ٌ
ساختهی مل گیبسون به ما یادآوری میشود که هیچچیز مهمتر از آزادی و کرامت نیست. قصه دربارهی مبارز آزادیخواه، ویلیام والاس (با بازی خود مل گیبسون) است که رهبری نخستین جنگ استقلال اسکاتلند را برعهده میگیرد و علیه ادوارد یکم، پادشاه وقت انگلستان قیام میکند. والاس پس از قتل همسرش بهدست دشمنان، تصمیم میگیرد تا کشورش را آزاد کند، بنابراین مردم اسکاتلند را متحد میکند و ارتش بزرگی میسازد که توانایی ایستادگی در مقابل انگلستان را دارد. «شجاع دل» دربارهی آزادی و مبارزه با بیعدالتی است و با اینکه با یک اثر زندگینامهای تاریخی روبهرو هستیم اما پیامهای فیلم را میتوان به رویدادهای روز و انسانهای مدرن تعمیم داد. «شجاع دل» فیلمی فراموشنشدنی است که اگرچه بعضی از عناصر وقایع اصلی را تحریف کرده است اما شما را تحتتاثیر قرار میدهد و به تفکر وادار میکند.
۵- پاتن (Patton)
- سال اکران: 1970
- کارگردان: فرانکلین جی شافنر
- بازیگران: جرج سی. اسکات، کارل مالدن، ادوارد بینز، جان دوست، مایکل استرانگ، پیتر بارکورث، پل استونس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 91 از ۱۰۰
هنگامی که «پاتن» به پایان رسید، شاید واقعا باور کنید که جرج سی. اسکات همان ژنرال جرج اسمیت پتن است زیرا او تا حدی در این نقش فرو رفته است که دیگر نمیتوان تفاوتهایش با پتن واقعی را به راحتی پیدا کرد. برای حدود سه ساعت، جرج سی. اسکات شما را مجذوب خودش میکند و تکتک لحظاتی که جلوی دوربین ایستاده است، شما را متحیّر میکند. ژنرال جرج اسمیت پتن یکی از چهرههای نظامی شاخص جنگ جهانی است که بعدها فرماندهی ارتش هفتم ایالات متحده را برعهده گرفت؛ او همان کسی بود که بخشهای شمالی فرانسه را از آلمان نازی پس گرفت.
«پاتن» از فیلمنامهی تند و تیز فرانسیس فورد کوپولا و کارگردانی استادانهی فرانکلین جی شافنر بهره میبرد؛ فیلمسازی که همواره نشان داده است درک بالای از فضاهای تاریخی دارد و او را بیشتر با «پاپیون» (۱۹۷۳) میشناسید. «پاتن» سبک رهبری خشن و جدی این ژنرال را در کانون توجه قرار میدهد و روابط او با دیگر ارتشیها را هم بررسی میکند. ساختهی فرانکلین جی شافنر به دلیل سکانسهای جنگ شوکهکنندهاش و بازی تکرارنشدنی جرج سی. اسکات، یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای جنگی برنده اسکار است. «پاتن» ۶ جایزه اسکار دیگر از جمله بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را هم تصاحب کرد.
۴- ۱۲ سال بردگی (12Years a Slave)
- سال اکران: 2013
- کارگردان: استیو مککوئین
- بازیگران: چیویتل اجیوفور، مایکل فاسبندر، بندیکت کامبربچ، پل دینو، پل جیاماتی، لوپیتا نیونگو، سارا پلسون، برد پیت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 95 از ۱۰۰
«۱۲ سال بردگی» از آن فیلمهای زندگینامهای است که گویی ساخته شده تا برنده اسکار ببرد. اقتباسی وفادارانه از کتاب خاطرات سالومون نورثاپ، فیلم قبل از هر چیزی در نکوهش بردهداری و در دفاع از انسانیت است. سالومون یک سیاهپوست آزاد و یک موزیسین است که همراه با خانوادهاش زندگی آرامی دارد تا اینکه ربوده و به بردگی گرفته میشود. او ابتدا تصور میکند که سوءتفاهمی شده یا وضعیتش موقتی خواهد بود اما شرایطش هر روز بدتر میشود. او ۱۲ سال بعدی را با ظلم و ستم فراوان، برخوردهای نژادپرستانه، و بیرحمی صاحبان دستوپنجه نرم میکند اما تسلیم نمیشود.
فیلم غمانگیز استیو مککوئین، از نشان دادن خشونت و تاثیرات هولناک بردهداری اجتناب نمیکند تا مخاطب با واقعیتهایی تلخ روبهرو شود. رفتارهای وحشیانهی سفیدپوستان با سیاهپوستان در دوران بردهداری، فصل تاریکی از تاریخ آمریکا است که نباید آن را فراموش کرد. و مککوئین حقایق را به تلخترین شکل ممکن روایت میکند تا ما را تفکر وادار کند و بفهمیم این آدمهای نگونبخت چه روزهای کابوسواری را پشت سر گذاشتند. «۱۲ سال بردگی» فیلم آسانی برای تماشا نیست، خصوصا وقتی به یاد میآوریم که از قلب واقعیت آمده است. فیلم صاحب در مجموع صاحب ۳ جایزه اسکار شد، از جمله بهترین فیلمنامه اقتباسی.
۳- آمادئوس (Amadeus)
- سال اکران: ۱۹۸۴
- کارگردان: میلوش فورمن
- بازیگران: اف. موری آبراهام، تام هولس، الیزابت بریج، سیمون کالو، جفری جونز، میریام خیتیلووا، پاتریک هاینس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
حتی اگر علاقهای به موسیقی کلاسیک ندارید، حتما نام ولفگانگ آمادئوس موتزارت را شنیدهاید؛ فیلم «آمادئوس» گوشههایی از زندگی و هنر موتزارت را در کانون توجه قرار میدهد و یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار است. قصه با یک هنرمند مشهور دیگر آغاز میشود: آنتونیو سالیِری (اف. موری آبراهام) در آستانهی مرگ از یک راز بزرگ پرده برمیدارد، اینکه نابغهی موسیقی جهان، ولفگانگ آمادئوس موتزارت (تام هولس) را مسموم و به قتل رسانده است. او در ادامه اولین ملاقاتشان و رفتارهای ناامیدکنندهای که این موسیقیدان بااستعداد به نمایش گذاشت را به یاد میآورد. استعدادهای موتزارت برای سالیِری تهدیدآمیز بود و او آن را حملهای از سوی پرودگار میدانست، به همین دلیل کافر شد و همهی تلاشش را برای نابود کردن رقیبش به کار گرفت تا در نگاه مردم و دربار، محبوبتر باشد.
«آمادئوس» اقتباسی از نمایشنامهای به همین نام نوشتهی پیتر شیفر است که خودش اقتباسی آزاد از نمایشنامهی روسی «موتزارت و سالیِری» نوشتهی «لکساندر پوشکین بود. برداشت جذاب شیفر از زندگی موتزارت، در سال ۱۹۷۹ در لندن روی صحنه رفت و مورد تحسین همگان قرار گرفت تا یک سال بعد، در برادوی هم به نمایش درآید و در نهایت جایزهی تونی برای بهترین نمایشنامهی سال را به خانه ببرد. با این موفقیتها، بدیهی بود که این نمایشنامه به دنیای سینما بیاید و این اتفاق در سال ۱۹۸۴ رخ داد. فیلمنامه را خودِ پیتر شیفر نوشت و میلوش فورمن روی صندلی کارگردانی نشست، این فیلم در نهایت ۸ جایزهی اسکار به خانه برد و حالا از آن به عنوان یکی از آثار سینمایی برتر دههی ۸۰ میلادی نام برده میشود.
۲- فهرست شیندلر (Schindler’s List)
- سال اکران: 1993
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: لیام نیسون، بن کینگزلی، رالف فاینز، کارولین گودال، جاناتان ساگال، امبت دیویتس، پیوتر پولک، آگنیشکا واگنر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 9 از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 98 از ۱۰۰
«فهرست شیندلر» استیون اسپیلبرگ، شاهکاری سینمایی است که از مرزهای فیلمسازی متعارف فراتر میرود. اسپیلبرگ فیلمهای تاریکی متعددی در کارنامه دارد اما «فهرست شیندلر» استثنایی است، یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار و یکی از برترین فیلمهای جنگی تاریخ. فیلم قصهی زندگی اسکار شیندلر را روایت میکند، یک تاجر که در جریان هولوکاست، از طریق کارخانهاش موفق شد صدها یهودی را از تبعید و اعدام نجات دهد. «فهرست شیندلر» قبل از هر چیزی دربارهی اخلاق و رستگاری است؛ و ما تحویل شیندلر از یک تاجر به یک منجی را تماشا میکنیم؛ مردی که خونوخونریزی جنگ باعث بیداری اخلاقی او شده است.
«فهرست شیندلر» دربارهی انسانیت و رویارویی با شر بی است. ساختهی استیون اسپیلبرگ نه برای یک گروه خاص بلکه برای همهی رنجدیدگان تاریخ است و از ما میخواهد که در دیدگاههای خود نسبت به جهان بازنگری داشته باشیم. اسپیلبرگ برای اینکه هم به تاریخ وفادار باشد و هم قصهای دراماتیک و سینمایی روایت کند، کار آسانی در پیش نداشت اما فیلم فوقالعادهای ساخته است که حتی خود او را هم متاثر کرد. این فیلم ۷ جایزه اسکار به خانه برد، از جمله بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن (جان ویلیامز) و اگر آکادمی به لیام نیسن کمی علاقه نشان میداد، او هم میتوانست صاحب یک جایزه اسکار شود.
۱- لورنس عربستان (Lawrence of Arabia)
- سال اکران: ۱۹۶۲
- کارگردان: دیوید لین
- بازیگران: الک گینس، آنتونی کوئین، جک هاوکینز، کلود رینس، آرتور کندی، عمر شریف، پیتر اوتول
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
از میان همهی فیلمهای زندگینامهای برنده اسکار، «لورنس عربستان» حماسیترین و بهترین فیلم است. دیوید لین با ساخت درامهای بریتانیایی کوچک به شهرت رسید، آثاری که در گیشه نمیفروختند. ورود او به دنیای آثار بلاک باستری و حماسی، با «پل رودخانهی کوای» (۱۹۵۷) آغاز شد که او را به یکی از تحسینشدهترین فیلمسازان آن دوران تبدیل کرد. «لورنس عربستان» اما شاهکار مسلم این کارگردان است. در افتتاحیهی فیلم، لورنس (پیتر اوتول) یک تصادف موتورسیکلت کشنده را تجربه میکند و از آنجا به بعد، فیلم در قالب فلشبک به چند دهه عقبتر میرود تا لحظات کلیدی زندگی لارنس را به تصویر بکشد: در جریان جنگ جهانی اول، لورنس مامور میشود تا عربها را متقاعد به همکاری با ارتش بریتانیا کند، زیرا آنها برای مبارزه با ترکها که از متحدان آلمان هستند، به نیروی کمکی نیاز دارند. لورنس در این مسیر، به فرهنگ عربی علاقه پیدا میکند و به قهرمان آنها تبدیل میشود.
پیتر اوتول در نقش لورنس جادو کرده است و فرهمندیاش وجود شما را تسخیر میکند. در کنار او، عمر شریف و آنتونی کوئین هم حضور دارند تا شاهد یک تیم بازیگری تکرارنشدنی باشیم. با نماهای زیبا، قصهای درگیرکننده و تعدادی از جذابترین سکانسهای اکشن دههی ۶۰ میلادی، «لورنس عربستان» از آن آثاری است که همهی سینمادوستان باید حداقل یک بار آن را در زندگیشان تماشا کنند، حتی با اینکه نزدیک به ۴ ساعت. ساختهی دیوید لین ۷ جایزه اسکار بهدست آورد، از جمله بهترین کارگردانی.
منبع: collider