زندگی، اشعار و داستانهای غادهالسمان، شاعر و نویسندهی مشهور عرب
غادهالسمان نویسنده و شاعر پرآوازه و شناخته شده در جهان عرب است. ابتدا لازم است به صورت مختصر خانوادهی این نویسنده توانمند را معرفی کنیم. پدر غادهالسمان، دکتر احمدالسمان فردی صاحبنفوذ و شناخته شده به حساب میآمد و گرایشهای مذهبی و محافظهکارانهای داشت. او از دانشگاه سوربن، دکترای اقتصاد گرفت و به مدت دو دهه، ریاست دانشکده حقوق را عهدهدار شد. وی مدتی بهعنوان وزیر آموزش سوریه، فعالیت کرد.
غادهالسمان در سال ۱۹۴۲ دیده به جهان گشود. او در کودکی مادرش را از دست داد و به همین دلیل تربیت غادهالسمان بر عهده پدرش بود. غاده از همان کودکی زبان فرانسه را از پدرش یاد گرفت و با قرآن آشنا شد. در بسیاری از آثار او، اشارهای به آیات قرآن وجود دارد. اولین اثر داستانی او در بیستسالگیاش به چاپ رسید. غادهالسمان در سال ۱۹۶۳، تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی را در دانشگاه دمشق به پایان رساند و سال بعد برای ادامه تحصیل در همین رشته عازم بیروت شد و در دانشگاه آمریکایی بیروت، کارشناسی ارشد گرفت. سال ۱۹۶۶ سال شروع چالشهای جدی در زندگی غادهالسمان بود؛ او برای ادامه تحصیل در مدرک دکترا عازم لندن شد. بر اساس قانونی که در سوریه وجود داشت فارغالتحصیلان دانشگاهی برای خروج از کشور، نیازمند کسب اجازه از دولت بودند؛ به همین دلیل غادهالسمان به علت کسب نکردن مجوز دولتی به صورت غیابی به ۳ ماه زندان محکوم شد. او در همین سال و پس از منتشر کردن کتاب «شام غریبان» پدرش احمدالسمان را هم از دست داد. مشکلات مالی ناشی از از دست دادن شغل هم فشار را بر زندگی غادهالسمان سختتر کرد و به همین خاطر او از ادامه تحصیل در لندن صرفنظر کرد.
در سال ۱۹۶۷، حادثه بزرگی در جهان عرب به وقوع پیوست؛ ۳ دولت عربی (مصر، سوریه و اردن) تصمیم داشتند که با حمله به اسرائیل، آن دولت را نابود کنند، اما اسرائیل توانست در نبردی ۶ روزه قوای متحد عربی را شکست دهد و وارد بخشی از خاک این کشورها بشود. صحرای سینا در مصر، نوار غزه، کرانه باختری رود اردن و بلندی جولان در سوریه، توسط اسرائیل اشغال شدند و دولتهای اردن و مصر، مجبور به تن دادن به صلحی خفتبار با اسرائیل شدند. جنگ شش روزه و پیامدهای آن، موجی از سرخوردگی و ناامیدی را در جهان عرب به وجود آورد و غادهالسمان هم تبعات این جنگ در امان نبود. تعدادی از داستانهای غاده به فضای فکری اعراب و کشورهای عربی پس از این جنگ، اختصاص دارد.
غادهالسمان تا سال ۱۹۶۹ میان لبنان و برخی کشورهای اروپایی رفتوآمد میکرد. او در اوایل دهه هفتاد میلادی ازدواج کرد و فرزندی به نام حازم به دنیا آورد؛ و دولت سوریه او را عفو کرد و غاده پس از چندین سال توانست به میهنش بازگردد. او سال ۱۹۷۷ در بیروت انتشاراتی به نام خودش تأسیس کرد که آثار و نوشتههایش اعم از شعر، داستان کوتاه و رمانهایش را منتشر میکرد. غادهالسمان از اواخر دهه هشتاد تاکنون در پاریس زندگی میکند.
غادهالسمان از نظر فکری از اندیشمندانی چون ژان پلسارتر، نویسندگانی مانند آلبر کامو و شاعرانی نظیر غسان کفانی تأثیر پذیرفته است. نباید فراموش کنیم که غادهالسمان به دو زبان فرانسوی و انگلیسی آشنایی داشت و تحت تأثیر تعلیمات پدرش با قرآن مانوس بود.
در این یادداشت قصد داریم که به معرفی رمان و مجموعه داستانهای غادهالسمان بپردازیم. «عاشق آزادی» آخرین مجموعه شعر منتشر شدهی غادهالسمان است؛ او این مجموعه شعر را پس از درگذشت همسرش سروده و در آن به فراق و نبود آزادی میپردازد. بیروت ۷۵، داستان زندگی ۵ شخصیت است که هر کدام سرنوشت شومی پیدا میکنند. «دانوب خاکستری» مجموعهای از شش داستان انتخاب شده نویسنده از دو کتاب متفاوت است که به توصیف وضعیت اعراب پس از پایان جنگ شش روزه میپردازد. کابوسهای بیروت، داستانی از زبان نویسنده است که در فضای جنگ داخلی لبنان رقم میخورد.
عاشق آزادی
همانطور که ذکر کردیم مجموعه شعر عاشق آزادی، آخرین اثر غادهالسمان است و در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. بخشی از اشعار موجود در این اثر به درد فراغ او از همسرش اختصاص دارد چرا که این کتاب شعر، پس از فوت همسر غادهالسمان، دکتر بشیر داعوق نوشته شده است. او در این کتاب به ستایش عشق و آزادی و به توصیف غربت از وطن و هجران میپردازد.
عشق جنون است و نوشتن نیز!
هنگامیکه به من میگویی دوستت دارم،
ورقهای سپیدِ آماده برای نوشتن،
همچون برف بر فراز سرم
فرو میبارد..
و من عشق تو را مینویسم
اما هنگامی که نوشتنم تمام میشود
تو رفتهای
صندوق رأی دهان گشوده است.
من باید انتخاب میکردم،
میان این دشمن آزادی (به خاطر احترام به گذشته)
و یا آن دشمن آزادی (برای احترام به ایدئولوژی)
من به آزادی و عشق رای دادم،
آنگاه نامم به تمامی
از میان هموطنان خوب، محو گردید.
بیروت ۷۵
بیروت ۷۵، داستان ۵ مسافر است که از دمشق عازم بیروت شدهاند و مقصد مشترکی دارند. فرح، یاسمینه، ابومصطفی، ابوملا و طعان در یک خودرو نشستهاند اما با یکدیگر صحبتی نمیکنند؛ روند داستان اینگونه است که همه ۵ شخصیت، سرنوشت غمناکی پیدا میکنند.
بیروت شهری مملوء از تضادها، تبعیضها و بیعدالتیهای ساختاری است؛ بیروت را عروس شهرهای خاورمیانه میشناسند اما این عبارت برای ثروتمندان و فرادستان صادق است. به نظر منتقدان، غادهالسمان در این داستان، وقوع جنگ داخلی لبنان را پیشبینی کرده است. شخصیتهای زن بیروت ۷۵، یعنی فرح و یاسمینه نماد زنان عرباند که در جستوجوی آزادی و دستیابی به رهایی، تلاش میکنند اما سرنوشت خوبی ندارند. در بیروت ۷۵، بسیاری از مهاجران در جستوجوی رفاه و آزادی به این شهر آمدهاند؛ ولی نتوانستهاند به اهدافشان دست یابند. در این داستان، علل و زمینههای شکلگیری جنگ داخلی لبنان، بهگونهای ظریف و به شکلی نمادین، به نثر درآمده است.
به بیروت که آمدم، قد و بالایم بلندتر از شب بود. سرتاسر دریا هم کوچکتر از آن بود که بسترم شود. چادر تاریکی که با ستارهها سوراخ سوراخ شده بود، تنگتر از آن لود که سوداهایم را در بر بگیرد. اما حالا چه..بیروت از پیش چشمم کنار رفته و مرا مثل یک گوشماهی تو خالی به ساحل تف کردهاست. پیوسته صدایی میشنوم که در من زار میزند، صدایی مثل صدای گوش ماهی.آه بیروت، چه شد، چه شد؟
مصطفی لجوجانه پرسید: « تا حالا یکبار هم شده از مرگ یک ماهی غصهات بگیرد و به نالهاش رحم کنی و به دریا برش گردانی؟»
پدرش گفت: «من فقط صدای ناله تو و ده برادر گرسنهات را میشنوم.»
مصطفی هم شرمنده شد و هم خود را سیاهبخت دید.
دانوب خاکستری
کتاب دانوب خاکستری، شش داستان برگزیده از کتابهای کوچ لنگرگاه قدیمی و شام غریبان است.
در این داستانها دربارهی پیامدهای شکست جنگ شش روزه سخن گفته میشود. این کتاب ۵ راوی زن و یک راوی مرد دارد که در هر داستان، از دلمشغولیها و دغدغههای خود سخن میگویند؛ دغدغههایی از جنس هویت، میهن، تعلق و زنانگی سرکوبشده.
این شش داستان با یکدیگر اشتراک مهمی دارند؛ زیرا همگی روایتگر درد و رنج جامعه عرب در دهه هفتاد و هشتاد میلادی اند.
رادیو را در حالی ترک کردم که هزاران سوال در دلم میجوشید، اما هنوز حکومت و نظام را مقدس میدانستم و باور داشتم که حق همواره با وطن است و حازم تجسم زنده اقتدار نظام.
منتظر دیدار شبانه با حازم ماندم. از او پرسیدم: «چرا مردم را فریب دادیم؟ چرا بیانیههای دروغین پخش کردیم؟ چرا حالا بر شکست سرپوش میگذاریم؟..چرا؟..چرا؟
بر سرم فریاد زد: « پس تو هم مزدوری..!»
با خشم گفتم:«چرا فکرکردن به کشور به معنای مزدوری است؟ من فکر میکنم، پس مزدورم؟!… »
شرافت زن برایشان مهمتر از شرافتِزمین است. با اختراعِ بیآبروییهای کوچک و صحبت از تن، خود را از یاد بیآبرویی بزرگ، یعنی شکست وطن، خلاص میکنند. برای مردان کشور من شکست خفتبار و عقبنشینی آرام و بیصدا از میدانِ جنگ آسانتر است از شکست و عقبنشینی از بستر یک زن.
کابوسهای بیروت
فرض کنید در آپارتمان خود هستید و در خیابان محل زندگیاتان جنگی در میگیرد؛ تعدادی از افراد مسلح به خیابانتان میآیند و نمیگذارند از منزلتان خارج شوید؛ کابوسهای بیروت در چنین فضایی نوشته شده است. غادهالسمان از ۱۳ نوامبر سال ۱۹۷۵، نوشتن این مجموعه را آغاز کرد و ۲۷ فوریه سال ۱۹۷۶، به پایانش رساند. این کتاب از ۱۹۷ کابوس تشکیل شده است که مجموعا ۱۶۰ کابوس اول آن در یکی از مجلات لبنانی انتشار یافت.
کابوسهای بیروت به فضای جنگ داخلی لبنان ارتباط نزدیکی دارد؛ قهرمان داستان به مدت دو هفته در خانه خود زندانی میشود چرا که تعدادی از نیروهای شبهنظامی، در محلهاشان مستقر شدهاند. او در این دو هفته، به مرور خاطراتش میپردازد، با صاحبخانهاش به گفتوگو مینشیند و کابوسهایی میبیند. قهرمان داستان به شکلهای مختلفی تلاش میکند که خود که سرگرم کند تا مقداری آرامش یابد؛ اما در این زمینه موفق نیست نامزد قهرمان داستان که معلم بوده است؛ سرنوشت غمناکی دارد و در بسیاری از بخشهای داستان، حضورش حس میشود. غاده در این داستان به ریشههای اجتماعی جنگ داخلی لبنان، سانسور اخبار جنگ از جانب حکومت و پیامدهای این نبرد طولانیمدت میپردازد.
گرسنگی به «مسالمتجویان» و «بیطرفها» فشار آورد. از برنامههای تکراری تلویزیون و شبنشینی میان خمیازه کشیدنهای همسران و جیغ زدنهای بچهها و سمفونی گلوله در بیروت خسته شدند. تصمیم گرفتند در خیابان حمراء تظاهرات کنند. مسیری طولانی رفتند و انواع شعارها را به انواع زبانها سردادند. و هر کدامشان درباره وضعیت «در حال انفجار» نظریه سیاسی میداد. باران گرفت، چترهای گرانقیمتشان را باز کردند و زیر باران به تظاهراتشان ادامه دادند.. فریاد زدند، ساکت شدند، خسته شدند..
کسی به رویشان آتش نگشود،
رسیدند به «سوپرمارکت» که بهترین خوراکیهای وارداتی را دارد. رفتند تا چیزی بخورند و انرژی بگیرند.
همدیگر را هل میدادند و به انگلیسی و فرانسوی فحش میدادند و هر کدامشان میخواست قبل از دیگری وارد شود… البته همه دستهچکهاشان را بیرون کشیده بودند..
بالاخره همه داخل رفتند.
دیدند که همه قفسهها خالی است و چراغ خاموش است. نه ویسکی، نه شیر، نه پنیر، نه نان، نه شکلات، نه بیسکوییت، نه اسکالوپ، نه چوبشور، نه پتیبور و نه هیچ چیز دیگری.
دیگر به عربی فحش میدادند.
درباره اقدامات مسالمتجویانه مسخرهای که بعضی بورژواها بدان دست زدند و نشان داد که به آنچه میگذرد چه نگاه سطحیای دارند و آنچه میگذرد چه دلالتهایی دارد…شاخصترین این اقدامات مسالمتجویانه اتوپیایی، تظاهراتی بود که در خیابان حمراء برپا شد و شرکتکنندگان پلاکاردهایی به زبانهای انگلیسی و فرانسوی (بدون حتی یک پلاکارد عربی) در دفاع از پرولتاریا داشتند.
آه، شب چه طولانی است وقتی فاصله مرگ و زندگی یک شب انتظار است..
آه چه کند است لغزش دانههای شنِ سیاه ظلمت وقتی هر ذره شن میشود یک کابوس..آه کابوس، کابوس مرا به کرانههای خویش میکشد.. و جز تن سپردن به موجهای عجیب و هولناکش کاری نتوانم کرد