۱۱ سوال بزرگ «نگهبانان کهکشان ۳» که بیپاسخ ماندند
سال ۲۰۱۴ وقتی اولین قسمت «نگهبانان کهکشان» در آستانه انتشار بود و ما هنوز استارلرد و رفقا را نمیشناختیم، بزرگترین سوالات درباره این مجموعه پیرامون موفقیت یا شکست آن طرح میشد. دنیای سینمایی مارول پیش از این با ابرقهرمانانی مثل ثور، مرد آهنی، کاپیتان آمریکا و فیلم «انتقامجویان» (The Avengers) نشان داده بود مسیر مشخصی برای فرنچایزهایاش دارد و همهچیز قرار است درنهایت به یک نتیجهگیری بزرگ ختم شود. اما همهی این ابرقهرمانان و البته انتقامجویان و شخصیتهایی مثل نیک فیوری، از قبل شناخته شده بودند و همه انتظار ساخت فیلمهای سینماییشان را میکشیدند. معرفی کردن یک گروه از ابرقهرمانان که جز خورههای کمیکهای ابرقهرمانی کسی حتی اسمشان را هم نشنیده بود ریسک بزرگی برای مارول به حساب میآمد؛ آن هم شخصیتهایی با نامهایی مثل راکت راکون و یک درخت سخنگو به نام گروت. خیلیها فکر میکردند «نگهبانان کهکشان» به اولین شکست مارول تبدیل خواهد شد.
البته که این اتفاق نیفتاد و «نگهبانان کهکشان» محبوب دلها شد. فیلم علمیتخیلی ماجراجویی جیمز گان خیلی زود به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی شناخته شد و به لطف موسیقی گیرا و جذابش، در یادها ماند. و حالا با «نگهبانان کهکشان ۳» داستان استارلرد (با بازی کریس پرت)، گامورا (با بازی زویی سالدانا)، راکت (با صدای بردلی کوپر)، درکس (با بازی دیو باتیستا) و باقی اعضای گروه به یک پایان رضایتبخش (حداقل یک پایان موقت) رسیده است.
درست مانند دو فیلم قبلی، «نگهبانان کهکشان ۳» یک داستان رنگارنگ، بامزه، باحال و احساسی دارد و این بار محوریت داستان راکت راکون است. نگهبانان کهکشان در این فیلم علیه تکامل عالی (با بازی چوکودی ایووجی) میجنگند و شخصیتپردازیای که در طی این سه فیلم به صورت مدام رشد پیدا کرده را به یک نقطه عطف معرکه میرسانند. اما «نگهبانان کهکشان ۳» همهی گرهها را هم باز نمیکند، در این مقاله به چند سوال بیپاسخ «نگهبانان کهکشان ۳» و جوابهای احتمالیشان میپردازیم.
۱. چرا تعداد زیادی از نژادهای بیگانه شبیه انسانها هستند؟
فضا بیکران است، اما ظاهراً نه آنقدری که تقریباً همهی نژادهای بیگانه ظاهرشان شبیه به انسانها نباشد. البته این یکی از قوانین نانوشتهی دنیای سینمایی مارول است که حتماً نیمی از موجودات بیگانه یا… باید شبیه انسانها باشند. حتی در فیلم جدید مرد مورچهای هم، که شاهد موجوداتی مینیاتوری در یک بُعد مخفی هستیم، اغلب آنها شبیه انسانها هستند. در «نگهبانان کهکشان ۳» هم این موضوع صدق میکند و عده زیادی از بیگانهها انسانهایی هستند که پوستشان یا آبی است یا نارنجی یا سرخ یا طلایی. بیشترشان حتی مدل مو یا گریم عجیب و غریبی هم ندارند و اگر صورتشان رنگی نبود، هیچ فرقی با آدمیزاد نداشتند.
خیلی از سیاهی لشکرهایی که در ناکجا میبینیم، یا مثلاً ارباب کارجا (با بازی ناتان فیلیون) یا حتی خود تکاملی اعظم تمام و کمال شبیه انسانها هستند، درحالی که هیچ سنخیتی با کره زمین ندارند. باز هم باید تأکید کرد که این مقوله در دنیای سینمایی مارول چیز عجیبی نیست، اما با توجه به ایده «نگهبانان کهکشان ۳» این بار این موضوع سوال بیپاسخی را در ذهنمان ایجاد میکند. آنطور که در فیلم پیداست، تکاملی اعظم اهل سیاره زمین نیست (درحالی که در کمیکها زمینی است). او میگوید فقط یک بار به زمین آمده (برای ربودن چند گونه حیوانی) و با این حال از نظر ظاهری هیچ تفاوتی با انسانهای عادی ندارد. و البته سیارههایی که جامعههای آزمایشیاش را رویشان میسازد، همه شبیه زمین هستند (حتی از نظر معماری) و حتی عجیبتر آنکه این سیارهها را با نسخهی تکاملیافته و با عقل و شعور حیوانات زمینی پر کرده است!
نظریههایی در این باره وجود دارد. یکی از این نظریهها اینطور توضیح میدهد که در گذشته سنگ فضا به دلایلی انسانها را به دورترین نقاط کهکشان فرستاده است، که میتواند توضیح خوبی برای این موضوع باشد. اما به هر حال همهی این نظریهها توجیههای داستانی هستند. درحالی که جواب اصلی، متأسفانه خیلی سادهتر از این حرفها است و به بودجه و هزینه ساخت فیلمها مربوط است. خیلی ساده، اگر مارول بخواهد برای هر فیلم و هر نژاد از جلوههای ویژه خاص و طراحی منحصر به فرد استفاده کند، هزینهها چند برابر خواهد شد و تولید فیلم هم زمان بیشتری طول خواهد کشید. یک دلیل دیگرش هم این است که اگر مثلاً شخصیتهای محوری مثل تکاملی اعظم چهره انسانی نداشته باشند، کمتر ممکن است بازیگر این نقش فرصت هنرنمایی پیدا کند و بازی خیرهکنندهای تحویل ما بدهد. این روال معمول فیلمهای علمیتخیلی نیست که نصف کهکشان را با انسانها پر کنند، با نگاهی به فیلمهایی مثل «جنگ ستارگان» (star wars) میشود این را به سادگی فهمید، اما خب در دنیای جنگ ستارگان اصلاً سیاره زمینی وجود ندارد، پس ماجرا آنقدرها هم در آن فرنچایز عجیب به نظر نمیرسد. به هر حال مارول میتوانست با چند تا گریم سنگین خوب شباهت بیگانههایش با انسانها را کمتر کند، یا حتی بهتر، میتوانست از داستان «نگهبانان کهکشان ۳» استفاده کند و توضیح قابل قبولی برای این مسئله به مخاطب ارائه کند، اما این کار را نکرد و این موضوع همچنان به عنوان یکی از معماهای دنیای سینمایی مارول باقی مانده.
۲. چرا راکت راکون چنین باهوش است؟
«نگهبانان کهکشان ۳» گذشتهی غمانگیز راکت را ذره ذره به خوردمان میدهد. فیلم با تصویری از چند بچه راکون در یک قفس شروع میشود. وقتی مأمورهای تکاملی اعظم میآیند، راکت تنها بچه راکونی است که عقب نمیکشد و رو به اسیرکنندگانش میماند. پس راکت را برای تکاملی اعظم میبرند. ذره ذره در صحنههای فلش بک مختلف میبینیم که تکاملی اعظم چطور روی راکت آزمایش میکند و تکاملش میدهد تا از یک حیوان زمینی به یک موجود هوشمند با عقل و شعور تبدیل شود. راکت یاد میگیرد صحبت کند، بزرگتر میشود، دوست پیدا میکند و درنهایت همان دوستها را حین نجات دادن، به خاطر بیرحمی تکاملی اعظم از دست میدهد. واقعاً تماشای مسیری که راکت طی کرده سخت است و جیمز گان با فلش بکها خیلی خوب موفق شده مخاطب را احساساتی کند، اما خدا را شکر در انتهای فیلم راکت جای خیلی خیلی بهتری از آزمایشگاه تکاملی اعظم است، و همین برای خوشحالی ما کافی است.
شاید جالبترین نکتهی فلش بکهای راکت، این باشد که بالأخره مشخص شد راکت راکون واقعاً چقدر منحصر به فرد است. راکت وقتی بچه بود توانست یکی از مشکلات بزرگ تکنولوژی مهندسی ژنتیکی تکاملی اعظم را پیدا کند و به اطلاعش برساند. به لطف نکتهسنجی راکت مشکل پروسهی تکامل رفع و رجوع شد و نقشهی تکاملی اعظم برای خلق یک گونهی بینقص جلو رفت. اما همین استعداد و هوش بینظیر راکت در این زمینه باعث شد تکاملی اعظم به او حسادت کند و قصد جانش را داشته باشد.
یکی از الگوهای پرتکرار در داستانها، مسئلهی استاد و شاگرد است. استادی که وقتی میبیند شاگردش از او پا را فراتر گذاشته و بهتر است، به او حسادت میکند و خودآگاه یا ناخودآگاه از آن موقع علیهاش میشود. احتمالاً در داستانهای مختلفی (و یا حتی در زندگی واقعی) شاهد چنین چیزی بودهاید. در «نگهبانان کهکشان ۳» هم همین الگو را در رابطه با تکاملی اعظم و راکت مشاهده میکنیم. تکاملی اعظم نمیتواند بپذیرد که موجودی که خودش ساخته، راکونی که خودش به تکامل رسانده و به او هوش و عقل داده، از او باهوشتر باشد و مشکلی را رفع کند که او با وجود تلاشهای مکرر، نتوانسته راهحلش را پیدا کند. کل ماجرا میتوانست به این شکل توجیه شود که راکت در مسائل فنی و مکانیکی تیز و بز است، اما ممکن است مسئله فراتر از این حرفها باشد. تکاملی اعظم تعداد بیشماری از گونههای زنده گوناگون را به تکامل رسانده یا خلق کرده و بارها در زمینههای مختلف امتحانشان کرده است. اما هیچکدام آنها مثل راکت از خودشان هوش و ذکاوت ویژه نشان ندادند. و این موضوع راکت را منحصر به فرد میکند. منتها «نگهبانان کهکشان ۳» توضیح بیشتری درباره خاص بودن راکت نمیدهد و این سوال را بیپاسخ رها میکند.
۳. تصویری که راکت از بهشت میبیند واقعیت دارد؟
درنهایت نگهبانان کهکشان موفق میشوند دوست و همگروهیشان راکت را از جراحات مرگبارش نجات بدهند، اما به سختی. یک پای راکت لب گور است که بالأخره استارلرد و گامورا کد عبور را آپلود میکنند تا بتوانند راکت را درمان کنند. درست در لحظاتی که پیتر و گامورا دارند راکت را به زندگی برمیگردانند، در صحنهای جالب میبینیم که راکت در یک فضای معنوی با دوست قدیمیاش در آزمایشگاه تکاملی اعظم، لیلا (با صدای لیندا کاردلینی) ملاقات میکند؛ لیلایی که اگر نمیمرد، میتوانست معشوق راکت باشد.
در این صحنه لیلا به راکت میگوید که او و باقی دوستانشان که به دست تکاملی اعظم کشته شدند، در بهشت به سر میبرند و خوشحالند. راکت میگوید میخواهد بهشان بپیوندد، که خسته شده است و میخواهد آرامش داشته باشد، اما لیلا به راکت یادآوری میکند که هنوز کارهای نیمهتمامی در دنیای زندهها دارد که باید تمامشان کند، و درنهایت وقتی زمانش برسد، راکت بهشان میپیوندد. لیلا به راکت میگوید: «داستان همیشه درباره تو بوده، فقط تازه متوجهاش شدی.» و بعد راکت راکون بهوش میآید.
سوال مهم این صحنه از «نگهبانان کهکشان ۳» که بیپاسخ ماند این است که واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد؟ آیا واقعاً پای راکت به دنیای پس از مرگ باز شده و ملاقات با لیلا واقعی است؟ یا این صحنه صرفاً یک جور توهم است که ذهن راکت ساخته تا لحظات آخرش در آرامش بگذرد؟ توهمی که معمولاً در تجربههای نزدیک به مرگ به وجود میآید. دنیای سینمایی مارول هنوز برای ما مشخص نکرده که آیا در این دنیا جهان پس از مرگ داریم یا نه، اما وقتی خدایان، بیگانهها، و هزار و یک موجود کیهانی دیگر وجود دارند و مدام در فیلمهای مختلف بهشان برمیخوریم، از کجا معلوم که جهان پس از مرگ هم واقعی نباشد؟
۴. تانوس چگونه روی تکامل عالی تأثیر گذاشت؟
به جز فیلمهای «انتقامجویان: جنگ بینهایت» (Avengers: Infinity War) و «انتقامجویان: بازی آخر» (Avengers: Endgame) که نگهبانان کهکشان نقش مهمی ایفا کردند و داستانشان هم به واسطهی وقایع این دو فیلم تأثیر زیادی پذیرفت، سری «نگهبانان کهکشان» ارتباط چندانی به باقی پروژههای دنیای سینمایی مارول ندارد. این نکته درواقع به نفع «نگهبانان کهکشان» است، چون مجبور نیست صحنههایی از حضورهای افتخاری شخصیتهای دیگر داشته باشد یا مقدمهی فیلم دیگری را بچیند؛ فیلم استقلال خودش را دارد و همین به انسجام بهتر داستان و شخصیتپردازی کمک میکند. هرچند این استقلال گاهی عجیب میشود. مثلاً در «نگهبانان کهکشان ۳» هیچ اشارهای به چندجهانی، جادوی آشوب یا هر مسئله دیگری که در فاز ۴ مطرح شد نمیبینیم؛ حتی کوچکترین اشارهای.
مسئلهای که حتی از این هم عجیبتر است، اشاره نکردن به تانوس است. یا بهتر است بگوییم نیبولا و گامورا چون دختران تانوس هستند، اینجا و آنجا اشارههایی به پدرشان میکنند، اما هیچ اشاره واقعیای به واقعهی بشکن زدن نمیشود. وقتی تانوس از دستکش بینهایت استفاده کرد و بشکن زد، فقط نصف حیات هوشمند روی کره زمین محو نشد، بلکه در سراسر کهکشان این اتفاق افتاد. طبیعتاً این اتفاق باید روی برنامههای کسی مثل تکاملی اعظم که هدفش ساختن یک جامعه و گونهی بینقص است، تأثیر زیادی گذاشته باشد، اما تکاملی اعظم کوچکترین اشارهای به تانوس نمیکند. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده یا مثلاً برنامههایش به هم ریخته. مشابهاش را در فیلم «ابدیها» (Eternals) دیدیم که بشکن زدن تانوس باعث عقب افتادن نقشهی موجود شرور فیلم شده بود.
اگر بخواهیم منصف باشیم، «حماسه بینهایت» تمام شده و در حال حاضر در فاز ۵ به سر میبریم، منطقی است اگر مارول خیلی ساده دیگر نخواهد درباره تانوس و اتفاقات «حماسه بینهایت» حرف بزند و بهشان اشاره کند، چرا که میخواهد کمکم فضا را برای شرور اصلی جدید و حماسه جدید آماده کند. به هر حال خیلی جالب میشد اگر میفهمیدیم تانوس چه تأثیری روی آزمایشهای تکاملی اعظم گذاشته است. وسواسی که تکاملی اعظم روی آزمایشهایش دارد و طوری که خودش را مثل یک خدا میبیند، احتمالاً باعث میشده به تانوس حسادت کند یا حتی بخواهد به خاطر خراب کردن کارهایش، از او انتقام بگیرد. شاید هم مارول به این ماجرا نپرداخته چون پرداختن بهش، باعث به وجود آمدن حفرههای داستانی بیشتری میشده. شاید هم تکاملی اعظم خودش یکی از کسانی بوده که با بشکن تانوس محو شده بودند و اصلاً کاری از دستش برنمیآمده. همه اینها محتمل است.
۵. آیا تکامل عالی واقعاً مرده است؟
تکاملی اعظم شرور نفرتانگیزی است، اما درنهایت به سزای اعمالش میرسد. زیردستان خودش علیهاش قیام میکنند، نگهبانان کهکشان سفینهاش را نابود میکنند و زمانی که راکت بالأخره پس از سالها دوباره با تکاملی اعظم روبهرو میشود، راکون قصه ما به سادگی حق تکاملی اعظم را کف دستش میگذارد (البته که با کمک دوستانش). نکته اصلی اینجاست که راکت تصمیم میگیرد تکاملی اعظم را نکشد. نشان میدهد که قاتل نیست، بلکه یکی از نگهبانان کهکشان است و ترجیح میدهد به جای کشتن تکاملی اعظم، جان تمام حیواناتی که در سفینهاش گرفتار شدهاند را نجات بدهد.
وقتی نگهبانان کهکشان تکاملی اعظم را به حال خودش رها میکنند، وضعیت ناجوری دارد و مدتی بعد سفینهاش با یک انفجار تمام عیار از بین میرود. نجات پیدا کردن تکاملی اعظم از این انفجار و جراحتهای پیشینش غیرممکن به نظر میرسد، اما از آنجایی صحنه مرگش را در فیلم نمیبینیم، نمیتوانیم بگوییم قطعاً کشته شده است. آیا مارول میتواند تکاملی اعظم را در آینده برگرداند؟ بدون شک، راه برای بازگشت تکاملی اعظم باز است. اما آیا تکاملی اعظم واقعاً برمیگردد؟ احتمالش بسیار کم است. چرا که تکاملی اعظم ارتباطی با کلیت فاز ۵ مارول ندارد و دلیلی هم برای درگیر شدنش با دیگر قهرمانان مارول وجود ندارد. از آنجایی که قسمت چهارم «نگهبانان کهکشان» هم در برنامه فعلی مارول وجود ندارد، بعید است برای انتقام گرفتن از راکت و دوستانش برگردد. هرچند هیچکدام از این احتمالها را نمیتوان کنار گذاشت.
۶. ممکن است پیتر و گامورا دوباره عاشق یکدیگر بشوند؟
اگر به امید عاشق شدن دوبارهی پیتر و گامورا به تماشای «نگهبانان کهکشان ۳» رفتید حتماً نامید شدهاید. با اینکه این دو شخصیت لحظات جالبی با هم دارند و استارلرد هم مشخصاً هنوز به گامورا فکر میکند، اما گامورا هرگز مثل گامورای قبلی نمیشود. گامورا بارها تأکید میکند که نمیتواند کسی جز همانی که حالا هست باشد، کسی که نسبت به نسخه قبلی خودش تجربهها و نقطه نظرهای متفاوتی درباره دنیا و زندگی دارد. با اینکه تا انتهای فیلم گامورا دوباره با اعضای نگهبانان کهکشان دوست میشود و ارتباط دوبارهای میسازد، اما عضو نگهبانان کهکشان نمیشود و با یغماگرها باقی میماند. حالا دیگر قلب گامورا به یغماگرها تعلق دارد، نه نگهبانان کهکشان.
در لحظات پایانی «نگهبانان کهکشان ۳» گامورا به خانواده جدیدش، یغماگرها بازمیگردد و میبینیم که آنها چقدر گامورا را دوست دارند و با چه آغوش بازی ازش استقبال میکنند. آنطور که به نظر میرسد گامورا از سبک جدید زندگیاش لذت میبرد، که البته عضوی از یغماگرها بودن تفاوت خاصی با عضوی از نگهبانان کهکشان بودن ندارد، اما به هر حال دو گروه متفاوتند با قوانین و حال و هوای مختص خودشان. اما قبل از اینکه گامورا نگهبانان کهکشان را ترک کند، میبینیم تا حدی از اینکه نمیتواند همان آدمی باشد که زمانی پیتر را دوست داشته، حسرت میخورد.
ممکن است این دو تا بچهی خلوچل روزی بفهمند چه میخواهند و دوباره با هم باشند؟ امکانش هست. کسی چه میداند، شاید در آینده اتفاق هولناکی در کهکشان بیفتد و شرایط طوری پیش برود که استارلرد و گامورا دوباره کنار یکدیگر قرار بگیرند. هرچند که «نگهبانان کهکشان ۳» آنقدر احساس پایان بودنش پررنگ بود که بعید است پیتر و گامورا دوباره همدیگر را ببینند. فیلم درباره رشد کردن و عبور کردن از بدترین لحظات زندگی است، درباره رها کردن گذشته و چشم داشتن به آینده. و پیام فیلم آنقدر به پذیرش فقدان گامورا از جانب پیتر وابسته است که اگر پیتر و گامورا دوباره با هم باشند، هر چه جیمز گان در «نگهبانان کهکشان ۳» انجام داده، هیچ و پوچ میشود و دیگر پیام فیلم ارزشی ندارد.
۷. ناکجا با مدیریت نیبولا و درکس به چطور جایی تبدیل میشود؟
وقتی «نگهبانان کهکشان ۳» تمام میشود، جمعیت ناکجا تا حد قابل توجهی افزایش یافته است. تمام گونههایی که در اسارت تکاملی اعظم بودند، از سفینهاش به ناکجا آمدهاند و حالا ناکجا، سر عظیمالجثهای که در فضا شناور است، به پناهگاه و خانهشان تبدیل شده است. رهبر جدید و شجاعشان هم کسی نیست جز نیبولا.
نیبولا را یادتان هست؟ نیبولا همان سایبورگ پوستآبی است که جز نابود کردن همهچیز و کشتن همهکس چیزی نمیخواست. حالا همان نیبولا (البته پس از تغییرات شخصیتی چشمگیر) تبدیل شده به شهردار ناکجا، شهری میان فضا. و به طرز شگفتانگیزی نیبولا مناسب چنین جایگاهی است. مسلماً بین شخصیتهای اصلی سری «نگهبانان کهکشان»، نیبولا بیشترین تحول شخصیتی را داشته است. شاید برای همین است که در «نگهبانان کهکشان ۳» به جای اینکه استارلرد رهبری گروه را بر عهده داشته باشد، این نیبولا است که گروه را رهبری میکند، حواسش به همهکس و همهچیز هست و تلاش میکند اتفاقات مختلف را مدیریت کند. اولین کاری که نیبولا میکند، استخدام درکس است تا یک فرد مورد اعتماد و لایق برای ساختن شهر جدید ناکجا در کنارش باشد. به خصوص که درکس با بچهها رابطهی بسیار خوبی دارد و الگوی مناسبی برای والدین جامعه است. یک جای فیلم نیبولا به درکس میگوید: «تو برای ویرانگر بودن ساخته نشدی، تو برای پدر بودن ساخته شدی.»
با هدایت نیبولا و درکس قطعاً ناکجا آیندهای درخشان و پر از صلح و آرامش دارد. اما اینکه این جامعه جدید چه شکل و شمایلی پیدا میکند و به چه سمت و سویی میرود، معماییست که شاید در آینده حل شود. شاید ناکجا به محلی برای پناهندگان و مردمان نیازمند در سراسر کهکشان تبدیل شود. اما چه بلایی سر کسانی میآید که از سفینه تکاملی اعظم به آنجا رفتهاند؟ آیا همهشان در ناکجا میمانند، یا نیبولا تصمیم میگیرد یک مأموریت طولانی را آغاز کند و آنها را به خانههای واقعی خودشان در سراسر کهکشان برساند؟ سوال مهمتر این است که آیا ممکن است دوباره ناکجا را در دنیای سینمایی مارول ببینیم یا نه؟ فقط زمان میتواند به این سوال پاسخ بدهد.
۸. مانتیس کجا خواهد رفت؟
فیلمنامهی «نگهبانان کهکشان ۳» به مانتیس جایگاهی مشابه جایگاه دیگر اعضای گروه میدهد، همانطور که لایقش است. و چقدر مانتیس در چنین جایگاهی خوش میدرخشد. اما در انتهای داستان، وقتی راکت را نجات دادهاند و همهچیز حل و فصل شده است، مانتیس تصمیم میگیرد از گروه جدا شود و همراه با سه آبلیسک غولپیکری که قبلاً به تکاملی اعظم تعلق داشند، تنهایی سفر کند. از نظر مانتیس او کل زندگیاش را به دنبال کردن دیگران گذرانده و همین باعث شده خودش را به اندازه کافی نشناسد، حالا وقت آن رسیده که مسیر خودش را انتخاب کند و بفهمد واقعاً از زندگی چه میخواهد. به عنوان شخصیتی که همیشه درگیر عواطف دیگران میشود و نقش فرعی داستان زندگیشان را ایفا میکند، سفری برای خودشناسی اتفاق بسیار خوبی برای مانتیس است.
باید منصف باشیم، درست است که ما نمیدانیم مانتیس کجا خواهد رفت و چه خواهد کرد، اما نکته اینجاست که خودش هم نمیداند. کل ماجرا هم درباره همین ندانستن است. اگر همهچیز را بدانی که چیز جدیدی کشف نخواهی کرد، و مانتیس دقیقاً برای کشف کردن خودش و زندگی پیش رویش تصمیم به سفر گرفته. پس از اینکه مانتیس از دست ایگو خلاص شد، بلافاصله همراه با نگهبانان کهکشان در جای جای کهکشان سفر کرد و درگیر ماجراهای مختلف شد. حالا پس از مدتها، بالأخره مانتیس آنقدری آزاد است که بتواند زمان مدیدی را صرف شناختن خودش و خواستههایش کند، بدون اینکه عجلهای داشته باشد یا لازم باشد به نیازهای دیگران فکر کند. البته ممکن است بعدها مانتیس را در یکی دیگر از فیلمهای فضایی مارول در فاز ۵ یا حتی پس از آن ببینیم. حتی اگر شخصیتها برای مدتهای طولانی در دنیای سینمایی مارول حضور نداشته باشند، هر لحظه ممکن است دیزنی برشان گرداند، در این مورد دیزنی تعارف ندارد. با توجه به صحنه پس از تیتراژ فیلم، استارلرد حالا حالاها در دنیای سینمایی مارول حضور دارد و از آنجایی که پیتر و مانتیس خواهر و برادر ناتنی هستند، همیشه بهانهای برای ملاقات دوبارهشان وجود دارد.
۹. ممکن است در آینده اعضای قدیمی نگهبانان کهکشان دوباره در کنار یکدیگر قرار بگیرند؟
فقط مانتیس نیست که در انتهای «نگهبانان کهکشان ۳» راه خودش را میرود. به معنای واقعی کلمه، گروه از هم میپاشد. استارلرد به سیاره زمین برمیگردد تا با پدربزرگش ارتباط بگیرد، نیبولا و درکس در ناکجا باقی میمانند تا بازسازیاش کنند و جامعه جدیدش را هدایت کنند، گامورا پیش همگروهیهای یغماگرش برمیگردد. گروه جدیدی از نگهبانان کهکشان به وجود میآید که رهبرشان راکت راکون است و کازمو سگ فضایی (با صدای ماریا باکالووا)، کراگلین (با بازی شان گان)، آدام وارلاک (با بازی ویل پولتر) و گروت عضو این گروه جدید هستند. حتی یکی از بچههایی که در سفینه تکاملی اعظم اسیر بود به نام فیلا (با بازی کای زن) هم به گروه میپیوندد. با توجه به نام و قدرتهای فرابشریاش، احتمالاً او همان فیلا-ول قدرتمندی است که در کمیکها میشناسیم.
گروه جدید نگهبانان حسابی باحال و بامزهاند، راکت هم به نظر رهبر خوبی از آب درآمده، او حتی مأموریتشان را با پرسیدن سؤالهایی آغاز میکند که یخ گروه را میشکاند، مثل پرسیدن درباره آهنگ محبوب اعضا. اما از ان جا که ما دلبستهی گروه اصلی هستیم، سخت است نخواهیم یک بار دیگر کنار هم بایستند و دوباره در قالب نگهبانان کهکشان قهرمانبازی دربیاورند. گرد هم آوردن نیبولا، درکس، راکت و گروت نباید کار سختی باشد. استارلرد هم دیر یا زود بعد از مدتی استراحت، یقیناً برمیگردد به شغل شریف توهین کردن به شرورهای کهکشان.
اما مسئله مانتیس و گامورا متفاوت است و سختتر میتوان بازگشتشان را تصور کرد. مانتیس با درکس صمیمی است و هیچ بعید نیست به خاطر دیدار دوباره با او به ناکجا برگردد، گامورا هم که به هر حال خانوادهای جز خواهرش نیبولا ندارد، بنابراین احتمال بازگشت این دو شخصیت هم هست. اما با توجه به اینکه جیمز گان دیگر در دنیای سینمایی دیسی فعالیت دارد و همچنین وارد شدن مارول به یک فاز جدید، نمیتوان با اطمینان گفت که اعضای اصلی نگهبانان کهکشان باز هم یکدیگر را ملاقات میکنند یا نه.
۱۰. گروت تا چه اندازهای رشد میکند؟
شاید عجیبترین چیزی که در صحنه پس از تیتراژ «نگهبانان کهکشان ۳» دیدیم اندازهی گروت بوده باشد. آنجایی راکت و اعضای گروه جدید دارند درباره آهنگهای محبوبشان صحبت میکنند، ما فکر میکنیم کنار یک پارهسنگ بزرگ نشستهاند، اما پارهسنگ نیست، بلکه گروت است. گروت حالا غولپیکر شده است.
البته گروت در این صحنه همچنان جوان به نظر میرسد و از جوانه زدن دوبارهاش پس از مرگ تقریبی در انتهای فیلم اول، تنها چند سال میگذرد. گروت وقتی هنوز جسم قبلیاش را داشت به این اندازه رشد نکرده بود. هرچند به طور کلی در «نگهبانان کهکشان ۳» درخت بیگانه، گروت، نسبت به فیلم اول متفاوت به نظر میرسد. قابلیتها و تواناییهایی دارد که آن موقع نداشت و حتی اسکلت بدنش هم متفاوت به نظر میرسد. این احتمال وجود دارد که هر بار گروت میمیرد و زنده میشود، تکامل پیدا میکند و یا حتی وارد مرحله جدیدی از زندگی میشود که این تفاوتها را به همراه دارد. شاید هم بزرگ شدن کنار نگهبانان کهکشان باعث شده تغییراتی در جسم او ایجاد شود. به هر حال هر کدام از این نظریهها واقعی باشند، سوال مهم ما را تغییر نمیدهند: گروت دقیقاً تا چه اندازهای میتواند رشد کند؟
در صحنه پس از تیتراژ «نگهبانان کهکشان ۳» گروت بیشتر از اینکه شبیه درختها باشد، شبیه صخره یا کوه است. و هیچ معلوم نیست تا چه اندازه به رشد کردن ادامه خواهد داد. اگر قرار باشد گروت همین ابعاد را حفظ کند و حتی بزرگتر بشود، جابهجاییاش به مسئله دشواری تبدیل خواهد شد. سفینهها هر چقدر هم بزرگ باشند، بالاخره محدودیتهایی دارند و نمیتوانند درختهایی به اندازه کوه را در خودشان جا بدهند. البته هیچ بعید نیست که بار بعدی که گروت را میبینیم، دوباره بر حسب اتفاقی از نو جوانه زده باشد و این اندازهی غولپیکر را نداشته باشد.
۱۱. بار بعدی استارلرد را کجا خواهیم دید؟
پس از اینکه در یک صحنه پس از تیتراژ کوتاه استارلرد را همراه با پدربزرگش میبینیم که در آرامش روی زمین زندگی میکند، نوشتهای ظاهر میشود که بهمان خبر میدهد استارلرد به دنیای سینمایی مارول بازخواهد گشت. از آنجایی که فقط از پیتر نام بردهاند و به دیگر اعضای نگهبانان کهکشان اشارهای نشده، این یعنی به این زودیها راکت، درکس، مانتیس، گامورا و نیبولا را نمیبینیم. که البته منطقی هم هست. داستانهای آنها تمام و کمال به سرانجام خود رسیدهاند و هرکدام حالا در مسیر مجزایی قدم برمیدارند. شاید فیلم دیگری از «نگهبانان کهکشان» نبینیم، اما داستان استارلرد افسانهای هنوز تمام نشده.
ممکن است حضور بعدی استارلرد در یکی از پروژههایی باشد که در ادامه ازشان نام میبریم: «مارولها» (The Marvels) درباره کاپیتان مارول و خانم مارول است و طبق گفتهها قرار است با این داستان به کهکشان دنیای سینمایی مارول سفر کنیم؛ هرجا که بیگانهها باشند استارلرد هم میتواند حضور داشته باشد، بنابراین حدس انتخابمان است. نکته دیگری که احتمال صحیح بودن این حدس را بالا میبرد، این است که شخصیت فیلا یا همان فیلا-ول در کمیکها، ارتباط زیادی با کاپیتان مارول دارد و ممکن است از این طریق پای استارلرد هم به داستان فیلم باز شود. «کاپیتان آمریکا: نظم نوین جهانی» (Captain America: New World Order) حدس دوممان است. از آنجایی که پیتر به سیاره زمین و آمریکا برگشته است، بعید نیست در قائلهای که سم ویلسون (با بازی آنتونی مکی) درگیرش خواهد شد حضور افتخاری داشته باشد.
درنهایت اگر استارلرد را در هیچکدام از این دو فیلم نبینیم، احتمالش وجود دارد که مارول او را برای یکی از رویدادهای بزرگش کنار گذاشته باشد. رویدادهایی مثل «جنگهای پنهان» (Secret Wars) یا «انتقامجویان: سلسله کنگ» (Avengers: The Kang Dynasty). نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که حضور بعدی استارلرد در دنیای سینمایی مارول در چه پروژهای خواهد بود، اما بازگشتنش قطعی است و بالأخره نگهبان کهکشان سابق را دوباره ملاقات خواهیم کرد.
منبع: LOOPER