۱۰ چیز که لبوفسکی بزرگ را به یک شاهکار کمدی ماندگار تبدیل کرده است

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
فیلم لبوفسکی بزرگ

هنگامی که فیلم سینمایی «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski) در سال ۱۹۹۸ اکران شد موفقیت چندانی در گیشه کسب نکرد. اما از آن زمان تا کنون فیلم به یک اثر کالت واقعی تبدیل شد که هواداران گسترده و پروپاقرصی به دست آورد.

لبوفسکی بزرگ فیلمی است درباره جفری لبوفسکی ملقب به Dude که یک بولینگ‌باز بیکار است و به جای یک میلیونر هم‌نامش اشتباه گرفته می‌شود؛ این واقعه جف را به شکل ناخواسته وارد یک طرح داستانی پیچیده می‌کند که به گروگان‌گیری و آشنایی با افرادی عجیب و غریب منجر می‌شود.

جف باید این مسائل را حل کند و در عین حال تیم بولینگش را برای مسابقات مهم و حساسی که در حال فرارسیدن است آماده سازد.

لبوفسکی بزرگ را باید یکی از بدیع‌ترین و سرگرم‌کننده‌ترین فیلم‌های کمدی در نظر گرفت که ظرف دهه‌های اخیر ساخته شده. برادران کوئن که کارگردانی این فیلم سینمایی را بر عهده داشتند آثار برجسته گوناگونی را جلوی دوربین برده‌اند اما کمتر فیلمی شبیه به لبوفسکی بزرگ ساخته‌اند که چنین ماندگار باشد.

فیلم علاوه بر آنکه هنگام اکران درخشش خاصی در گیشه نداشت در جلب نظر گسترده منتقدان هم توفیق چندانی کسب نکرد. اما مرور زمان باعث شد نظر منتقدان هم تغییر کرده و وزن تحسین و تمجید فیلم بر سایر نظرات قالب شود.

در این نوشته قصد داریم ۱۰ دلیلی را بررسی کنیم که باعث شدند لبوفسکی بزرگ به چنین شاهکار ماندگار و تأثیرگذاری تبدیل شود.

۱۰. روایت‌های موازی

جف بریجز

لبوفسکی بزرگ دو خط داستانی مختلف دارد که هر دو آن‌ها بسیار سرگرم‌کننده و غیرقابل‌ پیش‌بینی‌اند. طرح داستانی اصلی فیلم درباره جف و دوست نزدیکش والتر است که در فرایند رساندن مبلغی پول به گروگان‌گیران زن لبوفسکی میلیونر قرار گرفته‌اند و با عواقب موضوع دست به گیربان‌اند. در کنار این خط اصلی داستانی ماجرای مسابقات بولینگ که در پیش است و فرایند تأیید صلاحیت شرکت‌کنندگان این مسابقات هم در جریان است.

والتر درباره این موضوع دوم یعنی مسابقات بولینگ چنان جدی است که در یک مسابقه از بازی‌های لیگ وقتی حریف خطا کرده و حاضر نیست جریمه‌اش را بپذیرد از شدت عصبانیت اسلحه خود را بیرون می‌کشد. می‌شود گفت برای والتر مسابقات لیگ بولینگ از ماجرای گروگان‌گیری بسیار جدی‌تر است.

۹. یک قهرمان بی‌دست‌وپا

جف بریجز در لبوفسکی بزرگ

شاید بخشی از دلایل ویژه ‌بودن این فیلم به قهرمان آن بازگردد. مردی که حتی به کاربردن لفظ قهرمان برایش عجیب جلوه می‌کند و مخاطبان تقریبا در هیچ لحظه‌ای از فیلم نمی‌توانند به عملکردش اعتماد کنند.

به شکل کلی قهرمان در یک اثر معمول سینمایی با وجود آنکه ممکن است بی‌عیب و نقص نبوده و خاکستری جلوه کند اما دارای ویژگی‌هایی است که تا حدی در مخاطبان، این اطمینان را ایجاد می‌کنند که عاقبت می‌تواند دشمنانش را شکست دهد یا بر دشواری‌های موقعیت چیره شود.

اما جف لبوفسکی که نقشش را جف بریجز ایفا کرده شخصیت کاملا متفاوتی است و چنین اعتماد و اطمینانی را در هیچ کجای فیلم به مخاطبان القا نمی‌کند. او یک علاف تمام‌عیار است که صبح‌ها نوشیدنی‌های سنگین الکلی مصرف می‌کند و شب را هم به بولینگ‌بازی می‌گذراند. او شخصیتی است که هر لحظه انتظار داریم بلایی سرش بیاید، ابدا امیدی به اقدامی قابل توجه از سوی او نداریم و همین هم قرارگرفتن او در موقعیت‌های پیچیده را دلهره‌آورتر و سرگرم‌کننده‌تر می‌کند.

۸. رفیق کله‌شق

جان گودمن

درست در کنار جف لبوفسکی یک شخصیت عجیب دیگر، تأثیرگذاری و پویایی روابط شخصیت‌ها را کامل کرده است. والتر که یار غار بولینگ‌ جف به حساب می‌آید یک کهنه‌سرباز جنگ ویتنام است که تقریبا تک تک مسائل داستان فیلم را به نوعی با تجریبات روزهای جنگ خود مرتبط می‌کند.

والتر با اعتماد به نفس زیاد از حد یک رزمنده و جنگجو با تمام پیچیدگی‌های قصه روبه‌رو می‌شود اما با وجود شدت اعتماد به نفسش تقریبا هیچ یک از مهارت‌های لازم برای حرکت در جهانی که درون آن قرار گرفته را ندارد.

لاف‌زنی‌های مغرورانه والتر در حالی که به شکل پیاپی شکست می‌خورد در کنار وضعیت اسفناک جف که کاملا بی‌دست‌وپا و بی‌لیاقت است یک زوج عجیب کمیک ایجاد کرده که در تاریخ سینما ماندگار شده‌اند.

۷. نقش‌های فرعی جذاب

استیو بوشمی

استیو بوشمی در نقش دانی یکی از نقش‌های فرعی تماشایی فیلم است؛ مردی که از اعضای تیم بولینگ است و در عمل همیشه چند قدم از موقعیت جاری در هر صحنه عقب‌تر است. جان تورتورو در نقش جیزس کوئینتانا از بازیگران آشنای آثار برادران کوئن نقش کوتاهی در فیلم دارد اما تأثیرگذاری همان نقش کوتاه باعث شد توجه زیادی را به خود جلب کند.

جولیان مور در نقش ماد لبوفسکی دختر لبوفسکی میلیونر و فیلیپ سیمور هافمن به‌عنوان دستیار شخصی او هم هر دو به بهترین شکل ممکن از عهده ایفای نقششان برآمده‌اند.

با چنین ترکیبی از بازیگران فرعی که نقش‌هایی غنی و بی‌همتا را تجسم بخشیده‌اند تقریبا می‌شود ادعا کرد که کمترین لحظه‌ای را می‌شود در این اثر سینمایی یافت که کسالت‌بار یا یکنواخت بگذرد.

۶. سکانس‌های رویا

سکانس رویای لبوفسکی بزرگ

در دو نقطه‌ی متفاوت از فیلم از طریق سکانس‌های موزیکال رویا وارد ناخودآگاه جف لبوفسکی می‌شویم. او که همیشه از ماریجوانا و الکل هم استفاده می‌کند رویاهایی عجیب‌تر از معمول می‌بیند که مخاطره‌آمیز و همراه با توهم است.

صحنه‌های رویا در لبوفسکی بزرگ به مخاطب در رابطه با آرزوهای جف بینش می‌دهند؛ مسائلی چون دستاوردهای ورزشی یا موضوعات عاشقانه پرشور در کنار ترس‌ها و ناتوانی‌های او.

با توجه به آنکه جف یک قهرمان عجیب و مرموز است بسیار طبیعی به نظر می‌رسد که شفاف‌ترین درک ما از او و شخصیت‌اش از طریق رویاهایی سوررئال حاصل شود؛ رویاهایی که امکان درک و شناخت بی‌واسطه او را برای ما فراهم می‌آورد.

۵. مضامین سیاسی معاصر

صدام حسین لبوفسکی بزرگ

فیلم سینمایی لبوفسکی بزرگ از نظر ساختار زمانی داستان دقیقا در بازه‌ای جریان دارد که جنگ خلیج فارس رخ داده است. ارجاعات به این ماجرا چه در سطح دیالوگ و چه در سطح تصاویر بسیار است. والتر که خود یک کهنه‌سرباز جنگ ویتنام است هم بارها در طول فیلم به این واقعه اشاره می‌کند. در سطح بصری هم صدام حسین در یکی از رویاهای جف ظاهر می‌شود.

بررسی طرح داستانی فیلم در سطح نمادین هم نشان از اشارات سیاسی دارد. اساسا داستان از جایی به تحرک می‌افتد که جف برای جبران خسارت فرش ایرانی آلوده‌شده‌اش به خانه لبوفسکی میلیونر می‌رود؛ فرشی که به قول جف به اتاق سر و شکل می‌بخشید. نقشی که دقیقا ایران به دلیل جایگاه تاریخی و جغرافیایی خاص‌اش می‌تواند در سطح خاورمیانه بازی کند و به نوعی به منطقه ثبات ببخشد.

۴. دیالوگ‌های عجیب و غریب

دیالوگ‌های لبوفسکی بزرگ

به شکل کلی دیالوگ‌های فیلم‌های برادران کوئن عجیب‌اند و دیالوگ‌های فیلم لبوفسکی بزرگ حتی در میان آثار این دو برادر هم غیرمتعارف به حساب می‌آید. شخصیت‌ها بارها حرف خود یا یکدیگر را تکرار می‌کنند. گفت‌وگوهایی طولانی را با هم پیش می‌برند و اغلب رشته افکار و صحبت در میان جملات از دستشان در می‌رود.

این نوع استفاده غیرمعمول از دیالوگ از جمله عواملی بوده که دیدن چندین‌باره فیلم را برای بسیاری از مخاطبان سرسخت فیلم به فرایندی جذاب بدل کرده است. مخاطب می‌تواند بارها و بارها فیلم را تماشا کند و هر بار چیزهای جدیدی بشنود یا متوجه اهمیت یک عبارت عجیب شود که احتمالا در اولین‌بار تماشای فیلم به آن دقت نکرده بود.

۳. راوی

سام الیوت

سام الیوت در نقش کوتاه و تماشایی مردی که اغلب در بارها مشغول نوشیدن است در صحنه پایانی رو به دوربین با مخاطبان به شکل مستقیم صحبت می‌کند و مشخص می‌شود که راوی فیلم بوده؛ همان راوی که پیش از آن در طول فیلم صدایش را روی صحنه‌های دیگر شنیده بودیم.

او در شمایل یک گاوچران و یک اسطوره فرهنگ آمریکایی جف را مردی متعلق به دوره و زمانه خویش می‌بیند، کاملا برعکس تصویر خودش که انسانی متعلق به گذشته و یادگاری از یک دوره سپری شده به نظر می‌رسد. در واقع راوی به فیلم یک کیفیت خاص بی‌زمانی داده و باعث شده جف هم شمایل یک اسطوره دوران جدید را پیدا کند.

۲. غافلگیری پایانی

فیلیپ سیمور هافمن

تقریبا در بخش عمده زمان تماشای فیلم مخاطبان گمان می‌کنند که شخصیت‌های شرور فیلم همان گروگان‌گیران بانی لبوفسکی باشند. اما در نزدیکی پایان اثر متوجه می‌شویم که شخص لبوفسکی بزرگ خود به همان اندازه شرور است.

هنگامی که او جف را برای پرداخت پول به سوی آدم‌ربایان می‌فرستد به آن‌ها چمدانی می‌دهد که اساسا در آن هیچ پولی وجود ندارد. روشن شدن این بخش از قصه یک امتیاز دیگر به طرح داستانی جذاب فیلم می‌افزاید و آن را از آنچه بود هم سرگرم‌کننده‌تر می‌کند.

۱. تئوری‌های پیچیده هواداران

لبوفسکی بزرگ

فیلمی که به اندازه لبوفسکی بزرگ غنی و کم‌نظیر باشد سوژه بسیار خوبی برای تئوری‌های هواداران است؛ موضوعاتی درباره پیام‌های پنهان فیلم، قصه‌های پیش‌زمینه‌ای شخصیت‌ها و مسائل مشابه.

یکی از این تئوری‌های جالب مربوط به دانی است. این تئوری بیان می‌کند که دانی در حقیقت شبح یکی از هم‌رزم‌های والتر در جنگ ویتنام است که در جنگ کشته شده.

براساس این تئوری والتر از سال‌ها قبل خاکستر دانی را در اختیار داشته، درست از همان زمانی که از جنگ بازگشته و در پایان فیلم وقتی جف و والتر خاکستر دانی را به دریا می‌سپارند زمانی فرارسیده که والتر بالاخره می‌پذیرد با این هم‌رزم سابقش وداع کند.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. علیرضا اسماعیلی

    مقاله خوبی بود و من ازش لذت بردم
    این فیلم برام خیلی ارزشمنده هرچند از نظر عقیدتی باهاش مخالفم اما عاشق نوآوری در سینما هستم.
    شخصیت‌ها هم بسیار دلنشین و ماندگار هستند.

  2. مرتضی

    نه تنها در فیلم کمترین اشاره‌ای به ایران نیست، که حتی برای “فرش”ِ دوود، از واژه carpet استفاده نمی‌شه؛ از سویی با وجود شهرت ایران کشورهای همسایه هم در کار بافت و صادرات فرش هستند. برداشت سیاسی ذکر شده در متن خیلی کم به فیلم میچسبه

    1. حمیدرضا

      نظرشخصی، فیلم خیلی لوده و خسته کننده بود، یه داستان ساده مثل خیلی از داستان های معمولی دیگه با کمترین چالش و هیجان در فیلم. اینکه با یه شخصیت شبیه صدام و دو تا دیالوگ گذرا در مورد سیاست بخوایم وجهه سیاسی به فیلم بدیم خیلی ساده انگارانه هست.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X