۱۰ حقهبازی برتر جیمی مکگیل در «بهتره با ساول تماس بگیری»
چیزی که باعث شده تماشای بهتره با ساول تماس بگیری چنین تجربهی درخشان و هیجانانگیزی باشد، شخصیت جیمی مکگیل یا همان ساول گودمن معروف خودمان است. جیمی هیچوقت از یک حقه و کلک بهخصوص دوبار استفاده نمیکند و همیشه نیرنگ و ایدهی جدیدی در چنته دارد. چون با موقعیتهای پرریسک و خطرناکی هم دستوپنجه نرم میکند، جایی برای اشتباه و سهلانگاری باقی نمیگذارد.
- فصل ششم سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» نکات جدیدی از شخصیتهای «بریکینگ بد» به تصویر میکشد
- وقایعنگاری جهان برکینگ بد؛ از جیمی مکگیل تا والتر وایت
وقتی با شخصیتی زبر و زرنگ مثل جیمی مکگیل سر و کار دارید، خود به خود مجبور میشوید که داستانهای جذاب و پر افتوخیزی برایش بنویسید. به همین خاطر است که سازندههای سریال هم مثل خود جیمی، خودشان را دست کم نمیگیرند و تمام تلاششان را میکنند تا در هر اپیزود و هر فصل، بهتر از قبل شوند و تماشاگران را مقهور خودشان کنند.
هشدار – در این مقاله داستان سریال بهتره با ساول تماس بگیری لو میرود
۱۰. وقتی جیمی عمدا کاری کرد تا اخراجش کنند
جیمی مکگیل میتواند خیلی سریع به ایدهای هوشمندانه دست پیدا کند و با روشی خلاقانه، کارفرماهایش را به جایی برساند که چارهای جز اخراجش نداشته باشند. نکتهی جالبتر ماجرا اینجاست که او از اخراجش هم به نفع خودش بهره میبرد. در فصل دوم بهتره با ساول تماس بگیری، جیمی شغلی در شرکت دیویس و مین داشت و از شرایط کاریاش اصلا راضی نبود و مدام حس میکرد دارد در این کار روزمره و کسالتبار خفه میشود. جیمی دلش میخواست هر چه زودتر از شر این شغل خلاص شود، اما یک مشکل فنی وجود داشت؛ اگر جیمی استعفا میداد، حقوق و پاداش بازنشستگی را از خودش سلب میکرد. برای همین تصمیم گرفت کاری کند تا بیدلیل اخراجش کنند و به این طریق بتواند پاداش و مزایای ویژهی شرکت را دریافت کند.
جیمی مثل هر حقهباز ماهر دیگری، نقشهای هوشمندانه طراحی کرد تا کارفرماهایش او را بدون دلیل موجهی اخراج کنند. محیط کاری را برای دیگر کارمندان شرکت سخت و طاقتفرسا کرد و کلیف را به جایی رساند که ترجیح دهد به هر قیمتی شده، جیمی را از شرکتشان بیرون بیندازد تا از شر کارهایش خلاص شوند.
۹. حادثهی چوبک درام
یکی از بهترین جنبههای سریال بهتره با ساول تماس بگیری، این است که هیچوقت سعی نمیکند متظاهرانه رفتار کند و با جلوهگریهای اغراقشده پیش برود. پای همهی شخصیتهای سریال روی زمین است و مخاطب با همهی آنها ارتباط برقرار میکند چون نسخههای مشابه آنها را در زندگی واقعی خودش دیده. این قضیه بیشتر از همه در نحوهی به تصویر کشیدن جیمی خودش را نشان میدهد و ما با یک حقهباز طرف هستیم که ملموس و نزدیک به واقعیت خلق شده. یکی از بهترین مثالهای این جریان وقتی است که از جیمی میخواهند تبلیغی برای یک مغازهی موسیقی بسازد.
بعد از ساخت تبلیغ، مالکین این مغازه قبول نمیکنند که دستمزد جیمی را بپردازند. پس جیمی دست به کار میشود و حادثهای را صحنهسازی میکند تا اینطور به نظر برسد که پایش روی یک چوبک درام (طبل) سُر خورده و صدمهی شدیدی دیده.
۸. حقهی تغییر نام
در یکی از معروفترین حقهها و کلکهای جیمی، او تنها با استفاده از یک میکروفن موفق به گول زدن بقیه میشود. در قسمت پایانی فصل چهارم، به نظر میرسد که جیمی هنوز با مرگ برادرش چاک کنار نیامده. در جلسهای که برای صدور دوبارهی جواز وکالتش برگزار شده، جیمی یک سخنرانی احساسی و عمیقا تأثیرگذار ترتیب میدهد که قلب حاضرین در جلسه (از جمله کیم) را مالامال از گرما و محبت میکند و همگی به این باور میرسند که جیمی واقعا برای برادرش احترام قائل است و میخواهد با ادامهی فعالیتهای حقوقیاش، نام او را زنده نگه دارد.
اما به محض اینکه جلسه به پایان میرسد، جیمی به کیم میگوید که کل این سخنرانی او صحنهسازی بوده و داشته نقش بازی میکرده، چرا که قصد دارد نامش را به ساول گودمن تغییر دهد.
۷. حقهی اپلیکیشن
جیمی و کیم هر دو بازیگرهای فوقالعادهای هستند و وقتی در کنار هم قرار میگیرند و میخواهند کلکی سوار کنند، تبدیل به نیرویی مهارناپذیر میشوند و میتوانند به راحتی از نقطه ضعفهای طرف مقابلشان بهره ببرند. آنها در این حقه به خوبی میدانند که چطور مثل آدمهای پولدار رفتار کنند و حرف بزنند، همچنین به خوبی میدانند که سراغ چه کسی بروند و چگونه حقهشان را رویش سوار کنند.
در اینجا جیمی و کیم مقابل یک سهامدار بیش از حد ثروتمند، نقش زوجی را بازی میکنند که در آستانهی ساخت یک اپلیکیشن هستند که میلیاردها دلار پول برایشان خواهد آورد. جیمی به سهامدار میگوید که دنبال سرمایهگذار جدیدی نیستند چون به اندازهی کافی بودجه برایشان جور شده. آنها به حدی نقششان را خوب بازی میکنند که سهامدار باورش میشود و ذرهای به حرفهایشان شک نمیکند.
۶. حقهی رولکس تقلبی
فقط جیمی مکگیل میتواند همدستش خودش را هم گول بزند، و این دقیقا کاری است که او در جریان یکی از فلاشبکها انجام میدهد. در این اپیزود با مارکو، یکی از قدیمیترین دوستان جیمی هم آشنا میشویم. جیمی و استیوی مردی سیاهمست را پیدا میکنند که در یک کوچه روی زمین افتاده و کیفی پر از پول هم کنارش است. استیوی پول نقد درون کیف مرد را برمیدارد، و جیمی ساعت رولکس او را. جیمی سپس جوری نقش بازی میکند که استیوی باورش شود ارزش این ساعت رولکس بیشتر از پولی است که در کیف مرد پیدا کردهاند و استیوی هم ساعت را با پول معاوضه میکند و مقداری هم بیشتر از جیب خودش میپردازد تا جبران قیمت ساعت شود. بعد از رفتن استیوی، مشخص میشود که ساعت رولکس در واقع ساعتی تقلبی و ارزان قیمت بوده و مرد سیاهمست بیهوش هم مارکو است، همدست جیمی در این حقه.
۵. مرد در حال سقوط
یکی از حقهبازیهای مؤثر جیمی وقتی بود که او با صحنهسازیهای همیشگی، کاری کرد تا به نظر برسد او جان یک کارگر را نجات داده است. جیمی مشغول ضبط یک ویدئو بود که تیم فیلمبرداریاش مثلا متوجه میشدند کارگری که مشغول برداشتن بیلبورد جیمی است، پایش لیز خورده و چیزی نمانده که سقوط کند.
جیمی از بیلبورد بالا میرود تا این کارگر را نجات دهد، و این حرکت فداکارانهاش از دید رهگذران نادیده نمیماند و تیم فیلمبرداریاش هم از آن تصویر ضبط میکند. بعدا مشخص میشود که این اتفاق (که موکلهای زیادی را برای جیمی فراهم میکرد) در واقع صحنهسازی هنرمندانهی دیگری از جیمی بوده.
۴. حقهی فیلم زیرزمینی
وقتی جیمی میخواهد از مایک در مقابل پلیس محافظت کند، قبول میکند تا وکالت یک موادفروش به نام دنیل را بر عهده بگیرد. ولی وقتی پلیس در جریان قرار میگیرد و متوجه خانهای میشود که در آن موادفروشها فعالیت میکردند، اوضاع به هم میریزد. جیمی هم به مأمورها میگوید که آن بخش مخفی خانهی مورد نظر، برای ضبط فیلمهای زیرزمینی استفاده میشده. آنها حتی برای اینکه حقهشان واقعیتر به نظر برسد، ویدئویی ضبط کردند که مثلا یکی از همین فیلمهای زیرزمینی مخصوص به نظر برسد.
۳. حقهی موبایلهای یکبار مصرف
یکی از ویژگیهای مهم و بارز جیمی مکگیل، موقعیتشناسی اوست. جیمی خیلی خوب میداند که هر مسئله، نیاز به راه حل متفاوتی دارد و هر بار با رویکردی مخصوص همان مسئله سراغ حلش میرود. برای همین وقتی میبیند کسبوکار فروش موبایلهای یک بار مصرفش توسط سه نوجوان به خطر افتاده، نقشهای میکشد تا آنها را ادب کند.
جیمی در ابتدا به آنها پیشنهادی میدهد تا با هم معامله کنند؛ اینکه به او اجازه دهند بدون دردسر موبایلهای ارزان و غیرقابل ردیابیاش را به خلافکارها بفروشد، و در ازایش به آنها درصدی از رقم فروش بدهد. وقتی این سه جوان خودسر معامله را قبول نمیکنند و سعی میکنند دوباره از جیمی دزدی کنند، جیمی از دستشان فرار میکند و آنها را به کوچهای بنبست میکشاند. سه جوان هم به دنبالش میآیند، غافل از اینکه جیمی نقشهای برایشان کشیده.
۲. حقهی خانهی سالمندان
در پروندهای علیه خانهی سالمندان، جیمی وکیل زنی کهنسال به نام آیرین میشود. آیرین به جیمی دربارهی توافقی میگوید که میتواند کلی پول برایشان بیاورد. اما جیمی میداند که اگر صبر کند و آیرین را راضی کند که با مالکین خانهی سالمندان به توافق برسد، پول بیشتری گیرش میآید. اما متأسفانه آیرین با این کار، از تمام دوستانش جدا میماند و همگی از او دور میشوند. جیمی به همین خاطر احساس گناه میکند.
جیمی توافقی مصنوعی با ارین ترتیب میدهد و در آنجا خیلی «اتفاقی» و به شکلی که همه بفهمند، میگوید که آیرین را گول زده تا به توافق رضایت دهد. به این ترتیب آیرین را تبرئه میکند و دوستان آیرین هم دوباره پیش او برمیگردند.
۱. حقهی نجات هیول از زندان
بهترین و مؤثرترین و جذابترین حقههای جیمی معمولا آنهایی است که او برای نجات اطرافیان و عزیزانش ترتیب میدهد. وقتی بادیگارد شخصی جیمی یعنی هیول به خاطر حمله به یک افسر پلیس در آستانهی حبس در زندان قرار میگیرد، جیمی برای نجات او حرکتی شگفتانگیز میکند (البته با کمک کیم). جیمی به زادگاه هیول میرود و بیشمار نامهی تقلبی مینویسد و به قاضی پرونده میفرستد، تا از هیول قهرمانی دوستداشتنی بسازد و این باور را ایجاد کند که اهالی زادگاه هیول، از زندانی شدن او به شدت عصبانی هستند و میخواهند تظاهراتی بزرگ راه بیندازند.
جیمی همچنین از موبایلهای یکبار مصرفش هم نهایت استفاده را میبرد و انتهای بعضی از این نامهها، شمارههای میگذارد تا اگر کسی از این پرونده خواست تماسی بگیرد و صحت نامهها را بررسی کند، همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد. یکی از این شمارهها، مثلا مربوط به کلیسایی است که هیول در آن خدمت میکرده و وقتی با آن شماره تماس میگیرند، خود جیمی جواب میدهد و با لحن و لهجهای مخصوص آن منطقه، نقش کشیش این کلیسا را بازی میکند.
منبع:Screen Rant