بهترین فیلمهای یاکوزایی که باید ببینید
سینمایی که به داستانهای زندگی ارازل و اوباش در ژاپن یا همان زندگی یاکوزاها میپردازد، عمری به اندازهی تاریخ سینما در این کشور دارد. فیلمهای یاکوزایی در طول دههها راهی به سوی تکامل پیدا کردند و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به اوج موفقیت و محبوبیت رسیدند. اما به مرور زمان و با تغییر فرهنگ مردم و حال و هوای کشور ژاپن، این فیلمها هم رونق خود را از دست دادند. در دههی ۱۹۹۰ بود که بزرگانی چون تاکاشی کیتانو و تاکاشی میکه با رویای احیای این ژانر قدم به میدان گذاشتند و فیلمهایی متفاوت اما با همان حال و هوا ساختند. در این دوران تازه فیلمهای یاکوزایی جانی دوباره گرفتند اما هیچگاه دوران اوج گذشته را به خود ندیدند. بررسی ۱۰ فیلم یاکوزایی برتر نشان میدهد که بهترین فیلمهای یاکوزایی جدید، جای چندانی در این لیست ندارند.
- ۱۰ فیلم ژاپنی جنگی برتر که باید ببینید
- بهترین فیلمهای چینی تاریخ سینما که باید ببینید؛ از بدترین به بهترین
فیلمهای یاکوزایی، ژانری بومی در ژاپن به شمار می روند که گرچه شباهتهایی با آثار گنگستری و جنایی آمریکایی دارند، اما به دلیل ریشهدار بودن این تشکیلات در فرهنگ ژاپنی، حال و هوای متفاوتی هم دارند. مناسک و آیینهای حاضر در دستههای یاکوزا آن قدر متفاوت از شیوهی ادراهی دستههای جنایتکاری در کشورهای دیگر است که کلیشههای خودش را به سینمای ژاپن تحمیل میکند. درست مانند زندگی ساموراییها، وقتی قرار است که کارگردانهای آمریکایی هم فیلمهای درباره یاکوزا بسازند، خود را تحت تاثیر این فرهنگ و سنت جنایتکارانهی ریشهدار میبینند. اگر بپذیریم که ژانر مجموعهای از کلیشهها است که گرد هم آمدهاند، پس نمیتوان فیلمهای یاکوزایی را بدون این کلیشهها تصور کرد.
از سوی دیگر مانند آثار سامورایی، بهترین فیلمهای یاکوزایی هم متخصصان خاص خود را دارند. اگر کسانی چون آکیرا کوروساوا یا ماساکی کوبایاشی بهترین فیلمهای سامورایی محور را ساختهاند، بهترین فیلمهای ژاپنی یاکوزایی هم متعلق به کارگردان سرشناسی به نام سیجون سوزوکی است. او کسی بود که سنت فیلمهای سینمایی یاکوزایی را از پیشینیانش گرفت، سر و شکلش داد و به شکلی هنرمندانه عرضهاش کرد تا از دل داستانهای جنایتکاران اثری هنری خلق کند که هم در فضاسازی و فرم زیبا است و هم محتوایی اخلاق دارد. در چنین چارچوبی است که فیلمهای گروه یاکوزا را بیش از هر کسی با نام او میشناسند. از آن سو بزرگی چون آکیرا کوروساوا هم باز فیلمی در لیست فیلمهای یاکوزایی دارد اما جایگاه سیجون سوزوکی بیهمتا است.
از طرف دیگر این سینما، یعنی همان فیلمهای معروف یاکوزایی در سرتاسر دنیا آن قدر طرفدار دارند که فیلمسازان بسیاری در سرتاسر دنیا تحت تاثیر جهان آنها، دست به طبعآزمایی زدهاند و فیلمهایی ساختهاند که مخاطب این ژانر را هدف گرفته است؛ از سینماگران بزرگی چون سیدنی پولاک و کوئنتین تارانتینو در آمریکا تا همین سینمای خودمان و فیلمی چون «درخونگاه» سیاوش اسعدی و با بازی امین حیایی که آشکارا ارجاعاتی به جهان دار و دستههای اوباش در ژاپن و بهترین فیلمهای یاکوزایی دارد.
شاید در نهایت بد نباشد سری هم به تاریخچهی شکلگیری این گروهها یا همان یاکوزاها در جهان واقعی بزنیم. در قرن هفدهم و پایان یافتن جنگهای داخلی ژاپن، ساموراییهای بسیاری شغل خود را از دست دادند و بدون ارباب شدند. این ساموراییهای بدون ارباب یا «رونین» فقط در انجام یک کار ماهر بودند؛ کشتن. در چنین شرایطی که جنگی وجود نداشت، کسی حاضر به استخدام آنها نبود و به همین دلیل زندگی رونینها روز به روز سختتر میشد و آنها حاضر بودند برای به دست آوردن لقمهای نان دست به هر عملی بزنند. در چنین چارچوبی بود که سنت شرط بندی ژاپنی به کار آنها آمد و از کنار هم قرار گرفتن این دو سنت تاریخی اما جنایتکارانه، دستههای خلافکاری سازمان یافتهای شکل گرفت که به «یاکوزا» معروف شدند. به همین دلیل هم بسیاری از سنتهای ساموراییها در این گروهها قابل مشاهده است و یاکوزاهای مدرن خود را ادامه دهندهی راه ساموراییها میدانند. بهترین فیلمهای یاکوزایی از این سنت ریشهدار تغذیه میکنند.
۱. غربیهی توکیو (Tokyo Drifter)
- کارگردان: سیجون سوزوکی
- بازیگران: تتسویا واتاری، چیکو ماتسوبارا و هیدهآکی نیتانی
- محصول: ۱۹۶۶، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
فیلمهای ژاپنی یاکوزایی طرفداران بسیاری در دنیا دارند. به ویژه که این فیلمها عموما به خاطر وابستگی به جهان تبهکاری یاکوزاها، با آثار چینی و هنگ کنگی و آمریکایی تفاوت دارند. اما میتوان ریشهی فیلمهای اکشن آن کشورها را هم در همین فیلمها جست. این آثار عموما به قصهی مردان تکرویی میپرداختند که در تلاش برای بقا، خود را در برابر یک هزارتوی پیچیده میدیدند و از این منظر به نوآرهای آمریکایی شباهت داشتند. یکی از این ریشهها همین فیلم «غریبهی توکیو» است که یکی از بهترین فیلمهای اکشن ژاپنی تاریخ هم در نظر گرفته میشود؛ داستان یک عضو بلندپایهی یاکوزا که مجبور میشود تنها کار کند تا هم به رییس سابقش خدمت کند و هم جان سالم از جنگی به در برد که بین دار و دستههای مختلف خلافکاری به وجود آمده است.
سیجون سوزوکی، کارگردان «غربیه توکیو» بیش از آن چیزی که در ابتدا به نظر میرسد حق بر گردن سینمای گنگستری و فیلمهای یاکوزایی امروز دارد. همین فیلم و البته «نشان شده برای کشتن» ساختهی او که در ادامه به آن میرسیم، در خلق تصاویری شاعرانه از خشونت و همچنین در شکل دهی نگاهی متفاوت به گنسگترها نقش داشتند. در سینمای کلاسیک آمریکا به ویژه در دههی ۱۹۳۰، گنسگترها یا مردانی کریه و دیو سیرت بودند که از کشتن دیگران لذت میبرند یا قربانیان خانوادهای از هم پاشیده یا قربانی طمع ریشه دوانده در زندگی خود به تصویر کشیده میشدند. در مورد اول آنها صرفا حیوانهایی بی رحم بودند و در مورد دوم انسانهای قابل ترحم که هویت مشخصی نداشتند.
کسانی چون سیجون سوزوکی علاقهای به نمایش چنین شخصیتهایی بر پرده نداشتند. او ضدقهرمان درام خود را مردی قرار میداد که میدانست چه میکند و به کجا میرود. حتی اگر حلقهی محاصرهی دورش هم مدام تنگتر و تنگتر میشد، باز هم راه گم نمیکرد و به مسیر ادامه میداد. از سوی دیگر قهرمان داستان «غریبه توکیو» رابطهای با رییس سابقش دارد؛ رابطهای پر از تناقض که هم با مهر و عاطفه گره خورده و هم به شکل بی رحمانهای حرفهای است. این دقیقا همان جایی است که فیلمهای یاکوزایی را از گنگستریهای آمریکایی جدا میکند.
گسترش درست این رابطهی پر از تناقض در طول درام از دیگر جذابیتهای «غریبه توکیو» است. دیگر نقطه قوت فیلم که باعث میشود در صدر فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی قرار بگیرد، توانایی سیجون سوزوکی در به تصویر کشیدن یک گروه خلافکاری است که انگار هیچ حد و مرزی در نمایش خشونت ندارند. اگر به سال فیلم توجه کنید، متوجه خواهید شد که این موضوع خرق عادتی در جهان سینما به حساب میآمد.
اما وجه ممیزهی فیلم «غریبه توکیو» با تمام آثار فهرست، به تصویرگری شاعرانهی فیلمساز از خشونت بیپروای جاری در آن بازمیگردد. سیجون سوزوکی روان رنجور شخصیتهایش را از طریق یک تصویربرداری و سبکپردازی دیوانهوار به غمی باستانی پیوند میزند که انگار قرنها است در حال خراشیدن روح و روان مردم ژاپن است. او با قاببندی و کات زدن نماها به یکدیگر احساسی را در مخاطب خود پدید میآورد که هنوز هم یکه است و البته یادآور میشود که برخی کارها فقط از سینما برمیآید، نه هنر دیگری. همهی اینها کافی است که فیلم «غریبه توکیو» را در صدر فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی قرار دهیم.
«کوراتا، رییس پیر یک گروه مخوف یاکوزایی، تصمیم میگیرد که بازنشسته شود. تتسو که به نوعی دست راست او به شمار میآید و خدمتکار وفادارش است، از این شیوهی زندگی تازه لذت نمیبرد و دلش میخواهد به گذشته بازگردد و دوباره به اعمال خلاف بپردازد. از سوی دیگر او مدام توسط یک گروه رقیب مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. این گروه تمایل دارد که تتسو به رییس قبلی خود خیانت کند و مجبور شود که زیرنظر رییس آنها یعنی اوتسوکا کار کند، اما تتسو نمیپذیرد. اوتسوکا متوجه شده که کنار کشیدن کوراتا گروهش را ضعیف کرده. این فرصت مناسبی برای او است که قلمروی کوراتا را تصرف کند اما مشکل این جا است که تتسو برای اوتسوکا یک تهدید به حساب میآید؛ پس هر طور شده باید از سر راه برداشته شود. در این میان کوراتا به تتسو توصیه میکند که غیبش بزند و به گونهی دیگری مبارزه کند …»
۲. نشان شده برای کشتن (Branded To Kill)
- کارگردان: سیجون سوزوکی
- بازیگران: جو شیشیدو، کوجی تانبارا
- محصول: ۱۹۶۷، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
در مقدمه اشاره شد که بهترین فیلمهای یاکوزایی را سیجون سوزوکی بزرگ ساخته است و تا همین جای فهرست دو فیلم از او قابل مشاهده است. او مانند کارگردانان بزرگ آمریکایی که از دل سنتهای جنایتکارانهی کشور خود آثاری هنرمندانه خلق کردند، دست به ساختن فیلمهای مختلف زد و از فیلمهای یاکوزایی اعادهی حیثیت کرد. دیگر تصویر جنایتکاران ژاپنی بر پردهی سینما فقط منحصر به نمایش اعمال جنایتکرانه نمیشد. آنها عدهای قربانی بودند که داستان خود را داشتند و اتفاقا این داستانها شدیدا مناسب حال سینما بود. اما تفاوت سیجون سوزوکی در نگاهی شاعرانه بود که به این جنایتکران داشت و به فیلمهای یاکوزایی تزریق کرد.
کوئنتین تارانتینو، جان وو، پارک چان- ووک و جیم جارموش از این فیلم سیجون سوزوکی به عنوان یکی از منابع الهام خود یاد کردهاند. فیلمی یاکوزایی و کم خرج که فیلمنامهی آن در ابتدا توسط کمپانی سازنده مورد توجه قرار نگرفت. آنها از سوزوکی خواستند تا فیلمنامه را بازنویسی کند و سپس آن را بسازد. در چنین قابی است که قرار گرفتن این فیلم در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی به معجزه میماند؛ چرا که ممکن بود اصلا به تولید نرسد.
قطعا به همین دلیل است که با فیلمی چنین جنونآمیز و بدعتگذار روبرو هستیم؛ چرا که سوزوکی بسیاری از ایدههای خود را نه از فیلمنامهی از قبل نوشته شده، بلکه درست سر صحنه و بداهه اجرا میکرد و همین هم فیلم را چنین ویرانگر، عجیب و البته شدیدا دلچسب میسازد. گرچه فیلم در اکران شکست سختی خورد و همین شکست هم باعث شد تا سوزوکی به مدت ده سال نتواند فیلم بلند دیگری بسازد اما به مرور زمان جایگاه خود را در تاریخ سینمای ژاپن پیدا کرد و به یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تبدیل شد.
در نهیت این که «نشان شده برای کشتن» توانست از آزمون زمان سربلند بیرون آید و پس از این همه سال هنوز هم اثری نوگرایانه ودرخشان به حساب میآید که اگر امروز ساخته شود، بسیاری آن را اثری پیشرو خواهند دانست. اگر از فیلمهایی با محوریت زندگی یاکوزاها لذت میبرید و داستان قاتلان عصیانگر برای شما جذاب است، «نشان شده برای کشتن» یکی از بهترین آنها ست.
به گفتهی جیم جارموش قهرمان فیلم سوزوکی در فیلم «نشان شده برای کشتن»، غریبترین و بیکلهترین قاتل تاریخ سینما است. در ضمن حال و هوای این فیلم، شبیه به هیچ فیلم دیگر این لیست، نیست. همهی اینها کافی است که این فیلم را در جایگاه دوم فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی قرار دهیم.
«گورو هانادا به عنوان یک قاتل قراردادی روزگار میگذراند. او عاشق زنی به نام میساکو میشود که او را برای یک ماموریت غیرممکن استخدام میکند. در ابتدا او با قاتلی حرفهای که حال رانندهی تاکسی شده دیوار میکند. این دو به دیدار یکی از سردستههای گروههای یاکوزا میروند و برای انجام ماموریتی که اسکورت کردن کسی است، استخدام میشوند. در راه هانادا متوجه میشود که نارو خورده و …»
۳. فرشته مست (Drunken Angel)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: توشیرو میفونه، تاکاشی شیمورا
- محصول: ۱۹۴۸، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
مگر میشود لیستی از سینمای ژاپن درست کرد و اثری از آکیرا کوروساوا را در آن ندید. فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی هم از قاعده مستثنی نیست. آکیرا کوروساوا حین ساختن فیلم «فرشته مست»، از فیلمهای قبلی خود راضی نبود؛ چرا که در زمان ساختن آنها زیادی تحت کنترل بود و ضمنا هنوز هم فیلمساز شناخته شدهای نبود که همه کس به تواناییهای او اعتماد داشته باشند؛ به همین دلیل بسیاری فیلم «فرشته مست» را اولین ساختهی جدی وی میدانند. اما بالاخره در زمان آزادیهای پس از جنگ جهانی دوم نوبت او هم شد تا فیلم خودش را بسازد. «فرشته مست» از این بابت فیلم غریبی است؛ چرا که از یک سو کوروساوا از همین آزادیهای تا آن زمان بی سابقه بهرهمند است و هم سوی دیگر کشورش در باتلاق پس از جنگ و آغاز یک عصر تازه و البته حضور نظامی ارتش آمریکا میسوزد. همهی اینها این فیلم او را به اثری متفاوت در لیست فیلمهای یاکوزایی تبدیل میکند.
آکیرا کوروساوا از همین آزادی به وجود آمده استفاده کرد تا تناقضات مردمانی را که سعی میکردند به شکلی جدید زندگی کنند فراچنگ آورد و در قالب یک داستان طرح بریزد. از این منظر فیلم آینهی تمام نمای یک دوران است که بی پرده سبوعیت جاری در جامعه را به نمایش میگذارد. تصویر ابتدایی و انتهایی فیلم نمادی از همین پلشتیهای جا خوش کرده در اطراف این مردم است: گندابی متعفن که به نظر میرسد حاصل یک بمباران زمان جنگ باشد و کسی هم برای از بین بردن آن تلاشی نمیکند. پس در این جا قرار است جهان جنایتکارانهی یاکوزایی زیر تیغ تند فیلمساز قرار بگیرد و همین هم «فرشته مست» را به اثری متفاوت در فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی تبدیل کرده است.
تمام فیلم میآید و میرود و اتفاقات داستان هم حول همین گنداب شکل میگیرد و شخصیتها با هم بحث میکنند و زندگیهای مختلفی دست خوش تغییر میشود اما این فضای گندیده سر جای خود باقی میماند. آکیرا کوروساوا از این منظر فیلمی بدبینانه ساخته که در آن بهبودی وضع را در آیندهای نزدیک نمیبیند.
شخصیت پزشک و بیمار در مواقع دیگری در فیلمهای آکیرا کوروساوا ظاهر میشوند. گویی این فیلم متعلق به دوران اولیهی کار کوروساوا بعدا در جاهای دیگری از کارنامهی او تکثیر شده است. بعدها خود توشیرو میفونه در فیلم «ریش قرمز» (Red Beard) نقش دکتری فداکار را بازی کرد که تلاش میکند به جامعه خدمت کند، درست مانند پزشک این فیلم. بیمار هم در فیلم «زیستن» (Ikiru) حضور دارد و جالب این که هر دو شخصیت بیمار در این دو فیلم بعد از بیماری، دنبال راهی تازه میگردند، گرچه خیلی دیر است اما ضعف جسمانی آنها را متحول میکند و نکتهی جذاب دیگر این که بیمار آن فیلم تاکاشی شیمورا، یعنی بازیگر پزشک این فیلم است.
آکیرا کوروساوا در خلق شخصیتهای خاکستری، فیلمسازی چیره دست بود. آدمهای فیلمهای او کمتر سفید سفید یا سیاه سیاه هستند؛ مگر در موارد اندکی. به همین دلیل چه پزشک و چه خلافکار باعث همراهی مخاطب و ایجاد حس همدلی میشوند. باید هم این گونه باشد؛ چرا که معضل اصلی که قربانی میگیرد جایی آن بیرون در میانهی اجتماع، جایی اطراف همان گنداب جا خوش کرده و همهی این خلافکارها و پزشکها قربانیان آن جهنم بیرون هستند. پس با اثری دلسوزانه در بین فیلمهای یاکوزایی هم طرف هستیم.
«فرشته مست» فارغ از زیباییهای سینمایی، یک ارزش تاریخ سینمایی هم دارد؛ این اولین فیلمی بود که آکیرا کوروساوا از توشیرو میفونه استفاده کرد و همین همکاری باعث یکی از پر ثمرترین همکاریهای کارگردان/ بازیگر در تاریخ سینما شد. توشیرو میفونه در نقش خلافکار ظاهر شده و تاکاشی شیمورای بزرگ نقش پزشک را بازی میکند. داستان فیلم به گونهای است که اگر پای یکی از این دو نفر بلغزد، نتیجهی نهایی فاجعه خواهد بود اما خوشبختانه هر دو کار خود را به خوبی انجام دادهاند. از این فیلم به عنوان اولین اثر بزرگ آکیرا کوروساوا یاد میکنند؛ هر چند که در زمان اشغال آمریکا ساخته شد. همهی اینها در کنار هم «فرشت مست» را شایستهی قرار گرفتن در جایگاه سوم بهترین فیلمهای یاکوزایی میکند.
«اراذل و اوباش بعد از زمان جنگ دوم جهانی در محلهای جولان میدهند و همه را میترسانند. آنها از طریق کار خلاف امورات خود را میگذرانند. روزی یکی از آنها در حالی که گلوله خورده به نزد پزشکی میرود تا درمانش کند. پزشک متوجه میشود که این مرد جوان به بیماری سل هم مبتلا است. پزشک از او میخواهد تا اجازه دهد به این بیماری هم رسیدگی کند. از این به بعد رابطهای منحصر به فرد میان این دو ایجاد میشود …»
۴. گورستان شرافت (Graveyard Of Honor)
- کارگردان: کینجی فوکوساکو
- بازیگران: تتسویا واتاری، تاتسو امهمیا
- محصول: ۱۹۷۵، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: –
مخاطب ایرانی احتمالا کینجی فوکوساکو، کارگردان فیلم یاکوزایی «گورستان شرافت» را با اثر ترسناکش یعنی «نبرد سلطنتی» (Battle Royale) محصول سال ۲۰۰۰ میلادی میشناسد. فیلمی که حسابی در دنیا سر و صدا کرد و کسانی چون کوئنتین تارانتینو هم زبان به تحسینش گشودند و آن را یکی از بهترین فیلمهای دهههای گذشتهی سینما دانستند. اما او تا پیش از ساختن آن فیلم و بهره بردن از المانهای فرهنگ عامه برای ساختن یک جامعهی بسته و آخرالزمانی، در ساختن دنیاها و فضاهای استیلیزه که نشانههایی از جهان واقعی در آنها یافت میشود، تبحر فراوان داشت. یکی از نشانههای همین تبحر را هم میتوان در یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینمای ژاپن یعنی همین «گورستان شرافت» دید.
«گورستان شرافت» از آن دسته فیلمهای یاکوزایی است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شدهاند. تتسویا واتاری در این فیلم در نقش یکی از اعضای واقعی یاکوزا ظاهر شده است. البته اول کتابی به قلم فوجیتا گورو و به همین نام «گورستان شرافت» بر اساس زندگی این مرد نوشته شد و بعد کینجی فوکوساکو به سراغ این قصه رفت و اقتباسی از کتاب ساخت. شهرت این اثر آن قدر در ژاپن زیاد شد که بعدها و در سال ۲۰۰۲ کارگردان بزرگ دیگری به نام تاکاشی میکه هم به سراغش رفت و آن را بازسازی کرد که این اثر دوم هم فیلم خوبی برای تماشا است.
همین واقعی بودن قصه و موضوع باعث شده که مخاطب حین تماشای فیلم جا بخورد و تاثیر آن چه که بر پرده میبیند، در نظرش دو چندان جلوه کند. داستان شخصیت اصلی و آن چه که از سر میگذراند، اصلا قصهی معمولی و سادهای نیست. پس فهم واقعی بودن روند اتفاقات بر میزان تاثیرگذاری آن اضافه میکند. اما اگر صرفا با فیلمی چنین طرف بودیم، میشد به تماشای اثری مستند نشست و از جهان یاکوزاها چیزهایی فهمید. این جا است که کارگردان تاثیر خود را میگذارد و «گورستان شرافت» را به یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ تبدیل میکند.
کینجی فوکوساکو اول از هر چیز سعی کرده شخصیت درجه یکی خلق کند. او میداند برای همراه کردن مخاطبش با این قصه عجیب و غریب، صرف فهمیدن واقعی بودن اتفاقات کافی نیست. پس اول باید شخصیت خوبی خلق کند تا مخاطب درکش کند و همراهش شود. نکتهی دوم صرف الهام گرفتن از حوادث واقعی است. باید این نکته را بپذیریم که سینما اصلا هیچ قید و بندی برای وفادار ماندن به واقعیت ندارد و کارگردان میتواند واقعیت جاری در کف جامعه را به نفع درام و در واقع به نفع واقعیت سینمایی دراماتیزه کند. این همان کاری است که فیلمسازان بزرگ انجام میدهند و جهان خود را به جهان واقعی سنجاق میکنند تا اثر آنها به فیلمی هنرمندانه تبدیل شود. اصلا یکی از دلایلی که فیلم «گورستان شرافت» یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ است همین موضوع است که فیلمساز توانسته نگاه خود را به قصه اضافه کند.
از سوی دیگر تعلیق جا خوش کرده در داستان، یقهی مخاطب را به انتها میگیرد و رها نمیکند. این تعلیق رفته رفته با هر چه جلوتر رفتن داستان اضافه شده و اجازه نمیدهد که تماشاگر چندان از قصه جدا شود. در کنار همهی اینها بازی بازیگر نقش اصلی هم به همراهی هر چه بیشتر مخاطب کمک میکند. تتسویا واتاری طوری با نقش یکی شده که انگار سالها است با زیر و بم زندگی او آشنا است و سالها است که یک یاکوزای واقعی است. به این چند مورد فضاسازی بینظیر کارگردان را هم اضاقه کنید که در واقع نقطه قوت اصلی درام و دلیلی اصلی قرار گرفتن فیلم در فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی است.
«ریکیو ایشیکاوا یکی از افراد یاکوزای خانوادهی کاوادا در شینجوکو است. کار او حمله و دزدی از خانوادهی رقیب در همان شهر است. در واقع او در حال کمک کردن به خانواده برای گسترش قلمروی آنها است. در این میان یکی از سران یاکوزا در تلاش است که وارد مجلس ژاپن شود. او که با خانوادهی کاوادا همکاری میکند، کارهای ایشیکاوا را چندان مناسب وجههی خود نمیبیند. همین موضوع ایشیکاوا را دچار دردسر میکند …»
۵. ایچی قاتل (Ichi The Killer)
- کارگردان: تاکاشی میکه
- بازیگران: تادانوبو آسانو، شینیا تسوکاموتو و هیروشی کوبایاشی
- محصول: ۲۰۰۱، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۵٪
فکر میکنید میتوان داستان یک فیلم یاکوزایی را به قصهای ترسناک تبدیل کرد؟ تاکاشی میکه در یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینما چنین کرده و نتیجه گرچه برای مخاطب دلنازک چندان خوشایند نیست و حتما برای نمایش خشونت بیپروایش چنین تماشاگری را پس میزند، اما اگر اهل دیدن آثار ترسناک هستید و فیلمهای اسلشر را دوست دارید، داستان یاکوزایی تاکاشی میکه یکی از بهترین گزینهها برای شما است. ضمن این که اگر قرار باشد از بین فیلمهای یاکوزایی جدید اثری را انتخاب کنید که در قرن حاضر ساخته شده باشد، «ایچی قاتل» انتخاب مناسبی است.
وقایع دور از انتظار، پر خطر و مهیب و پر از خون و خونریزی در ترکیب با سبکپردازی غلو شده، یکی از مشخصات سینمای تاکاشی میکه است. او چه در فیلمهای ترسناک و چه در آثار دیگرش، در جستجوی وقایع و شخصیتهای عادی نیست. همه چیز در فیلمهای او کیفیتی اساطیری و ذهنی دارد؛ چه داستان، چه بازی بازیگران و چه دکورها. او حتی وقتی به سراغ فرهنگ عامه هم میرود و با چیزهایی از این دست شوخی میکند، از این کیفیت غلو شده دست نمیکشد و کاری میکند که انگار همه چیز در دنیایی متفاوت از دنیای ما در جریان است.
در فیلم یاکوزایی «ایچی قاتل» هم میتوان بسیاری از خصوصیات منحصر به فرد جهان سینمایی میکه را دید. همه چیز در این جا غلو شده است. چه رفتار شخصیتها و چه روند اتفاقات. روابط علت و معلولی قصه از دنیای رئالیستی اطراف ما به شدت دور است اما در عین حال کارگردان موفق شده که جهان فیلمش را درست بسازد. حتی تعداد قتلهای جاری در داستان هم شکلی غلو شده دارد و این قاتل دیوانه که نقش اصلی داستان را بر عهده دارد، تا میتواند آدم میکشد و جنازه پشت جنازه روی هم تلنبار میکند. به همین دلیل هم نه تنها با یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی جدید سر و کار داریم، بلکه اساسا یکی از بهترین فیلمهای ترسناک دو سه دههی گذشته در برابر ما است.
پس تفاوتی اساسی بین «ایچی قاتل» با دیگر فیلمهای یاکوزایی وجود دارد. در مقدمه اشاره شد که فیلمهای ژاپنی یاکوزایی به مرور زمان سنت خود را پایه گذاشتند تا این که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به اوج محبوبیت رسیدند. با فروکش کردن آن جو و عوض شدن زمانه این سینما هم نیاز به دمیدن روحی تازه داشت تا رنگ عوض کند و خود را با دنیای جدید وفق دهد. دو کارگردان، یعنی تاکاشی کیتانو و تاکاشی میکه پیشگامان این تلاش برای رهایی فیلمهای درباره یاکوزا از ورطه تکرار بودند. گرچه هیچگاه موفق نشدند این ژانر سینمایی را به روزهای اوجش بازگردانند اما موفق شدند که فیلمهای یاکوزایی درجه یکی بسازند که قالبهای کهنه را به شکلی امروزی در میآورند.
بزرگترین دستاورد میکه در «ایچی قاتل» همین بهره بردن از المانهای ژانر ترسناک است که فیلمش را شایستهی حضور در فهرست بهرین فیلمهای یاکوزایی تاریخ کرده است. از سوی دیگر ریتم دیوانهوار فیلم هم در هماهنگی کامل با جنون جاری در قاب است و کارگردان موفق شده که همه چیز کارش را با این جنون هماهنگ کند. این موردی است که باید مورد تحسین قرار گیرد چرا که در صورت ساخته نشدن همین جنبهی کار، «ایچی قاتل» در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی قرار نمیگرفت.
«کیکیهارا که یکی از اعضای یک گروه مخوف یاکوزایی است، در به در به دنبال رییسش میگردد که با مبلغی کلان متواری شده و کسی سراغی از او ندارد. کیکیهارا در عین حال آدم دیوانهای است و از آسیب رساندن به دیگران لذت میبرد و قاتلی روانپریش هم هست. در این میان او با قاتلی دیوانهتر از خودش به نام ایچی آشنا میشود. به نظر میرسد که ایچی میتواند به کیکیهارا در رسیدن به هدفش کمک کند و …»
۶. یاکوزا (The Yakuza)
- کارگردان: سیدنی پولاک
- بازیگران: رابرت میچم، کن تاکاکورا و کریستینا کوکوبو
- محصول: ۱۹۷۴، آمریکا و ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۸٪
در مقدمه اشاره شد که فیلمهای یاکوزایی آن قدر طرفدار دارند و آن قدر در سرتاسر دنیا مخاطب جذب کردهاند که گاهی دیگرانی از سراسر دنیا را وسوسه میکنند تا سراغی از این نوع فیلمها بگیرند و در این ژانر بومی ژاپن طبعازمایی کنند. در همین چند سال گذشته یک فصل از سریال «فساد توکیو» (Tokyo Vice) توسط آمریکاییها و مایکل مان ساخته شد که داستان خبرنگاری آمریکایی و جوان بود که به قصهی یاکوزاها علاقه داشت و دوست داشت در همکاری با یک پلیس محلی و زخم خورده از همان یاکوزاها، سر از جنایتهای آنها در آورد و دستهای پشت پرده را رو کند. آن سریال تلاش داشت که به قلب گروههای تبهکاری نفوذ کند اما در عین حال سوی دیگر ماجرا یعنی پلیسها را هم زیر ذرهبین میبرد و به قصهی آنها میپرداخت.
یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینمای یعنی «یاکوزا» هم چنین خصوصیاتی دارد. اول این که در یک همکاری مشترک بین سینمای ژاپن و سینمای آمریکا ساخته شده است. نکتهی بعد این که بازیگر نقش اصلی آن نه یک ژاپنی، بلکه یک آمریکایی است؛ آن هم ستارهای چون رابرت میچم که گرچه در دههی ۱۹۷۰ میلادی دیگر آن ستارهی اقبال را نداشت اما حضورش باعث شده که این فیلم به یکی از فیلمهای معروف یاکوزایی تبدیل شود. از سوی دیگر قطب پیش برندهی این داستان نه یکی از اعضای دار و دستههای یاکوزا، بلکه مردی است که در واقع دنبال دخترش میگردد اما متوجه میشود که باید با تشکیلاتی جنایتکار در ژاپن رو در رو شود. پس قطب پیش برندهی داستان خلافکار نیست.
پس میبینید که با فیلم متفاوتی نسبت به دیگر آثار فهرست بهترین فیلمهای سینمایی یاکوزایی طرف هستیم. مهمترین بخش این تفاوت هم دیدن قصه از زاویهی نگاه یک آمریکایی است. دوربین فیلمساز همه جا با او است. او در ابتدا کاری با تشکیلات جنایتکارانه ندارد اما برای رسیدن به هدفش مجبور به روبهرویی با آنها است. این در حالی است که اکثر فیلمهای یاکوزایی قصهای با محوریت یکی از اعضای این تشکیلات دارند یا حداقل قصه از زبان یک ژاپنی روایت میشود. از سوی دیگر قدرت ستارهگی رابرت میچم باعث شده که با اثری جذاب طرف باشیم. سیدنی پولاک هم در مقام کارگردان به خوبی توانسته از پس ساختن یک ژاپن متفاوت با محوریت دنیای زیرزمینی جنایتکاران برآید.
این نکته دقیقا پاشنهی آشیل بسیاری از فیلمهای یاکوزایی است که توسط کسانی غیر از ژاپنیها ساخته میشود. در واقع این کارگردانان غیر ژاپنی از زاویهی دید یک غیر ژاپنی به یاکوزاها نگاه میکنند و نتیجهی کارشان به جای آن که شبیه به فیلمهای درباره یاکوزا باشد، شبیه به فیلمهای گنگستری کشور خودشان است. در واقع آنها با حذف آن چه که یاکوزاها را از دیگر جنایتکاران متمایز میکند، فیلمهایی میسازند که صرفا گنگستری است نه فیلمهای گروه یاکوزا. آن چه که «یاکوزا» ساختهی سیدنی پولاک را به اثری موفق تبدیل میکند و باعث میشود سر از لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ درآورد، درک همین تمایز، سعی در شناختنش و در نهایت تلاش برای تصویر کردن درست آن است.
نکتهی آخر این که فیلم «یاکوزا» قصهی روانی دارد. تماشاگر میتواند با خیال راحت آن را تماشا کند و خیالش راحت باشد که سرگرم خواهد شد. این مهمترین نکته در قرار دادن این فیلم در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینمای ژاپن است.
«هری کیلمر سالها پیش در کشور ژاپن زندگی میکرده و مدتها است که به آمریکا بازگشته است. او که چند وقتی است از دخترش بیخبر مانده، تصمیم میگیرد که به ژاپن بازگردد و او را پیدا کند. جستجوی او ادامه پیدا میکند تا این که متوجه میشود برای پیدا کردن دخترش باید با یکی از بدنامترین گروههای یاکوزایی روبهرو شود …»
۷. گل پژمرده (Pale Flower)
- کارگردان: ماساهیرو شینودا
- بازیگران: ریو ایکهبه، ماریکو کاگا و ایسائو ساساکی
- محصول: ۱۹۶۴، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪
شینودا با ساختن فیلم یاکوزایی «گل پژمرده» موفق شد که خصوصیات ژانری سینمای یاکوزایی را المانهای سینمای هنری ترکیب کند. او هیچگاه در کارش علاقهای به استفادهی دم دستی از کلیشهها نداشت و به عنوان سینماگری پیشرو در زمانهی خود شناخته میشد. حتی انتخاب همکارانش هم به همین شکل بود؛ او برای ساختن فیلمهایش سراغ کسانی را میگرفت که به هنر آوانگارد بیش از هنر سنتی علاقه داشتند.
به همین دلیل هم «گل پژمرده» نسبت به فیلمهای یاکوزایی هم دورهی خود اثر یک سر متفاوتی است. تمامی آن کلیشهها این جا هم وجود دارد؛ از خیابانهای کثیف و باران خورده تا قمارخانهها و زنان بدکاره، از جدال میان رفاقت و انجام وظیفه گرفته تا عشقهای یک سویه، از تلاش هر روزه برای جان به در بردن تا وفاداری به گروه و رییس دار و دسته. اما نکته این که هیچ کدام از این کلیشهها به آن شیوهی مرسوم در این فیلم استفاده نشدهاند. به همین دلیل هم باید «گل پژمرده» را یکی از پیشگامان اصلی جا افتادن فیلمهای یاکوزایی در بین آثار مهم سینمای ژاپن بدانیم؛ چرا که خیلی از زودتر از دیگر آثار و حتی قبلتر از فیلمهای درخشان سیجون سوزوکی که دو تا از آنها صدر این فهرست را به خود اختصاص دادهاند، سنگ بنایی را گذاشت که تا پیش از آن وجود نداشت.
این سنگ بنا توجه به فیلمهای یاکوزایی به عنوان فیلمهایی هنرمندانه است که در آنها میتوان نشانههایی از افکار جدی و عمیق دید و صرفا با فیلمهایی دربارهی گروههای خلافکار طرف نبود. از سوی دیگر قابهای فیلمساز هم بیشتر متعلق به سینمای هنری بود تا آثار جنایی. ماساهیرو شینودا سابقهی کار با کارگردانان بزرگی را داشت و سالها به عنوان دستیار در کنار بزرگانی چون یاسوجیرو اوزو کار کرده بود. حال میشد دید که منتقدان روشنفکر هم داستانهای یاکوزایی را جدی میگیرند و آنها را برای دیدن توصیه میکنند.
داستان فیلم در عین حال داستانی پر فراز و فرود هم هست. شاید خواندن چند خط بالا این تصور را به وجود آورد که با فیلمی کم هیجان طرف هستیم که نمیتواند مخاطب سنتی فیلمهای یاکوزایی را راضی کند. تماشای «گل پژمرده» و دیدن همان چند دقیقهی ابتدایی این تصور را از بین میبرد و خیال مخاطب را از بابت دیدن یک فیلم درجه یک و مهیج راحت میکند. «گل پژمرده» از سوی دیگر برخوردار از چندتایی شخصیت معرکه هم هست. هم دو دوست در قاب فیلمساز قرار دارند که رابطهی آنها جذاب از کار درآمده و هم زنی که در این دنیای وحشیانه و مردانه دست و پا میزند که غرق نشود. همهی اینها «گل پژمرده» را به فیلمی تبدیل کرده که حتما باید نامش در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ قرار گیرد.
نکتهی پایانی این که فیلم «گل پژمرده» از کیفیتی سوررئالیستی هم برخوردار است. انگار فیلمساز قصد داشته با تعریف کردن قصهی تعدادی خلافکار، از عجیب بودن دنیایی بگوید که چنین آدمهایی در آن زندگی میکنند. همین کیفیت سوررئالیستی توهمی کابوسوار به فیلم اضافه کرده که آن را شایستهی احترام میکند. اگر سمت و سوی هنری کار را بیشتر از سمت و سوی جنایی آن دوست دارید، میتوانید آن را در فهرست بهترین فیلمهای یاکوزایی در جایگاه بالاتری قرار دهید؛ جایی کنار آثار سیجون سوزوکی بزرگ.
«موراکی پس از سالها از زندان آزاد میشود. او به جرم قتل در زندان بوده و حال پس از آزادی انگار قصد ندارد از دنیای خلافکارانه کنار برود. او به پاتوق قدیمی خود میرود و در آن جا با زنی به نام سائکو آشنا میشود. این زن، آدم عجیب و غریبی است؛ چرا که با وجود عدم نیاز به عمل خلاف و برخورداری از یک خانوادهی ثروتمند، صرفا به دلیل هیجان موجود در زندگی مردان جنایتکار، به زندگی زیرزمینی آنها علاقه دارد. سائکو به مراد این دختر تبدیل میشود و تصمیم میگیرد که راه و روش زندگی یک یاکوزا را به او نشان دهد. اما …»
۸. هانا- بی (Hana- Bi)
- کارگردان: تاکاشی کیتانو
- بازیگران: تاکاشی کیتانو، کیاکو کیشیموتو و رن اسوگی
- محصول: ۱۹۹۷، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
در مقدمه گفته شد که تاکاشی کیتانو در کنار تاکاشی میکه از کسانی بود که تلاش کرد تا سنت فیلمهای یاکوزایی را دوباره در دههی ۱۹۹۰ احیا کند. سالها بود که این سینما دیگر آن اقبال گذشته را نداشت و مردم تمایل چندانی به فیلمهای یاکوزایی نداشتند. بخشی از این موضوع به تکراری شدن ایدههای این سینما بازمیگشت اما دلیل اصلی آن عوض شدن زمانه و احساس عدم نیاز مخاطب نسل تازه به فیلمهای این چنین بود. این دو کارگردان بزرگ ژاپنی تلاش کردند که حداقل نیاز اول برای احیا و سر و شکل دادن به یک فیلم یاکوزایی تازه را برطرف کنند. پس آستین بالا زدند و فیلمهایی ساختند که گرچه داستان آنها در دنیای خلافکارانه میگذشت و سر و شکلش شباهتهایی با فیلمهای ژاپنی یاکوزایی گذشته داشت، اما در حال و هوای متفاوتی شکل میگرفت و اندیشهی پشت آن هم کاملا متفاوت بود.
«هانا- بی» که در آمریکا با نام «آتشبازی» (Fireworks) اکران شده، معروفترین فیلم تاکاشی میکه در این نوع سینما است. او فیلمهای یاکوزایی دیگری هم ساخته است، آثاری مانند «خشم» (Outrage) که گرچه فیلمهای خوبی هستند اما به پای این یکی نمیرسند. البته اگر تمایل به تماشای فیلمهای یاکوزایی حدید دارید، «خشم» میتواند یکی از گزینههای بسیار عالی باشد. اما اگر قرار شد فقط یک فیلم یاکوزایی از تاکاشی کیتانو ببینید، همین یکی کافی است. نکته این که کمتر فیلم یاکوزایی در تاریخ سینما این چنین در خارج از ژاپن هم مورد تحسین قرار گرفته است. تا آن جا که «هانا- بی» موفق شد شیر طلایی جشنوارهی ونیز را از آن خود کند. پس قرار گرفتنش در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینمای ژاپن چندان عجیب نیست.
بسیاری فیلم «هانا- بی» را اثر خشنی میدانند. اما باید اعتراف کرد که این بیشتر اثری شاعرانه است تا خشن. بسیاری از دقایق فیلم در سکوت میگذرد، حتی سکانسهای خشن آن هم گاهی در سکوت مطلق جریان دارند. این چنین فضایی شاعرانه ساخته میشود که خشونت را به زبان شعر درآورده است. این مهمترین خصوصیت فیلم است اما نکات دیگری هم وجود دارد که «هانا- بی» را شایستهی حضور در لیست بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینما میکند.
یکی از این موارد قدرت پرداخت شخصیت اصلی است که خود تاکاشی کیتانو نقشش را بازی میکند. سکوت سنگین او در کنار فضاسازی گیرای فیلم، به درآمدن حسی منجر شده که در کمتر فیلم این چنینی وجود دارد. همهی قصه در شرایطی میگذرد که غمی در سرتاسرش جریان دارد. شخصیت اصلی هیچ پناهگاهی ندارد و به همین دلیل هم دست به خشونت میزند. آن چه که این عمل او را در نظر مخاطب قابل توجیه میکند تقدیرگرایی متکثری است که در فیلم وجود دارد. این تقدیرگرایی دیگر عنصری است که شخصیت اصلی را این چنین بیپناه کرده. در چنین قابی است که «هانا- بی» خودش را به ما به عنوان یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی به ما تحمیل میکند.
«نی شی پلیسی است که در حین انجام یک ماموریت ناگهان از همکارانش جدا شده و به دیدار همسر مریضش میرود. یکی از همکاران او در آن روز کشته و دیگری هم به شدت زخمی شده و فلج میشود. نی شی دچار عذاب وجدان شده و از خدمت در نیروی پلیس استعفا میدهد و خودش را وقف نگهداری از دوست فلجش میکند و در عین حال دوست دارد که به همسر دیگر همکار درگذشتهاش هم کمک کند. او برای انجام این کار نیاز به پول دارد. پس سراغ یک گروه خلافکار میرود و از آنها پولی قرض میکند که توان بازپرداختش را ندارد. همین موضوع او را در برابر این گروه یاکوزایی قرار میدهد و …»
۹. جوان وحشی (Youth Of The Beast)
- کارگردان: سیجون سوزوکی
- بازیگران: جو شیشیدو، ایچیرو کیجیما و میساکو سوزوکی
- محصول: ۱۹۶۳، ژاپن
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: –
این سومین فیلم سیجون سوزوکی در این فهرست است و البته به تلاشهای اولیه او برای جا انداختن فیلمهای یاکوزایی در بین آثار مهم سینمای ژاپن تعلق دارد. به همین دلیل هم در کنار «گل پژمرده» اثر مهمی در دوران پا گرفتن این ژانر به عنوان فیلمهای مهم ژاپنی به شمار میرود. گفته شد که تا پیش از این تجربیات، این سینما در عین حال که صاحب سنتی دیرپا بود، اما چندان مورد توجه اهالی هنر قرار نمیگرفت و جدی شمرده نمیشد. اما در اوایل دههی ۱۹۶۰ این ورق برگشت و فیلمسازانی چون سیجون سوزوکی و ماساهیرو شینودا، کاری کردند که مخاطب سختگیر و هنر دوست هم به این سینما روی خوش نشان دهد و حتی سینماهای خارج از مرزهای ژاپن هم برای تولیدات فیلمهای یاکوزایی جایی در نظر بگیرند.
پس راهی آغاز شد که به شکلگیری یک سنت سینمایی باشکوه ختم شد. شاید امروزه دیگر فیلمهای یاکوزایی آن اقبال گذشته را نداشته باشند، اما نمیتوان منکر شد که تاریخچهای از زیبایی را شکل دادند که میتوان روزها به پای آثارش نشست و حسابی از سینما لذت برد. در آن زمان سوزوکی مدتها بود که در سینمای ژانر کار میکرد و دیگر از ساختن آثار کلیشهای خسته شده بود. آثار یاکوزایی از فرمولی ثابت استفاده میکردند که آنها را از رمق انداخته بود. فرهنگ مصرف مواد مخدر، زنان بدکاره، قمارخانه، گروههای مختلف و نمایش رقابت بین آنها، مردانی خشن که در به در به دنبال رستگاری هستند یا زنانی که برای لحظهای آرامش به این در و آن در میزنند، در تمام فیلمهای یاکوزایی آن زمان یافت میشدند. سیجون سوزوکی هم مدتها بود که این کلیشهها را مثل کف دستش میشناخت. اکنون زمانی رسیده بود که دوست داشت کار دیگری انجام دهد.
به همین دلیل هم همهی این کلیشهها را گرفت، در ظرف تازهای ریخت و نتیجهی کارش تبدیل به چیزی شد که از همان کلیشهها استفادهای تازه میکند. در این جا هم حضور زنان واداده، مردان خشن، گروههای رقیب و زندگی زیرزمینی و خلافکارانه وجود دارد اما شیوهی اجرای کارگردان است که خودنمایی میکند. در واقع سیجون سوزوکی فیلمی یاکوزایی ساخته بود که در آن کارگردان و نگاهش به دنیا مهمتر از چند سکانس تعقیب و گریز و یک داستان پر تعلیق تکراری برای راضی کردن مخاطب بود.
اما فیلم سوزوکی فقط یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینما نیست. این فیلم به خاطر نوع نگاه خود به جامعهی آن زمان ژاپن و نقد تندی که به سیاستهای کشور دارد، صاحب جایگاهی تاریخی هم هست. چرا که دانشجویان معترض ژاپنی در آن زمان این اثر را به عنوان نمادی از اعتراض خود به سیستم آن زمان معرفی کردند و همین کافی بود که سیجون سوزوکی و فیلمش فراتر از یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ، یک راست وارد کتابهای تاریخ شود و به فرهنگ عامه هم راه پیدا کند.
«جوجی که مامور سابق اداره پلیس است و مدتها به خاطر اعمال خلاف در زندان بوده و از نیروی لیس هم اخراج شده، آزاد میشود. در دوران محکومیت او، همکار سابقش به دلیل مشکلاتی خودکشی کرده است. جوجی باور ندارد که همکارش خودکشی کرده و تصور میکند که این موضوع به یکی از توطئههای یاکوزا ارتباط دارد و در واقع همکارش به قتل رسیده است. او تصمیم میگیرد که از راز پشت مرگ همکار سابقش سر درآورد اما …»
۱۰. بیل را بکش: قسمت اول (Kill Bill: Volume 1)
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: اوما تورمن، لوسی لیو و دیوید کارادیان
- محصول: ۲۰۰۳، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۵٪
کوئنتین تارانتینو یکی از ستایشگران سینمای یاکوزایی است و خودش هم یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینما را ساخته است. اما همان طور که از نگاه او به جهان و سینما برمیآید، این فیلم هم اثری یک سر متفاوت با آن چیزی است که ما به عنوان فیلمهای یاکوزایی مرسوم میشناسیم.
علاقهی کوئنتین تارانتینو به سینمای رزمی هنگ کنگ در کنار علاقهاو به فیلمهای یاکوزایی بر کسی پوشیده نیست. حال او شکل و شمایل آن فیلمهای شرق آسیایی را قرض گرفته و با چاشنی وسترنهای اسپاگتی در هم آمیخته تا نتیجهی کار یکی از بهترین فیلمهای قرن حاضر تا به امروز باشد. «بیل را بکش: قسمت اول» برخوردار از یکی از جذابترین قهرمانهای حال حاضر سینما هم هست که با پرداخت فانتزی تارانتینو جلوههایی افسانهای هم پیدا کرده؛ زنی با توانایی بسیار در شمشیرزنی که دشمنانی دارد و در عطش انتقام مرگ همسر و فرزندش میسوزد.
روایت مجموعهی دو قسمتی بیل را بکش مبتنی بر سناریوی انتقام است. همواره در فیلمهای تارانتینو شخصیتهایی وجود داشتهاند که گویی در حال گرفتن انتقام از کسی یا چیزی هستند. اگر این انتقام جنبهی شخصی هم نداشته باشد، فرد انتقامش را از جهان اطرافش میگیرد؛ در «داستان عامه پسند» (Pulp Fiction) این بار سنگین بر عهدهی شخصیت بوچ با بازی عالی بروس ویلیس است و در «جکی براون» (Jackie Brown) بر دوش شخصیت اصلی. در «حرامزادههای بیآبرو» (Inglourious Basterds) این دخترک فرانسوی است که با انتقامگیری خود از ارتش آلمان و شخص هیتلر سرنوشت جنگ را رقم میزند و در هشت نفرتانگیز شخصیت سرگرد با بازی ساموئل ال جکسون در جستجوی انتقام به آن مسافرخانهی جهنمی آمده است.
اما در «بیل را بکش ۱ و ۲» کل روایت به انتقام یک زن از اطرافیانش اختصاص دارد. اما کوئنتین تارانتینو باز هم میخ خود را میکوبد و داستان را به شیوهی خودش پیش میبرد. روایت اپیزودیک فیلم اولین چیزی است که نظر را به خود جلب میکند و دومین موضوع به نحوهی نمایش سکانسهای نبرد باز میگردد. علاوه بر اینکه لباس شخصیت اصلی آشکارا از لباس بروس لی قرض گرفته شده، صحنههای نبرد و خونریزی یادآور همان سینمای شرق آسیایی است. البته که اغراق در نحوهی پاشیدن خون افراد مقابل عروس فیلم، پایانبندی شاهکار آکیرا کوروساوا یعنی «سانجورو» (Sanjuro) و دوئل بین توشیرو میفونه و تاتسویا ناکادای را هم به یاد میآورد. در چنین قابی است که باید برای «بیل را بکش: قسمت اول» جایی میان بهترین فیلمهای یاکوزایی در نظر گرفت.
تارانتینو آن چنان به همین سناریوی مبتنی بر انتقام خود میچسبد و همه چیز را حول آن میچیند که به جز پرداخت و توجه مفصل به سکانسهای نبرد، همهی چیزهای مهم دیگر داستان مانند تعریف کردن سرگذشت شخصیتها یا فراز و فرودهای داستانی را بر عهدهی قسمت دوم اثر قرار میدهد. پس در واقع در این حماسهی پر از خونریزی فقط دو چیز اهمیت دارد؛ اول انگیزهی انتقام در وجود شخصیت اصلی و دیگری جلوهگری تارانتینو در هر چه نمایشیتر کردن سر و شکل اثر. اتفاقا در چارچوب منطق غیررئالیستی فیلم همه چیز خوش مینشیند و جای خود را پیدا میکند؛ به گونهای که نمیتوان فیلم را جور دیگری تصور کرد.
به همین دلیل تماشای پشت سر هم دو فیلم از مجموعهی «بیل را بکش» به مخاطب لذتی وصف ناشدنی خواهد بخشید؛ چرا که در قسمت اول تارانتینو به لحاظ فرم سینمایی در اوج است و در قسمت دوم داستانی پر فراز و فرود و جذاب برای تعریف کردن دارد. اگر حضور اوما تورمن در قالب شخصیت میا والاس، همسر سرکردهی خلافکارهای فیلم «داستان عامه پسند»، او را به بازیگری مطرح تبدیل کرده بود، نقشآفرینی در قامت عروس فیلم «بیل را بکش» این بازیگر را در تاریخ سینما جاودانه کرد. همهی اینها کافی است که قسمت اول این مجموعه را یکی از بهترین فیلمهای یاکوزایی تاریخ سینما بدانیم.
«اکنون شخصیت عروس بعد از چهار سال بیهوشی و کما تصمیم گرفته تا دست به انتقام بزند و تمام افرادی را که در روز مجلس عروسیاش باعث قتل شوهر و فرزندش شدهاند، پیدا کند و یکی یکی از بین ببرد …»
منبع: دیجیکالا مگ