بهترین ترجمههای عزتالله فولادوند که باید بخوانید
عزتالله فولادوند بهترین مترجم فلسفه در دست کم چهل سال گذشته است. قبل از او مترجمهای دیگری مثل محمدعلی فروغی، منوچهر بزرگمهر، حمید عنایت، محمدحسین لطفی و داریوش آشوری آثار درخسانی به فارسی برگرداندهاند اما تاثیر ترجمههای عزتالله فولادوند بر اندیشهورزی ایرانیها با همکاراناش قابل قیاس نیست.
فولادوند به خاطر احاطهی عمیق بر زبان فارسی، دیدگاه فلسفی، بینش ژرف و دایرهی واژگان وسیع توانسته در فن ترجمه به کمال برسد. او از بهترین مترجمهای ایرانی به حساب میآید که آثارش در پنج دههی گذشته با استقبال زیاد روبرو شده و دیدگاه خوانندگان ایرانی نسبت به جهانبینی و رموکراسی را دگرگون کرده. دانش سیاسی اهل کتاب با مطالعهی ترجمههایش که در ادامه معرفی میشوند ارتقا یافته.
عزتالله روز پنجم اولین ماه فصل زمستان ۱۳۱۴ در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش غلامرضا فولادوند قاضی دادگستری، استاندار خوزستان و فارس، رئیس کل اداره ثبت و نمایندهی مجلس شورای ملی بود. پدربزرگاش عزیزالله خان یکی از شناختهشدهترین چهرههای سیاسی و نمایندهی مجلس شورای ملی بود.
عزتالله در خانهای که پدر و مادرش در کوچهای نزدیک میدان نقش جهان، بین کاخ چهل ستون و کاخ هشت بهشت، از رضاقلیخان برومند یکی از پهرههای شناخته شدهی شهر کرایه کردند بزرگ شد. مادرش زنی فاضل بود. سواد شعر داشت. فارسیاش درجهی یک بود و عاشق ادبیات فارسی. به زبانهای فرانسه و عربی مسلط بود.
دبستان و یک سال از دبیرستان را در مدارس پایتخت خواند. او همراه دوستاناش در خیابانها پرسه میزدند، ساعتها در کافهها مینشستند و حرف میزدند، کتاب میخواندن، موسیقی کلاسیک گوش میکردند و دربارهی سیاست، شعر و رمان بحث میکردند. یکی از رفقایشان به خاطر تاثیری که آثار هدایت بر او گذاشته بود جاناش را گرفت. رمانی که عزتالهه را مسحور کرد «چشمهایش» بود. جزو اولین اعضای انجمن فلارمونیک تهران شد. آثاری که شجاعالدین شفا به فارسی برگردانده بود را خواند. کتابهای «تاریخ موسیقی» و «تفسیر موسیقی» را از بس خوانده بود حفظ شده بود. کتاب «ایران باستان» پیرنیا را تقریبا کلمه به کلمه از بر بود. «بینوایان» ویکتور هوگو را در تابستان خواند و غرق لدت شد. پدرش دوست نداشت پسرش را به فرنگستان بفرسد اما همانطور که عزتالله به مجله اندیشه پویا گفته چون رسم بر این شده بود که در میان اقوام و دوستان همه بچههایشان را برای تحصیل به خارج میفرستادند، او هم اتراض کرد و خواست به انگلستان فرستاده شود. در مدرسهی شبانهروزی غیر از او یک خارجی دیگر بود. تازه جنگ جهانی تمام شده بود و شرایط دشوار. گوشت، کره، پنیر، شکر، شیرینی و … کوپنی بود. دو پتو رویش میکشید تا در سرمای کشندهی بریتانیا راحت بخوابد. صبحها نان کرهمالیده را همراه مخلوط چای و شیر را میخورد و درس خواندن را شروع میکرد. اما چرخ روزگار به گونهای چرخید که همه چیز دگرگون شد. شرابط اقتصادی وخیم شد. قیمت ارز بالا رفت و پدر از پس هزینههای تحصیل پسر برنیامد و عزتالله به وطن برگشت. باقی ماندهی دورهی دبیرستان را در تهران خواند و این بار به خواست پدر برای خواندن رشتهی پزشکی به پاریس رفت.
دو سال کتابهای آناتومی، شناخت اندامهای بدن، انواع بیماریها، کاربرد داروها و … را خواند اما مطالعهی کتابی از برتراند راسل فیلسوف شناخته شدهی بریتانیایی که توسط منوچهر بزرگمهر به فارسی برگردانده شده بود جان و جهاناش را زیر و رو کرد. تازه فهمید گمشدهای داشته به نام فلسفه. دنیای پزشکی را رها کرد. در نامهای به پدر نوشت: «میخواهم طب را رها کنم و به چیزی بپردازم که عشقاش را در سر دارم. آن چیز فلسفه است. میترسم من هم مثل دکتر قاسم غنی بشوم که مطباش همیشه جای ادیبان و اهل فضل بود و نشانی از پزشکی نبود.» پدر مخالفتی نکرد. فقط تذکر داد که فلسفه شیرین ولی بیفایده است. هر طور بود رضایت پدر گرفته شد و عزتالله بالافاصله به نیویورک رفت و در مدرسهی فلسفهی دانشگاه هاروارد شروع به تحصیل کرد. به فلسفهی قارهای علاقهمند بود و دوستدار کانت بود. رسالهی دکتریاش را دربارهی نقد سوم کانت، نقد قوهی حکم، که موضوعی دشوار و پیچیده است نوشت. رویس جلسهی دفاعیه در انتها به عزتالله گفت: «ما هم بیشتر از این نمیدانیم.» داوران نمرهی A دادند.
دکتر فولادوند به ایران برگشا و کنار خانوواده و اقوام خوش گذراند. مدتی بعد در شرکت نفت مشغول کار شد و به مسجدسلیمان، آقاجری، آبادان و خرمشهر رفت و در گرمای کشندهی تابستان انجام وظیفه کرد. بعد از دو سال به تهران منتقل شد و با طاهره صفارزاده همکار. او مرتب فولادوند را به ترجمه کردن تشویق میکرد. یک روز دست همکارش را گرفت و به موسسهی فرانکلین برد. عزتالله با نجف دریابندری و کریم امامی سرویراستاران موسسه صحبت کرد و قراردادری برای ترجمهی کتاب «گریز از آزادی» نوشتهی روانکاو و فیلسوف اتریسی آمریکایی اریش فروم منعقد کرد و چهار هزار و ۹۵۰ تومان حقالترجمه گرفت. کتاب بعد از انتشار بالافاصله به چاپهای متعدد رسید و جایزهی ترجمهی ممتاز سازمان علمی فرهنگی ملل متحدد (یونسکو) را برد.
موفق شدن «گریز از آزادی» باعث شد علیرضا حیدری مدیر نشر خوارزمی به دیدن عزتالله برود و تقاضای کتاب کند. او کتاب «آلبر کامو» را انتخاب و ترجمه کرد که از اتفاق بسیار موفق و پرفروش شد. به نظر میرسید این روند با ترجمههای دیگر ادامه یابد اما تشکیل خانواده و فعالیت در شرکت نفت و وزارت دارایی باعث شدند ترجمه کردن به بعد از انقلاب سال ۵۷ موکول شود.
روزی از بدترین روزها در سال ۵۸ دکتر فولادوند در اتاقاش نشسته و مشغول کار بود که رئیساش تلفن کرد و او را به دفترش فراخواند. کاشف به عمل آمد که کمیسیون پاکسازی وزارت نفت خواسته پیش از موعد مقرر بازنشسته شود. عزتالله به خانه برگشت، پشت میز پذیرایی نشست و دوازده ساعت در روز ترجمه کرد و آثاری خواندنی و دورانساز روانهی پیشخان کتابفروشیها کرد.
بهترین ترجمههای عزتالله فولادوند؛ مترجم مفهوم آزادی
۱- «جامعه باز و دشمنان آن»
کارل پوپر استاد مدرسهی اقتصاد لندن، فیلسوف علم، ریاضیدان و متفکر بریتانیایی اتریسی به خاطر دفاع از خردگرایی انتقادی و دفاع قدرتمندانهاش از لیبرال دموکراسی مشهور است. او در اثر خواندنیاش «جامعه باز و دشمنان آن» افلاطون، هگل و کارل مارکس را دشمنان قسمخوردهی جامعهی باز مینامد و نقدشان میکند.
نویسنده به تفصیل شرح میدهد در بطن انسان مبارزه میان عقلانیت و احساسات وجود دارد. سرانجام حامیان عقلانیت که سقراط و کانت هم در میانشان هستند پیروز میشوند. در مقابل گروهی هستند که احساسات اندیشهشان را شکل میدهد. دفاع آنها از جامعهی بسته قبیلهپرستی قدیمی و ملیگرایی معاصر را رواج میدهد. کارل پوپر افلاطون یکی از فلاسفهی بزرگ یونان در عصر کلاسیک را متفکری خودکامه میداند ککه جامعهی بسته را ترویج میکرده. او هگل را نیز متهم میکند تفکرات طرفداران جامعهی بسته را به زبان دوران معاصر بازآفرینی کرده.
در بخشی از کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» که توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«تاریخ واقعی بشر اگر وجود می داشت، می بایست تاریخ همهٔ افراد آدمی باشد؛ زیرا هیچ انسانی از دیگران مهم تر نیست.»
۲- «گریز از آزادی»
اریک فروم روانکاو، جامعهشناس، روانشناس اجتماعی و فیلسوف شناخته شده بود. او در شهر هامبورگ آلمان به دنیا آمد و در دانشگاههای هایدلبرگ و مونیخ و انستیتو روانکاوی برلین تحصیل کرد. بعد از به قدرت رسیدن هیتلر و ظهور نازیسم به سوئیس مهاجرت و در شهر ژنو زندگی کرد. به ایالات متحده رفت، تابعیت این کشور را پذیرفت و در دانشگاه کلمبیا تدریس کرد.
کتاب «گریز از آزادی» دادخواستی است که عناصر مخالف رشد و پرورش انسان و اانسانیت را به میز محاکمه میکشد و از آنجا که اولین شزط اعتلای انسان آزادی است، نویسنده تلاش کرده دشمنان آزادی را معرفی کند. او به خاطر فشاری که نیروهای ضد آزادی بر فردیت و ایمنی انسان وارد میکردند دست به کار شد و با نوشتن این اثر دشمنان آزادی را شناساند. غرض از آزادی در این کتاب مفهوم مابعدالطبیعهی ان نیست. فروم معتقد است اگر انسانها نتوانند با خطرات و مسئولیتهای آزادی کنار بیاینند و زندگی کنند تمامیتخواهی و استبداد حاکم خواد شد. آزادی جزدی از مسئلهی کلی روابط شخص با دیگران و اجتماع است. وقتی به مرحلهای از عمر رسیدیم که علائق بین فرزند و والدین کمکم کمرنگ میشود از بین میرود باید به تنهایی مقابل جهان بایستیم. در این مرحله دو راه پیشرو است: یا برای خلاص شدن از شر تنهایی تسلیم دیگران شویم یا با عشق و کار با جهان و مردمان ارتباط برقرار کنیم. بیماری جهان به اعتقاد متفکر آمریکایی آلمانیتبار انتخاب راه اول است.
در بخشی از کتاب «گریز از آزادی» که از ترجمههای شاخص عزتالله فولادوند محسوب میشود و توسط نشر مروارید منتشر شده، میخوانیم:
«هرچه مسیر حرکت به سوی زندگی بیشتر سد شود، مسیر حرکت به سوی ویرانی قدرت می گیرد.»
۳- «آزادی و خیانت به آزادی»
آیزایا برلین فیلسوف، متفکر، نظریهپرداز سیاسی، جستارنویس و استاد دانشگاه سال ۱۹۰۹ در پایتخت لتونی به دنیا آمد. پدرش مندل برلین تاجر و بازرگان ثروتمند بود. خانوادهی برلین دو انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ را دیدند. سال ۱۹۲۰ اجازه پیدا کردند به شهر ریگا برونند. یک سال بعد به بریتانیا مهاجرت کردند و در اطراف لندن ساکن شدند. آیزایا در دبیرستان سنتپل و کالج کور پرس کریستی دانشگاه آکسفورد تاریخ، زبانهای باستانی، سیاست، فلسفه و اقتصاد خواند. در طول جنگ جهانی دوم در سفارتخانهی بریتانیا در واشنگتن و نیویورک کار میکرد. به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد و با آنا آخماتوا و بوریس پاسترناک شعرای نامدار روس که از تصفیههای خونین جان سالم به در برده بودند اما هنوز آزار و اذیت میشدند آشنا شد. دشمنیاش با کمونیسم شدت گرفت.
«آزادی و خیانت به آزادی» از شش گفتار تشکیل شده که برلین هفتهای یک بار در رادیو بی بی سی ایراد میکرد. استقبال مخاطبان حیرتانگیز بود. سالها بعد هنری هاردی ویراستار آثار برلین گفتارها را جمعآوری و زیر نظر آیزایا برلین ویرایش و به صورت کتاب منتشر کرد.
«آزادی و خیانت به آزادی» چهارچوب ذهنی و تفکرات و تاثیر آیزایا برلین را شرح میدهد. فلسفهی معرفت و علوم انسانی، معرفتشناسی و وجود و علوم طبیعی و انسانی را تجزیه و تحلیل کرده و به آزادی اراده میپردازد.
مخاطب با بررسی تاریخ سیر اندیشهها، اخلاق و چندگانگی ارزشها و اندیشههای سیاسی مثل تشخیص رهبری، هدفها، ابزارها و خشونت آشنا شده و به مفهوم آزادی پی میبرد. شش اندیشمند و فیلسوفی که برلین در این سخنرانیها به آنها پرداخته عبارتند از: کلود آدرین هلوسیوس فیلسوف فرانسوی آلمانیتبار، ژان زاک روسو فیلسوف سوئیسی فرانسوی تبار، یوهان گوتلیبفشته فیلسوف آلمان، گئورگ ویلهام فریدریش هگل فیلسوف آلمانی، کلود هانری سنسیمون فیلسوف فرانسوی و ژوزف دومستر فیلسوف فرانسوی
در بخشی از کتاب «آزادی و خیانت به آزادی» که توسط نشر ماهی منتشر شده، میخوانیم:
«پیروان هگل مدعی اند که در گذشته امور را تنها از بیرون می دیدند، حال آنکه اکنون از درون می بینند. این تفاوت درون و بیرون از جهت فهم کل نظام، تعیین کننده است.»
۴- «برج فرازان»
برای پی بردن به چرایی علل وقوع وقایع باید نقش و تاثیر جوامع و ملتها را ارزیابی کرد. باربارا تاکمن در ۱۹۱۲ در نیویورک به دنیا آمد. سال ۱۹۳۳ از کالج ردکلیف که وابسته به دانشگاه هاروارد است فارغالتحصیل شد. مدنی با پدرش در مجلهی نیشن (NATION) کار میکرد. سال ۱۹۲۷ به اسپانیا رفت تا جنگ داخلی این کشور را برای مجله گزارش کند. آنجا با جمهوریخواهان همکاری کرد. سالها رئیس انجمن مورخان آمریکا و فرهنگستان هنر و ادبیات آمریکا بود. سه کتاب او «توپهای ماه اوت»، «استیلول» و «تجربه آمریکا در چین» برندهی جایزهی پولیتزر شدند. او سال ۱۹۸۹ درگذشت.
تاکمن در این اثر به چرایی وقوع جنگ جهانی اول که مثل زمینی باریک بین آن روزگار و دوران ما فاصله انداخته میپردازد و برای یافتن جواب سوال «چرا چنین شد؟»ربع قرنی – ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴- را بررسی میکند. نویسنده معتقد است جهان امروز تا حد زیادی نتیجهی بروز جنگ جهانی اول و تغییرات اساسی جهان است. او جنبش آنارشیستها را بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۴۰ بررسی میکند. بزرگان قوم در بریتانیا که پایبندی به ارزشهای سنتی و اشرافیت را نمایندگی میکردند را میکاود. جامعهی آمریکا حدفاصل سالهای ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۹ را روایت میکند. به عمق جامعهی هلتند و شهر لاهه در آخرین سالهای قرن نوزدهم میرود. دوباره به بریتانیا برمیگردد و بزرگترین قدرت سنی و استعمارگر تاریخ جهان را که در شرف افول است شرح میدهد و در پایان فعالیت سوسیالیستهای اروپایی در سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴ را در گشوه و کنار اروپا به ویژه در روسیه گزارش میکند.
در بخشی از کتاب «برج فرازان» که توسط نشر ماهی منتشر شده و یکی از بهترین ترجمههای عزتالله فولادوند است، میخوانیم:
«نخستین اصل انقلاب پذیرش حقوق فرد، و پایه حقوق قرد، آزادی او بود که از قانون طبیعی به دست میآمد نه از قوانینی که شاهان و قانونگذاران وضع کرده بودند.»
۵- «انقلاب»
هانا آرنت یکی از برجستهترین متفکران سیاسی قرن بیستم بود. در خانوادهای یهودی در شهر کونیگسبرگ به دنیا آمد. فلسفه خواند، اول در ماربورگ شاگرد هادیگر و بولتمان بود و بعد در فرایبرگ و هایدلبرگ شاگرد هوسرل و یاسپژس. به قدرت رسیدن ناژیها در آلمان به امیدهای او برای کار دانشگاهی پایان داد. در ۱۹۳۳ دستگیر و زندانی شد ولی بعد ازمدتی کوتاه به فرانسه فرار کرد. در این کشور مدتی در ادوگاه زندانیان بود و از آنجا در ۱۹۴۱ به ایالات متحده رفت، تدریس کرد و به هیات علمی مرکز جدید پژوهشهای اجتماعی پیوست.
او سال ۱۹۶۳ «انقلاب» را منتشر کرد که سرشار از ایدههای سرشار از معنا ولی بررسی شده و شتابزده بود. استدلال آرنت در این کتاب این بود که انقلاب یکی از عالیترین صورتهای کنش سیاسی و دارای ریشههای مدرن است و هدف آن پیوسته تامین جارجوبی استوار برای پایهریزی آزادی است. انقلاب چون دارای خصلت سیاسی است در ایالات متحده نزدیک کامیابی شد چون از حودوش فراتر نرفت ولی در فرانسه در ۱۷۸۹ شکست خورد چون دلمشغولی به مشکل فقر پایههای آن را سست کرد. حتی انقلاب آمریکا هم با موفقیت نسبی همراه بود چون نتوانست به مجامع محلی و شهری جایگاهی در قانون اساسی کشور اختصاص دهد و مشارکت فعالانهی سیاسی و رشد روحیهی اجتماعی را تقویت کند. به خاطر چند عامل از جمله تاثیر و نفوذ عظیمترین نظریهپرداز انقلاب، کارل مارکس، انقلابی که الگوهای همهی انقلابهای بعدی از جمله انقلاب ۱۹۱۷ روسیه شد، انقلاب فرانسه بود، نه انقلاب آمریکا. آرنت معتقد است که انقلابها همه از ابتدا محکوم به شکست بودند. او خواهان شناختن قدر گنجینهی از دست رفتهی سنت انقلابی میشود، به ویژه دلمشغولی آن به استقرار حکومتی بر پایهی مشارکت همگانی که از پایین به بالا ساخته شود.
در بخشی از کتاب «انقلاب» که از ترجمههای برتر عزتالله فولادوند است و توسط نشر خوارزمی منتشر شده، میخوانیم:
«سوءتعبیر اساسی در این است که بین رهایی و آزادی تمیز گذارده نمیشود. هیچچیز بیهودهتر از رهایی و طغیانی نیست که در پی آن به استوار کردن بنیان آزادی تازه بهدست آمده نپردازند.»
منبع: دیجیکالا مگ